بهانه

خستگی بهانه بود من به دیدنِ تو در خواب، احتیاج داشتم تشنگی بهانه بود من به خشکیِ کویرِ گونه‌ها، گلایه داشتم زمستان بهانه بود من به گرمای دستان تو عادت داشتم راه بهانه بود من فقط، غم دوری تو را کم داشتم تماشا بهانه بود من مسخِ چراغانیِ چشمانِ تو بودم زمین بهانه بود من مستِ عطرِ گیسوانِ تو بودم آسمان بهانه بود من محو تماشای قامت تو بودم زندگی بهانه بود من به مرگ در آغوش تو ایمان داشتم م.ی - ۱۴۰۲/۱۰/۲۳ #1402/10/18 #M

خستگی بهانه بود من به دیدنِ تو در خواب، احتیاج داشتم تشنگی بهانه بود من به خشکیِ کویرِ گونه‌ها، گلایه داشتم زمستان بهانه بود من به گرمای دستان تو عادت داشتم راه بهانه بود من فقط، غم دوری تو را کم داشتم تماشا بهانه بود من مسخِ چراغانیِ چشمانِ تو بودم زمین بهانه بود من مستِ عطرِ گیسوانِ تو بودم آسمان بهانه بود من محو تماشای قامت تو بودم زندگی بهانه بود من به مرگ در آغوش تو ایمان داشتم م.ی - ۱۴۰۲/۱۰/۲۳ #1402/10/18 #M

خستگی بهانه بود من به دیدنِ تو در خواب، احتیاج داشتم تشنگی بهانه بود من به خشکیِ کویرِ گونه‌ها، گلایه داشتم زمستان بهانه بود من به گرمای دستان تو عادت داشتم راه بهانه بود من فقط، غم دوری تو را کم داشتم تماشا بهانه بود من مسخِ چراغانیِ چشمانِ تو بودم زمین بهانه بود من مستِ عطرِ گیسوانِ تو بودم آسمان بهانه بود من محو تماشای قامت تو بودم زندگی بهانه بود من به مرگ در آغوش تو ایمان داشتم م.ی - ۱۴۰۲/۱۰/۲۳ #1402/10/18 #M

دستانم را به دور شانه‌هایت حلقه می‌کنم در آغوشم می‌کشانمت چشم‌هایم را می‌بندم بو می‌کنم، عطر موهایت را و می‌بوسمشان خون در رگ‌هایم می‌دود زیر پوست تنم، حس می‌کنم عبور زندگی را چقدر دوستت دارم❤❤ م.ی - ۱۴۰۲/۱۰/۱۶

هر بار مرا در یکی از سلول‌های تنت زندانی می‌کنی نقشه‌ی تن تو را فقط منم که می‌دانم می‌دانم که من تنها زندانی توام تن تو دوردست‌ترین و دست نیافتنی‌ترین زندان تاریخ است در میان جنگلی وسیع و انبوه از درختان سروِ سرکشیده که بر بلندای فکر تو سر می‌سایند پوشیده از گل‌های ناز نگاهت و گل واژه‌های جاری بر لبانت یا در میان اقیانوسی وسیع که تمام تنت را زلالِ آبیِ دریایِ بی انتها فرا گرفته در گرم‌ترین و بارانی‌ترین جغرافیایِ کهکشانِ راهِ رسیدن به تو تمام فصل‌های تن تو گرم و بارانی است و من چقدر عاشق پرسه زدن در گرما و بارانم همیشه راهی برای اسارت در تو می‌جویم عمیق‌ترین حفره‌ها و طولانی‌ترین راه‌ها را برای فرار کردن به تو طی می‌کنم به تو فرار می‌کنم از هر چه غیر تو را در خود دارد برای رهایی در زندان تن تو من فقط ماندن را بلدم م.ی - ۱۴۰۲/۰۸/۲۰ #1402/08/20 #M

هر بار مرا در یکی از سلول‌های تنت زندانی می‌کنی نقشه‌ی تن تو را فقط منم که می‌دانم می‌دانم که من تنها زندانی توام تن تو دوردست‌ترین و دست نیافتنی‌ترین زندان تاریخ است در میان جنگلی وسیع و انبوه از درختان سروِ سرکشیده که بر بلندای فکر تو سر می‌سایند پوشیده از گل‌های ناز نگاهت و گل واژه‌های جاری بر لبانت یا در میان اقیانوسی وسیع که تمام تنت را زلالِ آبیِ دریایِ بی انتها فرا گرفته در گرم‌ترین و بارانی‌ترین جغرافیایِ کهکشانِ راهِ رسیدن به تو تمام فصل‌های تن تو گرم و بارانی است و من چقدر عاشق پرسه زدن در گرما و بارانم همیشه راهی برای اسارت در تو می‌جویم عمیق‌ترین حفره‌ها و طولانی‌ترین راه‌ها را برای فرار کردن به تو طی می‌کنم به تو فرار می‌کنم از هر چه غیر تو را در خود دارد برای رهایی در زندان تن تو من فقط ماندن را بلدم م.ی - ۱۴۰۲/۰۸/۲۰ #1402/08/20 #M

دارم از تو می‌گویم از تو با تو می‌گویم دارم عشق را در تو می‌جویم دارم این بار آن چه گذشت را در افکار تو می‌جویم از نگاه تو می‌بینم با صدای تو می‌گویم می‌خواهم این بار اشک‌هایم را سوی تو روانه کنم نذر عشق تو کنم چشم‌هایم را، فدای چشم‌های تو کنم می‌خواهم این بار دست‌هایم را به ضریح گیسوان تو گره بزنم... م.ی - ۱۴۰۱/۰۸/۰۳ #1402/08/02 #M

نگاهت می‌کنم دو چشمانت مست نگاهت مست لبانت مست صدایت مست دو دستت مست در آغوش تو پیدا می‌شوم و اینک، تن و جانم چو چشمانم، لبانم و صدایم مست دو دستم مست دینم مست دنیا مست زمین و آسمان مست هر آنچه هست از شراب چشم مستت مست م.ی - ۱۴۰۱/۰۸/۰۱ #1402/08/01 #M

دوست داشتن تو را دوست دارم از من عاشق لایقی می‌سازد ما ساده نیستیم ما اصیل و ریشه داریم معنای لیاقت را می‌فهمیم و عشق را معامله نمی‌کنیم... م.ی - ۱۴۰۱/۰۷/۳۰ #1402/07/24 #1402/07/26 #M

دوست داشتن تو را دوست دارم از من عاشق لایقی می‌سازد ما ساده نیستیم ما اصیل و ریشه‌داریم معنای لیاقت را می‌فهمیم و عشق را معامله نمی‌کنیم... م.ی - ۱۴۰۱/۰۷/۳۰ #1402/07/24 #1402/07/26 #M