cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

داستانکده

جهت تبلیغات : @TheFuckingList

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
98 991
مشترکین
-45624 ساعت
-2 3247 روز
-6 25930 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
تحلیل و اخبار درست لیست شدن ربات‌های کسب درآمد رو فقط از اینجا دنبال کنید 🔂 @MAHAN
5510Loading...
02
🚨 خبر فوری و رسمی راجب همستر 🐹 پروفیت ها تبدیل به پول میشن نه سکه ها ! اگه دنبال فهمیدن خبر ها و تحلیل های همستر زودتر از همه هستید عضو شو: @MAHAN ✅
1 1031Loading...
03
۴۱۳ نفر دیگه مونده اگه توام دنبال اینی که بدونی همستر یا تپ سواپ چه آینده ای دارن بیا خودمم جوینم 🤌🏽🤍👇🏽 https://t.me/+lWYL1bRh7jZiZTYx
1 1941Loading...
04
✅ آموزش برداشت ریالی از ربات همستر 🤑💎
8360Loading...
05
تحلیل و اخبار درست لیست شدن ربات‌های کسب درآمد رو فقط از اینجا دنبال کنید 🔂 @MAHAN
1 4391Loading...
06
🚨 خبر فوری و رسمی راجب همستر 🐹 پروفیت ها تبدیل به پول میشن نه سکه ها ! اگه دنبال فهمیدن خبر ها و تحلیل های همستر زودتر از همه هستید عضو شو: @MAHAN ✅
2 4181Loading...
07
🐹تحلیل و اخبار درست لیست شدن ربات‌های کسب درآمد به ویژه همستر  رو فقط از اینجا دنبال کنید🐹 🔂 @MAHAN
2 5660Loading...
08
نگو که هنوز پادکست با صدای نویدمحمدزاده گوش نکردی:)))
6141Loading...
09
تاحالا پادکستای با صدای نویدمحمد زاده گوش کردی؟ بفرمایید عزیزم: @Podcast
1 2281Loading...
10
Media files
8 8060Loading...
11
کون‌لیسِ زنِ جنده‌م شدم #همسر #فانتزی #بیغیرتی زنم: یعنی واقعا این فانتزیته؟ من: آره سحرِ من. آره عشقم. دوست دارم وقتی بدن نازت تو بغل دوست‌پسرته، وقتی ایستاده داری ازش لب میگیری، من سرم تو کونِ گنده‌ات باشه و برات سوراخ کونت رو بخورم. دوست دارم بهم بگی بخور مادرت رو گاییدم، بخور بی‌ناموسِ کون‌لیس. کونمرو جلو دوست‌پسرم بلیس مادرت رو بکن‌هام گاییدن،بخوووور خوارکسده. زنم: اما تو که عاشقمی من: آره، هنوز و همیشه عاشقتم. ولی دوست دارم سکسِت رو با بکنت ببینم. دوست دارم وسط سکست، خودت، اما نه بکنت، تحقیرم کنی. زنم: چجوری؟ من: دوست دارم بُکُنِت رو بیاری خونه، لباس نازکِ کوتاه بپوشی. جوری که خم که میشی کُس خوشگلت که کاش یه روز از روش آب‌کیر بکنت رو بلیسم، بیفته بیرون. بعد هِی برای پسره عشوه بیایی. طرف ندونه که منِ مادرجنده کاکولدم. فکر کنه که تو حشری شدی، فقط همین. من به یه بهونه میرم بیرون، وقتی میام میبینم داری براش میخوری. بگم عععع، چیکار میکنی سحر من؟ بگی بیا بهت بگم، بیا بی‌ناموس. بعد با دهن پر از تُفِت، وقتی تازه کیر طرف رو از دهنت درآوردی و عطر کیرش تو دهنت پیچیده و کیرش دستته،یه تفِ گنده بکنی تو صورتم. بگی کسسسسس‌کشششش این بکن منه. زن جنده‌ت رو می‌خواد بگاد، مشکلی داری؟ پیش از اینکه حرف بزنم، بگی بخوا که بشینم رو دهنت. بشینی رو دهنم، سوراخ کونت رو تنظیم کنی تو دهنم. سهم من از بشه سوراخ کونت برای دهنم، سهم بکنت بشه دهنت برای کیرش. هر چند لحظه یه بار تف کنی رو صورتم بگی مادرت رو سگ بگاد، کونم رو عمیق بلیس، وگرنه میرینم دهنت. من زبونم رو بکنم تو کونت. کیر بکنت تو دهنت باشه و اوق بزنی. سوراخ کونت باز شده، وااااای به عمق کونت رسیدم.زبونم یه چیز تلخ رو لمس میکنه.به روم نمیارم که چیه. دلم عاشق عطر سکسیِ کونته. پس همچنان برات کون‌لیسی میکنم. تو دیگه تو حال خودت نیستی، میخوای به بکنت بدی، سگی میشی و تون میاد پشتت، من میرم زیرت که کُسِت رو بلیسم، ولی میگی نه، برو کون بکنم رو بلیس. وای چه کون سفیدی داره. میرم بلیسمش. اون داره تلمبه میزنه. تو،سحر ناز من، رو ابرهایی، من؟ من تو کونِ بکنتم. واااای چه کیری برات راست کرده. حق داشتی اینجوری برای جور شدن این کیر اونجوری مثل جنده‌ها له‌له بزنی. پوزیشن رو عوض می‌کنید. اون می‌خوابه، تو میری روش میشینی و بهم میگی ازپشت سوراخ کون گشادشده‌ت رو بلیسم. خودم با لیسید گشاد کردمش. من میرم که دوباره به اون چیزی که تو کونت لمس کرده بودم برسم. واااای، دیگه ازش لذت میبرم. دوست دارم برات بخورمش. کونت دهن منه، کست دور کیر بکنت. داری بهم فحش میدی. داری تحقیرم میکنی. شدم سگت.کونت گشاد شده و ، دوست داری جلو بکنت برینی دهنم. جوووووون، یهو از رو کیرِ خرِ بکنت بلند میشی و کیرش رو تا خایه میکنی تو دهنِ منِ زن‌جنده. بله، آب‌کیر طرف با شدت خالی میشه تو دهن من. نوشته: فانتزی‌باز @DastanKadeTV
10 94043Loading...
12
Media files
11 0600Loading...
13
گفتم شیرینم همینطوریه گفتم دیدی ؟ سکس از کوس جذاب ترین لذت اوناست کوس چیزیه که بتونی دستت رو بهش برسونی و بمالیش زنها تسلیم میشن بوسیدم و گفت مرسی ستاره این لطفت یادم نمیره اون شب خیلی با حجت حرف زدیم و تمام راه و چاه رو بهش یاد دادم آره دقیقا همون روش ها و کارهایی که آرش سرم آورد تا کوسمو کرد به حجت یاد دادم که برای شیرین انجام بده اما گفتم چند باری باید براش بخوره تا لذتشو تجربه کنه بعد بکنه توی کوسش گفت میشه خونه شما باشه ؟ آخه ما جای امنی واسه این کار نداریم گفتم باشه خونه ما باشه توی اون ۳ روز حجت یه بار دیگه هم کرد توی کوسم خیلی خوب یاد گرفته بود مادر شوهرم که از مشهد اومد دو سه روز بعدش حجت کار خودشو کرد و با شیرین اومدن خونمون شیرین یه دختر قد کوتاه لاغر بود گفتم آخه این چی داره می خواستی بکنی توی کونش؟ که خندید یه نیم ساعتی دور هم نشستیم و بعدش اونها رفتن توی اتاق و منم رفتم حمام از حمام که اومدم شنیدم صدای آه و ناله شیرین میاد حجت میگفت دوست داری ؟ بهت حال میده ؟ گفت خیلی حجت خیلی دوست داشتم ببینم کوس شیرینو واسه همین یواشکی سرمو کردم توی اتاق دیدم شیرین لخت لخته و پاشو باز کرده و حجت سرش توی کوس شیرینه و شیرین هم چشماشو بسته و آه و ناله میکنه رفتم توی حیاط تا این دو نفر هم عشق و حالشونو کنن و واقعا خوشحال شدم که شیرین داره لذت میبره چون برای یه زن لذت بردن خیلی حس خوبی ایجاد میکنه و ای حسای خوبه که مشتاق سکس های بیشتر میشیم . اون روز کارشون تمام شد و حجت بردش برسونتش وقتی حجت برگشت بهش گفتم دوتایی با هم نرید بیرون اول بذار اون بره بعد تو برو گفت ببخشید حق با توئه باشه از اون روز دو سه بار دیگه هم شیرین و حجت باهم بخور بخور داشتن تا اینکه گفت الان وقتشه؟ گفتم وقت چی ؟ گفت فتح مبین دیگه گفتم اها میخوای بزنیش؟ گفت میزنم که سکس کامل کنیم گفتم جووون خوش به حالتون ما بعد عروسی سکس کامل کردیم واقعا به شیرین برای این همه سکس جذاب قبل از عروسی حسادت می کردم واسه همین زدن پرده شیرین رو عقب مینداختم و خودم به حجت کوس میدادم خیلی حال میداد حجت قوی بود تنهایی از پس من و شیرین برمیومد تا اینکه روز موعود فرا رسید و حجت زد پرده شاهزاده خانومو اولش دوتایی ترسیده بودن اما رفتم داخل اتاق و به شیرین کمک کردم که چیکار کنه یه جوریم رفتار کردم که انگار کار اشتباهی کردن و از دستشون ناراحتم و از اینکه حجت پرده شیرینو زده ناراحتم از اون روز یه دو هفته ای شیرین جواب حجت رو نمیداد تا اینکه باهاش حرف زدم و گفتم نترس حجت نامرد نیست شما دو تا ماله همدیگه هستید خیالتون راحت برید عشق و حالتونو کنید و خوش باشید از اون روز هفته ای یه بار حجت و شیرین میومدن و حجت شیرین رو میکرد و شیرین که میرفت من و حجت می رفتیم حمام و اونجا هم ما با هم سکس می کردیم خیلی حال میداد بیشتر اینکه هم کوس منو میکرد هم کوس شیرین رو بهم حال میداد حتی بعد از اومدن رجب هم حجت اول شیرین رو میکرد بعد منو به حجت می گفتم دوست دارم تا همیشه بهت بدم میگفت تو ندی هم من میکنمت گفتم جوووووون پس نمیدم بکن ببینم و اون روز به زور ازکون کردم گفت دیدی کردمت؟ سکس باهاش خیلی جذاب بود حتی اینکه چطور کون بکنه هم خودم یادش دادم و من و شیرین رو از کوس و کون میکرد تا اینکه ازدواج کردن و حجت رفت برای کار گچساران و اونجا بهشون خونه دادن و کمتر میومدن پیش ما. نوشته: ستاره @DastanKadeTV
8 94324Loading...
14
ستاره دختری از روستا (۱) #ازدواج #روستا #خاطرات_نوجوانی ۱۴ سالم بود که با رجب عقد کردم ۱۵ سالگی ازدواج کردیم رجب رو دوست نداشتم و به زور بابام زنش شدم رجب ۱۵ سال از من بزرگتر بود پسر بدی نبود اما نمیدونم چرا از همون اولش به دلم ننشست بعدشم شب عروسی خیلی بد پردمو زد و حتی کتکم زد چون هولش دادم که از روم بلند بشه که از تخت افتاد پایین و کتکم زد و سکس رو ادامه داد بیشتر از قبل ازش متنفر بودم یه پسر داییم آرش خواستگارم بود اما بابام ازش خوشش نمیومد و بخاطر اینکه منو به اون نده داد به پسر دوستش همین رجب یه سالی از ازدواجمون گذشته بود که به آرش پیام دادم و از اینکه از رجب متنفرم و دوستش ندارم گفتم اونم خیلی خوشحال شد و با خوشرویی قبولم کرد و دوباره پیام ها و حرفهای عاشقانه شروع شد که ستاره جان تو تنها ستاره شب های تاریک منی بعد حدود یه ماه بهن گفت خیلی دوست دارم مثله قبلا بغلت کنم گفتم منم همینطور اما کجا ؟ گفت من یه آدرس بدم میای؟ گفتم آره و آدرس رو فرستاد گفتم من فردا ساعت ۱۰ صبح به بعد می تونم بیام تا قبل ۵ عصر هم باید خونه باشم گفت نترس تو بیا حتما تا قبل ۵ خونه ای فردا صبح رفتم به اون آدرس یه خونه باغ بزرگ بود که آدرس در پشتی ساختمون رو بهم داده بود تا رفتم داخل خونه بغلم کرد و منم بغلش کردم و کلی همدیگه رو بوسیدیم گفتم خیلی دوست دارم گفت من بیشتر ستاره من بعد روی مبل نشستم و اون رفت برام شربت و شیرینی آورد و اومد روی مبل نشست کنارم و دوباره همدیگه رو بوسیدیم گفت بیا بغلم و رفتم نشستم روی پاش و پاهامو انداختم دو طرفش و بغلش کردم و از هم لب می گرفتیم گفت گرمت نیست ؟ می خوای مانتو رو دربیاری ؟ گفت وای آره و خودش برام دکمه هاشو باز کرد و درش آورد گفت چه تاپ خوشگلی و بغلم کرد و بازم همدیگه رو می بوسیدیم سرشو به سینه هام میچسبوند و محکم بغلم میکرد کم کم کیرش داشت راست میشد که گفت بریم توی اتاق روی تخت کنار هم بخوابیم ؟ توی بغل هم ؟ گفتم بریم رفتیم گفت تو می خوابی من بخوابم روت ؟ گفتم باشه من خوابیدم آرشم خوابید روم و از هم لب می گرفتیم و حرف می زدیم کم کم کیرش دوباره راست شد اما اینبار با دستش تنظیمش کرد لای کوسم و دستامو توی دستاش گرفته بود و ازن لب می گرفت و کیرشو از روی شلوار میمالید به کوسم بهش گفتم نگفته بودی ؟ گفت چیو گفتم همونی که لای پامه گفت ستاره این فرصت شاید دیگه دست نده بذار تا می تونیم عشق و حال کنیم تو مگه دوستم نداری؟ گفتم خیلی گفت پس امروز تا می تونی عشق و حال گفتم می گفتی تمیز می کردم مو داره گفت ببینم و شلوارمو کشید پایین و گفت وای چه شورت صورتی خوشگلی و کش شورتمو گرفت بالا و کوسمو دید گفت نه خوبه موهاش کوتاهه گفتم نمیدونستم تو با این همه ادعای دوست داشتن دنبال کردن کوسمی گفت ستاره عشق با سکس تکمیل میشه بذار عشقمون تکمیل بشه گفتم باشه تکمیلش می کنیم شورتمو از پام دراورد و شروع کرد خوردن کوسم حسش خیلی خوب بود هم خوردن کوسم بهم حال میداد هم تعریفاش از کوسم و خودم و عشقمون بعد خوردن کیرشو چند بار به کوسم مالید و سرشو آروم میکرد توی کوسم دیونم کرده بود میگفتم آرش جانم بکن عشقمون تکمیل بشه و کیرشو کرد توی کوسم کیرش از کیر رجب کلفت تر بود و جیغ زدم گفت چته؟ مگه باکره ای جیغ میزنی ؟مگه رجب نکرده ؟ گفتم چرا کرده اما ماله تو کلفت تره گفت جونم چه خوبه کیرم از اون شوهر جاکشت کلفت تره و آروم آروم شروع کرد توی کوسم تلنبه زدن می گفت جون چه کوس تنگیه این کوس رو من باید گشاد می کردم دیدی؟ الانم من دارم گشادش می کنم منم میگفتم گشادش کن آرشم و هر بار که من حرف میزدم اون تلنبه هاشو تندتر میکرد تا اینکه آبش اومد و ریخت توی کوسم و خوابید روم گفت چه حالی داد کوس تنگت چه حالی داد و میبوسیدم و منم می بوسیدمش گفت دوست دارم یه بار دیگه بکنم می خوام گشاد از اینجا بری و دوباره رفت شروع کرد خوردن کوسم و میگفت آرش فدای این کوس تنگت جونم من فدای کوس تنگت بشم ستاره من و یهویی بلند شد و کیرشو تا ته فرو کرد توی کوسم و می گفت جوووون چه خوبه خدا چه لذتی داره این کوس خدا دمت گرم عجب کوسیو دارم میکنم و شروع کرد توی کوسن تلنبه زدن اما این بار هم تلنبه ها محکمتر بود هم سرعتش بیشتر من ارگاسم شدم اما اون هنوز داشت تلنبه میزد که اونم دوباره آبش اومد و ریخت توی کوسم و گفت جوووونم چه حالی داد به تو هم حال داد ؟ گفتم خیلی گفت دیدی گفتم سکس عشق رو تکمیل میکنه ؟ گفتم آره سکس باحالی بود و انقدر خوشحال بود که دائم میگفت خدا دمت گرم عجب چیزی بود از حرفش خندم گرفت گفتم چرا انقدر از خدا تشکر میکنی ؟ باید از من تشکر کنی من قبول کردم بهت بدم گفت تو که عشق منی ستاره من از اون روز من با ۱۶ سال سن با دو تا مرد سکس داشتم که شهوت هر دوشون هم زیاد بود اوایل در هفته ۴ بار سکس داشتن اذیتم می کرد اما می تونستم هندل کنم اما دو سه ما
8 64027Loading...
15
هی که گذشت بیشتر از دو بار در هفته نمی تونستم یکی با رجب یکی با آرش رجب زود کنار اومد و بعد هر بار سکس کلی بهم میرسید میگفت ضعف نکنی اما آرش دعوا می کرد تهدید می کرد گاهی هم فحش میداد که نه باید بیای نیای میام جلو شوهر جاکشت میکنمت بهش گفتم خدا رو شکر که با تو ازدواج نکردم تو عوضی از همون اولم دوستم نداشتی گفت آره حالا که به اینجا رسیدیم بذار بهت بگم فقط خواستم بکنمت که بهت اثبات کنم جنده ای و خوبه که نگرفتمت گفتم آره من جندم برو گمشو خطم رو عوض کردم و یه خط دیگه خریدم و دیگه هم هر جا اون بود نمی رفتم با رجب صمیمی تر شدم از اینکه براش مهم بودم و بهم میرسید ازش خوشم اومد البته گاهی هم پیش میومد در هفته ۴ بار باهاش سکس کنم اما خیلی نازمو میخرید و منم خیلی ناز می کردم براش تا اینکه رجب چون جوشکار ماهری بود برای انجام یه پروژه گفتن باید ۴۵ روز بره عسلویه بهم گفت ستاره حوصلت سر رفت برو خونه مامانم و کاریم داشتی به حجت داداشم بگو گفتم چشم شب قبل رفتن سکس کردیم و رجب رفت یه هفته گذشت و خیلی حوصلم سر میرفت منم رفتم خونه مادر شوهرم فهمیدم ۳شنبه با خواهرش می خواد بره قم گفتم منو ببره که قبول نکرد و گفت سفر سه روزه است تو یه غذایی برای این حجت یتیم شده بپز گفتم چشم از رفتارهای حجت فهمیدم با یه دختره ای دوسته اسمشم شیرینه چند باری به حرفاشون یواشکی گوش دادم انگار حجت کون می خواست دختره می گفت درد داره میگفت از کجا میدونی ؟ میگفت مگه خرم ؟همه میدونن تازه خواهرمم پارسال ازدواج کرد گفت خیلی درد داره از حجت التماس از شیرین نه درد داره دوست داشتم به شیرین کمک کنم تا مثله خودم نشه که از شوهرش متنفر بشه چون رجب بلد نبود چطور اون شب پر استرس آروم و آمادم کنه بعد از اینکه تلفن حجت تمام شد رفتم توی اتاقش و گفتم من حرفاتون رو گوش دادم ببخشید اما خواستم بگم این راهی که تو میری مسیری نیست که به یه سکس عاشقانه ختم بشه گفت پس مسیر سکس عاشقانه چطوریه ؟ گفتم می تونیم با هم راحت صحبت کنیم ؟ گفت آره گفتم مسیر سکس عاشقانه از کوس یه زن باید رد بشه تمام لذت های یه زن اونجاست گفت آخه باکره است گفتم مگه نمی خوایش؟ گفت چرا گفتم اونم تو رو می خواد؟ گفت آره گفتم پس ماله همدیگه هستید چه اهمیتی داره چه زمانی و کجا پردشو بزنی ؟ بزن اما در اوج لذتش مطمئن باش سکس برای زدن پردش خیلی راحتر از سکس از کونشه گفت من بلد نیستم میترسم یه کاری کنم اوضاع بد بشه گفتم این دیگه از بی عرضگیته گفت تو که تجربش کردی ستاره یادم میدی؟ گفتم من تجربش کردم اما تلخ بود چون رجب بلد نبود گفت ستاره تو رو خدا یادم بده گفتم من؟ چجوری ؟ گفت نمیدونم رفتم توی آشپزخونه اومد دنبالم گفت جون ستاره یادم بده من شیرینو می خوام دوست ندارم از دستش بدم گفتم به یه شرط ؟ گفت هر چی باشه قبول گفتم بشرطی که اگه پردشو زدی فردا نزنی زیرش گفت نه به خدا نمی زنم زیرش گفتم باشه بریم توی اتاق یادت بدم رفتیم خوابیدم روی تخت و گفتم بخواب روم و دستاتو توی دستام مشت کن می خندید گفتم نخند کیرتو به کوسم بمال کیرش مثله کیر رجب بود کم کم کیرش راست شد گفتم الان با دست چپت شروع کن از روی شلوار مالیدنش دستشو گرفتم گفتم بیشتر اینجاشو بمال خیلی خوب میمالید گفتم حالا دست کن توی شلوارم و از روی شورت بمال اون میمالید منم لذتشو میبردم گفتم الان خیسی شورتمو حس میکنی ؟ الان باید شورتمو در بیاری و شروع کنی خوردن شورتمو دراورد و گفت چه خوشگله گفتم بخور خوشمزه هم هست و شروع کرد خوردن دستمو روی سرش گذاشته بودم و میگفتم چطوری بخوره و اونم دقیقا اجرا می کرد انقدر خورد که بهش گفتم حجت کیرتو بده بخورم و شروع کردم براش خوردن حجت می گفت چه خوب میخوری شیرین بلد نیست اینجوری بخوره گفتم بلده گفتم حالا کیرتو آروم بکن توی کوسم و همین که سرشو فرو کرد توش تا ته رفت گفتم جووون حالا تلنبه بزن و شروع کرد تلنبه زدن میگفت عجب کوسی داری چه داغه رجب چند بار کرده توش؟ چند بار ؟ گفتم خیلی گفت نوش جونش این کوس خوشگلو هر روز باید کردش گفتم اوایل هر روز میکردش گفت جوووون چه حالی میده من جاش بودم بلا استثنا هر شب میکردمت گفتم ماله شیرین تنگ تره ها؟ گفت جووونم اونم میکنم اصلا دوتاتون رو میکنم گفتم جون به این کمرت تونستی بکن گفت می تونم و می کنم گفتم باشه عزیزم تو اصلا تونستی همه زنها دنیا رو بکن و خندیدیم گفت تو رو خدا رجب چند بار کرده توی کوست؟ گفتم نمیدونم مگه باید میشمردم؟ گفتم حجت دهنتو ببند و تندتر تلنبه بزن تندتر تندتر صدای آه و ناله من از حجت بیشتر بود تا اینکه هم آب حجت اومد هم من ارگاسم شدم گفتم حواست باشه برای شیرین نباید آبتو بریزی توی کوسش گفت ببخشید گفتم اشکالی نداره خوابید روم و گفت خوش به حال رجب تو خیلی حال میدی آدم با تو جوونتر میشه کوست اکسیر جوانی داره
8 35626Loading...
16
مد فهمیدم اسم این پسرا مهدی،‌ علیرضا، حسن و کامبیزه، بیشتر اوقات کارشون این بود که با ماشین دور دور کنن تا یه نفر بهشون پا بده زمانی که دوست دختر داشتن یا کس بهشون پا می‌داد و با اون سکس می‌کردن بچه‌ها کمتر اذیت می‌شدن ولی زمانی که دختر یا زنی دورو ورشون نبود پسرای هم سن و سال منو می‌کردن، بعضیا رو با سیگار گول میزدن، بعضیا رو به بهانه پلی‌استیشن یا عرق خوردن می‌بردن خونشون و می‌کردن یه عده دیگه به بهانه دور دور کردن با ماشین خفت می‌کردن، از این بین فقط بعضی بچه‌ها بودن که بهشون کاری نداشتن بخاطر این که کاری براشون انجام می‌دادن یا آشناشون بودن. بعد اون روز چندباری مهدی رو‌ دیدم هربار باهام گرم گرفت و گفت دیگه لازم نیست بترسم از این به بعد حواسش بهم هست لحنش جوری بود که تا حدودی بهش اعتماد کردم، تا این که یه روز موقع فوتبال افتادم رو آسفالت زانوم بدجوری زخمی شد همون زمان مهدی اتفاقی داشت با ماشینش رد می‌شد که منو دید مهدی: پاتو داغون کردی سوار شو برسونمت خونه علی: نه برات زحمت میشه خودم میرم مهدی: چرت نگو سوار شو من قبول کردم و سوار شدم ماشینش یه پژو پارس مشکی با شیشه های دودی بود، مهدی اول برام پماد و باند خرید بعد منو رسوند خونه و زنگ درو زد مامان: کیه؟ مهدی: مهدیم دوست علی بی‌زحمت در و باز می‌کنید مامان: بله، بفرمایید الان خودم میام پایین مهدی: مرسی بعد با مهدی رفتیم تو حیاط همین لحظه مامانم اومد پایین چشمش به شلوار پاره و خونیم افتاد مامان: پسره سر به هوا باز چه بلایی سر خودت آوردی علی: طوری نشده موقع فوتبال زمین خوردم مهدی: چیزی نشده الان زخمو براش پانسمان می‌کنم مامان: شرمنده آقا مهدی ما همش به شما زحمت می‌دیم مهدی: نه بابا این چه حرفیه کاری نکردم. بعد این اتفاق رابطه من و مامان با مهدی خیلی نزدیک شد جوری که مهدی و علیرضا که باهم دوست صمیمی بودن بیشتر روزا می اومدن دنبالم تا باهاشون برم بیرون اولین سیگارمو با مهدی کشیدم، اولین بار کنار مهدی عرق خوردم، بهم موتور سواری یاد داد، با ماشین می‌رفتیم دور دور، می‌رفتیم خونشون پلی‌استیشن بازی می‌کردیم، خلاصه برام مثل داداش بزرگتر شده بود. رابطه مامان با مهدی خیلی خوب بود بعضی وقتا برای مامان نون می‌گرفت یا براش خرید می‌کرد مامان شماره مهدی رو داشت یه وقتایی که گوشیمو‌ جواب نمی‌دادم یا ازم بی‌خبر بود از مهدی سراغمو می‌گرفت. تا این که بعد چند ماه یه روز محمد بهم گفت می‌خوام یه چیزی بهت بگم ولی از دستم ناراحت نشو علی: مگه چی می‌خوای بگی؟ محمد:‌ در مورد مادرته علی:‌‌ حرفتو بزن محمد: سجاد می‌شناسی؟، همون که همسایه مهدیه علی: آره چطور؟ محمد: دو سه بار دید که مامانت رفت خونه‌ی مهدی علی: گوه خورده پشت‌سر مامانم حرف میزنه خودم میرم مادرشو میگام محمد: آخه فقط اون نیست، منم یکی دوبار دیدم مامانت سوار ماشین مهدی شده علی: با این حرفا میخوای چی بگی؟ محمد:‌ فقط خواستم بگم حواست به مامانت باش اینجا مردم سریع پشت یه نفر حرف‌ در میارن علی: لازم نکرده تو چیزی بهم بگی، الانم برو رد کارت حوصلتو ندارم راستش اعصابم بهم ریخت ولی حرفای محمد زیاد جدی نگرفتم تا این که یه روز غروب وقتی هوا تازه تاریک شده ماشین مهدی رو یه کوچه پایین تر از خونمون دیدم خواستم برم پیشش که دیدم مامان از ماشینش پیاده شده بود خیلی خوشگل کرده بود یه پالتو خزدار پوشیده بود که تا بالای باسنش بود یه شلوار لی جذب پوشیده بود و یه چکمه که تا زیر زانوش می‌رسید، بعد این که پیاده شد شلوارشو مرتب کرد و دکمشو بست من که جا خورده بود جلو نرفتم، مامان با مهدی خداحافظی کرد رفت سمت خونه ولی من تو فکر غرق شدم و تقریباً یه ساعت بعد رفتم خونه. بعد این که رسیدم رفتم یه دوش آبگرم بگیرم که حالم جا بیاد وقتی رفتم تو رختکن متوجه یه بویی شدم کنجکاو شدم بویه چیه دیدم از شرت مامانم میاد مامان بعد اینکه اومد خونه دوش گرفته بود و لباساشو گذاشته بود تو رختکن حموم وقتی شرت برداشتم دیدم یه چیز لزج به دستم چسبید من که ذهنم بهم ریخته بود سریع فکرم رفت سمت اینکه مهدی مامانم کرده و اینم آبشه که ریخته رو شورت مامان نمی‌دونم فکرم درست بود یا نه ولی بعد چند روز کلنجار رفتن با خودت تصمیم گرفتم برم به مهدی بگم که از مامانم فاصله بگیره تا آبروریزی نشه. فردا بعدازظهر رفتم دم در خونه‌ی مهدی و در زدم، بعد چند لحظه مهدی درو باز کرد مهدی: چطوری علی؟‌ بیا تو علی: نمی‌خوام بیا تو فقط اومدم بگم دیگه خوشم نمیاد دور ور خودم و مامان باشی مهدی: چیزی شده؟ این چه حرفایی که می‌زنی؟ علی: بازم میخوای منو گول بزنی می‌دونم چشمت دنبال مامانمه مهدی: اشتباه می‌کنی این حرفا دیگه از کجا دراومد؟ علی: خودم دیدم که مامان از ماشینت پیاده شد اصلا یه زن شوهردار چرا باید همراه تو این ور اون ور بره مهدی:
8 16936Loading...
17
Media files
8 6910Loading...
18
فقط مامانت سر راه دیدم تا یه جا رسوندمش علی: من نمی‌دونم از مامانم فاصله می‌گیری! من مثل تو بی خانواده و بی ناموس نیستم که ببینم آبروی خانوادم بره مهدی وقتی این حرفو شنید حسابی قاطی کرد چشماش از عصبانیت گرد شده بود یکدفعه یقمو گرفت منو پرت کرد تو حیاط و دروازه رو بست همون لحظه دو سه تا لگد بهم زد و گفت توله سگ هار شدی، همون لحظه علیرضا از خونه اومد بیرون علیرضا: مهدی چی شده چرا داری میزنیش مهدی: این کونی برام شاخ شده، بیا ببریمش تو خونه تا آدمش کنم مهدی منو کشون کشون برد تو خونه بعد کمربندشو آورد و همینطور که من میزد باهام صحبت می‌کرد مهدی: توی حرومزاده انقدر پررو شدی که میای در خونه‌ی من بهم فحش میدی، تقصیر خودمه که پرروت کردم، میگی دنبال مامانتم، آره هستم می‌دونی چند بار تا حالا گاییدمش؟ حسابش از دستم در رفته!‌ فکر می‌کنی اون بابای کسخلت از پس زنی مثل مامانت برمیاد؟ توی بچه خوشگل با خودت نگفتی من که نصف بچه‌های‌محل و کردم چرا تا الان نکردمت؟ بخاطر این بود که بجای تو مادرتو می‌کردم! همش بهم سفارش می‌کرد حواسم بهت باشه،‌ الانم دیر نشده اگه دوست داری تو رو می‌کنم و دیگه سمت مامانت نمیرم، چرا حرف نمی زنی؟ لال شدی؟ علیرضا لباساشو در بیار خیلی ترسیده بودم، کلی کتک خورده بودم و تمام غرورم شکسته بود، نمی‌تونستم حرف بزنم، فقط می‌خواستم از اونجا برم، وقتی علیرضا داشت لباسمو درمی‌اورد دست و پا می‌زدم ولی نتونستم مقاومت کنم، علیرضا کل لباسمو دراورد مهدی: علیرضا اون بطری نوشابه رو بیار علیرضا: الان میارم مهدی: علی تو چشمام نگاه کن و به سوالم جواب بده وگرنه این بطری رو می‌کنم تو کونت اگه شک داری میتونی امتحان کنی! علی: باشه فقط ولم کن برم مهدی: تصمیمت بگیر تو رو بکنم یا مامانتو!؟ من اون لحظه فقط به خلاص شدن خودم فکر می‌کردم برای همین گفتم مامانو بکن مهدی: بلندتر بگو نشنیدم علی: مامان بکن مهدی: حالا که انقدر دوست داری مامانتو جلوی چشمت می‌کنم چند دقیقه بعد زنگ خونه رو زدن، مامان بود مهدی در و باز کرد داشت می‌رفت تو حیاط که به علیرضا گفت من رو تخت حیاط کبری رو می‌کنم بیارش لب پنجره که کس دادن مامانشو ببینه اگه سرو صدا کرد خودت می‌دونی چیکار کنی دیگه علیرضا:‌‌ خیالت راحت پسر خوبیه کاری نمی‌کنه همینطور که داشتم از پنجره نگاه می‌کردم دیدم مهدی و مادرم رو تخت نشستن از این تختایی که تو سفره خونه ها هست، شروع کردن لب گرفتن بعد مهدی کم‌کم رفت سراغ سینه های مامان، سرشو گذاشت بین سینه های مامان با ولع می‌خوردشون مامانم که داشت حال می‌کرد سر مهدی رو محکم گرفته بود بعد اون نوبت ساک زدن شد مامان جلوی مهدی نشست و شروع کرد به ساک زدن مهدی همسر مامانو دست میکشید و با موهاش ور می‌رفت علیرضا: اوف! چه مامانی داری چه بدنی داره، چقدر حشریه، چه جنده ای!‌ معلومه که پدرت نمی‌تونه ارضاش کنه! می‌دونستی منو مهدی با مادرت تریسام زدیم؟ تنهایی از پس هردومون براومد از حرف های علیرضا هر دفعه بیشتر غرورم له می‌شد نمی‌دونستم باید چی بگم از طرفی محو دیدن سکس مهدی و مامان شده بودم دیگه موقع کردن شده بود مامان تو پوزیشن سگی نشسته بود منتظر بود مهدی بکنتش،‌ مهدی اول کیرشو به کس و کون مامان مالید بعد تا ته کرد تو کس مامانو شروع کرد به تلمبه زدن هر چقدر می‌گذشت تندتر و محکم‌ ضربه میزد دیگه صداش واضح به گوش می‌رسید بعد یکی دو دقیقه شروع کرد به در کونی زدن ، انقدر زد که کون مادر سرخ سرخ شد بعد چند دقیقه کیرشو داورد و سوراخ کون مامانو با دستاش باز کرد و تف کرد توش بعد کیرو گذاشت تو کون مامان که باعث شد مامان یه لحظه یه جیغ‌ کوتاه بکشه، دوباره تلمبه زدنو‌ شروع کرد و هر چند ثانیه کیرشو بین کس و کون جابجا می‌کرد بعد چند دقیقه پوزیشن عوض کردن مامان رو تخت دراز کشید پاهاشو باز کرد و با یه دستش یکی از پاهاشو گرفت مهدی هم دو دستی پای دیگیه مامان گرفت شروع کرد تلمبه زدن، حس عجیبی داشتم هم نمی خواستم ببینم، هم نمی‌تونستم چشم ازش بردارم، بدنم داغ شده بود و کیرم داشت منفجر میشد، همین لحظه علیرضا به کیرم دست زد و دید راست کردم علیرضا:‌ ببین چطور راست کرده! دیدن کس دادن مامانت انقدر تحریکت کرده؟ منم بدجور راست کردم، حالا که فکر میکنم من قول ندادم که نکنمت! بعد کیرشو داورد من ترسیدم و خواستم مقاومت کنم که گفت نمی‌خوام بکنمت ولی اگه کولی بازی در بیاری همون بطری نوشابه رو می‌کنم تو کونت بعد شروع کرد خودشو بهم چسبوند، کیرشو لایه پاهام احساس می‌کردم بعد کیرمو با دستاش گرفت و بهم گفت هیچی نگم فقط نگاه کنم بعد یکی دو دقیقه‌ که دیدم علیرضا کاری نمی‌کنه برام عادی شد و دوباره محو تماشا شدم، دیگه مهدی رفته بوده رویه مامانو بدنشون بهم چسبیده بود مامان پاهاشو دور کمر مهدی حلقه زده بود مهدی هم همینطور که از
8 62836Loading...
19
مامان لب می‌گرفت تلمبه میزد همین موقع متوجه شدم علیرضا داره برام جق میزنه علیرضا: الانه که ارضا بشن، تو که نمی‌تونی مامانتو بکنی‌ ولی میتونی موقع دادنش جق بزنی!‌ از یه طرف داشتم سکس مامانمو می‌دیدم و از یه طرف دیگه علیرضا داشت برام جق میزد نتونستم طاقت بیارم زود ارضا شدم، آبم ریخت رو دیوار کنار پنجره، علیرضا گفت خودت پاکش می‌کنی یکی دو دقیقه بعد مهدی ارضا شد و آبشو ریخت رو‌ سینه های مامان، علیرضا گفت ندیدی گفتم الانه که ارضا بشن. بعد اون روز من دیگه نتونستم تو چشمای مهدی نگاه کنم خیلی ازش می ترسیدم و حساب می‌بردم مهدی و علیرضا همدیگه اتفاق اون روز به روم نیاوردن، همین که حساب کار دستم اومد براشون کافی بود. سعی کردم طولانی و خسته کننده نشده ولی باید یه سری جزییات تعریف می‌کردم که خوب متوجه داستان بشید امیدوارم بد نشده باشه. نوشته: علی @DastanKadeTV
8 80736Loading...
20
مامان فداکار #بیغیرتی #خاطرات_نوجوانی #مامان سلام من علی هستم الان 22 سالم و آمل زندگی می‌کنم. ماجرایی که می‌خوام براتون تعریف کنم برمیگرده به 8 سال پیش اون زمان 14 سالم بود و کلاس سوم راهنمایی بودم. خانواده پدریم وضع مالی خیلی خوبی داشتن ولی بخاطر اعتیاد و بی عرضگی پدرم یه جورایی از خانواده طرد شده بودیم و مجبور شدیم به یکی محله های پایین شهر اسباب کشی کنیم، پدرم اون زمان تو یه کارخونه لبنیات کار می‌کرد شیفت های کارخونه 12 ساعت بود که هر هفته تغییر می‌کرد بخاطر همین بیشتر زمانی که خونه بود می‌خوابید و نمی‌تونست برای ما زیاد وقت بزاره. اسم مامانم کبراست 6 سال از بابام کوچیکتره و وقتی 15 سالش بود با پدرم عروسی کرد تو 17 سالگیش من به دنیا اومدم،‌ مامانم زن خیلی مهربون و صبوریه، خیلی خوشگل و خوش لباسم هست جوری که همه به پدرم حسودی می‌کردن که همچنین زنی داره، حتی بعد اعتیاد پدرم با وجود مشکلات مالیمون مامان بخاطر من و داداشم از پدرم جدا نشد. یکم از ظاهر مامانم میگم که یه تصویر ازش داشته باشین، وزن مامان 70 و قدش 1/78 یه بدن توپر و کشیده داره سایز سینه‌هاش 85 و یه باسن خوش فرم داره که همه تو کفشن، پوستش خیلی سفیده جوری که اگه دوش آب گرم بگیره یا یه قسمت از بدنشو فشار بده سریع قرمز میشه رنگ چشم و موهاش هم قهوه‌ایه. حالا اصل داستان تعریف می‌کنم محله‌ای که بهش اسباب‌کشی کرده بودیم یکی از محله‌های بدنام شهر بود از همون روز اول متوجه شدیم از نظر فرهنگی چقدر با همسایه‌ها فرق داریم از لباس‌ پوشیدن و نوع صحبت کردن گرفته تا طرز فکر و عقایدی که داشتیم بنابراین طول می‌کشید تا به شرایط جدید عادت کنیم طبیعتاً برای من که سنم کمتر بود و تو اوایل نوجوانی بودم کنار اومدن با این موضوع و دوست پیدا کردن سخت بود مخصوصاً برای من که یه پسر اتو کشیده و ناز پرورده بودم. بالاخره بعد یکی دو هفته با محمد پسر همسایمون رفیق شدم از اون به بعد کم کم با بچه‌های چند تا کوچه اطراف خونمون هم دوست شدم اون روزا بعد از مدرسه بیشتر اوقات با دوستای جدیدم بودم که یه روز اتفاقی افتاد که اصلاً انتظارشو نداشتم. اون روز بعدازظهر من و محمد باهم بودیم، محمد بهم گفت سیگار میکشی؟ گفتم نه تا حالا امتحان نکردم، چطور؟ گفت من می‌خوام سیگار بکشم تو هم امتحان کن حال میده، منم قبول کردم، محمد گفت سیگار و تو ساختمون نیمه کاره کوچه پایینی جاساز کرده بعدش رفتیم تا سیگار برداریم. کوچه خلوت بود و هیچ رفت و آمدی نبود، وارد ساختمون شدیم رفتیم طبقه ی دوم محمد به یه اتاق اشاره گفت بریم سیگار تو این اتاق من جلوتر راه می‌رفتم و محمد پشت سرم بود همین که رفتم تو اتاق شوکه شدم دیدم تو اتاق سه تا پسر هستن که حداقل چهار پنج سال ازم بزرگترن یکیشون سریع دستمو گرفت وقتی رومو برگردوندم دیدم محمد نیست وقتی دیدم پسرا با پوزخند بهم نگاه میکنن ترس تمام بدنم گرفت سعی کردم دستمو آزاد کنم ولی نشده پسری که منو گرفته بود یه پسر چاقه سبز رو بود که قدش یه سرو گردن از من بلندتر بود زورم بهش نمی‌رسید هر چقدر تقلا می‌کردم عین خیالش نبود همین لحظه یکی دیگه از پسرا کیرشو از شلوارش در اورد اون لحظه فهمیدم چه بلایی قراره سرم بیاد، شروع کردم به گریه کردن به هرکس و هرچیزی که بلد بودم قسمشون دادم ولی فایده نداشت تا این که یه چهره آشنا دیدم، مهدی بود که اومد تو اتاق!! مهدی رو اولین بار موقع اسباب‌کشی دیدم وقتی دید داریم وسایلو جابجا می‌کنیم اومد بهمون کمک کرد اونم پنج شیش سالی ازم بزرگ‌تر بود یه پسر سفید رو بود که موهاش فرفری و بور بود و رنگ چشماش سبز بود. مهدی گفت ولش کنید این پسر اسمش علیه و آشنای منه از این بعد کاریش نداشته باشید بعد رو به من کرد و گفت تو اینجا چیکار می‌کنی!؟ سریع برو خونتون، منم با تمام سرعت از اون ساختمون دور شدم. همون روز غروب اتفاقی محمد دیدم منو صدا زد ولی من بهش بی توجهی کردم و داشتم راه خودم می‌رفتم، بقیه ماجرا رو از زبون خودمون تعریف می‌کنم. محمد: علی داداش یه دقیقه وایستا ببین چی میگم علی: چرا باید به حرف یکی که رفیقشو میفروشه گوش بدم!؟ محمد: بابا غلط کردم، گوه خوردم، خودت نمی‌خوای بدونی قضیه چی‌ بوده؟ علی: مشخصه دیگه حرفی برای گفتن نمی‌مونه محمد: تو تازه اومدی این محل از یه سری چیزا خبر نداری اگه بدونی به نفع خودته علی: باشه بگو ببینم چی میگی محمد: این چهارتا پسر که دیدی از بقیه بچه‌های محل بزرگترن و به بقیه زور میگن برای این که اذیت نشی یا باید بری تو تیمشون یا بهشون باج بدی منم برای همین مجبور شدم این کارو انجام بدم وگرنه بلای که قرار بود سرتو بیاد سر من می‌اومد علی: ولی این دلیل نمیشه که رفیقتو بفروشی محمد: می‌دونم ولی خودت بزار جای من، حالا که اتفاقی برات نیفتاده علی: خیلی بی چشم و رویی محمد شروع کرد جزئیات بیشتری تعریف کردن بعد صحبت با مح
9 64642Loading...
21
حرف بزنیم @aliwoli
4032Loading...
22
حرف بزنیم @aliwoli
6121Loading...
23
💙 سـرور V2RAYNG بـدون قطـعی : 🖱
8 7078Loading...
24
⭕️ برنامه V2rayng رو پُـــر کانفیگ نکن. پشمام اینستا و تلگرامم آزاد شد 🫥👇🏻 « @V2rayFree « @V2rayFree » « @V2rayFree » @V2rayFree » 📶 یه تست بزن وصل نشد جوین نشو! اینستا و تلگرامتُ بِدون قطعی بازکُــــــن.
9 2568Loading...
25
پسر خالم از بازی نات کوین یه 206 خرید 😳 نات کوینت رو مفت نفروش❗️🪙 این چنل تحلیل و راهکار فروش نات کوین و بقیه ارز ها رو واست میذاره : @NotCoin 🔹
1 0530Loading...
26
✅ آموزش برداشت ریالی از ربات همستر 🤑💎
1 5181Loading...
27
🏳‍🌈 تحلیل لحظه ای نات کوین : ♻️
1 5191Loading...
28
تحلیل ربات‌های کسب درآمد تپ‌سواپ و همستر رو فقط از اینجا دنبال کنید: 🔂 @TahlilArz
1 9141Loading...
29
🤖 تحلیل و تاریخ دقیق لیست شدن همستر و تپ سواپ : @DOLAR
2 1941Loading...
30
تحلیل ربات‌های کسب درآمد تپ‌سواپ و همستر رو فقط از اینجا دنبال کنید: 🔂 @TahlilArz
10Loading...
31
🏳‍🌈 تحلیل لحظه ای نات کوین : ♻️
4410Loading...
32
پسر خالم از بازی نات کوین یه 206 خرید 😳 نات کوینت رو مفت نفروش❗️🪙 این چنل تحلیل و راهکار فروش نات کوین و بقیه ارز ها رو واست میذاره : @NotCoin 🔹
4710Loading...
33
✅ آموزش برداشت ریالی از ربات همستر 🤑💎
8423Loading...
34
🏳‍🌈 تحلیل لحظه ای نات کوین : ♻️
1 1860Loading...
35
🤖 تحلیل و تاریخ دقیق لیست شدن همستر و تپ سواپ : @DOLAR
1 1490Loading...
36
🏳‍🌈 تحلیل لحظه ای نات کوین : ♻️
3660Loading...
37
تحلیل ربات‌های کسب درآمد تپ‌سواپ و همستر رو فقط از اینجا دنبال کنید: 🔂 @TahlilArz
7911Loading...
38
🤖 تحلیل و تاریخ دقیق لیست شدن همستر و تپ سواپ : @DOLAR
1 0931Loading...
39
پسر خالم از بازی نات کوین یه 206 خرید 😳 نات کوینت رو مفت نفروش❗️🪙 این چنل تحلیل و راهکار فروش نات کوین و بقیه ارز ها رو واست میذاره : @NotCoin 🔹
1 2902Loading...
40
❤️آموزش و تحلیل برداشت ریالی از ربات ناتکوین 🤑💎
1 6330Loading...
تحلیل و اخبار درست لیست شدن ربات‌های کسب درآمد رو فقط از اینجا دنبال کنید 🔂 @MAHAN
نمایش همه...
🚨 خبر فوری و رسمی راجب همستر 🐹 پروفیت ها تبدیل به پول میشن نه سکه ها ! اگه دنبال فهمیدن خبر ها و تحلیل های همستر زودتر از همه هستید عضو شو: @MAHAN
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
۴۱۳ نفر دیگه مونده اگه توام دنبال اینی که بدونی همستر یا تپ سواپ چه آینده ای دارن بیا خودمم جوینم 🤌🏽🤍👇🏽 https://t.me/+lWYL1bRh7jZiZTYx
نمایش همه...
تحلیل و اخبار درست لیست شدن ربات‌های کسب درآمد رو فقط از اینجا دنبال کنید 🔂 @MAHAN
نمایش همه...
🚨 خبر فوری و رسمی راجب همستر 🐹 پروفیت ها تبدیل به پول میشن نه سکه ها ! اگه دنبال فهمیدن خبر ها و تحلیل های همستر زودتر از همه هستید عضو شو: @MAHAN
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
🐹تحلیل و اخبار درست لیست شدن ربات‌های کسب درآمد به ویژه همستر  رو فقط از اینجا دنبال کنید🐹 🔂 @MAHAN
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
تاحالا پادکستای با صدای نویدمحمد زاده گوش کردی؟ بفرمایید عزیزم: @Podcast
نمایش همه...
sticker.webp0.05 KB