cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

برش‌هایی از...

بگذار دست من از گور بیرون بماند تا شاید روزی پرنده‌ای ناشناس بر شاخه‌ی دست‌هایم، جان دهد... «اینجا برشی ست از هر آنچه که دشنامی باشد به ملال زندگی...»

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
285
مشترکین
+124 ساعت
-27 روز
+1230 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
همیشه برام جالبه که آدم‌ها چطور منو می‌شناسن یا با چه چیز‌هایی منو به یاد میارن.. امروز نیم ساعتی با خانم فروشنده هم‌کلام شدم، غرقه داشت، طبقه پایین موزه بتهوون.. وقتی بهش گفتم متولد 77 ام، چندباری متعجب سال تولدمو زیر لبش زمزمه کرد، بعد زل زد وسط چشمام و گفت: «می‌دونی یک سال قبل اینکه به دنیای بیای من دانشگاه قبول شدم!!» تعجب کردم، اصلا بهش نمی‌خورد! نقاشی خونده بود و الان صنایع دستی می‌فروخت... آخر، قبل از اینکه جدا شیم از هم، دوباره نگاهم کرد و گفت: «خوش به حالت، معلومه آدم امیدواری هستی!!» و بعد آرزوی موفقیت کرد... قصه همینجا تمام شد اما من هنوز نفهمیدم که چطور و با چه نشانه‌ای من رو آدم امیدواری دید!(فارغ از اینکه چقدر به نظر خودم درسته) گاهی نمی‌فهمم که آدم‌ها ما رو می‌شناسن، یا خود دیگرشون رو در ما می‌بینن و به این فکر می‌کنم که راست می‌گفت، من همیشه امیدوارم...
441Loading...
02
اومدم ری‌اکت‌ها رو دیدم انرژی گرفتم ماچ به کله‌تون
480Loading...
03
راستشو بخواین یادم نمیاد آخرین بار کی انقدر خوشحال بودم...🤍 بمونه اینجا که یادم نره دیروز این موقع، سرهنگ دانشگاه داشت منو می‌فرستاد سربازی و رسمن بزرگ‌ترین کابوس زندگیم داشت جلوم زنده میشد.. اما الان، خانه موسیقی بتهوون نشستم، دوتا دوست باحال پیدا کردم، کلی چیز میز باحال خریدم و نامه انصراف هم جاش توی کیفم امنه🤍
642Loading...
04
حالا اگه روزی به کارگردانی برگردم آدم آروم‌تری هستم.‌..
641Loading...
05
دیگه لازم نیست از مقایسه شدن بترسم لازم نیست عذاب وجدان نمایش‌های نساخته رو به دوش بکشم لازم نیست خودمو با صغیر و کبیر و مرده و زنده مقایسه کنم لازم نیست برای ادای زندگی رو درآوردن، زنده بودنمو قربانی کنم
661Loading...
06
و راستش خوشحالی دوم خیلی بزرگتره:))
661Loading...
07
زندگی برای من خیلی پارادوکس عجیبیه بچه‌ها پارسال 7 خرداد از این خوشحال بودم که رتبه ده کارگردانی شدم
1224Loading...
08
اما هر روز زنده‌تر میشم تا بیشتر درد رو حس کنم...
731Loading...
09
Media files
10Loading...
10
هنوزم سایه کسی که می‌خواستم باشم آروم نمی‌ذارتم...
721Loading...
11
انگار مرده‌ی آرزوهامو از قبر کشیدم بیرون دارم نگاهش می‌کنم
711Loading...
12
تا اطلاع ثانوی که از اون دانشگاه تخمی انصراف بدم خیلی گند دماغ و سگم
691Loading...
13
بچه‌ها راستشو بخواین حالم خوب نیست توی خودم شکستم و دارم توی اتوبوس گریه می‌کنم
671Loading...
14
صدای سفر شبیه بال زدن پروانه‌هاست یا شاید هم صدای خفه رادیوی پیرمرد راننده که به گوش نمی‌آید و تنها لمسی از خاطره که هنوز نرسیده به دروازه گوش‌هایت تو رو با خود به خیالی می‌برد و آسمان در انعکاس چشم‌هایت خاکستری می‌شود... جاده نوشته‌ی شماره یک تصویر از رضا عابدینی
711Loading...
15
تویی که این پیام رو لایک کردی واقعن بهم قوت قلب دادی دمت گرمم🤍
630Loading...
16
ولی بهت قول میدم برگردم...
640Loading...
17
هیچ‌وقت فکرشو نمی‌کردم یه روز در جواب کی نمایش بعدی‌تو می‌سازی بگم نمی‌دونم...
640Loading...
18
پسر من هنوز باورم نمیشه از کارگردانی دل کندم
640Loading...
19
▪️جمله افتتاحیه کتاب «زن در ریگ روان» نوشته کوبو آبه: ـــ بدون بیم مجازات، لذتی در گریز نیست. ▪️عکس: فیلم «زن در ریگ روان» شاهکار هیروشی تشیگاهارا ــ 1964 🎥 @CinemaParadisooo
690Loading...
20
🔴 وداع گربه با صاحب کشته شده خود ، 🔹صاحب گربه کودک فلسطینی است که در حملات اسرائیل کشته شد 📝 OK @WARS_NEWS
732Loading...
21
Media files
792Loading...
22
اوکی شد بچه‌ها مرسی🤍
790Loading...
23
دوستان برای ترجمه یک مقاله به کمک کسی احتیاج دارم که تا حدودی به زبان ترکی مسلط باشه کسی هست اینجا بتونه کمکم کنه؟؟ برام پیام بذارین لطفن🙌🤍 @mohsenmazlumi1377
1041Loading...
24
کاش کمی غیبت بودم به سان همین باد که حضورش تنها خلاصه به لمسی ست نادیدنی و عطری که تو را به روز‌های آتش زده و خاکستر شده کودکی‌ات می‌برد... اما باز هم نه کاش کمی بیش بودم از این باد تا جای تشویش برگ‌ها در یک ظهر طلسم‌زده تابستانی می‌توانستم که موهای تو را در آخرین شب زمستان به رقص بیاورم تا با هر نبض من منتظر بهار بمانی و من و تنها من ترجمه‌ نوروزت باشم چنان که نماند فاصله‌ای میان من و آغاز هر روزت که بدانی همانم من نفسی که با هر طلوع زمزمه صبح را در گوشت نجوا می‌کند. شعر از من است؛ بداهه..
3972Loading...
25
عجب روزی بود آقا عجب روزی بود
800Loading...
26
و این وسط یک شعر هم نوشتم بداهه و دل‌نشین
810Loading...
27
جالبه!! بعد از دوسال، سرخوشی نوشتن داستان همزمان شده با درد اعصاب خورد کن معده، که سالهاست از یاد برده بودمش
840Loading...
28
رسید به نوشتن یک داستان بعد از دو سال یک داستان نوشتم داستانی که قراره پادکست شه
850Loading...
29
از دل یه بیدار خوابی طولانی شروع شد
800Loading...
30
امروزت چطوره؟ برای من... تا اینجاش که روز شگفت‌انگیزی بوده
810Loading...
31
🎨داستان نقاشی امشب: تابلویی کمتر دیده شده از ونسان ون‌گوگ این تابلو متعلق به مجموعه‌ای ست که ون‌گوگ از منظره‌ی آسیاب بادی در نزدیکی خانه برادرش در حومه پاریس کشیده‌است، در تاریخی حدود 1886 میلادی!! #نقاشی_شب
33910Loading...
32
هان، اي شبِ شومِ وحشت انگيز! تا چند زني به جانم آتش؟ يا چشم مرا ز جاي بَركَن، يا پرده ز روي خود فروكش، يا باز گذار تا بميرم كز ديدنِ روزگار سيرم. ديري ست كه در زمانه ي دون از ديده هميشه اشكبارم، عمري به كدورت و اَلَم رفت تا باقيِ عمر چون سپارم. نه بختِ بدِ مَراست سامان و اي شب، نه تُراست هيچ پايان. چندين چه كني مرا ستيزه بس نيست مرا غمِ زمانه؟ دل مي بَري و قرار از من هر لحظه به يك ره و فسانه بَس بَس كه شدي تو فتنه اي سخت سرمايه ي درد و دشمنِ بخت. اين قصه كه مي كني تو با من زين خوبتر ايچ قصه اي نيست، خوبست وليك بايد از درد نالان شد و زار زار بگريست. بشكست دلم ز بيقراري كوتاه كن اين فسانه، باري. آنجا كه ز شاخ، گُل فرو ريخت آنجا كه بكوفت باد بر در، وآنجا كه بريخت، آبِ موّاج تابيد بر او، مهِ مُنوّر اي تيرهِ شب دراز، داني! كانجا چه نهفته بُد نهاني؟ بودست دلي ز درد خونين، بودست رُخي ز غم مكدّر، بودست بسي سَرِ پُر امّيد، ياري كه گرفته يار در بر، كو آن همه بانگ و ناله ي زار كو ناله ي عاشقان غمخوار؟ در سايه ي آن درخت ها چيست كز ديده ي عالمي نهان است؟ عجز بشر است اين فجايع يا آنكه حقيقتِ جهان است؟ در سِيرِ تو طاقتم بفرسود زين منظره چيست عاقبت سود؟ تو چيستي اي شبِ غم انگيز در جست و جوي چه كاري آخر؟ بس وقت گذشت و تو همانطور اِستاده به شكلِ خوف آور تاريخچه ي گذشتگاني يا راز گشاي مردگاني؟ تو آينه دارِ روزگاري يا در ره عشق، پرده داري؟ يا دشمن جانِ من شُدَستي؟ اي شب! بِنه اين شگفت كاري بگذار مرا به حالتِ خويش با جان فسرده و دلِ ريش! بگذار فرو بگيردَم خواب كز هر طرفي همي وزد باد. وقتي ست خوش و زمانه خاموش مرغ سحري، كشيد فرياد شد محو، يكان يكان ستاره تا چند كنم به تو نظاره ؟ بگذار به خواب، اندر آيم كز شوميِ گردشِ زمانه، يك دَم كمتر به ياد آرَم وآزاد شوم ز هر فسانه. بگذار كه چشم ها ببندد كمتر به من اين جهان بخندد از نیماست... #شعرشبانه
1042Loading...
33
ایمان بیاور به معجزه‌ای که گریز از ملال زندگی ست و بشنو با من نوایی را که از یاد برده‌ایم....
940Loading...
34
Media files
1033Loading...
35
تشییع جنازه ی موتسارت (نابغه موسیقی) که فقط سگ وفادارش آن را همراهی می‌کرد. این تصویر همیشه روی میز کار بتهوون قرار داشت. @artchanel
1261Loading...
36
Media files
1161Loading...
37
نشریه فرانسوی «شارلی‌ ابدو» روز سه‌شنبه کاریکاتوری با موضوع سقوط بالگرد حامل ابراهیم رئيسی که منجر به مرگ او و هیات همراهش شد، منتشر کرد. در این کاریکاتور زنی را نشان می‌دهد که گوشواره‌هایی به شکل بالگرد دارد و بر روی آن نوشته شده «ایران: بالگرد، زن زندگی آزادی» ‌🇸🇦? 🇬🇧 IranintlTV 🤖 @VahidOOnLine
1282Loading...
38
🎨 داستان نقاشی امشب: تابلویی از هنری تنر، نقاش آفریقایی آمریکایی آخ که این تابلو برای من نشانی از صبر و ظهور است... #نقاشی_شب
4139Loading...
39
Media files
1292Loading...
40
♦️وزارت گردشگری سوریه بخشنامه‌ای صادر کرد که بر اساس آن تمامی کنسرت های عمومی و برنامه های هنری در ایام عزای عمومی شهادت آیت الله رئیسی و هیئت همراهش متوقف می‌شود. و اما در ویدیو ، جو کنونی سوریه در ریف حمص ‼️ 📝 BLACK WOLF 🔻Tel : @wars_news
1140Loading...
Photo unavailableShow in Telegram
همیشه برام جالبه که آدم‌ها چطور منو می‌شناسن یا با چه چیز‌هایی منو به یاد میارن.. امروز نیم ساعتی با خانم فروشنده هم‌کلام شدم، غرقه داشت، طبقه پایین موزه بتهوون.. وقتی بهش گفتم متولد 77 ام، چندباری متعجب سال تولدمو زیر لبش زمزمه کرد، بعد زل زد وسط چشمام و گفت: «می‌دونی یک سال قبل اینکه به دنیای بیای من دانشگاه قبول شدم!!» تعجب کردم، اصلا بهش نمی‌خورد! نقاشی خونده بود و الان صنایع دستی می‌فروخت... آخر، قبل از اینکه جدا شیم از هم، دوباره نگاهم کرد و گفت: «خوش به حالت، معلومه آدم امیدواری هستی!!» و بعد آرزوی موفقیت کرد... قصه همینجا تمام شد اما من هنوز نفهمیدم که چطور و با چه نشانه‌ای من رو آدم امیدواری دید!(فارغ از اینکه چقدر به نظر خودم درسته) گاهی نمی‌فهمم که آدم‌ها ما رو می‌شناسن، یا خود دیگرشون رو در ما می‌بینن و به این فکر می‌کنم که راست می‌گفت، من همیشه امیدوارم...
نمایش همه...
👍 5
اومدم ری‌اکت‌ها رو دیدم انرژی گرفتم ماچ به کله‌تون
نمایش همه...
4
راستشو بخواین یادم نمیاد آخرین بار کی انقدر خوشحال بودم...🤍 بمونه اینجا که یادم نره دیروز این موقع، سرهنگ دانشگاه داشت منو می‌فرستاد سربازی و رسمن بزرگ‌ترین کابوس زندگیم داشت جلوم زنده میشد.. اما الان، خانه موسیقی بتهوون نشستم، دوتا دوست باحال پیدا کردم، کلی چیز میز باحال خریدم و نامه انصراف هم جاش توی کیفم امنه🤍
نمایش همه...
5🔥 2👍 1
حالا اگه روزی به کارگردانی برگردم آدم آروم‌تری هستم.‌..
نمایش همه...
2
دیگه لازم نیست از مقایسه شدن بترسم لازم نیست عذاب وجدان نمایش‌های نساخته رو به دوش بکشم لازم نیست خودمو با صغیر و کبیر و مرده و زنده مقایسه کنم لازم نیست برای ادای زندگی رو درآوردن، زنده بودنمو قربانی کنم
نمایش همه...
1
و راستش خوشحالی دوم خیلی بزرگتره:))
نمایش همه...
👍 1
زندگی برای من خیلی پارادوکس عجیبیه بچه‌ها پارسال 7 خرداد از این خوشحال بودم که رتبه ده کارگردانی شدم
نمایش همه...
👍 2
اما هر روز زنده‌تر میشم تا بیشتر درد رو حس کنم...
نمایش همه...
👏 1
114308990.mp34.74 MB
هنوزم سایه کسی که می‌خواستم باشم آروم نمی‌ذارتم...
نمایش همه...