cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

─━ ▾ ســزاوار تـنــهایـی ▾ ━─

༄﷽༄ •✦ مثلِ نفس کشیدن دوستت دارم همانقدر بی اختیار...🤍💍 ─━ ▾ ســزاوار تـنــهایـی ▾ ━─

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
229
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

تا ۲۲
نمایش همه...
Repost from N/a
تجاوزه هرکول بدقواره به یه پرستار با چشم‌های وحشی♨️🔥 دستش را به تنم کشید: - ماشاالله بدن خوبیم داری، تن فروشی اگر می‌کردی الان خوب پولی به‌ جیب میزدی اما، انقدری خار و خفیف هستی که ازت استفاده کنم و مثل یه دستمال پرتت کنم یه گوشه. پایان جمله‌ای مصادف بود با پاره شدن لباسم و جیغ بلند بالایم که گردنم را گرفت و فشرد: - خفه‌شو جیکت دربیاد دفنت میکنم یه راست بری سمت دروازه‌های جهنم. دست‌هایم را سعی کردم به سینه‌اش بکوبم: - تروخدا... غلط کر... نه‌... نکن... پشت دستش را به دهانم کوبید و آهسته غرید و همزمان نوازش‌های دست‌های زبرش تنم را سلاخی کردند: - هیـــس! خفه شو صدات درنیاد. پسره خواهر مریض دختره رو دزدیده و ازش کار میکشه و مجبورش میکنه آدم‌ربائی کنه💔🔞 https://t.me/joinchat/bg4Du7b8yStjMGI0 💯در💯 واقعی✅
نمایش همه...
🤍در بازوان‌تو خواهم مرد🤍

چنل رسمی «𝒅𝒆𝒓𝒂𝒙𝒔𝒂𝒏» تیـــرآخر🖤 در بازوان‌تو خواهم مرد🤍 هر گونه کپی پیگرد قانونی دارد❌ عضو انجمن نویسندگان ایران🌱

Repost from N/a
نمایش همه...
🤍در بازوان‌تو خواهم مرد🤍

چنل رسمی «𝒅𝒆𝒓𝒂𝒙𝒔𝒂𝒏» تیـــرآخر🖤 در بازوان‌تو خواهم مرد🤍 هر گونه کپی پیگرد قانونی دارد❌ عضو انجمن نویسندگان ایران🌱

Repost from N/a
۲۰
نمایش همه...
Repost from N/a
#پارت_207 _جون به این تن و بدن #سکسی. متعجب سرش و بالا میاره و نگام می‌کنه؛ بی پروا خودم و بهش میچسبونم و لب هام و می کوبم رو لب هاش. بعد چند ثانیه از بهت خارج میشه و شروع به همکاری می‌کنه. آه خفه ای میکشم که فاصله میگیره و خمار لب میزنه: _جون دلم آه و ناله ات از الان شروع شده؟ قری به کمرم و دست هام و پشت گردنش حلقه میکنم. لب هام و نزدیک لب هاش میبرم و سریع عقب میگیرم. خنده دلبرانه ای سر میدم و با لوندی میگم: _زدی بالا که...عجیبه تا الان تحمل کردی شاه پسر؛ دستش رو روی #سینه هام میزارم ‌و میگم: _من دیگه طاقت ندارم! میخامت یالا. جونی میگه و سرش و تو گودی گردنم فرو می‌کنه و گاز ریزی می‌گیره. آه خفه ای میکشم و با لکنت میگم: _طاقت ندارم دیگه.. نیشخندی می‌زنه و دستش رو از کش شلوارم رد می‌کنه. پر لذت جیغی میکشم و خودمو تکون میدم که سریع عقب می‌کشه. عصبی و خمار خیره اش میشم و میگم: _مرض داری مگه؟ جونی میگه و سر خوش میگه: _خطرناکه ماهک... بارداری شکمت اومده جلو. بی توجه به حرف هاش #شهوت تموم جونمو گرفته ؛ جلو میرم و دستم رو به طرف سگک کمربندش میبرم و مشغول میشم و میگم: _گور باباش؛ بزن بکشش اصلا الان فقط لذت میخام؛دلم میخاد حست کنم. با شنیدن صدا های عجیب غریبی حس و حالم می‌پره و ترس توی بند بند وجودم میشینه. شاهنگ خمار نگاهی بهم میندازه و می‌پرسه: _هیش؛ صدات در نیاد هرکاری کردم باهات وگرنه مجبور میشی خوراک هر چیزی بشی. سرم و تکون میدم به نشونه باشه که بلافاصله پایین تنه شو و بهم میکوبه و با لذت نگاهی به بدنم می‌کنه... چند ثانیه بعد درد جاش و تغییر میده به لذت و خودمو تکون میدم. با دیدن سایه ای که پشت شاهنگ نفس تو سینه ام حبس میشه و... توی جنگل گم میشن و باهم دیگه س.کس میکنن❌❌ دختری فوق‌العاده#حشری و پسری آروم و سر به زیر♨️♨️ رمانش ترکونده😱♨️ به دلیل صحنه های زیادی باز دیگه لینکش پخش نمیشد. اینقدر به ادمین اصرار کردید لینکش رو گرفته و تا ساعت 4 داخل چنل می‌زاره. https://t.me/+UBclM3E5dVMxOWE0 جا نمونید دوستان چون ساعت 4 لینکش باطل میشه و از دادن دوباره لینک معذوریم. https://t.me/+UBclM3E5dVMxOWE0
نمایش همه...
مبـــــ🕯ـــــرا-!🫀

به نام خداوند ساز و نوا #پایان خوش رمان ها دختر شب (تمام شده) قلبی زخمی (درحال تایپ) مبرا(درحال تایپ) ربات های نویسنده👇 @tooooty_bot @Roman_naz_bot

Repost from N/a
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 https://t.me/+VepbaOHwIjQwZDg8 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 تَمامِ مَن لابِ لایِ مُوهایِ 'تُــــو" گُم شُده "حَضـــرَت‌جان"..♥️🕊🌿 موهامو کنار زد و بوسه ای به سرم زد دستشو دور خودم حلقه کردم و با ناز گفتم:میشه ببریم پیش مامانم با تعجب جواب داد: شب جمعه خونه مامانت میخوای بری چیکار؟! +نه میریم میشینیم خوبه.! _باشه بلند شو بریم لباسامو پوشیدم و جلوی در منتظر آقا وایسادم چند دقیقه ای بعد اومد بیرون کفشامون رو پوشیدم و سمت خونه ی مامانم حرکت کردیم +بهت بگم شهرزاد اونجا نخوابی ها +تو چیکارم داری _میخوای مارو تنها بزاری ؟! _ببینم چی میشه سریع مسیرش رو عوض کرد و جلوی یه هتل نگه داشت : اینجا چیکار داریم ؟! _پیاده شو پیاده شدم و وارد شدیم یه اتاق گرفت و بالا رفتیم اتاق شماره ی ۲۹۹ وارد شدیم لباسشو در آورد و منو روی تخت پرت کرد +میخوای چیکار کنی؟! _خب میخواستی مار رو ول کنی ؟ لاله ی گوشم رو مکی زد که نالیدم .... وسط کار بودیم که صدای در اومد شیرزاد حوله ی دم دستش رو پوشید و در باز کرد :چیزی شده؟! _لطفا آروم تر انجام بدیی بغیه اعتراض دارن 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 https://t.me/+VepbaOHwIjQwZDg8 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 پسره کاری میکنه که نگهبان میاد بهش میگه کمی آروم تر انجام بده 😂😂
نمایش همه...
قلبی زخـــــ💔ـــــمی

به نام انکه اگر حکم کند ما همه محکومیم روزانه یک پارت #پایان_خوش نویسنده : ناز رمان نویسنده دختر شب (به پایان رسید ) قلبی زخمی(در حال تایپ✍) مبرا (درحال تایپ ربات های نویسنده @tooooty_bot @Roman_naz_bot

Repost from N/a
پسره بخاطر نگه داشتن عشقش بهش به زور تجاوز میکنه❌🔞 https://t.me/+AEgrwRftnkU0OGRk دست هام رو بالای سرم قفل کرد و خسته از تقلا کردن هام با نفس نفس گفت: -انقدر وول نخور بزار با ارامش تمومش کنیم با گریه و صدای بغض دار جیغ زدم -چه ارامشی پسره روانی این کارت اسمش تجاوزه ..دست از سرم بردار -نمیتونم...نمیتونم بزارم غیر از من کسی بهت دست بزنه..تو مال منی....برای همیشه مال خودم میکنمت تا کسی نتونه به مال من چشم داشته باشه دستاش سمت لباس هام رفت که به التماس افتادم -تیام تروخدا نکن ...ولم کن اینکارو با من نکن بدبختم نکن...تیام بی توجه به التماس و تقلا هام ‌سینه مو چنگ زد و سرشو توی گردنم فرو برد گاز ریزی از گردنم گرفت و -هییشش...ساکت نزار وحشی بشم بیوفتم به جونت نازلی اروم بگیر -نمیخام ولم کن دست از سرم بردار روانی با خشم گازی از لب هام گرفت و غرید -من نکنم پس کی باید بکنه این تن و بدنو برا کی نگه داشتی جز من لباس هاش رو در اورد و درحالی که به زور خودشو بین پاهای لختم جا میداد گفت: -تا اخرش مال خودمی قربونت برم یگم تحمل کن میدونی که من عاشقتم..بدون تو میمیرم اگه اینکارو نکنم ازم میگیرنت با هق هق و گریه دهن باز کردم اعتراض کنم ولی با حجمی که ناگهان واردم شد جیغی کشیدم و...... https://t.me/+AEgrwRftnkU0OGRk هات ترین رمان تلگرام زود جووین بده لینکش حق عضویتی♨️⛔️
نمایش همه...
○••●دلداده عشق●••○

✨🌛اتــفــاقــِ‌خــوبــِ‌مــنــ‌بــاشــ‌ڪـه‌ازدســتــ‌خــدامــیــ‌افــتــد✨🌜 رمــان در حــال تــایــپــ...‌♡ #دلــداده_عــشــقــ♡ ♡ژانــر:عــاشــقــانــه&دانشجویی♡ ♡به قــلــمــ:تــمــنــا♡ ♡ 1400/4/24♡

Repost from N/a
پسره میخواد به دختره تجاوز کنه ولی رفیق پسره میاد و نجاتش میده...🥺💔 #امیرعلی دستش رو به تخت #سینم کوبید که با پشت روی #تخت افتادم #لرزون تو خودم جمع شدم که از #پام گرفت و #منو به سمت خودش #کشید؛#ترسیده جیغی کشیدم که #توجهی بهم نکرد و #مانتوم رو تو تنم #جر داد❌💯 با #گریه و وحشت #جیغ زدم نفس_تو رو خدا ولم کن امیر علی ما هنوز نامزدیم‼️♨️ با #کینه نگاهم کرد.#نیشخندی زد و #خشن گفت امیرعلی_نامزدم بودی؛امروز رو همین تخت زنم میشی با #ناباوری نگاهش کردم که روم #خیمه زد و خواست مردونش رو وارد بهشتم کنه که در با صدای بلندی شکست و...😢🔞 https://t.me/+gUgHZk5u_LIyZmU0 https://t.me/+gUgHZk5u_LIyZmU0
نمایش همه...
Repost from N/a
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 _ جلوی من دلبری میکنی که چی بشه هستی؟ شیطنت وار بهش خندیدم. _ دلت واسم رفت؟ تو مگه پسرعموم نیستی؟ دندون قورچه کرد. _ از سنگ که نیستم جلوی من سک و سینه بیرون و میندازی و لباس کوتاه میپوشی معلومه بیدارش میکنی! جلوی پاهاش زانو زدم. _ وقتی بیدار میشه چه مزه ای داره؟ واسه حدیث جونت همینجوری راست میکنی؟ سرم رو به کمرش نزدیک کرد و زیپش رو پایین کشید ... 🛑⭕️🛑⭕️🛑⭕️🛑⭕️ #عاشقانه #انتقامی #طنز #خشن #غیرتی #معمایی ♨️پسره و دختره عاشق هم دیگن غافل از اینکه بعضی از حقایق زندگیشون رو بدونن.... اما این عشق افسانه‌ای این زوج جذاب باعث افشای خیلی راز ها میشه....♨️ 💯#بر_اساس_واقعیت💯 https://t.me/+sIq34g1kmlw0NjQ0 https://t.me/+sIq34g1kmlw0NjQ0 https://t.me/+sIq34g1kmlw0NjQ0 https://t.me/+sIq34g1kmlw0NjQ0
نمایش همه...
ر۪ٜویـ۪ٜـ۪ٜای۪ د۪ٜسـ۪ٜـ۪ٜت۪ نـ۪ٜـ۪ٜیـ۪ٜـ۪ٜافـ۪ٜـ۪ٜتـ۪ٜـ۪ٜنـ۪ٜـ۪ٜی۪

⛓♥️ بـه نـام خـالق لـیلـی ها ♥️⛓ 🧿وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ🧿 ⚠↜کپی رمان حتی با ذکر منبع و نام نویسنده، با عدم رضایت نویسنده همراه هست و پیگرد قانونی دارد.⚠️↝ ☕︎کـانال رسمـی رمان های°• Nil.M •°☕︎