💔اولین عشق من💔
هرکسی براش یک تقدیر وسرنوشتی رقم خورده وسرنوشت من درد کشیدن بود...♧♡♤♤ https://t.me/+d96yo-cR7vJlN2Jk
نمایش بیشتر334
مشترکین
-124 ساعت
-107 روز
-1230 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from N/a
لعنت! لعنت به او که هِی داشت شیطنت میریخت و من... نمیدانستم تا کی توانٌِ مقاومت داشتم در برابر آغوش گرم و این لبهای آشوب کُشَش و ...
_یاشار... نکن!
اینبار به جای شیطنتِ بیشتر، مهربانیاش را به رخم کشید:
_نترس خانوم... از مـنّ نترس! من کبریت بیخطر نیستم اما...
بینیاش را به تیغهی بینیام کشید و چشمهای من بود که بسته شد:
_اما تا تو نخوای، تا تو بهم اعتماد نداشته باشی، تا با تمامِ روحت کنارم نباشی، بیشتر از این پیش نمیرم!
پیشانیام را عمیق بوسید و دل من... بخدا که نمیتوانست بیشتر از آن عاشق شود:
_ولی فاصله نگیر ازم. من الان تشنهای ام که رسیده لبِ دریا...
گلویم از شدت فشاری که بغضها یکی یکی به آن وارد میکردند، در حال ترکیدن بود و یاشارِ لعنتی دست بردار نبود و هِی... دل میبرد از من:
_یهو با رفتنت نذار فکر کنم تمامِ مدت، دنبالِ سراب بودم! دریام بمون ایلماه، منم قول میدم تا وقتی اجازه ندادی، فکرِ شنا کردن توی این دریا، به سرم نزنه!
https://t.me/+VFUq05ewJEUyZTk0
۸صبح پاک
300
Repost from N/a
آروم آروم خم شد رو #تنش و تک خندهای میزنه و میگه
- از اینکه این دختر کوچولو #وحشی که از قضا متهم به قتل هووی خودش بوده... مال من شده... پر از غرور میشم...
#بوسه ای روی #کتفش زدو تو #گوشش گفت
- آخه توی کوچولو میتونی آدمم بکشی؟! ولی میدونی چی میخوام؟
نفس گرفت و لب زد
- نه!
زیر #گلوشو #بوسیدو گفت
- میخوام #تمامتو #حس کنمو #جای دندونامو روی همه جای #بدنت ببینم
با این حرف دیگه مکث نکردو #بوسه هاش که در نهایت به #گازهای پر لذتی تبدیل میشد #کل تنشو #فتح کرد
متن واقعی رمان هست به قلم فاطمه لقاییصفت 🦋
اگه دوست داری ماجرایی با یه عشق داغ و زندگی پر از #هیجان و #عاشقانه های ناب با مردای قدرتمند و #هات بخونی این رمانو از دست نده 👇👇
https://t.me/+VFUq05ewJEUyZTk0
https://t.me/+VFUq05ewJEUyZTk0
#رمانچاپیاست💥💥
۲۳پاک
300
Repost from N/a
نفس تنگ شده ام را بیرون دادم و سرم را به علامت نفی تکان دادم.
- م...من...
هیس کشداری گفت.
- بیا ایلماه بیا...
چشم از سیاهی هایش بر نداشتم، بجز چشمانش تمام اعضای بدنش بی رحم بودند.
مطیع و رامش شدهی آن دو گوی جلو رفتم.
تک قدم فاصله ی میانمان را او پر کرد.
ایستاد و با یک دست موهای پریشان دورم را جمع کرد و گردن کج کرد و از بالا تنم را که به واسطه ی حوله پوشیده شده بود را خیره نگاه کرد.
- از من خودتو قایم می کنی و نمی گی گیرت می ندازم؟
پیشانی ام را به سینه اش چسباندم و دمی عمیق از عطرش گرفتم که دستانش پیچک وار دور تنم پیچید.
- بد کردی، وقتی پا تو خونه من گذاشتی، وقتی مهرلب من خورد رو بدنت یعنی جات همین جاست دقیقا همینجا... از حلقومش می کشم بیرون زبونی که بخواد حکم کنه تو باید جدا از من بمونی...
https://t.me/+VFUq05ewJEUyZTk0
۸صبح پاک
410
Repost from N/a
زنی که بچه دار نشه که زن نیست!
یه تیکه وسیلس برای رفع نیاز!
صدای مادر شوهرم تیشه میشد تو قلبم و اشکام مثل ابر بهار رو صورتم میریخت که دستش و گذاشت رو دستمو ادامه داد:
- گریه نکن ایل ماه جان من واقعیتو بگم بهتر این که فکو فامیلو درو همسایه بهت این حرفارو بزنن!
دستمو از دستش کشیدم بیرونو غریدم:
- چه آشنا چه غریبه گوشه کنایه نیش داره مادر جون، نیششم داره عمق وجود منو میسوزونه
اخم کمرنگی کردو قلپی از چاییش خورد:
- بگذریم اومدم ازت اجازه ی چیزیرو بگیرم
یعنی پسرم گفت بیام اول با تو حرف بزنم که راضی بشی ما بریم اخر هفته خاستگاری دختر یه بنده خدایی
از جام پریدم و ناباور خیره بودم به مادر شوهرم که ادامه داد:
- دخترم به ولله که عیب نیست
نه دینمون عیب میدونه نه قانونمون
میکشتم خودم رو... دوست داشتن و عشقو محبتی که پای این مرد ریختم رو میکشتم!
https://t.me/+VFUq05ewJEUyZTk0
https://t.me/+VFUq05ewJEUyZTk0
۲۴پاک
400
Repost from N/a
🔥🔞اغواگر شاه🔞🔥
خلاصه ی رمان :
سه جونگ پسری خوش چهره که خدمتکار دربار سلطنتی و مسئولیت تعویض و انتخاب لباس های امپراطور رو به عهده داره اما چه اتفاقی میافته اگر نظر عایجناب بهش جلب بشه و راز بزرگ سه جونگ رو بفهمه .........
گی
عاشقانه
تاریخی
https://t.me/+Jk1eSUahky9jNWY0
۱۸پاک
600
Repost from N/a
پسر بیناجنسی که خدمتکار قصره و توانایی باردار شدن رو داره و عالیجناب با فهمیدن رازش.....😱😱🔥
-باید ولیعهد این کشور رو تو بدنیا بیاری 🔞
-ولی عالیجناب من نمیتونم !!
لباسمو از تنم درآورد و دستی به بین پام کشید که لرزی از تنم گذشت
-همین امشب میخوام حاملت کنم....
https://t.me/+Jk1eSUahky9jNWY0
https://t.me/+Jk1eSUahky9jNWY0
#گی_عاشقانه_تاریخی_آمپرگ
پر از صحنه های باز🔞 و عاشقانه❤️
جوین شو از دستش نده
۱۸پاک
600
Repost from N/a
🔥عشق ممنوعه ی امپراطور به پسر بیناجنسی که اندام یه دختر رو داره.....😱🔞
https://t.me/+Jk1eSUahky9jNWY0
- کی فکرشو میکرد که طراح اعظم چنین بدنی داشته باشه!!
دستی به #بدن لختم کشید که بیشتر تو خودم جمع شدم
-چقدر #بدنت هات و خوشگل و نرمه دلم میخواد همه جات و کبود کنم.
هینی از خجالت کشیدم که محکم بغلم کردن
-عاا...عالیجناب ....
بوسه ای روی لب های سرخم زدن و #خمار زمزمه کردن
-جووونم قربونت برم .....وقتی اینجوری خجالت میکشی دلم میخواد لپاتو گاز بگیرم
سرمو تو گردنشون فرو بردم که دستشون لایه پام رفت و ...........
https://t.me/+Jk1eSUahky9jNWY0
https://t.me/+Jk1eSUahky9jNWY0
#گی🏳🌈 #عاشقانه❤️ #آمپرگ🫃
❌زود جوین شو میخوام پاکش کنم 💯♨️
۱۴پاک
700
Repost from N/a
پسر بیناجنسی که معشوقه ی پادشاهه و با باردار شدنش، ملکه قصد داره بچشو از بین ببره....😱😱🔥
https://t.me/+Jk1eSUahky9jNWY0
-پسره ی هرزه ...فکر کردی اگر باردار بشی توله توی شکمت قراره ولیعهد بشه 😡
دست و پام رو محکم بسته بودن و انقدر شکنجم کرده بودن که دیگه نای مقاومت نداشتم
-خواهششش....خواهش میکنم ....ملکه ..ملکه اینکارو نکنید
پوزخندی بهم زد
-سیخ داغو بیارید میخوام نشونش بدم عاقبت هرزگی رو
چند وقتی بود که بچم تو شکمم دیگه تکون نمیخورد و بین پام از شدت خونریزی خیس شده بود
سیخی که تو آتیش سرش سرخ شده بود رو با انبر نزدیکم کردن با آخرین توانم جیغ بلندی کشیدم و در یه لحظه در انباری بشدت باز شد و قبل از اینکه بیهوش بشم تو بغل گرم عالیجناب فرو رفتم .........🥹🔥😳
https://t.me/+Jk1eSUahky9jNWY0
https://t.me/+Jk1eSUahky9jNWY0
#رمان_گی_تاریخی
#بارداری_مردان😳
#بیناجنس
❌عضویت محدود❌
فقط برای دو ساعت لینکش رایگانه
۸صبح پاک
700
Repost from N/a
❌مگه پسرا هم پریود میشن؟!!
https://t.me/+Jk1eSUahky9jNWY0
دوره ماهیانم شروع شده بود و از شدت درد نمیدونستم باید چیکار کنم
شلوار خونیمو بزور از تنم درآوردم و پارچه ی تمیزی لایه پام گذاشتم که زیر دلم بدتر تیر کشید
جیغی از درد کشیدم که یدفعه در اقامتگاه باز شد و عالیجناب داخل اومدن که شوکه سرجام ایستادم
من با اون وضع فجیع و لخت درست جلوی چشمای پادشاه بودم که با حس حرکت خون بین پاهام نگاهم به دستمال بین پاهام افتاد که خیس خون شده بود
-ببینم تو ....تو چرا از اونجات داره خون میاد؟!!!!!
https://t.me/+Jk1eSUahky9jNWY0
https://t.me/+Jk1eSUahky9jNWY0
پسری که طراح اعظم قصره اما بدن متفاوتی داره و هر ماه عادت ماهیانه میشه و بخشی از اندام تناسلی زنونه رو داره.......🔞💦🍒
۲۴پاک
900
Repost from N/a
#صحنه_دار❌
- اون پدرسگ دست زد به تنت؟
- به تو چه؟ رایان به تو چه؟!
- یادت رفته هرشب زیر کی بودی؟ بگو اون آشغال بهت دست زده؟
نباید میذاشتم از اینجا بری بیرون!
- هه تو مجبورم کردی میفهمی؟ تو منو گروگان گرفتی و به زور...
آره بهم دست زده به تو ربطی نداره
- من دوست دارم خفه شو
- فکر کنم یادت رفته من یه انسانم و تو زامبیای!
با صورتی سرخ شده از عصبانیت اومد طرفم و چنگی به کمرم زد تنم رو به خودش فشرد و...
https://t.me/+wEvkVK0QIGY4MzI0
۲۰پاک
آلُـــودِه🫀بـِــه دَرد🥀
✨﷽ ✨ پارت گذاری هرروز به جز روزای تعطیلات رسمی وجمعه! 🕊 روزی1پارت✅ #کپی_حرام_و_پیگیردقانونی_دارد❌ رمان: آلوده🫀به درد🥀 ژانر: عاشقانه،تخیلی، هیجانی✨ پایان خوش🦋 به قلمِ:فریبا ربیعی✍🏻 آرام جان من تويـي......🍃🙃🤍•
900