cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

فیلم سسی

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
728
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-57 روز
+1830 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

#وطنی زنشو خوابونده رو تخت از تل.ه میزنه م.یم.ی هاش رو.. فیلم
نمایش همه...
1
یه #نوستالژی #وطنی از دوتا جوون دم بخت که کان.دوم کشیده سر شمشیرش با پنج فیلم
نمایش همه...
ی عکس ممه درجه یک عکس عکس۲
نمایش همه...
ت.یسام حرفه ای با خواهرش مینا 🙈 خواهرش دوستشم آورده تنها نباشه بدجوری نا.شون تو استخر پیچیده😅 فیلم
نمایش همه...
وطنی خیلی نابو زیبا که زنشو لنگاشو باز میکنه میره وسط لنگاش تل. میزنه بعد دو دیقه . فیلم
نمایش همه...
👍 4👎 1
خواهرزنم رو شهوتی کردم #خواهرزن سلام من بهنام هستم از پاکدشت ۲۷ ساله هستم حدود ۳ سال ازدواج کردم یه خواهر خانم دارم اسمش ویدا است که حدود ۶ ماه از همسرش جدا شده معمولا ۲۰ روز در ماه خونه ما میاد چون با خواهرش خیلی راحته دوستش داره جلوی منم خیلی راحته تو خونه با تاب و شلوار تنگ همیشه میگرده ولی اخلاق خاص و یک دنده داره ولی با من راحته ولی من نگاه بد زیاد نداشتم اوایل خودش لباس های جذب می‌پوشید من دیونش شدم دوست داشتم یه روز از کس و کون بکنم حسابی ولی نمیشد یه روز بابام زنگ زد گفت برم عمل کنم کلیه رو گفتم اگه تونستم میام مرخصی بدن اگه نشد مینو زنم رو میفرستم گفت باشه سرکار گفتم جریانه که مرخصی ندادن مینو مجبور شد بره تنها من موندم تنها ویدا هم یه شب در میون میومد چون ابجیش رفت شهرمون گفت میرم خونه دوستم مزاحمت نمیشم گفتم این حرفو نزن هر موقع دوست داشتی بیا چند روزی گذشت گوشیم زنگ خورد ویدا بود گفت شرمنده امشب میخوام بیام خونتون رفیقم رفت مسافرت گفتم این چه حرفیه خونه خودته من یه فکری به سرم زد گفتم بهترین موقیعت است امشب یه قطره شهوت کننده خریده بودم قبلا شب فرا رسید زنگ خونه به صدا آمد دیدم ویدا جون است اومد داخل با یه تیپ خفن آرایش غلیظ گفت حالا که اومدی یه شامم درست کن گفت چشم داماد گلم با خودم گفتم گفت گام معلومه یه چیزش است یه چایی بعد شام رو خوردیم ویدا گفت میرم اتاق دراز بکشم گفتم موقعشه یه شربت آلبالو درست کردم ۴ قطره شهوتم ریختم رفتم دادم به ویدا اومدم بیرون بعد از ۴۰ دقیقه رفتم اتاق به بهانه هند زفری دیدم تحصیرشو گذاشته یه جوری بود گفتم حالت خوش نیست گفت آره نمیدونم بدنم یهویی یه حالتی شد داغ بدنم عضلات گرفته تا اینو گفت گفتم میتونم ماساژ بدم گفت نه بابا خوب میشه گفتم تعارف نکن ماساژام حرفنداره زود خوب میشی چون مینو از ماساژام تعریف کرده بود برای ویدا گفت تو ام خسته ای نه برو بخواب گفتم این چه حرفیه قبول کد گفت بین خودمون باشه مینو نفهمه گفتم چشم آروم با همون لباس شروع به ماساژ کردم دیدم اینجوری خوب نمیشی گفتم لباستو باید در بیاری گفت نه گفتم کسی نیست رو باسنت حوله بزار من میرم بیرون بعد صدام کن صدام زد وایی چی دیدم یه رون سفید صاف روغن بچه رو آوردم شروع به ماساژ کردم کم کم به کونش رسیدم آروم یواش مالش میدادم یه تکون هایی میداد خودشو که خوشش میومد رفته سراع درز پاهاش ماساژ می دادم دستم از پاهاش میکشیدم تا کونش که میزدم عمدا دستمو به کسش کونش میداد بالا کیرم داشت میترکید هی داشت کونش میداد بالا که گفت وقتشه رفتم سوراخ کونش بخورم گفت چه کار میکنی گفتم عزیزم مگه نمیخوای خوب بشی بزار خوبت کنم گفتم کسی نیست خودمون هستیم چیزی نگفت شروع به خوردن سوراخ کونش کردم آه ناله می‌کرد یهویی بلند شد کیرمو گرفت به خوردن گفتم حالت خوب میشه میگفت وای واقعا بهتر دارم میشم چه کیری داری خواهر مو خوب میکنی میخوام امشب جرم بدی تا مینو بیاد هر شب جرم بدی از کس کون برگشت گفت کارتو بکن تو کونم تحمل ندارم کیرمو تا آخر جا کردم تلمبه میزدم فقط ناله میکرد جرم بده این کون واسه خودته امشب زنت منم خوب بکن منو کسشم می‌مالید خودش برگردوندم شروع کرد م از کس اول یه کم خوردم دیوونه شده بود از شهوت واقعا چه قطره ای بود تا لحظه‌ای که مینو از شهرمون آمد هر شب کردم ویدا رو به شما پیشنهاد میکنم از قطره شهوت استفاده کنید واقعا تاثیر داره ممنون داستاننو خوندین نوشته: Benham bnb
نمایش همه...
👍 6👎 1
فیلم وطنی حق چ.وچ‌ول کوچیک با فیلم
نمایش همه...
👎 5 3👍 1
خاهربرادری خارجی حق طرف با خونوادش رفته تفریح حالا اونجور که پیداست واقعیته فیلم فیلم
نمایش همه...
3👍 2
سکس آرزو خواهرم (۱) #خواهر #بیغیرتی سلام دوستان. این داستانی که مینویسم واقعیه و درباره سکس خواهرمه. اول بهتون بگم چرا بی غیرت شدم که باورتون بشه داستانم راسته. من آریام الان ۲۲ سالمه. یه پسرخاله دارم اسمش مجیده که پانزده سالی ازم بزرگتره ما خیلی رفت و آمد داشتیم و از پنج شش سالگیم من و مجید خیلی تنها میشدیم و اونم همیشه منو میکرد و منو میترسوند که نباید چیزی بگم البته لاپایی میکرد تا وقتی بچه بودم و تو راهنمایی کونمو باز کرد. وقتایی که میکرد همیشه از آرزو و مادرم حرف میزد اوایل ناراحت میشدم ولی دیگه کم کم عادی شد برام تا جایی که هنوزم وقتایی که منو تو خونه خودمون میکنه برای دلبری لباس های آرزو و مادرمو واسش میپوشم به خاطر همین دیگه کلا غیرت ندارم. بریم سر داستان‌. آرزو ۲۶ سالشه قدش ۱۷۰ و بدن تو پری داره توی چالوس لیسانس گرفت و ما تهران زندگی میکنیم. ۲۳ سالگی ازدواج کرد ولی یک سال و نیم پیش طلاق گرفت حدود یک ماه بعد از طلاقش به پدرم گفت میخوام برم چالوس مدرکمو بگیرم بابام گفت با اریا برو صبح زود راه افتادیم با ماشینم رفتیم چالوس رفت دانشگاه بعد یک ساعت اومد گفت مریم دوستم مدرکمو گرفته برده خونش بریم اونجا تو راه بهم گفت مریم گفته با هم باشیم تا نهار تو برو رستوران و یکم بگرد هر وقت گفتم بیا دنبالم گفتم باشه بردمش به ادرسی که داد وقتی پیاده شد دیدم از چنتا خونه جلوتر یه پسره داره از پنجره ارزو رو نگاه میکنه و آرزو هم درست رفت تو همون خونه یه حسی بهم گفت رفته بده به پسره همونجا موندم بعد یک ساعت دو تا پسر دیگه هم رفتن تو همون خونه حدود سه بود که خواهرم زنگ زد گفت بیا دنبالم رفتم دیدم خواهرم مست اومد تو ماشین انقدر مست بود حتی سوتین نبسته بود و چون بادیه تنگ پوشیده بود نوک سینه هاش زده بود بیرون و قشنگ سایز سینش معلوم بود. اومد تو ماشین بوی مشروب پیچید گفتم آرزو مشروب زدی گفت آره سارا مشروب داشت با هم یکم خوردیم گفتم مگه نگفتی خونه مریمه یکم حول شد و گفت سارا هم اومده بود میخواستیم دعوتت کنیم تو ولی چون داشتیم درد دل میکردیم گفتم شاید دوست نداری درد دلای خواهرتو بشنوی گفتم باشه صندلیو خوابوند و با حالت خیلی مهربون گفت داداشی گفتم بله گفت به بابا نگو مشروب خوردم گفتم باشه فقط سوتینتو ببند شک نکنه بابا یهو فهمید گفت وای برگرد برگشتم رفت تو همون خونه و بعد یه ربع اومد سوتینشو بسته بود تو راه تا نزدیک خونه خواب بود بیدارش کردم گفتم یکم لباساتو مرتب کن و اونم گفت مرسی داداش مهربونم خودشو یکم مرتب کرد و رفتیم خونه دو سه روز بعد یه دختره بهم پیام داد تو تلگرام گفت سلام آقا خوشگله تعجب کردم عکسشو دیدم نشناختم خلاصه فهمیدم اسمش مهدیه هست بیوه هست ۳۴ سالشه خواهرم گفته بود بهش باهام دوست بشه بعد دو روز رفتم خونشو حسابی کردمش وقتی برگشتم دیدم ارزو گفت خوش گذشت منم گفتم چی؟ خندید رفت تو اتاق شب بهم پیام داد گفت داداشی گفتم بله گفت سارا و مریم دعوتم کردن چالوس گفتم خب ؟ گفت فردا که بابا رفت سرکار منو میبری گفتم باشه گفت به کسی چیزی نمیگی … خلاصه فردا صبح حدود ۸ من رفتم بیرون ارزو هم هشت و نیم اومد بیرون که مادرم نفهمه با همیم رفتیم سمت چالوس رسوندمش اونجا دو سه ساعتی تو بود این اتفاق هر دوهفته یه بار میفتاد اینم بگم اونا پول خرجش میکردن حتی یه گوشی آیفونم براش خریده بودن . یه روز که خونه مهدیه بودم و داشتم میکردمش گفت ارزو شمال میره هنوز؟ گفتم تو از کجا میدونی گفت دوستیم با هم همه چیه میگه گفتم اره میره خونه دوستش مریم حندید گفت ای جنده گفتم چی میگی خواهرمه ها گفت خب جندس دیگه نمیخواستم جلوش کم بیارم با اینکه میدونستم جندس گفت خفه مهدیه گفت ثابت کردم چی گفتم قبوله بعد دو سه روز زنگ زد گفت فردا حدود ده صبح نزدیک خونه باش زنگ زدم بیا تو درا رو باز میزارم اروم بیاتو من زودتر رفتم دیدم ارزو رفت تو حدود ده و نیم مهدیه پیام داد بیا تو اروم رفتم تو دیدم صدای ناله ارزو میاد بهم اشاره کرد به اتاق در اتاق نیمه باز بود رفتم نگاه کردم دیدم یه مرد حدود چهل ساله پاهای ارزو رو داده بالا کرده تو کسش تلمبه میزنه سینه های ارزو به شدت تکون میخوره و ناله میکنه دو دقیقه نگاه کردم مهدیه کشیدم کنار دیدم خودشم لخت شده گفت برو بیرون من رفتم بیرون ظهر بود که پیام داد بیا خونه رفتم خونش گفت دیدی خواهرت جندس گفتم درست حرف بزن مهدیه گفت اون صاحبخونم بود ارزو منو با تو دوست کرد منن بهش گفتم باید صاحبخونمو راضی نگهداری اونم قبول کرد اوناییم که میربرنش شمال میکنن خواهرتو بهش نگفتم خودم فهمیدم … نوشته: آریا
نمایش همه...
👍 5 1
وقتی فهمیدن پلمپ کونم باز شده #گی سلام من معین هستم یه پسر سفید پوست با یه کون مشتی بزرگ و نرم و بدن خیلی کم مو الان ۱۹ سال سن دارم قضیه از ۷ یا ۸ سالگیم شروع میشه چون اون زمان من با پسر عموم (مجید)که یکماه بزرگتر از منه و پسر عمم (عباس) که یکسال بزرگتر از منه همبازی بودیم معمولا هفته ای یکشب هر سه نفر با هم توی یکجا میخوابیدیم از همون بچگی کیرامون رو با کون هم میمالوندیم مثلا عشق و حال میکردیم چندسال وضعیت همین جوری بود و ما عادت داشتیم تا اینکه پدرم منتقل شد یه شهر دیگه اون موقع من کلاس هفتم بودم تو مدرسه جدید یه دوست داشتم اسمش محمد بود از همون اول کل جیک و پوک مون با هم بود از مسایل قبلیم باهاش صحبت کرده بودم اونم گفت میتونیم همون رویه رو ادامه بدیم دیگه هفته ای یکبار یا اون میومد خونه ما یا من میرفتم خونه اونا مثلا برای درس خوندن ولی در عمل درمالی میکردیم و عشق و حال یکسال به همین منوال گذشت تا اینکه یه روز که خونشون بودم گفت برو خودت رو خوب بشور میخوام سوراخ کونت رو لیس بزنم منم رفتم دستشویی و خودم رو قشنگ شستم اونم یه ربع برام لیسید که خیلی کیف کردم ولی من فقط درمالی میکردم چندبار تکرار شد که یه روز داشت لیس میزد یه دونه از انگشتاش رو کرد توی کونم داشت عقب جلو میکرد گفتم چکار میکنی گفت دوست دارم منم داشت خوشم میومد دوسه بار دیگه هم همین برنامه بود تا شد دو انگشتی و سه انگشتی من اصلا حواسم نبود داره سوراخم رو گشاد میکنه برای کیرش چون کیرش هم بلندتر و هم کلفتر از کیر من بود تا اینکه یه روز که داشتیم حال میکردیم بعد از دو دقیقه انگشت کردن کیرش رو گذاشت دم سوراخ کونم یواش تا آخر کرد تو کونم یه کم درد داشتم ولی حال هم میداد دیگه کلا کارمون همین بود هر دفعه پیش هم بودیم من اول یکی دو دقیقه الکی درمالی میکردم اونم یه ربعی کونم رو پر و خالی میکرد و من رسما کونی شده بودم دیگه ۱۶ ساله بودم که برگشتیم شهر خودمون منم که دیگه هر هفته کون میدادم به کون دادن اعتیاد پیدا کرده بودم وقتی برگشتیم یه راست رفت خونه عموم که با مجید حال کنم گفتن با عباس رفتن کلوپ منم رفتم تا منو دیدن خیلی ذوق کردن خلاصه دو سه ساعت بازی کردیم اومدیم سمت خونه عموم که عباس گفت من خیلی گرمم شده و عرق کردم حموم خونه هم خرابه بیاین بریم حموم عمومی مجید قبول کرد منم با من و من کردن قبول کرد سه تایی رفیم حموم اونا سریع لخت شدن بدون شورت رفتن زیر دوش منم تا لباسام رو درآوردم دیدم اونا پشتشون به منه دوتا کون سیاه پشمالو منم رفتم زیر دوش که اونا رفتن روی سکو منم زیر دوش پشتم به اونا خم و راست میشدم حالا فکرش رو بکنین یه کون سفید مشتی بدون مو و دوتا کیر کلفت و دراز چه شود عباس گفت بیا پسردایی عزیز یه کم حال کنیم منم رفتم اونم یک ور خوابید منم جلوش خوابیدم پشتم بهش بود که اونم مثل قدیم کیرش رو که خیلی کلفت و دراز هم بود در کونم میمالید ولای پام میزاشت چند دقیقه بعد مجید اوم گفت معین جون چهار دست و پا بشین یه کم برات لیس بزنم منم قشنگ داگی شدم و یه قوس به کمرم دادم قشنگ قنبل کردم براش یه کم لیس زد گفت ای شیطون صفر کونت رو کی باز کرده منم هیچی نگفتم که مجید بعد از یه کم مالیدن کیرش رو تا دسته کرد تو کونم و تلمبه میزد تقریبا ۱۰ دقیقه کرد تا آبش اومد ریخت روی کونم بعد عباس اومد گفت با ماهم بله از اول میگفتی تا یه حال اساسی بکنیم گفتم الان هم دیر نشده گفت اینجا جاش نیست ولی نشست پشتم کیرش رو کرد تو کونم و اونم تقریبا ۱۵ دقیقه کرد و آبش رو ریخت تو کونم منم بعدش یه کم زور زدم خودم رو خالی کتم یه کم کثافت هم از کونم خارج شد و خودمون رو شستیم اومدیم بیرون داستانای بعدیش رو بعدا میگم فعلا نوشته: معین
نمایش همه...
2
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.