cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

✢اعــمـــاق چشمــانش✢

╭═════════♫︎══╮ محبوب من، در اعماق چشمانتان چه دارید که اینگونه مرا آشفته می‌سازد؟! •𝒔𝒕𝒂𝒓𝒕: [99.4.11] •𝒃.𝒒𝒍𝒎: [𝒏𝒆𝒈𝒂𝒓, 𝒆𝒍𝒊𝒏𝒂] •𝒏𝒂𝒔𝒉𝒆𝒏𝒂𝒔: [ @macan_novlen] ╰══♫︎═════════╯

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
246
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

در #حموم با شدت باز شد که تو جام خشک شدم و #جیغی کشیدم با دیدن ساشا با بهت لب زدم:_اینجا چیکار میکنی!؟ یه لحظه فقط #گنگ و نامفهوم از بالا تا پایینم رو نگاه میکرد که #جیغ کشیدم:_یادت که نرفته #صیغه ما فقط یه #معالمس برو بیرون! با حرفم که انگار #اتیشش زده باشن در حموم رو بست با قدمای #محکمش سمتم اومد که با ترس عقب رفتم و لبش رو سمت گوشم برد و داغ گفت:_شاید دلم میخواد همین الان #زن #اجباریم رو #حس کنم🔥🔞‼️ https://t.me/joinchat/md8Ig0EeoptmYjFk
نمایش همه...
لباش رو تن لختم حرکت داد خشدار گفت : _تو تا اخر عمرت زندانی منی و فقط مال منی🔥 با ترس تو نگاهم لب زدم:_پس زندگیم چی میشه.. شصتش رو لبم گذاشت _هیشش تو زندگی نداری زندگی تو فقط منم‼️ تو یه حرکت ناگهانی سریع خیمه زد روم..🔞💯 https://t.me/joinchat/jpIySlXbBlM4MDVk
نمایش همه...
#شب_حجله_ی_شوهرش!🔥❌ نفسم بالا نمیومد، چشم های خیسم همه جارو تار میدید... هق هقام کل اون راهروی لعنتی و در بر گرفت... مشتامو بالا اوردم و با تموم قدرتم روی در کوبیدم. میون هق هقام جیغ زدم _ آرمان بیا بیرون! تو حق دست زدن به اون دختر و نداری! صدای جیغم بلند تر شد _ ارمان ببین ترنمت داره دق میکنه بیا بیرون... فریاد زدم _ من از تصور لمس دستات روی بدن یه دختر دیگه میمیرم ارمان! هق هقام نفسم و میبرید _ توروخدا بیا بیرون... با فشرده شدن بازوم میون دستای مادر شوهرم به سمتش برگشتم با حرص زمزمه کرد _ چه غلطی داری میکنی؟! اشکای روی صورتم و کنار زدم _ آ...آرمان... محکم منو به عقب هول داد _ وقتی اجاقت کور باشه همین میشه غرید گمشو برو توی اتاقت مزاحم شب #حجله ی پسرم نشو... خواستم چیزی بگم اما با شنیدن صدای #ناله ی پر از لذت شیرین که از اتاق میومد دنیا دور سرم چرخید... http://t.me/joinchat/SMVo9skaNTH_GNdv #دختری_که_شوهرش_جلوی_چشماش_با_زن_جدیدش_همبستر_میشه:)🥀🍃 اگه دنبال یه رمان #ناب و #متفاوتی بیا #لاوم 🌸🔥 http://t.me/joinchat/SMVo9skaNTH_GNdv
نمایش همه...
🔥خشن ترین و بی رحم ترین مافیای شهر با تجاوز به یه دختر که تو باندش نفوذ کرده، ازش انتقام میگیره😱😱😱 ♨️💯 ♨️موهامو دور مشت قدرتمندش پیچوند و محکم کشید و کنار گوشم فریاد زد: _کارِت به جایی رسیده که منو گول بزنی دختره ی کثافتتتتتت! وقتی تقلا هام برای آزادی از چنگش بی نتیجه بود، با صدایی که به سختی سعی میکردم نلرزه، جسورانه تو چشمای سیاه و ترسناکش خیره شدم و گفتم _تو یه قاتلی... مواد میفروشی... گناه من هرچی که باشه از تو کمتره... من فقط یه نفوذی بودم ولی تو آدمکشی. با این جمله‌م جری تر شد و دستامو و پاهامو از صندلی باز کرد و منو کشون کشون به سمت تخت گوشه ی اتاق شکنجه‌ش برد و پرتم کرد رو تخت. در حالی که دکمه های پیرهنش رو باز میکرد با خشم و حرص غرید _به لیستت متجاوز بودنمو هم اضافه کن تو همون لحظه به سمتم هجوم آورد و ...🔞📛 💥💥💥💥💥💥💣💣💣💥💥💥💥💥 https://t.me/joinchat/JywDaEdArwMwY2U8 🔥💥🔞
نمایش همه...
♨️شروع جنجالی💥 🔥آقا از خفن بودن پسر این رمان هرچقد بگم کمه فقط در این حد بدونین که معروف ترین راننده ی مسابقات رالی خیابونیه🤤🤩 ❌ساشا افشار #بی تربیت ترین و #منحرف ترین پسر دنیاس که با لامبورگینی قرمز و دست فرمون حرفه ایش کل مسابقات رو با تمام شرکت کننده هاش خیلی شیک و مجلسی جِرمیده😂... اما یه روز که داره میره شرکتش تو یک سانتی گلنوش که داره از خیابون رد میشه ترمز میگیره...گلنوشم که تیتیش با همون باد لاستیکای لامبورگینی ساشا خودشو قهوه ای میکنه و درجا غش میکنه🤣 و...⁉️ #فول عاشقانه #فوق العاده جدید #تازه تاسیس(به زودی حق عضویتی میشود به مبلغ۱۵۰۰۰) ⬇️⬇️🔥🔥 https://t.me/joinchat/g2NKThibrFUyMDk0 🔞 ⬆️⬆️🔥🔥
نمایش همه...
#شب_حجله_ی_شوهرش!🔥❌ نفسم بالا نمیومد، چشم های خیسم همه جارو تار میدید... هق هقام کل اون راهروی لعنتی و در بر گرفت... مشتامو بالا اوردم و با تموم قدرتم روی در کوبیدم. میون هق هقام جیغ زدم _ آرمان بیا بیرون! تو حق دست زدن به اون دختر و نداری! صدای جیغم بلند تر شد _ ارمان ببین ترنمت داره دق میکنه بیا بیرون... فریاد زدم _ من از تصور لمس دستات روی بدن یه دختر دیگه میمیرم ارمان! هق هقام نفسم و میبرید _ توروخدا بیا بیرون... با فشرده شدن بازوم میون دستای مادر شوهرم به سمتش برگشتم با حرص زمزمه کرد _ چه غلطی داری میکنی؟! اشکای روی صورتم و کنار زدم _ آ...آرمان... محکم منو به عقب هول داد _ وقتی اجاقت کور باشه همین میشه غرید گمشو برو توی اتاقت مزاحم شب #حجله ی پسرم نشو... خواستم چیزی بگم اما با شنیدن صدای #ناله ی پر از لذت شیرین که از اتاق میومد دنیا دور سرم چرخید... http://t.me/joinchat/SMVo9skaNTH_GNdv #دختری_که_شوهرش_جلوی_چشماش_با_زن_جدیدش_همبستر_میشه:)🥀🍃 اگه دنبال یه رمان #ناب و #متفاوتی بیا #لاوم 🌸🔥 http://t.me/joinchat/SMVo9skaNTH_GNdv
نمایش همه...
مرده دختررو #صیغه کرده اما این فقط یه صیغه اجباریه ولی #کشش عجیبی به این دختر داره و پیشش نمیتونه #خوددار باشه بهش میگه هرچی از من #دور باشی واسه #خودت بهتره اما #دختره!....‼️🚫 _تو فقط تو یه معامله صیغه من شدی و اگه میخوای میتونی بری خونت ولی اگه میخوای #بمونی مشکلی نیست ولی بهت #قول نمیدم #باهات #کاری #نکنم!) با بهت بهش خیره شدم و گفتم:_ #چیکار کنی!؟) پوزخندی زدو گفت:_هرچی از من #دورتر باشی برات بهتره گلنوش !) نزدیک ترش شدم میدونستم به #عطرم #حساسه دم گوشش پچ زدم :_تو خودت منو #صیغه کردی و اینجا اوردی حالا میگی ازت دور شم !؟ #دور #نشم چی #میشه!؟) وقتی سرم رو بالا اوردم با چهره #برزخی و چشای به #خون نشسته اش روبه رو شدم! تو یه #حرکت #یهویی با #شدت موهام رو از #ریشه گرفت و کشید سمت دیوار که #جیغم صداش به گوش اسمون هم رسید! #محکم پرتم کرد #سمت دیوار و من و با خودش و دیوار قفل کرد و #گازی محکم از لبم گرفت اخی از درد از دهنم خارج شد که محکم سرم رو #کوبید به #دیوار و غرید:_الان میفهمی چرا هرچی از من #دورتر باشی برات #بهتره!...🔞‼️ با صدای #پاره شدن لباسم...🚫‼️ میخوای ادامه این رمان فول هیجانی رو بخونی!!!!!؟؟؟😱💢 لینکش رو هر 2 ساعت یه بار عوض میکنه این اخرین لینک رایگانه رمانه!!!!‼️🤯 زودباش عضو شو که تا 10 دقه دیگه عضویت در کانالش پولیه!!!!😱‼️ فقط نگین من لینک رو پخش کردم🤯👇 https://t.me/joinchat/MGCWFfK_Ia83MWRk
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.