cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

One sh🔞🕷️ kosar🥀

داستانک و وان شات هایی با ژانر های مختلف💭✍️ می تونین فانتزی هاتون رو با #فانتزی به ناشناس زیر بفرستین تا توسط نویسنده نوشته بشه🍵 https://t.me/BChatBot?start=sc-67860 -ckDkupq نویسنده: کوثر کپی از آثار : اتحاد🚫

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
232
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

.
نمایش همه...
‌‌‌‌ #مسافر‌_هات_من💧 #قسمت_1 کوروش دستی وسط پام گذاشت و محکم شروع کرد به مالیدن اهی از دهنم خارج شد.. با حال خراب شده گفتم : کوروش این دفعه خیلی داری پیش می ری ولم کن بابام الاناست که سروکله اش پیدا شه.. ولی انگار کر شده بود.. نیم چه خنده ای کرد و خودش رو سمتم کشید.. دم گوشم گفت : عمو فعلا داره بالا دوست دخترش رو میکنه منم داره پایین با دخترش حال می کنم سرش گرمه تو نترس فهلا حال کن دختر عمو.. لیسی به نوک بالا تنه ام زد که اهم رفت هوا.. -اه... -جوووون اه کشیدنت رو دوس دارم دختر عمو... دوس دارم همیشه همینطور باشی برام.. منو گذاشت روی میز کار.. باسنم خورد به وسایل... -اروم تر تموم زحمت کشیده مون رو بااین کارت خراب می کنی.. -هیس رفع خستگی باید داشته باشیم یانه... بین کار این هول بازی ها لازمه ریز خندیدم.. -اااا می خندی باشه الان دارم برات التماس می کنی که جرت بدم.. منو خوابوند کامل روی میز بین وسایل ازمایش یه جا برای من بود که همیشه کوروش منو می خوابوند روی میز و باهم حال می کردیم وسط کار.. واقعا هم خستگی در می رفت.. فشار دستش رو زیاد کرد جیغ اروم زدم... -کوروش دردم می یاد.. -هیس دختر درسته بابای هولت در حال کردن دوس دخترشه ولی جیغ از جیغ رو تشخیص میده دیگه.. بعدم انگشت نبود سالار بود.. با دیدن حجم وسط پاش چشام گرد شد.. هیچ وقت اینطوری ندیده بودمش.. -وای چه بزرگ شده کوروش..حجم دهنده زدی!؟ -هیس اره الان خودت حال می کنی این نره خر رو بزرگتر کردم فقط به شما حال بده وگرنه چه بدرد ما می خوره.. بعد با فرو رفتن یهوییش توی مقعدم... جیغی زدم از درد یکی از شیشه های ازمایش رو گرفتم توی دستم و فشار دادم.. -اییییی https://t.me/joinchat/AAAAAFUtxkpLQXgIlyRq_w
نمایش همه...
AnimatedSticker.tgs0.26 KB
#کرشمه_باز ✨ #پارت1 زبونمو زیر گوشش کشیدم و ریز خندید _تپلتو نشونم میدی ؟ با صدای ریز بچگونه ش لب زد _چرا ؟ _مگه نگفتی میخوای من شوهرت بشم ؟ چشماش برق زد و سرش رو اروم بالا پایین کرد دستم رو زیر شلوارش فرو بردم و با انگشت روی تپلش کشیدم که صدای بچگونه ش تو گوشم پیچید _اگر تپلمو دست بزنی شوهرم میشی ؟ خندیدم خم شدم و شلوار و شورتش رو پایین کشیدم _نه بعدا بهت میگم چطوری شوهرت میشم پاهاش رو باز کردم و چشمک شیطونی به دختر همسایه کوچولومون زدم و زبونمو روی ناز تپل و سفیدش کشیدم چشماش رو بست و با ذوق جیغ کشید _وای خیلی حس خوبیه عمو حامد زبونمو لای شیار بهشتش کشیدم و مکیدمش هنوز زود بود برای تصاحب این بهشت کوچولو _مهرانا به هیچکس نمیگی که منو تو رن و شوهر بازی میکنیم ... تا وقتی که زنم شی دستای کوچولوشو رو سرم گذاشت _چشم عمو حامد این بهشت سال های طولانی میتونست برام جذاب باشه قرار بود هودم پاش اب بدم تا رشد کنه _اهههه یه چیزی داره ازم میریزه بیرون عمو ختدیدم و با انگشتم اب سفید و خوشمزه ش و از بهشتش جنع کردم و با لدت تو دهنم گذاشتم و مکیدمش https://t.me/joinchat/psEJOywEk3tjMzk0 https://t.me/joinchat/psEJOywEk3tjMzk0
نمایش همه...
💋 کرشمه باز🔞

دکتر ۳۰ ساله هر روز با دختر ۱۰ ساله ی همسایه ور میره🚫🔞

پسره گرگینس باید بوی جفتش رو حس ‌کنه و باهاش رابطه برقرار کنه تا گرگ و خوش وحشیش آروم بگیره ولی تموم زن‌ها و دخترها رو پس میزنه تا اینکه.... عصبی داخل جنگل قدم میزدم دستی به موهام کشیدم. _ قربان آروم باشید لطفا حالتون بد میشه باز! عصبی بهش خیره شدم گرگم تمام دخترها رو پس می‌زد. _ جنازه‌ی دختر دیشب رو سوزوندی؟ دختری که دیشب بهم نزدیک شد و گرگم تکه پاره‌اش کرد چون جفتم نبود. اب دهنش رو قورت داد. _ بله رئیس خیالتون راحت باشه از این موضوع! خواستم باز سوال بپرسم که گرگم بویی رو حس کرد. دقیق‌تر بو کشیدم که بوی یه دختر بود. گرگم زوزه‌ای سر داد و شادمان به طرفی دوید که دنبالش رفتم، بو هر لحظه نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد گرگ منم شادمان‌تر و خوشحال. کنار رودخونه‌ی پرخروش رود رسیدم؛ یه دختر میون شاخ و برگ‌های داخل رودخونه گیر کرده بود. لب‌های سرخ خیس و صورت سفید ترشده‌اش باعث شد زمزمه کنم: _ جفت من باورم نمیشه! ناله‌ی ریزی کرد که با قدرت از آب کشیدمش بیرون لباس خیس رو کمی چلوند تا آبش گرفته شه با صدای گرفته‌ای زمزمه کرد: _ ممنونم آقا داشتم غرق می‌شدم. نقشه‌ای به سرم زد. _ بیا بریم کلبه‌ی من تا به خانوادت زنگ بزنی! متسصل بهم خیره شد تردید داشت ولی بالاخره دست رد به سینه‌ام نزد. پاش به کلبه‌ام باز بشه اسیرم میشه تا ابد! وقتی میون جنگل دیدمش فهمیدم جفتمه لبخند گرگم رو حس میکردم بهش دورغ گفتم و به خونه‌ام بردمش و تموم شب باهاش بودم اون مجبور شد بمونه چون زن من بود و مادر بچه‌ی داخل شکمش.... https://t.me/joinchat/AAAAAEf4mYoYHw9_MKT1QA
نمایش همه...

موم داغ و که بین پام ریخت از شدت سوزش جیغ زدم : _ آخ سوختم دانیار کثافت پامو گرفت و نذاشت تکون بخورم : _ وول نزن ... پشماتو بزن که من مجبور نشم واست موم بندازم با گریه موهامو چنگ زدم : _ آخ بی وجدان ... دارم می سوزم بدجنس خندید : _ هنوز نکندمش که ... بخوام بکشمش از حال میری وحشت زده از روی تخت پریدم : _ ول کن من و ... میرم تو دسشویی خودم با قیچی میکنم _ بتمرگ بابا _ درد میگیره _ قراره امشب تا صبح زیرم باشی ... درد میگیره چیه؟ با گریه پسش زدم : _ من که همه جوره باهات راه اومدم عوضی ... دیگه این اذیت کردنات چیه؟ بی توجه به حرفم تو یک حرکت رو تخت خوابوندم : _ هیششش ... آروم ... یک لحظه ست فکر کن اومدی آرایشگاه عصبی و خجالت زده داد زدم : _ آخه مرتیکه آرایشگاه اینطوری موم داغو میریزه بین پای آدم؟ خندید و پایین پام نشست : _ نمیدونم والا ... چنین کلوچه ای وسط پام نداشتم که بدم تمیزش کنن ببینم میریزه یا نه چشمامو بستم و دستامو مشت کردم : _ آروم جداش کن _ چطوری آروم جدا کنم بنده خدا؟ گوشت تنت آب میشه که با گریه و ترس نالیدم : _ خدا لعنتت کنه دانیار ... تمومش کن دیگه دستشو روی کمرم گذاشت : _ پاهاتو کامل باز کن با خجالت کاری که خواست رو انجام دادم _ سه ... چشمامو روی هم فشار دادم _ دو ... دست هامو مشت کردم _ یک ... ادامه اش و اینجا سرچ کن👇💦 https://t.me/joinchat/AAAAAEa3zjGAPvXe8BzRkg https://t.me/joinchat/AAAAAEa3zjGAPvXe8BzRkg
نمایش همه...
💫عمارت شاهدُخت👸

رمان هات و جذاب شاهدخت پسرنما💯💥

#پارت1 #شهوت_عروسک سرش رو تو گردنم فرو برد و مک آرومی زد که ریز خندیدم _اووم چه بوی خوبی لاله گوشم رو به دندون گرفت و زبونش رو توی گوشم چرخوند و دوباره تا روی گردنم کشید و پایین اومد دستم رو لای موهای جو گندمیش فرو بردم بر خلاف سن زیادش نیاز جنسیش فعال تر از جوونای ۲۰ ساله بود لمبرای باسنمو توی مشتش گرفت و بی هوا سیلی محکمی زد که نالیدم و زبونمو روی سینش کشیدم _آخخخخ بهرووووز _جووون ناله کن سکسی من،نمیدونی که این لعنتیای قلمبه دارن باهام حرف میزنن انگشتشو از سوراخ باسنم تا روی چاک بهشتم کشید وشروع کرد چ.چ.لمو تندتند مالیدن گاهی انگشتشو فاکو بی هوا داخلم میکرد که نفسم میرفت و آههه میکشیدم دست دیگش رو به سینه م رسوند و محکم فشرد چشمای خمار از شهوت و نیازمو باز کردم و با ناله گوشه ی لبم رو گاز گرفتم _اوومممم بخورش عشقم _ای به چشم انگار که منتظر حرفم بود تاپم رو از وسط جر داد ،،این سومین تاپی بود که توسطش جر خورده بود نوک سیخ شده ی سینه م رو با زبون لیسید و همزمان گاهی اروم‌مک میزد و دوباره میلیسید خیسی بین پاهام نشون میداد کارش رو خوب انجام داده دلم مردونگیه کلفت و‌داغشو میخواست پاهام رو دور کمرش حلقه کردم و بهشتم رو از روی شورت به مردونگی باد کرده ش مالیدمو اه کشیدم انگشتشو وارد سوراخ باسنم کرد که درد خفیفی تو لگنم پیچید و خودمو جلو کشیدم سرش رو پایین تر برد و نافم رو لیس زد دوباره پایین تر رفت و پاهام رو از دورش ازاد کرد و از هم باز کرد و بالا نگهشون داشت،لباشو روی رونم گذاشت که از شهوت لرز خفیفی به تنم نشست چند لحظه ای خیره به بهشت صورتی و پف کردم نگاه کرد و زبونش رو از کنار شرتم داخل فرستاد و روی بهشتم بازی داد از شدت لذت جیغ کشیدم و خودمو به تخت کوبیدم _شورتمو درار بهروز ...جرم بده... شرتم رو از پاهام پایین کشید و تند تر از قبل بهشتمو لیسید داشتم دیوونه میشدم این مرد منو هربار دیوونه میکرد موهاشو چنگ زدم و جیغ کشید _بسه بهروزززز،،دیگه طاقت ندارم،،،میخوام جرم بدی با حرفم وحشی تر شد و منو مثل یه عروسک زیرش کشید شلوار و شورتش رو تا نیمه های پاش پایین داد و کلاهکش رو روی سوراخ بهشتم تنظیم کرد دو انگشتش با هم رو توی سوراخ باسنم فرو کرد و مردونگیشو روی سوراخ تنگ بهشتم فشار داد و نوک سینمو گاز گرفت جیغی زدم و کمرمو چنگ زدم و‌خودمو بهش فشردم قبل از فرو رفتن کامل مردونگیش داخلم با صدای سرفه ی مردونه ای از پشت سرش از جا پریدیم بهروز شلوار و شورتش رو سریع بالا کشید و .... https://t.me/joinchat/m5uqwD_AkYJhNjM0 https://t.me/joinchat/m5uqwD_AkYJhNjM0 #پارت_واقعی🤤🤤🤤 شوگرددی۶۰ ساله و دختر ۳۰ ساله
نمایش همه...
شـ🔥ـهوت عروسـکـ🪆ــ

رما هات و صحنه دار شهوت عروسک🚫⛔ این رمان حاوی صحنه های باز و +18 میباشد🔞🔞 زنی ۳۳ ساله که عروس پیر مرد ۶۷ ساله میشه ولی با پیدا شدن پسر پیر مرد ....

پدرم همیشه می‌گفت شِکوه و ناله نکن از زندگی. طوری زندگی کن که مرگ به قصد تو و برای تو بیاید، نه که سر راهش از کنارت بگذرد. چنان برو که از پا افتاده باشد وقتی به تو می‌رسد.  شرق بنفشه #شهریار_مندنی‌_پور
نمایش همه...
#part_78🔥🔥 روی تخت کوبیدتم و #دستکش هاش رو تو دست کرد -خودم تست #پاپ اسمیر ازت میگیرم. با وحشت نگاهش کردم و گفتم: -میرم دکتر زنان.. اخم وحشتناکی بهم کرد بازوم رو گرفت و لباس #پرستاریم رو دراورد به سینه هام نگاهی کرد و پوزخند زد. -اگه #سوتین و #شورت پات باشه شب تو عمارت جرت میدم. انداختتم رو تخت شلوارمو دراورد و با دیدن #بهشتم لبخندی از سر رضایت زد. پاهام رو روی جاهای مخصوص گذاشت و با #بند های #چسبی محکم بست. بیشتر از حد معمول #بین پاهام رو فاصله داد. -سعید...من..میترسم! اومد بالاسرم. لبخند ترسناکی زد که ته دلم خالی شد دست هام رو به دو طرف میله ها محکم بست و #چسبی به دهنم زد. با اشک نگاهش کردم که پیشونیم رو #بوسید و گفت: -پرستار کوچولوی من...باید مطمئن شم سالمی! خندید دستی به بدن لرزیدم کشید. صندلیش رو جلو اورد و بین پاهام نشست. قاشق مخصوص نمونه برداری رو برداشت، خودم رو منقبض کردم که سیلی به #واژنم زد که جیغ کشیدم. -شل کن توله... به هق هق افتادم که پوف کلافه ای کشید، #کف دستش رو نوازش وار روی بهشت صورتیم حرکت داد. کم کم شل شدم و حس خوبی بهم دست داد. نه سریع تکون میداد نه اروم، یه ریتم یک نواخت میرفت جلو...انقدر این کارو کرد که صدای #شلپ شلوپ #واژنم از خیسی زیاد به گوشم رسید. روی بهشتم خم شد از وسط #پاهام به چشم های خمارم نگاه کرد... لبخندی زد زبونشو روی #ترشحاتم کشید که آه بلندی کشیدم و خودم رو تکون دادم. زبونشو داخل فرستاد و با لب هاش #میک میزد داشتم از شهوت جون میدادم! انقدر میک زد که شدید #آبم بیرون ریخت. صورتش رو با #حوله پاک کرد تختو پایین تر اورد...دست هاش رو روی سینم قفل کرد و #مردونگیشو به سر منی تازه خارج شدم #مالید تا خیس بشه... خمار نگاهش کردم که سر #مردونگیشو اروم اروم... https://t.me/joinchat/AAAAAFXrRmRAcrNDStAX-A https://t.me/joinchat/AAAAAFXrRmRAcrNDStAX-A دکتر خشن و مغروری که پرستار جدیدشو برده خودش میکنه اونم با فتیش وسایل پزشکی که......😱❌🔥🔞🔞🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAFXrRmRAcrNDStAX-A #متفاوت_دردناک #شکنجه_ای_خشن📛💦 #صحنه_دار_خیلی_باز #فیتیش📛💦
نمایش همه...
موم داغ و که بین پام ریخت از شدت سوزش جیغ زدم : _ آخ سوختم دانیار کثافت پامو گرفت و نذاشت تکون بخورم : _ وول نزن ... پشماتو بزن که من مجبور نشم واست موم بندازم با گریه موهامو چنگ زدم : _ آخ بی وجدان ... دارم می سوزم بدجنس خندید : _ هنوز نکندمش که ... بخوام بکشمش از حال میری وحشت زده از روی تخت پریدم : _ ول کن من و ... میرم تو دسشویی خودم با قیچی میکنم _ بتمرگ بابا _ درد میگیره _ قراره امشب تا صبح زیرم باشی ... درد میگیره چیه؟ با گریه پسش زدم : _ من که همه جوره باهات راه اومدم عوضی ... دیگه این اذیت کردنات چیه؟ بی توجه به حرفم تو یک حرکت رو تخت خوابوندم : _ هیششش ... آروم ... یک لحظه ست فکر کن اومدی آرایشگاه عصبی و خجالت زده داد زدم : _ آخه مرتیکه آرایشگاه اینطوری موم داغو میریزه بین پای آدم؟ خندید و پایین پام نشست : _ نمیدونم والا ... چنین کلوچه ای وسط پام نداشتم که بدم تمیزش کنن ببینم میریزه یا نه چشمامو بستم و دستامو مشت کردم : _ آروم جداش کن _ چطوری آروم جدا کنم بنده خدا؟ گوشت تنت آب میشه که با گریه و ترس نالیدم : _ خدا لعنتت کنه دانیار ... تمومش کن دیگه دستشو روی کمرم گذاشت : _ پاهاتو کامل باز کن با خجالت کاری که خواست رو انجام دادم _ سه ... چشمامو روی هم فشار دادم _ دو ... دست هامو مشت کردم _ یک ... ادامه اش و اینجا سرچ کن👇💦 https://t.me/joinchat/AAAAAEa3zjGAPvXe8BzRkg https://t.me/joinchat/AAAAAEa3zjGAPvXe8BzRkg
نمایش همه...
💫عمارت شاهدُخت👸

رمان هات و جذاب شاهدخت پسرنما💯💥

یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.