لوکا ویتیلو(رمان)
رمانای کورا ریلی(جلدای لوکاویتیلو، رموفالکون و دانته و...) و ریناکنت(میراث خدایان و...)🔞😋 مافیایی و۱۸+ ۲۱جلد تموم شده روزی ۵پارت😍 ترتیب جلدا: https://t.me/c/1431397741/6940 چنل محافظ: https://t.me/erotic_novel ارتباط با مترجم: @erotic_novel_bot
نمایش بیشتر7 472
مشترکین
+15624 ساعت
+2557 روز
+53830 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
کسایی که اکانتی دارن که باهاش تو همستر جوین ندادن درصورت جوین دادن میتونن یه وی ای پی یا فایل رایگان بگیرن🥰👇
@erotic_novel_bot
🤯 25🤣 15👍 2🔥 1🤩 1
82700
❌❌چند روز دیگه بیشتر فرصت ندارین برا شروع رایگانش حتما جوین شین👍❤️
🍌 5🥰 1
1 51300
Repost from N/a
🔞🔞رمان های ممنوعه🔞🔞
☔️ #مافیایی_انتقامی☔️
همه چیز از تلاقی چشم های ما درکافه سرنوشت آغاز شد.جدیدترین رمان لیانادیاکو
https://t.me/+wqrY3siDu7g3NTlk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #دارک_اروتیک ☔️
قراربود یه بوسه بیخطر بایه غریبه قبل از نامزدیم باشخص دیگهای باشه.اما تبدیل به یه رسوایی شد.
https://t.me/+rCy3CsVVY5kwMzJk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #خدایان_اروتیک☔️
خودموتوی دنیای دیگه دیدم که زن ها برده و لخت بودن."یا برای خدای جنگ قربانی میشی یاهرزش!"
https://t.me/+wViPxdFZTOU4YjBk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #همه_ژانرها☔️
لیستی از تمام رمانهای ترجمه شده.بزرگترین اجتماع طرفداران رمانهای خارجی و مترجمین.
https://t.me/+vAtH1NWZDxExNTE8
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #ازدواج_اجباری☔️
-سینه های من توی این سوتین جا نمیشه!
-تف به من که سایزسینه زنمم نمیدونم!بیاجلو ببینم.
https://t.me/+kklsF-j6vAFlZGZk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #تخیلی_گرگینه☔️
پادشاه گرگینهها که سالها هیچ جفتی برای خودش انتخاب نمیکرد،با دیدن دختری زیبا دلش لرزید..
https://t.me/+tJ7_qYURhOJhYzk8
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #تخیلی_عاشقانه ☔️
پادشاهی نیمه خدابامرگ همسرش،هزاران سال بدون احساس به حکومتش ادامه میده تااینکه
https://t.me/+gGFM_wkC16pmM2U0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اروتیک_عاشقانه☔️
خم شدم تاجورابو بالابکشم ولی دست داغی که ازلباس زیرم واردشدازجا پروندم،دستش بیشتر پیشروی کرد
https://t.me/+QaXVG4GNJoUwOGI0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اروتیک_کابوی ☔️
فراری بودم ولی مردی که بهم کاردادچنان هوش و حواسموبرد که یادم رفت نبایدباهیچ مردی بخوابم
https://t.me/+KOTHNQzsBQZjNTBk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اروتیک_مهیج☔️
زوجی رابطههای داغی دارن.اما مدیر،گذشته سیاهش روی رابطشون تاثیر میگذاره وباعث میشه
https://t.me/+SGO2mOjV4uhjafd4
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اروتیک_عاشقانه☔️
همه عمرم دخترپاکدامنی بودم ولی درمرز۳۰ سالگی،مردی کاربلد برای گرفتن بکارتم استخدام کردم
https://t.me/+uSxocsu1jx04N2Rk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اروتیک_عاشقانه☔️
-باشیر،قهوه میل داری؟دستم ازسینه دختره پایین رفت و به جام مقدسش رسیدخیس و داغ بود،رونهاش..
https://t.me/+MHKMLHY71RI5MDA0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #پلیسی_عاشقانه☔️
درد توی تنم پیچید:کاری میکنم که نالهات کل خونه رو پر کنه و کسی جرئت نکنه دیگه سمت زن من بیاد!
https://t.me/+cknPlq_I-9U5YTZk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اروتیک_عاشقانه☔️
+اگه راضیت میکنه به خاطرت دنیارو ویرون میکنم. - جوری منو بکن که انگار حرفات جدیه.
https://t.me/KingOfWrath
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ ـ #BDSM_انتقامی ☔️
«سینههات رو برام بیرون بنداز پرنده خوشگل. میخوام با آبم تزیینشون کنم.»
https://t.me/+Vfx3YDv7zL3bE2-L
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #فانتزی_عاشقانه☔️
+میخوای نقاشیتو بکشم؟-چه نقاشی؟؟+نقاشی نیمه برهنهرویتخت، بقیهشو بسپار به من..
https://t.me/+6qkPVtNlcIQ0Y2U0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #مهیج_عاشقانه☔️
مردجذابی،که کسی ردش نکرده،دختری سرکش
ردش میکنه،هرکاری میکنه تابدستش بیاره ولی
https://t.me/+Tn7Kf74xQ55AxxtW
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #خونآشامی_اروتیک☔️
-دوست ندارم+ تو از هیچی خوشت نمیاد-من دوست دارم ب.ک.نمت وخونتو بنوشم
https://t.me/+r3jQ6NThQNc0OTQ0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #مهیج_عاشقانه☔️
پیشگو به میلا گفت،مردی راپیدا میکنه که جذابه،باتتوهایی روی دستها و رازهایی درچشم هاش
https://t.me/+SwQ2JolypFDj3C4D
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #مافیایی_اروتیک☔️
حاضرم تا لحظه مرگ ازاین دختر محافظت کنم._باهمه اینقدر قشنگ معاشقه میکنی؟_نه فقط باتو
https://t.me/+HIz2C2ggQxQzZmM8
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #ازدواج_اجباری☔️
-چقدر زودواسه شوهر اجباریت وادادی.لب میگزم واون به نوک سینههای سیخ شدم اشاره کرد
https://t.me/+eoFqQlonRPU3YTFk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #مافیایی_اروتیک☔️
بسته شده بودم،رئیس مافیاطوری نگاهم میکردانگار نمیدونست منوبکشه یا وحشیانه منوبکنه
https://t.me/+CmasBDsXuMYwOTQ0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #انتقامی_عاشقانه☔️
-شوهر حرومزادتم زنمو وقتی داشت بهش تجاوز میکرد،گرفته بود زیر مشت و لگد؟-بخدا من گناهی ندارم.
https://t.me/+xzEduttNkbM0NTlk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اروتیک_گرگینه☔️
_خیلی شیرینی،بگوددی رومیخوای،بگوبدن منو درونت میخوای جفت کوچولو،بگو که مال منی
https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #اژدها_اروتیک ☔️
رانندگی میکردم که وارد مهی شدم و وارد دنیایی شدم که مردانی غیرانسانی برسر تصاحب من میجنگیدن
https://t.me/+NjHUzPTdmpdhYThk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #گرگینه_اروتیک☔️
صداییازسینهاش بیرون زدوزانوهایم لرزید دهانش راباز کردومیدانم که تکهتکهام میکند،از هم میدرد ومیبلعد
https://t.me/+QcrfjX1xemU839ii
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅
☔️ #تخیلی_اروتیک☔️
برای کاربه خونهای با6پسر رفتم،یکی ازاونا تنهاهدفش شکنجه منه،پسری که لقبش شیطانه
https://t.me/+sB9uKzM7JIJlM2Nk
❤ 1
62100
تو وی ای پی این جلد تموم شده فایلشم گذاشتم و پیماننیرنگ به پارت ۱۴۰ رسیده🥰
کسایی که وی ای پیشو میخوان پیام بدن:
@erotic_novel_bot
❤ 16👍 1
1 75000
به جای هیجانی و بعدش پشم ریزون این جلد رسیدیم😎😈
برا خرید فایل کاملش بهم پیام بدین:
@erotic_novel_bot
❤ 21👍 1🥰 1
1 68000
#توضیح:
این نیکولای که اینجا پاخانه، میشه پدربزرگ رینا و رای. ینی پدربزرگِ مامانِ کیلیان و نیکولای جوان و اینا.
❤ 30🔥 3👍 2
1 62000
#پارت۸
#نیرنگ_تاریک
#جلد_صفر_از_سه_گانه_نیرنگ
#جلد_آدریان_ولکوف_و_وینتر
-فعلا وقت جشن گرفتن نرسیده، کولیا. این تازه شروعه.
-شروع خیلی امیدوارکننده ایه. پاخان قبل از اینکه ماموریتو بهت بده حتی بهش فکر نکرد.
برا همین بود که پدر عزیزم می ترسید.
با این سرعت، پایانش نزدیک بود.
جلوی رستوران به بقیه ملحق شدیم. وقتی متوجه شدم یه ون مشکی نزدیک در ورودی میشه مکث کردم.
به روسی داد زدم:
-سرها پایین.
خیلی سریع اتفاق افتاد.
شیشه ی ون اومد پایین و بعد صدای شلیک گلوله تو هوای لعنتی طنین انداز شد.
نگاهم چرخید سمت نیکولای، چون اون معمولاً هدف ترور قرار می گرفت. قوی ترین ستون همیشه هدف می شد.
پدرم بدون تردید پرید جلوی رئیسش و از بدنش به عنوان سپر استفاده کرد.
❤ 37👍 8🔥 4
1 62400
#پارت۷
#نیرنگ_تاریک
#جلد_صفر_از_سه_گانه_نیرنگ
#جلد_آدریان_ولکوف_و_وینتر
-متوجه شدم.
پدرم پرید وسط:
-خودم میتونم این کار رو انجام بدم.
-آدریان بهش رسیدگی میکنه.
پاخان وایساد و سریع پایان جلسه رو نشون داد.
وقتی همه بلند شدن صدای قدم ها با پچ پچ ها قاطی شد.
پدرم در حالی که دنبال رئیسش میرفت، از رو شونه اش بهم نگاه کرد.
با حوصله نشستم و بعد از بقیه ی رهبرها از اتاق خارج شدم.
نگران تلاش جورجی برا متقاعد کردن نیکولای نبودم. وقتی پاخان تصمیمی می گرفت، تصمیمش مطلق بود.
کولیا زمزمه کرد:
-تبریک میگم، رئیس.
و اومد دنبالم.
یه مرد قد بلند با عضله های پهن و اخم دائمی بود. موهای بورش هنوز از روزهای عضو نیروهای ویژه بودن کوتاه بود.
❤ 35👍 10🔥 4
1 36100
#پارت۶
#نیرنگ_تاریک
#جلد_صفر_از_سه_گانه_نیرنگ
#جلد_آدریان_ولکوف_و_وینتر
این اولین بار نبود که چیزی ارائه می دادم و نیکولای از پدرم رد می شد تا نظر منو بپرسه.
آروم گفتم:
-هیچ کدوم.
بقیه شروع به بحث کردن، اما نیکولای دستشو بلند کرد و خواستار سکوت شد.
-توضیح بده.
-اگه طرفیو بگیریم، قماره، چون تو این مرحله، هر دوتا رهبر متحدهای کافی برا ریشه کن کردن اون یکی دارن. اگه دخالت کنیم، ممکنه دشمن تراشی کنیم که بهشون نیازی نداریم، به خصوص با کارتل های دیگه که قصد داریم در آینده باهاشون همکاری کنیم. پیشنهاد میکنم یکم بیشتر صبر کنیم، صحنه رو تماشا کنیم، و فقط وقتی که مطمئن شدیم کدوم سمت برنده میشه، طرفشو بگیریم.
زمزمه های قدردانی تو اتاق پیچید. پدرم به طور واضح دستش دور لیوان ویسکیش سفت شد، و میتونستم غرغرهایی که بعدا بخاطر نگفتن این موضوع بهش، بهم می زد رو از الان بشنوم.
دورانی که پدرم بخاطر کمک های من اعتبار کسب می کرد تموم شده بود.
نیکولای اعلام کرد:
-با همین نقشه پیش میریم. آدریان، مراقب امور داخلی کارتل ها باش و بهم گزارش بده.
❤ 36👍 7🔥 6
1 18000
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.