cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

Šçĥňãphãřđ

"Well if we're both going crazy, then we'll go crazy together, right?"✨ Instagram: Instagram.com/Schnaphard.fp 🌱 پیام ناشناس: Asra: https://t.me/BiChatBot?start=sc-85443-W2I8xtn Sana: https://t.me/BChatBot?start=sc-229504526

نمایش بیشتر
إيران281 670زبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
215
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

.
نمایش همه...
.
نمایش همه...
#lights_out #part_37 دوستان مراقب چشمای خود باشید این ها همش یه مشت سس شعری بیش نیست فقد دارم سعی میکنم تموم شه ______________________ سرمو برگردوندم و با مایک(یکی از لات های مدرسه) رو به رو شدیم و بدون هیچ حرفی از جام بلند شدم و بهش خیره شدم بقیه بچه ها هم کار منو تکرار کردن چند قدمی جلو اومد و دست به سینه گفت +عا اره فردا کلاسارو بپیچونید برید جنگل یکم مکث کرد و ادامه داد +ولی موندم چرا -مایک اونطوری که فک میکنی نیست می...تونم... سرم گیج رفت و همه جا سیاه شد وقتی بیدار شدم تو یه اتاق تاریک و سرد بودم یکم که دقت کردم همون اتاق بود که قبلاً با اون پسر توش بودم بعد چند دقیقه همون دو نفر اومدن و درو باز کردن یکم ترسیدم چون پسر اونجا نبود و فقد من بودم پس چرا درو باز کردن؟ قیافه هاشونو درست نمی‌دیدم فقد فهمیدم که اومدن و از بازو هام گرفتن -چیکار میکنید؟ ولم کن زنه انگشتشو تو دستم فرو کرد و زیر لب گفت خفه شو احساس سوزش تو بازوم پخش شد و فقد داد میزدم که ولم کنن حال گریه کردن نداشتم فقد داد میزدم و پاهامو میکشیدم رو زمین از زیر زمین اومدیم بیرون و مثل همون پسر منو انداخت تو همون شکلی که کشیده بود و شروع کرد به دعا خوندن نمیدونم چرا نمی‌تونستم تکون بخورم *نوا* فلش بک حرف ا.ت نصفه موند و سرشو انداخت پایین بعد چند ثانیه چشمای مایک انقد باز شد که داشت از کاسه در میومد فین رفت به صورت ا.ت نگاه کرد و بدون وقفه خورد زمین میلی هم همینطور مایک آروم برگشت و داشت سمت خوابگاه مدیران میدویید که رو هوا معلق شد همه شوکه شده به مایک نگاه میکردیم که ا.ت چیزی زمزمه کرد رفتم و به ا.ت نگاه کردم تنها احساسی که داشتم ترس بود داشتم سکته میکردم چشماش کامل سفید شده بود و زیر لب چیزی زمزمه میکرد تکونش دادم -ا.ت بیدار شو سکوت کرد و دوباره شروع کرد ولی با صدای بلند تر همون متنی بود که توی کتاب نوشته بود برای جن گیری(بعضی وقتا به خودم میگم این چه کصشعریه مینویسی) رفتم کتاب رو باز کردم و باهاش شروع کردم به همخونی همینجوری همخونی میکردم که ا.ت قط کرد ولی من ادامه میدادم و متن رو چندین بار میخوندم فین و میلی نمیدونستن چیکار کنن فقد نگاه میکردن بعد از اینکه صدام رفت بالا رعد برق وحشتناکی زد و بارون شروع شد ولی من ادامه دادم *ا.ت* داشتم تبدیل میشدم به همون چیزی که اون پسر تبدیل شد صدایی می‌شنیدم که خیلی آشنا بود صدای نوا بود که داشت دعا رو میخوند سعی کردم باهاش ارتباط برقرار کنم پس منم شروع کردم به خوندن اولش با لکنت و آروم آروم میگفتم ولی وقتی اونم داد میزد باهاش تکرار میکردم از شکل نور در در میومد و یه چیزایی مثل خاکستر مانند رو هوا معلق بودن بعد چند ثانیه شکل یه جورایی خراب شد و این باعث شد همه جا بترکه که فضا سفید شد _____________________________ ای نو خیلی بد مینویسم و واقعا نمیدونم پویینت این داستان کصشعر چیه😐😂 ساری 😂👩‍🦯
نمایش همه...
پارت میخواید؟Anonymous voting
  • آری
  • نخیر
0 votes
#lights_out #part_36 از دسشویی زدم بیرون و سریع دوییدم سمت کمپ نوا صدام زد و در جوابش فقد گفتم -بعدا بهت میگم الان کار دارم وارد کمپ شدم و دیدم همه بچه ها بیرونن و هیچکدوم متوجه اینکه من نیستم نشدن خداروشکری گفتم و میخواستم وارد خوابگاه بشم که میلی اسممو صدا زد میلی:ا.تتتت ا.تتت که رسید بهم و گفت میلی:می‌دونی از کیه دنبالتیم -ببخشید میلی یه اتفاقی افتاد بعدا بهت میگم فین وارد شد و همون چیزو بهم گفت و منم همون جوابو دادم که نوا اومد و رو به من گفت ا.ت : فک کنم امروز که گفتی یک پسره رو دیدی فک کنم باید اون مراسمی رو که رو اون انجام شده رو ......روی تو..؟ -اره و ریسکش بالاست ولی خوشحالم چون قراره یکی رو آزاد کنم فین:میشه جوری حرف میزنید ماهم بفهمیم! تمام ماجرا رو برای میلی و فین توضیح دادیم بعد از اون مدیر گفت که باید بخوابیم -بچه ها وقتی مطمئن شدید همه خوابن بیاید بیرون حرف بزنیم همه موافقت کردن و رفتیم تو خوابگاه منتظر موندم همه بخوابن تا با میلی بریم بیرون بعد یک ساعت و خورده ای که مطمئن شدیم همه خوابیدن کتاب رو برداشتم و با گوشیم از خوابگاه رفتیم بیرون نوا و فین کنار آتیش نیمه روشن نشسته بودن و هوا حالت سوزی به خودش داشت رفتیم سریع کتاب رو گذاشتم جلومون و شروع کردم به ورق زدن تا اینکه رسیدم به یه شکل عجیب همون شکلی که روی زمین کشیدن و پسر رو گذاشتن توش یکم دیگه ورق زدم تا رسیدم به یک متن نوشته رو خوندیم و با تعجب به هم نگاه کردیم قرار شد فردا سر کلاس حاضری نزنیم تا بریم جنگل که صدای در خوابگاه اومد...
نمایش همه...
🐋🌊
نمایش همه...
🐋🌊
نمایش همه...
Calpurnia-Butterfly-Twin-Peaks-cover_49314253.mp32.29 MB
✨✨
نمایش همه...
City Boy Español Calpurnia_8547485.mp32.77 MB
هر کی هست زیر کامنت بزارید بچه ها کار دارم🥲❤️❤️❤️
نمایش همه...
بچه ها کی اینجا دهمه؟Anonymous voting
  • من
  • من نه
0 votes
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.