1 690
مشترکین
-124 ساعت
-537 روز
-12230 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Photo unavailable
❌رفتار زشت دخترم با پسر خاله ش⁉️
حدود 5سال پیش ؛ یعنی زمانی که دخترم 14سال بیشتر نداشت و پسر خالش هم که یه سال از خودش بزرگ تر بود٬
رفتارهای عجیب و شک برانگیزی رو بینشون متوجه شدم.
بلاخره یه روز تونستم خودم تنهایی مچشونو بگیرم.
یه روز به دخترم گفتم: سارا دخترم من میخام برم خرید و حدود دو ساعت دیگه بر میگردم.
رفتم بیرون اما بعد نیم ساعت که برگشتم با بدترین صحنهی عمرم مواجه شدم.
توی سالن یه جفت کفش پسرونه دیدم...
کلا شوکه شدم ؛ ..ترس تمام وجود منو برداشته بود.
همون لحظه یه فکری به ذهنم رسید، که
رفتم یه چوب کلفت و بلند از گوشه حیاطمون پیدا کردم و برداشتم و دوباره برگشتم خونه که دیدم ...
ادامه ماجرا....➡️
4900
Photo unavailable
شوهرم رانند مینی بوسه که هر روز پونزده تا خانوم رو میبره تولیدی لباس و بر میگردونه.اوایل برام مهم نبود که کجا میره و مسافراش کیان،اما کم کم یه حسی بهم میگفت نکنه خدای نکرده با یکی از مسافراش خوب بشه و زندگیم به هم بریزه.تا اینکه یه جمعه شوهرم گفت:امروز تولیدی اضافه کاری گذاشته و باید یه سرویس ببرم،اصلا سابقه نداشت تولیدی جمعهها کار کنه،همینکه راه افتاد سریع اسنپ گرفتم و پشت سرش رفتم.بین راه شوهرم دوتا خانومو سوار کرد و رفتن خارج شهر و مینی بوسو یه گوشه پارک کرد،یه نیم ساعتی که گذشت رفتم سمت مینی بوس که دیدم..🥺😱👇
ادامه داستان کلیک کنید
👎 1
5600
# شوهر خطاکار
شوهرم راننده یه مینی بوسه که صبح و شب پونزده تا خانوم رو میبره به تولیدی لباس و بر میگردونه.اوایل خیلی برام مهم نبود که کجا میره ،اما کم کم یه حسی بهم میگفت نکنه خدای نکرده با یکی از مسافراش خوب بشه و زندگیم به هم بریزه.تا اینکه یه روز جمعه شوهرم گفت:امروز تولیدی اضافه کاری گذاشته و باید یه سرویس صبح مسافر ببرم،اصلا سابقه نداشت تولیدی جمعهها کار کنه،همینکه مینی بوس راه افتاد سریع یه اسنپ گرفتم و پشت سرش حرکت کردم.بین راه شوهرم دوتا خانومو سوار کرد و رفتن خارج شهر و مینی بوسو یه گوشه زیر درخت پارک کرد،یه نیم ساعتی که گذشت رفتم سمت مینی بوس و دیدم که شوهرم ...👇👇
👈ادامه ی داستان
👎 1
7100
Repost from N/a
❤️🔥 بوسه بعد از طلاق
برگه طلاق را امضا کردیم و طلاق انجام شد دیگه تحمل زندگی با یک زن سرطانی رو نداشتم ….. وقتی خواستیم از دفتر طلاق خارج بشیم نسرین یهو اومد جلو بدون مقدمه گفت منو ببوس….
من گیج شده بودم ! نمیدونم هدفش چی بود چون از هم جدا شده بودیم دیگه محرم نبودیم ولی رفتم جلو ازش علت درخواستش رو پرسیدم!
گفت تحملشو داری؟؟گفتم آره بگو…گفت.....
ادامه ی داستان. ➡
6600
Repost from N/a
شوهرم دلش بامن نبود!
شب عروسیم شوهرم بهم گفت من ترو دوست ندارم😓از رفتار بی میلش تو زمان عقدحس کرده بودم که فکرش جای دیگست ولی خودمو گول میزدم که به خاطرحجب وحیاشه که پیشم نمیاد
یکی دوماه از زندگیم مشترکم میگذشت همچنان دربی میلی مطلق بود .یه روز خودش به حرف اومد وگفت یه کاری میکنم خودت باپای خودت از این خونه بری!نفهمیدم منظورش چیه تا اینکه یه روز وقتی برگشتم خونه با چیزی که دیدم شوکه شدم⬇️⬇️
ادامه ی داستان➡️➡️
1900
خونه پدرزنم بودیم, منو زنمو خواهرش تنها بودیم, سرم تو گوشیم بود که زنم صدا زد بیا کارت دارم ، خواهرزنم منو دید گفت شما پرده خواهرمو زدید؟! من شوکه شدم😟
ادامه
👍 1
43300