نگار فرزین ( بی گناه)
بی گناه (آنلاین) آهو _ آوای زندگی _ بیراه عشق _ستاره های نیمه شب ( فایل کامل) وکیل تسخیری جلد یک و دو و سه نگار فرزین نویسنده @Negar_farzin_1350
نمایش بیشتر16 428
مشترکین
-2124 ساعت
-257 روز
+19130 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from N/a
این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
گم شده ام در تو
https://t.me/+yv6KFstTxYE2ZTU0
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
روایت های عاشقانه
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
عشق محبوس شده
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🩵
29520
Repost from N/a
#گم_شده_ام_در_تو
#قسمت_۲۲۵
*******************************
-خیلی عوضی هستی..
میخواهم بلند شوم تا پتو را کنار میزنم تازه یادم می افتد که چه خاکی بر سرم شده .. برهنه هستم هیچ پوششی ندارم..
خدایا مرگم را برسان من هرگز ..هرگز فکر نمیکردم روزی در تخت این ملعون بخوابم !
حالا تخت که هیچ برهنه در آغوش اوی که هم برهنه است و وای بر من ..جواب سوران را چه بدهم..
-چه غلطی کردی با من !؟..چرا لباس تنم نیست..با دست بر سر صورتم میزنم دیوانه شده ام جیغ میکشم ..
دستانم را با یک دست میگیرد و پشت سر قفل میکنم با دست دیگر چانه ام را میگیرد پر حرص لست اصلا شبیه دقایق قبل نیست صدایش خش دارد فشاری به چانه ام میدهد..
-صدات و ببر ..خفه شو..دعا کن دیشب مست بودم ویترینت و پایین نیاوردم .. توی تختمم کنار زنم فهمیدی !؟
کولی بازی رو بزار کنار و خفه خوندبگیر .. از این به بعد هر شبت همینه ..
نیشخند میزند..
-با اتفاق دیشب دیگه همه چی واقعیه خوشکلم تازه طعمت رفته زیر دندونم .. یه چیز دیگه..
از این به بعد ..از این به بعد مراقب رفتارت باشه ..یادت نره شوهر داری و دیشب جی و با شوهرت تجربه کردی نهذصوریه نه قرداد نه هیچ کوفتی مراقب باش که پات و کج بزاری گردنت و خورد میکنم..!
-کثافت ..کثافت با من چیکار کردی!؟..من ازت متنفرم..
-ببر گفتم صدات و ..هر کاری کردم حقم بوده..منم عاشقت نیستم اما از حقم نمیگذرم ..
بلند نیشود و لباس زیرش را از روی زمین بر میدارد چشمانم را میبندم..
صدایش گوشت تنم را آب میکند..
-از چی خجالت میکشی زن عزیزم ..دیشب که کلی از خجالتت درومده ..از امروز کم کاریش و جبران میکنه ..!
https://t.me/+8U_lJW3rSfdmNWM0
🍁🦋گم شده ام در توvip🦋🍁
@gom_shode
71950
Repost from N/a
- تا دهنتو پر خون نکردم بیا از مادرم عذرخواهی کن...
خوبی مامان؟
عاطفه با هم زدن آب قند داخل رفته و او هم اخم آلود پشت سرش رفت
- چه خبره باز؟ خاتون؟
- بیا مادر بیا اینجام قبل مردنم ببینمت بیا پسرم
قدم هایش بلندتر شد
- چی شده؟
خاله خانوم گریان از جا بلند شد
- چی بگم خاله جان... چی بگم! ما میگفتیم عروس هم عین اولاد آدمه اما زن تو...
عاطفه تیز ادامه ی حرف خاله خانوم را گرفت
- اما زن تو افعیه داداش! مارو از خونه انداخت بیرون..از خونه داداشمون رفتیم یه سر بهش بزنیم. تو پرو کردی اون دختره ی بی کس کار غربتی و
ما به جهنم معلوم نیست به مامان چی گفت، قلب مامان گرفته بخدا اگه بلایی سر مامان بیاد من خودم
نامدار با اخم های درهم سر چرخانده بود که عاطفه از ترس لال شد
- چی گفت بهت خاتون؟
امروز قرارداد بزرگی را از دست داده و دنبال دیوار کوتاه بود و چه کسی کوتاه تر از دخترکی که طبقه ی بالا از وحشت می لرزید
- چی میخواست بگه؟ زبونم بسوزه بهش گفتم یکم به خونه زندگیت برس به خودت برس به چشم شوهرت بیای به من میگه اگه زن بودم زندگی خودمو نگه می داشتم که شوهرم نره زن دیگه بگیره
نامدار! اگه اون دخترو طلاق ندی دیگه مادر نداری. جونمو سوزوند اون دختر. دیگه تحمل ندارم... آخ خدا!
نامدار حین بالا رفتن از پله ها صدای مادرش را می شنید و دیوانه تر می شد که لگدی به در کوباند
- باز کن درو!
دخترک پشت در ترسیده لب زد
- نامدار بخدا من...
با لگد بعدی اش نفس یاس رفته بود که تا دستگیره را چرخاند نامدار با غیظ یقه اش را چنگ زد
- چه گهی خوردی تو! مگه صددفعه نگفتم در دهنتو ببند
یاس از وحشت تمام تنش می لرزید اما سعی میکرد توضیح دهد
- ب...بخدا هیچی نگفتم نامدار اونا دروغ می گن. من من فقط گفتم برم بیرون از خونمون تا تو
نامدار عربده زد
- تو گوه خوردی! یادت رفته زیر همین زن و تمیز می کردی من گرفتمت؟ حالا خانوم شدی داری مادر منو از خونه بیرون میکنی!
و حرفش مساوی بود با مات شدن یاس
راست می گفتند او پرستار خاتون بود
- گمشو میری پایین عذرخواهی میکنی عین آدم!
یاس دیگر نمی ترسید که عقب کشید
- من چیزی نگفتم که باید عذرخواهی کنم...
چشمان نامدار به خون نشسته و اینبار با چنگ زدن یقه ی دخترک کشان کشان پشت سر خودش کشیدش تا طبقه ی پایین
- پسرخاله! بیاین تو...
مریم کنار در منتظر ورودشان بود، مریمی که قرار بود زن نامدار شود اما نشد
یاس با نشستن دست نامدار روی بازویش سمتش چرخیدبرای بار آخر...
- نامدار... اینبار نمی بخشمت... نمی بخشمت اگه بازم منو جلو اونا خورد کنی...
گفته و منتظر بود نامدار تمامش کند و نکرد.
انگار واقعا آن خواستن های نامدار عشق نبود هوس بود.آنقدر که التماس زمردی های دخترک را ندیده و با هل دادنش داخل خانه بردش
- برای چی این دختره رو آوردی نامدار؟ که داغ دلمو تازه کنی؟ ببرش بیرون تا یادم نیاد چجوری جیگرمو سوزوند
خاتون بازهم گریه هایش را از سر گرفته بود که نامدار غرید
- عذرخواهی کن یاس!
یاس هم بغض داشت اما گریه نمیکرد تا حرف بزند
- من کاری نکردم عذرخواهی کنم نامدار... مامانت مریم و آورده بود خونه و زندگی تو رو ببینه حتی داشتن نظر میدادن طرح خونه رو عوض کنن. چون قراره زنت بشه...
با کوبش پشت انگشتان نامدار چشمان یاس خیس شد.
- اراجیف نباف عذرخواهی کن گمشو بالا میام تکلیفتو روشن کنم!
یاس بغض کرده لب زد
- اگه عذر خواهی کنم برای همیشه میرم نامدار...
نامدار تیز نگاهش کرد
دخترک حرف رفتن می زد؟کجا را داشت برود
- عذرخواهی کن گفتم
می دانست دخترک از حرفش در نمی آید که اگر نامدار همین الان هم میگفت بمیر هم می مرد همان هم شد یاس با بغض لب زد
- ببخشید حاج خانوم ببخشید
صدای پوزخند بقیه مخصوصاً مریم جان یاس را گرفته بود و این را نامدار هم دید
که دخترک چطور با شانه هایی افتاده از خانه بیرون رفت
اما نامدار نه تا آخر شب ماند و وقتی هم بازگشت اهمیتی به نبودن یاس در خانه نداد
دخترک عادتش بود خودش قهر کند و برود و بعد خودش هم بیاید
حتما فردا پدرش پس می فرستادش اما نفرستاد
سه ماه بعد
- مژده بده مامان داداش نامدار طلاق اون دختره غربتی و غیابی داد امروز
با کِل بلند خاتون عاطفه با ذوق خندید
- حالا بازم بیاد بگه نامدار عاشق منه داداشم حتی مهریه هم نداده به زن عزیزش مامان وکیل گفت دختره داشت التماس میکرد ب داداشم ک حقش و بده جایی نداره بمونه هربار کلی قسم میخورد داداشم حرفشو باور کنه احمق دیگه نمیدونست داداشم چقدر تورو دوست داره که نمیفهمه ما بهش دروغ میگیم. راستی مامان مریم هم میگفت طرح خونه رو عوض کنیم بهتره
وای داداش کی اومدی؟
و نامدار همه چیز را شنیده بود که برگه ی طلاق از زن عزیزش از دستش رها شد
https://t.me/+OeIzLQhY079jNjhk
https://t.me/+OeIzLQhY079jNjhk
55520
Repost from N/a
- شلخته میزنی، رنگت پریده، زیر چشمات گود رفته...نتیجه میگیرم که من و خانم حسینی این قضیه رو حل میکنیم تا تو یکم بخوابی قبل از اینکه جان به جان آفرین تسلیم کنی.
#پارت_واقعی❌
سامیار عزم رفتن کرده بود و هول زده بازویش را گرفت و اجازهی حرکت نداد. از کی تا حالا بادیگاردش انقدر نترس و بیپروا شده بود که برایش دستور صادر میکرد؟
- چیه؟
- باورم نمیشه، این رفتار واقعا باورم نمیشه!
- چی رو باورت نمیشه خانم ستوده؟
حرصی از مدل و لحن حرف زدن مرد، چنگی به همان بازوی گیر افتاده در دستش زد که باعث شد سامیار با تعجب آخی از درد زمزمه کند.
- دقیقا همین دستور نپذیرفتنت...این بیپروا بودنت داره عصبیم میکنه سامیار راد!
فشار چنگش را بیشتر کرد و باعث شد بدن سامیار کمی به سمتش مایل شود.
- من از اول...اینطور بودم...تو دیر متوجه شدی...آخ ولم کن زن پوست دستم کنده شد!
با عصبانیت خاصی دستش را ول کرد و حرص درون بدنش قل میزد. سامیار دستی به روی ساعد زخمیاش کشید و نچ نچی زمزمه کرد.
- ماشاالله ناخن که نیست...
سامیار تا سرش را بالا گرفت و نگاهش را دید ادامهی حرفش را خورد و سریع سرش را چرخاند.
- هیچی.
- حرفت رو بگو!
- یادم نمیاد.
مشتش را به سمتش گرفت و روانهی تنش کرد اما جاخالی دادن یکهویی و پر از خندهی مرد باعث شد به سمتش مایل شود. سامیار با دیدن افتادنش سریع بازویش را گرفت و به سمت خودش کشید.
- حواست کجاست دختر نزدیک بود بیافتی!
بدون آنکه بخواهد از آغوشش بیرون برود غرید:
- فقط منو اذیت میکنی!
- بده تو فکرتم؟
سر مرد پایین آمده بود و فاصلهی چشمانشان در حد یک کف دست بود. بزاق دهانش را به زور قورت داد و مسخ شده لب باز کرد:
- واقعا تو فکرمی؟
سامیار هم مسخ آن لحظات شده بود که سرش میلیمتری جلو میآمد، با برخورد پوست لبشان تمام تنش گر گرفت و...
https://t.me/+2uWgOJISztw5Zjk0
https://t.me/+2uWgOJISztw5Zjk0
https://t.me/+2uWgOJISztw5Zjk0
عاشقش شده بودم🫀
من...ماهلین ستوده! صاحب بزرگترین هولدینگ ایران دختری که تو تجارت حرف اول رو میزنه حالا دل به بادیگارد زیادی جذابش داده که یه دختر نشونشه اما...عشق که این حرفا حالیش نیست؟
داستان از اونجا شروع میشه که بادیگارد عاشق رئیسش میشه اما نمیتونه باهاش باشه💔
چون...❌👇🏻❤️🔥
https://t.me/+2uWgOJISztw5Zjk0
52310
Repost from N/a
Photo unavailable
من باوانم!
خانزاده کوردی که بعداز مرگ باباخان، فریدون با هزار نقشه همهی هست و نیستمان را از چنگمان درآورد و خودش خان شد!
اما کمرم زمانی شکست، عشقم، داماد دشمنم شد!
میخواستم از تمام کسانی که ما را به خاک سیاه نشانده بودن انتقام بگیرم، اما فریدون زرنگتر از چیزی بود که من تصور میکردم!
مجبورم شدم ، با مردی ازدواج کنم که بعداز مرگ زنش ۷سال همه میگفتند مجنون و آواره شده....
غافل از اینکه سلیم در تمام این مدت به عمد خود را به جنون زده تا انتقام بگیرد!
اما انتقام از کی؟!
https://t.me/+JdsN2CNSJu9jYTQ8
https://t.me/+JdsN2CNSJu9jYTQ8
51400
Repost from N/a
_ دختره شیر داره
دست مردی هم به تنش نخورده
بذار بیاد هم این بچه گرسنگی نمیکشه ، هم دختره تا 2 سال شب تو خیابون نمیمونه
طوفان رو به نرجسخاتون پوزخند زد
_ دست مردی به تنش نخورده و زاییده؟
اگر دختره چطوری شیر داره
نرجس خاتون با شرم لب گزید
_20سالش نشده هنوز
اون پدر از خدا بی خبرش که مرد این افتاد زیر دست نامادری
اون شیطان صفتم رَحِم بچه رو اجاره داد
هفته پیش جنین دنیا اومده
عجله نکنی شیرش خشک میشه
طوفان دود را فوت کرد و بی حوصله اشاره زد
_بیرونه؟
_آره آقا ، خبرش کردم
جایی نداشت بره
تا گفتم نامادریش از خدا خواسته فرستادش
طوفان سر تکان داد
_بفرستش داخل
دقیقه ای بعد مات ماند از دیدن دخترک
قدش به سختی تا سینه ی طوفان میرسید
موهای بلند خرمایی از زیر روسری اش بیرون زده و زیر چشمامش گود افتاده بود
حتی ۴۰کیلو وزن نداشت
بچه بود!
طوفان کلافه پوف کشید
اصلا برجستگی وجود نداشت تا بخواهد بچه اش را سیر کند
دخترک ترسیده لب زد
_سلام
تشر زد
_چندسالته تو بچه جون؟
ماهی بغض کرد
_20آقا
طوفان غرید
_بهت نگفتن طوفان خسروشاهی با دروغگوها چیکار میکنه؟
ماهی وحشت کرد
گفته بودند
در محل شایعه افتاده بود
که معشوقه طوفان خان حامله شده و خیانت کرده است
خبری از زن نبود
تنها یک قبر
بعضی ها میگفتند طوفان خان دستور قتلش را داده
که طوفان خان ناموسش را پاک کرده
که غیرتش زبان زد است
بعضی هام میگفتند خود زن خودکشی کرده
ماهی ترسیده لب زد
_17سالمه
طوفان عصبی غرید
_ 20از کجا اومد پس بچه جون؟
_ خواهرم 4سالش بود مرد
شناسنامهاشو دادن به من
طوفان از جا بلند شد و سمتش قدم برداشت
مثل فیل و فنجان بودند
_دیگه هیچ وقت به من دروغ نگو
ماهی ترسیده آب دهانش را فرو داد و طوفان صدا بالا برد
_ نرجس خاتون
بچه رو بیار
ماهی مضطرب با دستانش بازی کرد
اگر قبولش نمیکردند شب را جایی نداشت
مردم از او نفرت داشتند
در جایی که زندگی میکرد رحم اجاره ای معنایی نداشت!
شکمش بدون شوهر بالا آمده بود؟ پس فاحشه بود!
_ کلاس چندمی؟
ماهی ناخواسته لبخند زد
_ میرم دهم آقا
در اصل باید میرفتم یازدهما
اما چون حامله بودم مدرسه قبولم نکرد
درسمم خیلی خوبه آقا
شاگرد اول بودم
فقط ریاضی مشکل داشتم اونم....
طوفان پوف کشید
چقدر حرف میزد!
در اتاق که باز شد دخترک سکوت کرد
نرجس خاتون نوزاد را جلو آورد
طوفان به ماهی اشاره زد
_ بغلش کن ، تو هم برو بیرون نرجس خاتون
نرجس خاتون نگاه معناداری به آن ها انداخت و پشت سرش در را بست
صدای گریه نوزاد بلند شد
طوفان خونسرد سر تکان داد
_شیرش بده
ماهی مات ماند
_اینجا؟
_بجنب بچه
ماهی لب چید
_ آخه .. جلوی شما شیر بدم؟
طوفان غر زد
_ تو با ۱۶سال سن چطور قراره شکم اینو سیر کنی؟
اصلا شیر داری؟
بدنت بالغ شده که بخوای...
ماهی بغض کرده نالید
_به خدا شیر دارم
طوفان تشر زد
_پس شیرش بده
ماهی هق زد
_خجالت میکشم
_ اون بچه دایه میخواد
منم باباشم
مفهومه؟
بخوای بچه رو تر و خشک کنی نمیتونی از من فراری باشی
اگر مشکل داری ، هری!
ماهی با چشمان خیس از اشک شروع به باز کردن دکمه هایش کرد
چشمانش را میزدید
طوفان سیگار دیگری آتش زد و متفکر خیره اش ماند
_اون مردی که رحمتو بهش اجاره دادی ، صیغت کرد؟
ماهی با خجالت و بغض سر بالاتنهی کوچکش را دهان بچه گذاشت و زمزمه کرد
_فکر کنم ،من ندیدمش تا حالا
زنش ازش وکالت گرفته بود اون منو برد محضر
نامادریم گفت اگر محرم نباشید به بچه شناسنامه نمیدن
تمام مدت سعی داشت بدنش را از مرد پنهان کند
طوفان خیره صورتش شد
_میدونی قبولت نکنم باید دوباره صیغه مردا بشی؟
ماهی سرش را پایین انداخت
طوفان ادامه داد
_یا هزارجور بیماری میگیری یا پلیس جمعت میکنه؟
ماهی ترسیده اشک ریخت
_ بچه داره شیر میخوره
چرا منو نمیخواید؟
_بلفرض که بخوام
سال دیگه اون بچه از شیر خوردن میفته
بعدش چی؟
ماهی به صورت کوچک نوزاد نگاه کرد و با سادگی لب زد
_شیر نخوره بازم باید مراقبش بود
من پرستارش میشم
_صیغه من شو!
دخترک بهت زده سر بالا گرفت
طوفان با جدیت توضیح داد
_یک سال صیغه من شو
مهریهاتم یک آپارتمان که بعدش بی سرپناه نمونی
ماهی بچه را به خود فشرد و طوفان حرف آخرش را زد
_ وگرنه بچه رو شیر دادی پول شیرو از نرجس خاتون بگیر و برو
دخترک را نگه میداشت
حتی اگر قبول نمیکرد هم نگهش میداشت تا بچه گرسنه نماند
بچه ای که از او نبود!
بچه ای که حاصل خیانت معشوقه اش با بهترین دوست طوفان بود و حالا نه پدری داشت و نه مادری
قصد آزار ماهی ۱۷ساله را نداشت
نیازهای مردانه اش شدت گرفته بود
دخترک بکر بود
برخلاف قبلی ها
همان شب اول درد غیرت به درد آمده اش را با این دختر تسکین میبخشید
ماهی بی خبر از همه جا زمزمه کرد
_قبوله
https://t.me/+1Qhl0N7Ov101NzQ8
https://t.me/+1Qhl0N7Ov101NzQ8
https://t.me/+1Qhl0N7Ov101NzQ8
بنرواقعی🙏🙏🙏🙏🙏
85440
Repost from N/a
#گم_شده_ام_در_تو
#قسمت_۲۲۵
*******************************
-خیلی عوضی هستی..
میخواهم بلند شوم تا پتو را کنار میزنم تازه یادم می افتد که چه خاکی بر سرم شده .. برهنه هستم هیچ پوششی ندارم..
خدایا مرگم را برسان من هرگز ..هرگز فکر نمیکردم روزی در تخت این ملعون بخوابم !
حالا تخت که هیچ برهنه در آغوش اوی که هم برهنه است و وای بر من ..جواب سوران را چه بدهم..
-چه غلطی کردی با من !؟..چرا لباس تنم نیست..با دست بر سر صورتم میزنم دیوانه شده ام جیغ میکشم ..
دستانم را با یک دست میگیرد و پشت سر قفل میکنم با دست دیگر چانه ام را میگیرد پر حرص لست اصلا شبیه دقایق قبل نیست صدایش خش دارد فشاری به چانه ام میدهد..
-صدات و ببر ..خفه شو..دعا کن دیشب مست بودم ویترینت و پایین نیاوردم .. توی تختمم کنار زنم فهمیدی !؟
کولی بازی رو بزار کنار و خفه خوندبگیر .. از این به بعد هر شبت همینه ..
نیشخند میزند..
-با اتفاق دیشب دیگه همه چی واقعیه خوشکلم تازه طعمت رفته زیر دندونم .. یه چیز دیگه..
از این به بعد ..از این به بعد مراقب رفتارت باشه ..یادت نره شوهر داری و دیشب جی و با شوهرت تجربه کردی نهذصوریه نه قرداد نه هیچ کوفتی مراقب باش که پات و کج بزاری گردنت و خورد میکنم..!
-کثافت ..کثافت با من چیکار کردی!؟..من ازت متنفرم..
-ببر گفتم صدات و ..هر کاری کردم حقم بوده..منم عاشقت نیستم اما از حقم نمیگذرم ..
بلند نیشود و لباس زیرش را از روی زمین بر میدارد چشمانم را میبندم..
صدایش گوشت تنم را آب میکند..
-از چی خجالت میکشی زن عزیزم ..دیشب که کلی از خجالتت درومده ..از امروز کم کاریش و جبران میکنه ..!
https://t.me/+8U_lJW3rSfdmNWM0
🍁🦋گم شده ام در توvip🦋🍁
@gom_shode
85220
Repost from N/a
این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
گم شده ام در تو
https://t.me/+yv6KFstTxYE2ZTU0
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
روایت های عاشقانه
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
عشق محبوس شده
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🩵
24600