cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

𝗥𝗢𝗠𝗔𝗡𝗦🏳‍🌈⛓

✍🏻رمان های در حال تایپ𓇊: «دومینوس» -نویسنده:ماهلین «ناشناسم» https://t.me/BiChatBot?start=sc-347398-HXVy8wp «چنل ناشناس» https://t.me/+Tp-R9o1voJUwMjUx ❌کپی از رمان ها حتی با ذکر منبع ممنوعه!

نمایش بیشتر
إيران101 805زبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
1 499
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

ناشناسم برا نظراتون: https://t.me/BiChatBot?start=sc-347398-HXVy8wp جواباتون: https://t.me/+Tp-R9o1voJUwMjUx
نمایش همه...

#دومینوس #پارت8 در قدیمی اتاق رو بستم و بخاری رو بیشتر کردم ایلیا و مهگل سر شال گردن صورتی رنگی داشتن دعوا میکردن و هرکدومشون یه طرف شال رو میکشید دستم مشت شد دیدن این صحنه ها برام عذاب اور بود نمیخواستم...نمیخواستم ببینم... صورتای یخ زده و گلگلونشون،دستای کوچیکشون که به جای مداد و خودکار،مواد و جیب زنی بین خودش جا داد،لباسای کهنه و خاکیشون،موهای کثیفی که حاصل یه حموم قدیمی و ترس از جن و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه بود... واقن مقصر کی بود؟من؟...اونا؟...خدا؟... از تو کمد شالگردنم رو در اوردم،صدامو بالا بردم و گفتم: -کافیه! ایلیا تو شال گردن منو بگیر دست از کشیدن برداشت که بخاطر یهویی بودنش مهگل اروم خورد زمین و با خوشحالی شال گردن رو دور خودش پیچید ایلیا با ذوق سمتم اومد و شال رو ازم گرفت و پیچید به خودش کم کم همگی سمت بخاری جمع شدن و به هم چسبیدن تا گرمتر شن و بتونن استراحت کنن پوفی کشیدم سردم بود...نباید حموم میرفتم،رفتم بینشون و بغلشون کردم و به خودم فشردمشون با لحن نسبتا شوخی گفتم: -حالا همه با هم گرم میشیم جوجه ها خندیدن و کم کم نگاهاشون خمار خواب شد که کامی و پویان اومدن داخل رو بهشون کردم -محکم ببندین درو این سرمای بی صاحاب نیاد داخل مریض میشن بعد از انجام کاری که گفتم یه گوشه از خستگی لش کردن -کدوم گوری بودین تا الان؟ پویان همونطور که دستاشو به هم میمالید تا گرم شه گفت: -اگه بگم تا الان دنبال نون و یه کیسه برنج بودیم باورت نمیشه -پول از کجا؟ کامی با نیش باز ادامه داد: -ترانه جون سفارش کرده بهش که به خودت برس اینم رفت جو گیر شد دنبال نون و برنج میگشت اخر سرم از یه مغازه داغون و یه پیرمرد پر حرف یه کیسه برنج خریدیم و رفتیم اونور شهر پی 10 12 تا نون ارزون بچه ها با شیطنت خاصی یک صدا گفتن: -اوو ترانه جون،دم خاله ترانه گرم اخمی کردم و بلند گفتم: -عه! ساکت شدن و دوباره خودشونو به هم فشردن -من گفتم پول از کجا،نگفتم از کجا خریدین! پویانم نیشش باز شد و گفت: -ترانه یکم بهم قرض داد قرار شد بهش بدم بعدا -آها. بعد تو فکر کردی من میزارم اینارو بدی بچه ها بخورن؟اونم از پول اون دختره؟ -هیلدا سر جدت اینبارو کوتاه بیا گرسنشون میشه با جا مخالفت کردی این یکی رو بیخیال گفتم که بهش پس میدم چپ چپ نگاهش کردم شاید راست میگفت...بچه ها به برنج نیاز داشتن کامی با حالت زاری دستشو روی شکمش گذاشت و گفت: -وای مامان گشنمه پاشیم بریم سوسیس سرخ کنیم خونسرد ادامه دادم: -دلتو صابون نزن بشین همون نون بخور انداختمشون دور تا فردا برم جیب زنی چند جا گوشت پیدا کنم جا این آشغالا بخوریم یهو نیم خیز شد و با چشای گرد شده داد زد: -ها؟سوسیسا به اون گرونی رو انداختی دور؟ -اوهوم عاجزانه نگاهی بین منو پویان انداخت و دراز کشید و سعی کرد بخوابه که قهقه پویان و بچه ها هوا رفت خندم گرفته بود ولی دیگه واقعا بس بود هرچی سوسیس خوردیم خیالم بابت برنج راحت شده بود باید سعی میکردم جیب سرمایه دارارو میزدم تا بتونم نهایتا گوشت مرغ یا تن ماهی براشون بخرم با برنج بخورن...
نمایش همه...
شب پارت داریم🤝
نمایش همه...
🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦 ویدیـــــــــو فوت فتیشـــ🦶🏻ــــــ ایرانیــ🇮🇷ـــــــ تریسام دو تا #اسلیو‌بوی و #میسترسشون 🤤🔥 بیا ببین میس هانا چجوری اسلیو ها رو میکنه 👈🏻 برای مشاهده ویدیو کلیک کنید 👉🏻 🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦
نمایش همه...
🔞💦دختره برا ماموریت صیغش میشه ببینید چیکار میکنه ❌ وسط ماموریت 🤣🤣🤣 #فوووول_هیجانی 😱😜 #عشقانه_پلیسی 👮❤️👮‍♀ #فایل_کاملش_توی_چنل_هست🤩🤩 https://t.me/joinchat/kr_WMXrQE29iMmQ0 ــ طنین احمق این چیه پوشیدی هـــان؟ دلت میخواد این مرتیکه هی دم پرت بشه د لامصب همه پر و پاچت رو که ریختی بیرون میخوای هی به ریش من انگ بی غیرت بزنه ارع؟ باز این اریای گودزیلا گیر سه پیچ داده به لباسای من حق به جانب گفتم ــ چشونه لباسام خیلی هم خوبه اصلا به تو چه چیکارمی هی راه به راه بهم گیر میدی اصلا به توچه که سام باهام حرف بزنه اون موقع که خودت با اون دختره ی ایکبیری لاس میزدی من مزاحمتون شدم؟ برو خدا روزیت رو جای دیگه بده حالا هم از سر راهم برو کنار میخوام برم پیش سام جون تا خواستم از کنارش رد شم دستم رو محکم گرفت پرتم کرد تو دست شویی و گفت ــ که بری پیش سام جونت هان؟ که من چیکارتم؟ هیچاشکالی نداره لیدی هات من الان عملی نشونت میدم من چیکارتم و اسم اون ح، روم زاده رو حولای من دنیاری https://t.me/joinchat/kr_WMXrQE29iMmQ0 راستش مثل چی ترسیده بودم ولی قیافه م رو خونسرد جلوه دادم با یه برو بابا خواستم برم بیرون که دستم رو کشید سمت خودش و چسبوندم به دیوار س*یه هام رو گرفت محکم فشار داد یه دستشم برد تو شلوارم که یهو در دست شوی باز شد و یه حاج آقا از اون تسبیح به دستا اومد داخل مات ما نگاه میکرد که یهو .... جــــــــــــــــررررررر 🤣🤣🤣 حـــــــاجی مسجدی محله دسشون رو گرفت اونم موقعی که دستش تو ش*رت دختره بود 😂😂😂😂 https://t.me/joinchat/kr_WMXrQE29iMmQ0
نمایش همه...
💥🔞💥🔞💥🔞💥🔞💥🔞💥🔞💥 لیتلی که توی جنگل گم میشه و گرگ‌ ها اون رو پیدا میکنن و بهش شیر میدن .... 🙊💦 #آخرین_برگزیده #پارت_۵۴ داشتم فرار میکردم که #گرگ‌سیاه 🐺 جلومو گرفت. با #پوزش به قفسه سینه ام 🔥 #فشاری آروم وارد کرد که #باعث میشد عقب عقب برم ولی نتونستم #تحمل کنم و با #پوشکم 👼🏻🔞 رو زمین افتادم...فاک گرگ سیاه با پوزه اش سمت #گرگ سفید هلم داد و #مجبور شدم #چهار دست و پا شدم 💧 و با هر بار #هولی که گرگ بهم میداد به گرگ سفید #نزدیک تر می‌شدم. 💥 #گیج نگاشون #میکردم که گرگ سفید شکمش و نمایان شد و من #پستان های گرگ و دیدم 🍑 آب دهنمو با یک قورت #وحشتناک دادم پایین. اونو به #دهان گرفتم که صدای #زوزه آروم گرگ سفید شنیدم.. 🍼💦 پشتم و دوباره #لیسیده شد و وقتی #کشش پوشک پارچه ای 🍆 و #حس کردم خواستم بلند شم که گرگ سفید مانع شد 🙈💯 و #پوشک توسط گرگ سیاه #پاره شد و ... https://t.me/joinchat/G_Jjs94D7aNjMWY0 https://t.me/joinchat/G_Jjs94D7aNjMWY0 ادامه اش رو میخوای جوین بده 🤤🔞 فول صکصی بچه ممه جوین نشه 🤬💦
نمایش همه...
⚜انواع #چالشای #bdsm برای هر گرایشی⚜ https://t.me/joinchat/GiP7um55ObczMjJk 🍑💦🍑💦🍑💦🍑💦 🔱#پارتنریابی #مطمئن و #ناشناس🔱 https://t.me/joinchat/GiP7um55ObczMjJk 🍑💦🍑💦🍑💦🍑💦 🔞#عکس، #گیف و #فیلم های مستر،اسلیو،ددی،لیتل و...🔞 https://t.me/joinchat/GiP7um55ObczMjJk 🍑💦🍑💦🍑💦🍑💦 📛#مصاحبه با #گرایشات مختلف BDSM📛 https://t.me/joinchat/GiP7um55ObczMjJk 🍑💦🍑💦🍑💦🍑💦 ⚜🔞ایده های #تنبیه مناسب #ددی ها، #مامی ها و #مستر ها🔞⚜ https://t.me/joinchat/GiP7um55ObczMjJk 🍑💦🍑💦🍑💦🍑💦
نمایش همه...
3.34 KB
𝕯𝖊𝖛𝖎𝖑𝖎𝖘𝖍 𝖈𝖍𝖆𝖓𝖓𝖊𝖑🩸 |@Devilish_note|
نمایش همه...
✼ گروه : •𝗖𝗟• 📮 ✼ آیدی : -1001394887923 ✨ ✼ تعداد عضو : 1620 🔌🍷 - - ┈┈∘┈˃‌༒˂‌┈∘┈┈ - - 🩸🕯 https://t.me/joinchat/vGEpjHTNNcI3ZmY0 🐾 اینجا محفل دامیننتـــــــــ هاستــــــــ ⛽️ৎ گپی با ممبر های صکصیــــ🇮🇷ـــــ مرمـــــــــوز🧨
نمایش همه...
•𝗖𝗟•

- 𝘼𝙙𝙙 𝙗𝙯𝙣𝙞𝙙" - 𝙃𝙢𝙚 𝙘𝙝𝙞 𝙖𝙯𝙖𝙙" -𝘼𝙘𝙘𝙤𝙧𝙙𝙞𝙣𝙜 𝙩𝙤 𝙩𝙝𝙚 𝙡𝙖𝙬𝙨 𝙤𝙛 𝙩𝙝𝙚 𝙞𝙨𝙡𝙖𝙢𝙞𝙘 𝙍𝙚𝙥𝙪𝙗𝙡𝙘𝙚 𝙤𝙛 𝙞𝙧𝙖𝙣" -𝙉.𝘾 ; @cadatalk

#رمان_فول_صحنه 🔞💦 دختری که از فقر به خاطر پول هر شب به مرد های مختلف و گروپ میده 🤤💯 قسمتی از رمان : #سیلی محکمی به #باسنم 🍑 زد و موهامو ازپشت گرفت و دور دستش #پیچوند که #جیغ کشیدم و گفتم : + #خواهش میکنم آروم تر 🔥💦 پوزخندی به حرفم زد و #شدت ضربه هاشو بیشتر کرد . بعد از چند دقیقه بی وقفه #ضریه زدن #داغی آبش رو #داخلم‌حس‌کردم 💯 وچند ثانیه بیشتر طول نکشید که #بی‌حال کنارم افتاد . 🍆💧 از #سوزشی که بین پام #احساس میکردم چشم هام رو #بستم و لبمو گزیدم . ♨️ زیر چشمی بهش چشم دوخته بودم که #خیره به بدن #لختم دست توی #جیبش 💸 کرد و چندتا #تراول در اورد و به سمتم اومد تراول ها رو روی 🌶 #باسنم گذاشت 💥 و با لحن #شهوت انگیزی گفت : 🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦 _. اینم #مزدت دفعه بعد میخوام #برادرم رو هم بیارم 🩸مطمعنم ازت #خوشش میاد 🙊 با حرفی که زد #اشک توی چشمام جمع شد ، میدونستم این دو برادر #خشن تا 🙈‼️ ... https://t.me/joinchat/fLhpQfuH7_ZmZTFk https://t.me/joinchat/fLhpQfuH7_ZmZTFk بچه مچه جوین نشه 🤬❌ بیا ببین چه بلایی سر دختره میارن 😰
نمایش همه...
1.18 MB
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.