"بــازیِتـلـخ🖤"
-عاشقشبودمولیباکاریکهکردازشمتنفرشدم.. اینشهروخیابونامنویادشمینداخت؛کاشهیچوقتعاشقتنشدهبودم..! •• -𝐒𝐓𝐀𝐑𝐓=>𝟏𝟒𝟎𝟏.𝟎𝟖.𝟏𝟓 •• راهارتباطیباادمین: https://t.me/harfmybot?start=5085685868
نمایش بیشتر300
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-57 روز
+3030 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from N/a
نامزدرهامهادیانبهشخیانتمیکنه و..👇👇👇
با #گریه گفتم:
+نه، نه رهام!...اصلا #اونجوری که تو #فکر میکنی نیست!
هجوم آورد سمتم و با #صدایی بلند تر از #قبل گفت:
_اگه اونجوری که من #فکر میکنم نیست پس چیه #لامصب؟..هانن؟!...چیه؟!
میترسیدم،#میترسیدم چون پای یه آدم #بیگناه وسط بود و #مهم تر از اون #قربانی این داستان عشق #تلخ من بودم!💔👇❤️🩹
https://t.me/+sHtjV4i-Ra4yODQ0
400
Repost from N/a
عسلمقارهمیمیرهومادرشوامیردیونهمیشناما...🥲👇👇🩸🩸
- نه..نه امیر، عسل من نمرده! عسل من زندست!!
_نیست لامصب!..نیست!
- عسل من زندست!...عسل زندست امیر!...عسلم زندست!
توی یک آن انگار #مغزم فرمانی نداد و #خونی به مغزم نرسید که #زدمزیرگوشش!
# بغض کردم و زیر لب #بریده گفتم:
_من..من،من معذرت میخوام!
https://t.me/+sHtjV4i-Ra4yODQ0
700
Repost from N/a
همسرامیر_مقارهسوارهواپیمامیشهومیمیرهودخترشون...😭😭😭👇🏻👇🏻👇🏻
خیره بودم به #خاکی که با وجود گذشت چهل روز هنوزم #گرم بود!
- کجا رفتی آخه #عمرم؟!
پرسه میزدم لا به لای افکارم و حسرت میخوردم که با صدای بچگونه #عسل چشم گرفتم از خاکش"
+بابا ها همیشه مراقب #دختلاشون هستن..مگه نه بابا امیر؟!
تلخندی زدم و بعد از نشوندن بوسه ای روی شقیقش با بغض لب زدم:
_آره #عُمرم!،تا آخرین ثانیه عُمرِشون مُراقبِشونن و مُهِم تر از هَمه..،مُراقبِتم!
ذهنم پرت شد به قبل رفتنش...
وقتی که میخواستم #کام بگیرم از لباش و میترسید!
هنوزم صداش تو گوشم بود:
*#امیر، یه وقت یکی میبینه.. دَردسر میشه بَرات!💔👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://t.me/+sHtjV4i-Ra4yODQ0
1000
Repost from N/a
نامزد رهام هادیان میمیره و...🥲💔
کی انقد ازت #غافل شدم که پر کشیدی از #پیشم؟🪽
نمیبینی دوره #کَردنم؟!
مثلا خواستن #تنها نباشم،
ولی نمیدونن که من بعد تو #تنهاترینم...
غزاله؟!
اینا میگن تو #مُردی، راست میگن؟!
#خاکت گرمه آخه...
دیگه نیستی که #بخونم‼️
" باز دمت گرم هنوزم هستی،عاشق بمونم!"
من زود قضاوتت کردم #عمرم ولی تو برگرد!
#بچمون جاش پیشت #امنه،ن غزال؟
غزلِ من...نبودنت #سخته برام..نبود #چشماتُ صدات،💔
خیالم راحته #بچم پیشِ مامانشه:)
پیش مامانش که #حیاتِ باباش بود...👇🏻👇🏻👇🏻
https://t.me/+sHtjV4i-Ra4yODQ0
1300
Repost from N/a
#علییاسینیعشقشبهشخیانتمیکنه..👇👇👇👇
رفتم #سمتش و :
-چی واست کم گذاشته بودم #شقایق؟
هان چییی؟
یه قدم رفت عقب و :
-جواب منو بده #احمق!
صدامو بردم بالا و :
-خوب #تمکینت کرد؟خوب #نیازهاتو برطرف کرد؟؟
از ترس تو خودش جمع شده بود و چونشو با دستم دادم بالا و :
-داغ #دلینو به دلت میزارم!😭💔💔💔
https://t.me/+ZoTFRWUqxw5kZjNk
2400
Repost from N/a
علییاسینیزنشباردارهوقبولنمیکنه👇👇👇👇👇:
-از کجا معلوم #بچه منه؟ تو #بیشتر از اینکه با من باشی با #فربدی!
+از توئه،من با #فربد هیچ #رابطه ای نداشتم!
- دروغ گفتن خیلی #راحته شقایق خیلی..
+ولی بچه تو؛تو #شکممهه!
#تکیه دادم به میز و دست به #سینه وایستادم و :💔💔😭👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://t.me/+ZoTFRWUqxw5kZjNk
800
Repost from N/a
علی الان تو بیمارستانه و دکترا گفتن احتمال زنده موندنش کمه...💔
دوس دخترش هم حامله اس ‼️
https://t.me/+ZoTFRWUqxw5kZjNk
2610
Repost from N/a
زنعلییاسینیمیمیرهوبابچهدوسالهشتنهامیمونه...😭😭👇🏻👇🏻👇🏻
-شقایق؟شقایق بلند شو دیگه..
قرار نبود #تنهامون بزاری..
من بدون تو چیکار کنم شقایق هان؟
#دلینو چجوری بدون تو بزرگ کنم؟..
#محکم دستشو #فشردم که صدای #دستگاها بلند شد، با #بهت خیره شدم به #دستگاهی که خط #صاف نشون میداد..
با صدای #بلندی گفتم:
-شقایق؟شقایقققق..
با اومدن #پرستارا رفتم عقب و خیره شدم به تن #بیجونش و زیر لب با خودم #تکرار کردم:
- ولی #قرارمون این نبود..
قرارمون این نبود شقایق...💔💔💔👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://t.me/+ZoTFRWUqxw5kZjNk
https://t.me/+ZoTFRWUqxw5kZjNk
900
Repost from N/a
علییاسینیخبرحاملگیزنشومیشنوهوایستقلبیمیکنهو...🫢🫣👇👇
کنار #تختش نشسته بودم با #برگهآزمایشی که دستم بود و نسون از #بارداریم میداد...
- یادته قرار بود اسم #بچه انتخاب کنی و بهم بگی؟.. الان وقتشه!
من... من #باردارم علی!
صدای #دستگاها بلند شد و بلافاصله #پرستار منو بیرون کرد که #سر خوردم و کف #راهرو نشستم احساس میکردم دل و رودم بهم #میپیچه!!
دکتر اومد بیرون و گفت: متاسفم... و...❤️🩹👇👇
https://t.me/+ZoTFRWUqxw5kZjNk
https://t.me/+ZoTFRWUqxw5kZjNk
1400
Repost from N/a
علییاسینیزنشباردارهوقبولنمیکنه👇👇👇👇👇:
-از کجا معلوم #بچه منه؟ تو #بیشتر از اینکه با من باشی با #فربدی!
+از توئه،من با #فربد هیچ #رابطه ای نداشتم!
- دروغ گفتن خیلی #راحته شقایق خیلی..
+ولی بچه تو؛تو #شکممهه!
#تکیه دادم به میز و دست به #سینه وایستادم و :💔💔😭👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://t.me/+ZoTFRWUqxw5kZjNk
2110