cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

کانال رمان های 💓مهری هاشمی💓نزدیک تر از سایه♠️

""به نام حق"" رمان تکمیل شده: بهار زندگی من (چاپ شده) عاشقت می‌کنم ( چاپ شده ) افسونِ سردار در حال بازنویسی تو یه اتفاق خوبی( فروشی ) نزدیک‌تر از سایه (فروشی) هیژا ( در حال تایپ) مَه‌رُبا (در حال تایپ) #کپی_پیگرد_قانونی_دارد🚫

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
9 711
مشترکین
-1624 ساعت
-987 روز
-40530 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

_ _ لخت شو صدای آرامش،سرد و آمرانه است.. لرز می کنم.. به وضوح.. انتظار نداشتم بگوید خودم لخت شوم.. تعلل می کنم.. دکمه را میان انگشتان یخ زده ام می گیرم.. اولی و دومی را باز می کنم..دکمه ی سومی زیر انگشتانم نمی ماند.. مثل ماهی لیز می خورد.. با حرص دندان بر هم می فشارم.. بغض به گلویم پیچده و با بیچارگی نگاهش می کنم.. میان چشمانش می گردم.. شاید به دنبال اثری از پرشان خان شش ماه پیش..لب هایم می لرزند و اشک به چشمم نیش می زند.. این مرد شبیه هیچ کس نیست.. از جهنم آمده است! https://t.me/+SFJm9hsKc-1lZWE0
نمایش همه...
آیه؛خدمتکاری که از کودکی داخل عمارت اربابی بزرگ شده و قد کشیده.. مرهمِ ارباب است و عزیزِجانِ خدمتکاران.. با سرطانِ بدخیمی که گریبان البرز ارباب عمارت را می گیرد همه چیز همینطور شیرین نمی ماند.. پای برادرِ ناتنی جوان و مرموزِ البرز  به عمارت باز میشود.. جوانی که برای ارث و میراث آمده و به اندازه ی یک کودکیِ سوخته،کینه و نفرت در دلش تلنبار دارد.. کسی که آیه نمی داند با ورود او قرار است قلمِ سرنوشتش بارِ دیگر تلخ بنویسد.. https://t.me/bahreshab
نمایش همه...
بهارِ شبانگاه

بسم الله الرحمن الرحیم

رمان فانوئل 😈😻 https://t.me/+ZM814dQai9kzZDM0 رمان گاهوک🙊🔞🤫👇 https://t.me/+VOvBtgugbNw2OTA0 رمان هیژا😌🔞😻 https://t.me/+ndvj4i8jNlE5YWQ0 رمان آگاپه👇🙂 https://t.me/+tHKF4Db-vSY4OWFk رمان مه‌ربا 🤑🫦 https://t.me/+qCW9JxIGAoY0OTQ0 رمان شارلاتان🍂🙊👇 https://t.me/+OnLQok-3hxxkYzg0 رمان معانقه 🍂🙂 https://t.me/+rUxDlx2fOV0zYTFk رمان تروفه 🔥❤️‍🔥 https://t.me/+zcuDpQHQ9eQ0MjI0
نمایش همه...
👍 1
اون بهم میخواست تجاوز کنه...هیچکس باورم نکرد!اما من به زور زن یه مرد دیگه شدم.حالا منم که میتونم انتخاب کنم...ارش مردی که عاشقش بودم...یا امیر سام مردی که توی خونش عاشقانه منو میپرسته! https://t.me/+lDShpmSVVxIwOGY0
نمایش همه...
﮼عطرِ تنت🩵﮼

به نام خداوندی که خیلی بیشتر از بشدت کافی است🍁زهرا موسوی♡و چه عشق ها که با یک نگاه شروع شدند🦋🥀 ````````````````````````````````````````````````````````````` کپی حتی با ذکر نام نویسنده حرام است.

Photo unavailable
من اریکم یه قاتل خونسرد که اجیر شدم واسه کشتن. یه بی رحم بدون قلب که تمام قربانی هام رو از روبه رو زدم، خیره به صورت‌شون، چشم تو چشم. تنها لذت و سرگرمیم سکسه و خون، کشتن و نابودی. تمام دخترایی که پا تو تختم می‌ذارن رو بی‌برو برگشت می‌کشم، چه از درد چه با اسلحه. هیچکس از اتاق من زنده بیرون نمیره من یه هیولا‌ی تشنه به خونم. اما با حضور اجباری یه دختر به تخت خوابم، دختری که خودش وارد بازی شد اما تن به رابطه با من نداد همه چیز عوض شد. تنها دختری که نخواستم بکشمش اما چیزی که واسش در نظر داشتم از مرگ هم بدتر بود‌ اون می‌تونست واسم کاری رو انجام بده که هیچکس نتونسته بود. احمق بود که قبول کرد، قبول کرد تا تن به رابطه با من نده ولی کاری که می‌خوام روانجام بده. اما اون خبر نداشت که در هر صورت بکارتش رو باید به من تقدیم. آینده‌ی پیش روش سیاه تر از شب بود و دردناک‌تر از شکنجه. من اریک ملقب به کی زاده شدم تا نابود کنم و حالا کنار این دختر از یه گرگ زخمی هم خونخوار ترم. https://t.me/+_bsc7iGgah05ZTRk https://t.me/+_bsc7iGgah05ZTRk https://t.me/+_bsc7iGgah05ZTRk
نمایش همه...
رویا دختری که به دنبال توجه پسرعموشه...آرش!مردی هول و عوضی.یه شب آرش اون رو به مهمونی خودش میبره و اون و اذیت میکنن...اما وقتی دیگه آرش شورش رو درمیاره رویا تغییر میکنه!حالا این رویاست که حق انتخاب داره....و اون مردی رو انتخاب میکنه که اون رو عاشقانه میپرسته... https://t.me/+lDShpmSVVxIwOGY0
نمایش همه...
رافائل خوناشام اصیلیه که هروقت جفت واقعیش رو پیدا کنه، قلبش به تپش میوفته و قدرتش چندبرابر میشه... پیشگویی شده وقتی اون جفتش رو باردار کنه، یه "خون‌زاده" به دنیا میاد،  تنها خوناشامی که میتونه الهه‌ی رانده شده رو نابود کنه! اما همه چیز بهم میریزه وقتی که یه دختر انسان قلب اون رو به تپش می‌ندازه!!! https://t.me/+U8hD7NbWQc84ZTg0
نمایش همه...
رافائل خوناشام اصیلیه که هروقت جفت واقعیش رو پیدا کنه، قلبش به تپش میوفته و قدرتش چندبرابر میشه... پیشگویی شده وقتی اون جفتش رو باردار کنه، یه "خون‌زاده" به دنیا میاد،  تنها خوناشامی که میتونه الهه‌ی رانده شده رو نابود کنه! اما همه چیز بهم میریزه وقتی که یه دختر انسان قلب اون رو به تپش می‌ندازه!!! https://t.me/+U8hD7NbWQc84ZTg0
نمایش همه...
آقا کچل کردید، به خدا این رمانا مشکل داره، صحنه داره هزار و یک بدبختی کشیدم تا ادمین تبلیغاتش لینکشونو دور از چشم نویسنده بهم داد. فقط چند دقیقه لینکش سالمه بعد باطل میشه.🕑 سریع جوین بدید👇🚫 🔞❌رمان های ممنوعه ی نایاب❌🔞
نمایش همه...
همه چیز خوب بود!پر از عشق و محبت اعتماد و صداقت تا اینکه اون زن پاشو به زندگیمون باز کرد!تموم اون عشق و محبت و اعتماد و صداقت از بین برد همه چیز نابود کرد و تمام خوشی منو دزدید فکر میکردم هر چیزی رو که بتونه بگیره عشقی که میون من و کیارشه رو هرگز نمیتونه بگیره اما اشتباه میکردم! هدفش فقط همون بود! و موفقم شد! من موندم و دلی که شکسته بود!من موندم و یه ویرونه! باید برمیگشتم!و برگشتم انتقام تمام لحظه لحظه های خوشی که ازم گرفته شده بود میگرفتم!باید برمیگشتم تا عشق و اعتماد از دست رفتم و دوباره زنده کنم... https://t.me/+KmjQ2qP9dDNlY2Fk https://t.me/+KmjQ2qP9dDNlY2Fk فرنیا نیازی مدرس زبان انگلیسیه یه زن مغرور و قویه! تا اینکه با وارد شدن یه زن به زندگیش همه چیز به هم می‌ریزه و فرنیا از یه زن قوی تبدیل میشه به زنی که هیچ چیزی برای از دست دادن نداره و فقط براش یه قلب شکسته مونده!
نمایش همه...