cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

📚خاطرات ورمهنگ📚

آرشیو خاطرات مردمان خوب روستای ورمهنگ تماس با ادمین،👇 @shahbakhtirostami

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
421
مشترکین
+124 ساعت
+17 روز
+930 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Photo unavailableShow in Telegram
ورمهنگ، عکس قدیمی ایستاده از راست: علیرضا ملکی، آقای احمدی، محمد رستمی، مهیار کمانگر ، معلم آقای الفتی، ایوب مرادی و حسام. نشسته از راست: محمد بهرامی، طارق مندومی، مهیار فریدی  و محمد مرادی پسر کا نامدار. سال: ۱۳۸۷ مکان: مدرسه قدیم ورمهنگ ارسالی از: علیرضا ملکی https://t.me/khaterat_varmahang
نمایش همه...
6👍 3
Photo unavailableShow in Telegram
ورمهنگ، عکس پژمان ملکی در گذر زمان عکس سمت چپ: سال ۱۳۷۲ عکس سمت راست: سال ۱۴۰۲ مکان: میدان آزادی (شهیاد) تهران ارسالی از: پژمان ملکی https://t.me/khaterat_varmahang
نمایش همه...
6👌 1
Photo unavailableShow in Telegram
ورمهنگ، عکس همسایه‌های قدیمی و همیشه عزیز، میم طبیبه و تاتی شرافت مکان: بان تقتقانی تاریخ: اردیبهشت ۱۴۰۳ **هر کدام خوانچه نانی در دست از نانوایی برگشته‌اند... نوش جانشان ... ولی راستش عطر و طعم و بوی خوش آن نان‌هایی که قدیم با دستان خود می‌پختند کجا؟ و این ماشینی‌ها کجا؟** عکس از: شاه‌بختی https://t.me/khaterat_varmahang
نمایش همه...
12👍 2👏 2
Photo unavailableShow in Telegram
ورمهنگ، عکس همسایه‌های قدیمی و همیشه عزیز، میم طبیبه و تاتی شرافت مکان: بان تقتقانی تاریخ: اردیبهشت ۱۴۰۳ هر کدام خوانچه نانی در دست از نانوایی برگشته‌اند... نوش جانشان ... ولی راستش عطر و طعم و بوی خوش آن نان‌هایی که قدیم با دستان خود می‌پختند کجا؟ و این ماشینی‌ها کجا؟ عکس از: شاه‌بختی https://t.me/khaterat_varmahang
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
سلام و احترام این پیج برای خاطرات مردم خوبمان است. ما از هر نوع عکس و کلیپ مخصوصاً اگر همراه با توضیح در باره زمان و مکان و سایر موارد باشد استقبال می‌کنیم.
نمایش همه...
00:25
Video unavailableShow in Telegram
ورمهنگ، حرکت ورزشی رمضان جاهدفر تیرماه ۱۴۰۳، کامیاران ( پرس سینه - تک پرس - رکورد گیری) https://t.me/khaterat_varmahang
نمایش همه...
2.17 MB
👏 14 4
Add a comment
گه‌نمه‌و شۇردن، شستن گندم برای نان (قسمت ۲ از ۲) به قلم: لیلا رستمی آب چه‌م اگر زیاد بود قسمتی از آن را بر روی شنهای کنارش هدایت می‌کردند و حالت حوضچه‌‌ای درست می‌کردند که هر دو طرفش را با چوب‌هایی به قطر تقریبا ۱۵ یا ۲۰ سانتیمتر و طول یک و نیم متر لبه درست می‌کردند و گلیمی زخیم که در مقابل آب سنگین باشد وسط حوضچه می‌انداختند و لبه‌های گلیم را روی چوبهای کناری مهار می‌کردند. در قسمت بالایی چند قطعه سنگ متوسط روی گلیم می‌گذاشتند که آب به زیر گلیم نرود و از روی گلیم رد شود. در قسمت پایین هم بخاطر اینکه فشار آب گندم را نبرد مقداری لبه‌ی گلیم را بالا آورده و چند قطعه سنگ را اینبار زیر لبه‌ی گلیم می‌گذاشتند و حالا همان یک عدد ته‌ک چوبی را در پایین میزان می‌کردند به طوری که قسمتی از ته‌ک میرفت زیر لبه‌ی گلیم و اطراف و زیر ته‌ک را سنگ می‌چیدند که با سرعت و فشار آب جابجا نشود، وقتی بستر یا حوضچه‌ی شستن آماده شد، دو و گاها سه نفر زن این ور و سه نفر اون ورش می‌نشستند و یک نفر گندم را وسط دست آنها در آب می‌ریخت. بوی خاک گندم بلند می‌شد زنها تند تند دست میزدند که گندم با آب قاطی و روی گلیم ته‌نشین شود وگرنه مقداری از آن را آب میبرد و حتی از ته‌ک پایین هم عبور می‌کرد. کاربرد آن ته‌ک چوبی این بود که کاه و کوته‌ڵ را که از گندم جدا می‌شد نگه دارد و هر گاه پر می‌شد با سرعت خالیش میکردیم گوشه‌ای و باز سر جایش می‌گذاشتیم. هر گاه که هنوز پر نشده ولی آبش خوب عبور نمی‌کرد با سنگ به وسطش ضربه میزدیم تا رها می‌شد، این کار معمولا وظیفه‌ی من و آمنه بود. آن کاه و کوته‌ل چونکه مقداری گندم قاطیش می‌شد بعد از خشک شدن میبردیم خانه برای خوراک گاوها. زنها هم هر دو نفر یک قولینه میگذاشتن وسط و گندمی را که با دست خوب داخل آب هم زده و شسته بودند داخل قولینه می‌ریختند. هر قولینه که پر می‌شد یکی از جلو دستشان بر می‌داشت و روی سنگ‌ریزها میگذاشت تا آب اضافیش برود و بعد می‌بردند روی فرشهایی که دورتر جلو آفتاب پهن شده بود می‌ریختند و ما بچه‌ها با دست در همه‌جای فرش پهنش می‌کردیم. روزهای گندم شستن خاص و استثنا بود. کسی که در خانه ناهار درست می‌کرد میاوردش سایه‌ی درختان بید کاهاشم، آنجا ناهار میخوردیم و چای را روی آتش درست می‌کردیم. از شاخه‌ی درختان طناب آویزان می‌کردیم و یک متکای کوچک را به جای صندلی روی آن گذاشته و تاب‌بازی می‌کردیم. در آن لحظات، پای تنه‌ی آن درختان امن‌ترین جای دنیا بود برایمان. بعد ازظهر باید گندمها را که نیم خشک شده بودند با دست هم می‌زدیم و زیرو رو می‌کردیم معمولا تا عصر همان روز کار شستن تمام می‌شد. شب را باید کسی آنجا می‌خوابید و از گندم مواظبت می‌کرد معمولا دو نفر می‌ماندند که با همصحبتی شب را سر کنند. لحاف و تشک را برایشان می‌بردیم. صبح بعد هم تا ظهر آفتاب به گندمها می‌خورد و بعد از ظهر باید جمع می‌کردیم  تا به آسیاب یا فعلا به خانه ببریم. در پایان کار فرشها را می‌تکاندیم و تا زده به صاحبانشان بر می‌گرداندیم. https://t.me/khaterat_varmahang
نمایش همه...
📚خاطرات ورمهنگ📚

آرشیو خاطرات مردمان خوب روستای ورمهنگ تماس با ادمین،👇 @shahbakhtirostami

👏 9 3👍 1
گه‌نمه‌و شۇردن، شستن گندم برای نان (قسمت ۱ از ۲) به قلم: لیلا رستمی سلام خدمت مخاطبین گرامی اینبار خاطرات شستن گندم برای آرد آذوقه‌ی زمستان را می‌نویسم. هدف از این نوشته یادآوری رسم و رسومات و تعاملات همولایتها می‌باشد که یادآوریش برای اکثرمان یکسان است. یک شب تابستانی مهتابی در اتاق بالاخانه با خواهرانم لامپها را خاموش و درب چوبی اتاق را باز کرده و قسمتی از سریال "دلیران تنگستان" را تماشا کردیم، بعد از تمام شدنش با هم از دلیری رییس‌علی و خالوحسین دشتی می‌گفتیم و پر از حس وطن‌دوستی و هموطن‌دوستی بودیم. در این هنگام کاکه اسدم که عصر رفته بود سر زمینهایی که کمباین گندمهایش را درو می‌کرد، صدایمان زد و گفت بچه‌ها بیایید این بار گندم را که جلو در حیاط خالی می‌کنیم داخل کیسه بریزید که جا برای بار بعدی خالی شود، من و تاتی کبرا رفتیم از قسمت در کاهدان گونی‌های نخی بزرگ را آوردیم، با اینکه ساعت حدود ۱ و ۲ بامداد بود با سر و صدا و گاها پچ‌پچ ما دختر عموهایمان هم با خبر شدند از پنجره‌ای که بر ما مسلط بود با ما حرف زدند که ما هم هنوز بیداریم و آمدند کمکمان، گاها فریده و تهمینه هر یک میرفتن داخل یکی از کیسه‌ها و به زحمت، راه رفتن پنگوئن را تقلید می‌کردند و سرگرم بازی بودند، کار تمام شد و سر کیسه‌ها را دوختیم. سر فرصت هم باید به اندازه‌ی بذر سال جدید از همان گندمها را تمیز می کردیم و این کار را مادرم و زن‌عموها و میمی عصمت مادر عموغلامرضا و مموژن عصمت زن مامه علیاور پسرعموی باوام، با بێژنگ (غربال) انجام می‌دادند و کاکه‌م و عموها گندمهای پاک شده را به سم ضد قارچ و آفت آغشته می‌کردند و باز در کیسه‌ها ریخته و در گوشه‌ی حیاط یا زیر دالان روی هم می‌چیدیم تا پاییز، که با دست در زمینها بپاشند. از مابقی گندم به اندازه‌ی مصرف خودمان تا تابستان آینده را باید می‌شستیم و در آسیاب مال حاج عباس آرد می‌کردیم. غروب روزی که قرار بود فردایش گندم بشوییم باید وسایل مورد نیاز را آماده می‌کردیم، چند تا قولینه و یک عدد ته‌یکه‌ یا ته‌ک (سبد و صافی‌های سنتی که از چوبهای نازک بافته شده‌اند). بخش عمده‌ی وسایل مورد نیاز مفرشها و زیراندازهایی بود که برای خشک کردن گندمها مورداستفاده بود. برای این کار باید به در خانه‌ی تک‌تک همسایه‌ها می‌رفتیم و مفرش امانت میگرفتیم هر کس هر چه از دستش میامد دریغ نمی‌کرد و هیچ‌کس دست خالی ردمان نمی‌کرد چون این‌کار برای همه‌ی همسایه‌ها تکرار می‌شد باید جواب همکاری همدیگرو می‌دادیم. هر کسی یه جور مفرش می‌دادند، مال بعضیها شاید فقط مخصوص این جور مواقع بود اما حقیقتش عده‌ای گلیم زیرانداز خودشان یا لحاف روی بچه‌هایشان را می‌دادند. ما هم از زمان پدر بزرگم یک قطعه‌ی بزرگ سیاه‌دوار داشتیم که با همسایه‌ها مانند سرمایه‌ای مفید به آن نگاه می‌کردیم. خودش به تنهایی به اندازه‌ی ده تا از فرشهای امانتی دیگر می‌شد و از آنجا که فقط در مواقع گندم شستن استفاده می‌شد تمیز و سالم بود. سیاه دوار مخصوص عشایر است که تمامی مراحل درست کردنش با دست است و موادش هم از موی طبیعی بزهای سیاه است یعنی حتی رنگش هم طبیعی است. موی بزها را با دوک و تشی می‌ریسیدند و بعدش همانند جاجیم‌بافی آن موها را با بافتی درشتتر از جاجیم می‌بافتند که عرض حدود ۱ و ۲۰ در طول ۶ متر و در آخر چند قطعه را در طول به هم وصل می‌کردند . روز شروع صبح زود بزرگترها می‌رفتند که بستر رودخانه را آماده کنند. هرگاه آب بالاجوب کافی بود آنجا گندم می‌شستیم و اگر آب کم بود میرفتیم کنار رود اصلی (چه‌م). کنار رود در جاهایی که شیب کمتر بود ماسه‌های شسته و تمیزی تا چند متری اطراف ته‌نشین شده و مکان مناسب و بدون خاک و گل برای کار بود. ادامه دارد.... https://t.me/khaterat_varmahang
نمایش همه...
📚خاطرات ورمهنگ📚

آرشیو خاطرات مردمان خوب روستای ورمهنگ تماس با ادمین،👇 @shahbakhtirostami

👏 7 6👍 2🥰 1
Photo unavailableShow in Telegram
ورمهنگ، عکس محمدحسن و محسن مارابی در گذر زمان سمت راست: ورمهنگ ۱۳۷۳ سمت چپ: روانسر  ۱۳۹۶ ارسالی از: محمدحسن مارابی https://t.me/khaterat_varmahang
نمایش همه...
👍 10🥰 2👏 1🤣 1
Photo unavailableShow in Telegram
ورمهنگ، عکس حیدر مهدی‌پور و افشین قلعه‌شاخانی، دو دامدار زحمتکش و خستگی‌ناپذیر ورمهنگ. مکان: چاڵاۇەیل زمان: تابستان ۱۳۹۸ عکس از: شاه‌بختی https://t.me/khaterat_varmahang
نمایش همه...
👍 5👏 3🥰 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.