❤️ریبوار❤️
╱◥████◣ │田❤│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田💚∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ │∩│ ▓ ║∩💚田│║▓田❤▓ ♥تک موزیک♡دلباخته↶♡ ♥زیباترین💫 گیفها💫عکس پرفایل ♥اهنگهای کوردی،ترکیو↶فارسی❤استیکر ❤و گلیپهای زیبا♥ ♥عاشقانه🌟احساسی🌟غمگین@ ❤ ای دی مدیر👇👇👇 @farzadbabai1360
نمایش بیشتر198
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
00:10
Video unavailableShow in Telegram
از مرگ نترسید
از این بترسید
که قبل از مردن
زندگی نکرده باشید
ﺗﺎ ﻟﺒﻮ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ 😐
ﯾﻬــــــــــﻮ !! ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﻣﺎﺭﻭ ﺩﯾﺪ 😐
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻭﻧﻢ یک ﭼﻨﮕﺎﻝ ﮔﺮﻓﺖ ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻟﺒﻮ ﺧﻮﺭﺩ !!!
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﭼﺴﺒﯿﺪ 🤪😁
منحرفادر چه حالن😁
00:16
Video unavailableShow in Telegram
نتونسته مادربزرگشو قانع کنه که اون پارگی مدل شلواره
😂
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
00:54
Video unavailableShow in Telegram
👨🍳#بادمجان شکم پر با نان خانگی👩🍳
✔بادمجان متوسط ۶ عدد
✔گوشت خورشتی ۵۰۰ گرم
✔پیاز ۱ عدد
✔فلفل سبز ۴ عدد
✔فلفل دلمه هر رنگی ۱ عدد
✔گوجه ۳ عدد
✔رب ۲ ق غ
✔نمک به مقدار دلخواه
✔فلفل سیاه به مقدار دلخواه
✔پاپریکا به مقدار دلخواه
✔آب یک و نیم لیوان
✔پودر مخمر ۱ ق غ
✔آرد ۴ لیوان
✔شکر ۱ ق غ
✔آب نصف لیوان
✔زرده تخم مرغ ۱ عدد
✔خامه ۱ ق غ👇
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
00:02
Video unavailableShow in Telegram
تقدیر تشکر
👈👈دوستان خوبم👉👉
👌👌هزاران هزار لایک و
سپاس از زیبایی و طراوت حضورتان..
🌹🌹🌹
از طرف مدیـــر وادمینها💚🍃
♥️♥️♥️♥️♥️
00:10
Video unavailableShow in Telegram
از مرگ نترسید
از این بترسید
که قبل از مردن
زندگی نکرده باشید
🎵 من از راه اومدم
🎙 معین
این قافلهی عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد ...
_________________________________________
سلام ظهرهمگی بخیر😊
خوبیددددددددددددهمگی ☺️🌺
🌱🕊
⭕️👈حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
پادشاهی دستور داد افراد کهنسال رابه قتل برسانند. جوانی پدرش را دوست داشت.
هنگامیکه جوان باخبر شد ، پدرش را در زیر زمین منزلش مخفی کرد.
هنگامی که ماموران برای تفتیش آمدند . کسی را نیافتند . روزها گذشت و پادشاه ازطریق جاسوسان و خائنان مطلع شد . که جوان پدرش را پنهان نموده است. پادشاه تصمیم گرفت که قبل از حبس جوان وقتل پدرش او را بیازماید. ماموری دنبالش فرستاد .مامور نزد او رفت و به او گفت که پادشاه شمارا احضار نموده که وقت بامدادان درحال سوار و پیاده به نزد ایشان حضور یابید. جوان به حالت حیرت و سر درگمی فرو رفت و به سراغ پدرش رفت وماجرا راتعریف نمود.مرد لبخندی زد وبه فرزند خود گفت: عصایی بزرگ بیاور و روی آن سوار شو و پیاده نزد پادشاه حاضر شو!
جوان درمجلس پادشاه حضور یافت. پادشاه به زکاوتش تعجب نمود. وبه جوان گفت: برو و صبح در حال پوشیده وعریان برگرد !
جوان نزد پدر برگشت وماجرا راتعریف نمود پدر به فرزند خود گفت: کفش خود را به من بده بخش پایین وپاشنه کفش را برید وگفت: کفش خودرا بپوش و نزد پادشاه حضور بیاب! پادشاه از زیرکی او شگفت زده شد. به او گفت : برو و فردا با دوست ودشمن خود بیا! جوان نزدپدربرگشت وماجرا را تعریف نمود.پدرتبسمی کرد و به فرزندش گفت: همراه خود همسر وسگ خود را بردار و برو! وهریکی را نزدپادشاه بزن! جوان گفت: چگونه ممکن است؟ پدر گفت : شما انجام بده بزودی خواهی دانست. بامداد جوان نزدپادشاه حاضر شد و جلوی پادشاه همسرش را زد. همسرش فریاد برآورد و به شوهرش گفت: بزودی پشیمان خواهی شد. و به پادشاه اطلاع داد که شوهرم پدرش راپنهان نموده است.
سپس سگش را زد. سگ دوید. پادشاه تعجب نمود!
وگفت:دوست باوفا و دشمن چگونه است؟جوان :به سگ اشاره نمود. سگ بسویش شتافت و دور و برش از خوشی چرخید!
جوان گفت : این همان دوست ودشمن اند.
پادشاه تعجب نمود! و گفت :صبح همراه پدرتان بیایید.
جوان نزد پدر برگشت و ماجرا را تعریف نمود.
صبح که نزد شاه حضور یافتند پادشاه پدر جوان را به عنوان مستشار خود انتخاب نمود. نهایتا جوان و پدرش نجات یافتند.
🍃
🌺🍃
Photo unavailableShow in Telegram
.
ظهر تون طلایی☀️
هر کجای این کره ی خاکی که هستید
روزهای زندگیتون آفتابی🌞
آسمون دلتون بی لکه ای از ابر ☁️
لبتون خندون😊
دلتون مهربون ♥️
و شادیاتون پاینده باد♥️🍂🍁
🎧آهنگ جدید
🎼دوره گرد
🎤 زیبا رحیمی