cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

با رفتنت پاییز شد🍁

رمانم تموم شد حذفش کردم اینجا دیگه رمان نمیزارم https://t.me/joinchat/iWIbMTvUy4E2ZDJk تو چنل بالا فعالیتم رو ادامه میدم! رمان قبلیم و بعدیم هم اونجا ادامه میدم

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
227
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

🩸#لرزش نامحسوس بدن #ظریفش از چشمام دور نموند اما عصبانی تر از اونی بودم که مراعات کنم ! 🩸این قدر عقب رفت که به دیوار مرمری پشت سرش برخورد کرد . 👀🫀 🩸دیگه راهی برای فرار نداشت . به سمتش خیز برداشتم و بازوش رو #اسیر دستام کردم . 🩸#فریادی کشیدم که گلوی خودم رو هم سوزوند : 🩸_باز داشتی فرار میکردی ؟! بازم سرپیچی ؟ مگه من به تو هشدار ندادم ؟نگفتم صبر من کمه؟! گفتم یا نه لعنتی ؟ 👿🩸 کاملا بدن هامون به هم چسبیده بود و فاصله ی صورت هامون یه دو سانتی متر هم نمی‌رسید...💔🫀👀👄
نمایش همه...
☆♡Join♡☆
Repost from N/a
- بابایی من موخوام ازدواج کلم! آرمان چشماش گرد شد. به زور جلوی خندم رو گرفتم از شدتش قرمز شدم. آرمان گفت: - هان؟ اینو از کجا یاد گرفتی؟ نیاز پشت چشمی نازک کرد و گفت: - وا؟ یکم آپلِیت(آپدیت) باشید لطفا! روی مبل نشست و لوسی گربه سفید و ریزش رو ناز کرد و گفت: - باید کنال بیاید! با کنجکاوی و خنده گفتم: - با چی کنار بیایم؟ نیاز به لوسی نگاه کرد و گفت: - از کجا شلو(شروع) کنم؟ آرمان با حرص و خنده گفت: - نیاز؟ نیاز پوفی کرد و گفت: - من خاستگال دالم! بچه گودزیلااا🤣👇🏼 https://t.me/+tlqJ_vG4ibk2NTE0
نمایش همه...
Repost from N/a
#دستشو گذاشت #اونجامو شروع کرد #نوازش کردن..._اروم باش.. چته اینجور هق هق میکنی.آروم بگیر. افرین دختر خوب. یکم فقط نمونه ادرار میخوام ازت. چیزی نیست که. یکمی آروم بگیر..💢❌ _دستتو بردار.. تو..تورو خدا.. ندارم.. #جیش #ندارم... _یکمی آروم باشی میاد. فقط داری جفتک میپرونی.بعدا تلافی این وحشی بازیاتو در میارم. الان فقط سگ کن منو...🔞❌ بدجور احساس #حقارت میکردم. اینکه منو به زور روکاسه #توالت نشونده بودو به #تنم دست میکشید واسم #عذاب بود.🔞 یکباره کنترلمو از وست دادم و شروع کردم جیغ کشیدن که.....❌😱 #دختره_رو_می‌بره_توالت_ازش_ازمایش_ادرار_بگیره_ببینه_حامله_اس_یا_نه https://t.me/joinchat/RpuebyqCO2tIFyqt
نمایش همه...
#پسری_که_عاشق_دختری_نابینا_شده ‍ 🌊 💫 🌊 💫 🌊 💫 🌊💫 خودکار لغزید و امضام پای سند ازدواجمون نشست. باتردید برگشتمو به سحر نگاه کردم. پر از بغض بود و نفرت. نی‌نی چشماش می‌لرزید. دستمو روی دستش گذاشتم. نمی‌دونم چرا دلم به حالش می‌سوخت. مامان و زن عموی سحر، حلقه‌هارو بهمون دادن و ما هم در سکوت و بی حسی حلقه‌هارو دست هم کردیم. انگار آروم شده بودم. می‌دونستم ته ماجرام چیه اما... کاش تموم شه زودتر. عقد نه چندان ساده‌امون به پایان رسید و ما رسما به هم محرم شدیم... چشمان نابینا در پی یافتن تنها علت غلیان احساس عاشقانه‌ای روشن دل از جنس خلیج🐚 https://t.me/joinchat/AAAAAE7lYBZK12Uw_psYaw
نمایش همه...
Fargol

❤"بگذار مجنونت باشم ✔ ❤"شروع تپش براساس یک داستان واقعی✔ ❤"مردی از خلیج✍ ایدی ادمین : Fatima21278@ (کپی حتی با ذکر نام نویسنده ممنوع🚫)

https://t.me/joinchat/AAAAAE7lYBZK12Uw_psYaw

Repost from N/a
#خوناشام🤫🩸 #عاشقانه👫🫀 #تخیلی🧠👻 https://t.me/joinchat/tyFJcBxT9xY1ZmU0 با دیدن صورت سفیدش و رگ‌های صورتش که واضح به چشم میخورد اشک هام سرازیر شدو با گریه دست های لرزانم رو به سینه ی پهن متیو رسوندم و حق زدم: _بخدا هنوز جای دندون دفع قبلت درد میکنه ، متیو تورو خدا توانش رو ندارم الان... ولی #متیو متوجه نبود اون الان من رو یک #طعمه میدیدو بس! با خشونت #گردنم رو گرفت و #سرش رو به #شاهرگم رسوندو روش زبونی کشید. به خودم لرزیدم و به #ترس چشم هام رو بهم فشردم. با مکث کوتاهی دندان نیشش رو وارد شاهرگم کرد که احساس کردم روح از تنم جدا شد. پاهام توان #تحمل وزنم رو نداشت که متیو #محکم تر نگهم داشت و #خونم رو میک میزد و من هق های بی جانم رو زیر این #گرگ‌درنده که من رو #طعمه کرده بود خفه میکردم. دست های سردو لرزانم رو بلند کردم تا پسش بزنم که متوجه شدو... https://t.me/joinchat/tyFJcBxT9xY1ZmU0 رمانی سراسر #هیجان با پارت های #عاشقانه #هات #تخیلی #خون‌آشامی👀🩸 نویسنده اش سنگ تموم گذاشته 😍❤️‍🔥 #پیشنهاد_نویسنده 💕
نمایش همه...
#عاشقانه_هایی_متفاوت #دختری_ازجنس_مرگ_دربرابرمردی_که_هوشش_زبانزد_دنیاست‌♨️♨️♨️♨️♨️ نفس عمیقی کشید و بعد از چند ثانیه که ماتم برده بود عقب رفت و با لبخند شیطانی ای گفت: - هنوزم بوی موهات مثل هفت سال پیشه! بی روح یک طرف لبم را کج کردم و پاسخ دادم : می‌تونی مستقیم بگی حموم احتیاج داری. لبخندی زد و با لحنی حرص درار گفت: - مرسی که خودت فهمیدی و کار و برام راحت تر کردی . میرم به لیا بگم برات لباس بیاره برو حموم. اخم هایم را درهم کشیدم که چشمانش را درشت کرد و کشیده گفت: واسه خودم و میارم. کمی که اخم هایم بازتر شد با خباثت و نگاهی براق سرش را جلو آورد، بی تفاوت سرم را به چپ و راست می‌چرخاندم تا کنار برود، ولی اوهم همزمان با من خودش را این‌ طرف و آن طرف می‌کشید و روی مخم می‌رفت. دستش را کنار صورتم گذاشت تا ثابت نگهم دارد و صدای شیطنت وارش درگوشم نشست: - هوم. لباسای من و دوست داری؟ آره؟ ببینمت. چرا اخمات باز شد؟ - ساواش برو کنار بانگاهی که لذت حاصل از آزار من درش می‌درخشید خندید و گفت: - چرا این‌طوری شدی؟ حسودی می‌کنی؟ یامور خانوم من و ببین. لباسای من و می‌خوای اینجا غارت کنی؟ چشمانش روی لب هایم دو دو زد، لحنش آرام تر شد و پچ زد: - خودتم فهمیدی زیادی بهت اومده سوییتی؟ حرصی و بلند گفتم: - ساواش سرش را بالافاصله نزدیک صورتم آورد و با زمزمه و لحنی کشیده و خمار جواب داد - چیه چشم گرگی ساواش؟ اگه میخواین رمانی متفاوت و فوق العاده با سوژه ای که تاحالا جایی ندیدین بخونید، اتفاقای پر از هیجان یامور و ساواش رو از دست ندید❌🔥🔥🔥 یاموری که بعد از چند سال نفس از دل ساواش میبره😈😍 https://t.me/+V2Cq3DvyV6g2MTg0 https://t.me/+V2Cq3DvyV6g2MTg0 ورود آقایان و افراد زیر هجده سال اکیدا ممنوع⛔️
نمایش همه...
-نــخ‌ســرخ‌سـرنـوشـت

﷽✨ رمـان آنـدرومــــدا🖤فایل - به قلم صبا عابدی! با ژانر : عاشقانه ، اجتماعی ، پزشکی رمان نــخ‌ســرخ‌سـرنـوشـت🖤به قلم : آنـیـد در حال تایپ... با ژانر : عاشقانه ، علمی ، معمایی -پارت گزاری هرشب ساعت 00:00

- #سکس خشن باهاش داشتی که دچار این اضطراب و #خونریزی شده؟ یا قرص کنترل #بارداری مصرف کرده؟ با نفس‌های بریده و منقطع، با گیجی به حرکت #لب‌های دکتر خیره بودم و نمی‌دونستم چی باید جوابشو بدم. - نه... من فقط... - #رحم خانومتون خونریزی کرده و من باید علت اصلیش‌و بدونم. لطفا باهام صادق باشین آقا. با تردید و شک، نگاهم رو به چشم‌های منتظر و جستجوگر دکتر دوختم و با من و من گفتم: پسره با دختره #رابطه # وحشیانه داشته و حالا دختره خونریزی کرده😱 https://t.me/+os1YMIFdqhBhZDQ0 💥این لینک وی آی پی رایگان رو از دست ندید💯
نمایش همه...
💥وی‌آی‌پی💥رمان عهدی در هوهِنزولِرن(hohenzollern)

⚠️ این چنل Vip برای عموم رایگان است ⛔ 🧿تنها چنل رسمی آساره ابراهیمیان🧿 پارتگذاری: روزانه + تعلیلات🍹 ❌کپی= حرام❌

Repost from N/a
#فول_هات دختره از دست مردهای #هوس باز به افسری پناه میبره که خودش #اختلال_جنسی داره..🤭🔞 برگرفته قسمتی از رمان👇🏻 پارت195 #زمانی_که_همکاراش_خونه_اومدن_مجبور_بودم_برای_اینکه_کسی_متوجه_من_نشه_تو_اتاقش_مخفی_بشم + لباستو در بیار! _ چیییی؟ + لباستو در بیار که وقت پانسمانِ! از جدیت صداش لباسم رو مقابل چشمهای وحشی‌ش کندم ، که دستهاش جلوم اومد و .. ________ دختره با سرک کشیدن ، کارش به #موسسه های پـ ـورن اسـ ـتـ ـار میخوره و هرشب مشاهده‌گر #رابطـ🔞ـه ارگان های دولتی با #زندانیاست. https://t.me/joinchat/AAAAAESPcHzcv6ev2pzl7Q ((حاوی صحنه های باز🔞👅))
نمایش همه...
ناشناس👤 سلام ببخشید یک رمان می خواستم اسمش رو یادم رفته میشه کمکم کنید؟ https://t.me/romane_ghachaghi حتما چرا که نه لطفا خلاصه ای که یادتون رو برام ارسال کنید. https://t.me/romane_ghachaghi ناشناس👤 وای باورم نمیشه حتی بیست دقیقه هم نبرد که پیدا کردید من یک ساله دنبال این رمانم واقعا دستتون دردنکنه، عالید خدایی👌 ممنونم ازتون🙏❤ https://t.me/romane_ghachaghi شنیدی این چنل هر رمانی رو که بخوای تو بیست دقیقه براتون پیدا می کنه؟😮 حتی رمان های حق عضویتی و همه رماناش رایگانه🤭 https://t.me/romane_ghachaghi ⛔این لینک قراره یک ساعت دیگه پاک شه پس حتما جوین شید⛔
نمایش همه...
⛔️رمان‌ قاچاقی⛔️

سلام رفقا!🔥🌱 آقا ما هر رمان پولی و چاپی #حق‌عضویتی‌ای رو که بخوایین براتون بدون هیچ اد زدنی💃💃🤗 و #رایگان میذاریم🙀😱اونم فقط تو بیست دقیقه😯😍 حتی رمانای انلاین رو😳😌 برای سفارش رمان پیام بده:

https://t.me/darkhaste_romane_ghachaghi

Repost from N/a
_پرده خوب داشتن هنر میخواد هر خانومی ام از این هنرا نداره؟ مثلا سلیقه خودِ من از این پرده هاست که حلقه ای هست و‌‌‌..........🔥👇🏻 دهانم از فرط تعجب باز میشه که با همون لبخند موزی ادامه میده: _ببندش تا یدونه #موز نچپوندم توش دیگه نمیدونم چی بگم که از خنده غش میکنه و میگه: _دختر تو چرا اینقدر صفر کیلموتری؟؟؟ این #پرده چیه نصب کردی اینجا؟ مثلا ۲۰ سالته ها برداشتی #پاتریکو چسبوندی به شیشیه؟؟؟ بدون اینکه اجازه بده حرفی بزنم در تایید سوالات خودش میگه: _البته حقم داریا سخته درک میکنم تا حالا یه پشه نر هم از کنارت رد نشده یعنی با اون سیبیلات حالش بهم خورده بخواد رد شه دستی به پشت لبم می کشم و وقتی از نبودن یک نخ مو مطمئن میشم می فهمم دستم انداخته _جووون چه سریع هم باور میکنه اگر بگم جایی دیگتم مو داره جلوی خودم دست میکشی روش؟😁 من ........... 😳😳😳😳 _چی میگی تو؟ چیزی زدی؟ به بطری تزئینی ویسکی که که گوشه اتاقم گذاشته بودم اشاره میکنه و میگه: _من نه ولی تو فکر کنم یچیزی زدی سرم را پایین انداختم تا نگاهم به چشم های شیطون و جذابش نیفته که با جدیت جلو اومد و دستی روی چونم کشید و سرشو بالا آورد‌. اخم هاش توی هم بود ولی لحنش طور دیگه ای بود. _تو که خوب از اون دوباره ها می نوشی بیا آب مارم بیار بنوش از خجالت گوشه لبمو گاز میگیرم که میخنده و میگه : _بطری آب معدنیم رو میزه برو بیار تشنه ای من از فکر هایی که کرده ام خجالت زده از زیر دستانش در میروم که......... https://t.me/+TM-pQ4tzfH81NzRl _بیا ببین با آرمان کوچولوم چیکار کردی؟ چشمامو با حرص بستم و با چندش گفتم: _خجالت بکش! بی توجه به من شروع کرد با آرمان خیالیش حرف زدن _الهی من قربونت برم سوزوندنت؟ عیب نداره تو هم پاشو ارادت نشون بده جوری بسوزونش که تا یک ماه رو دستاش فقط راه بره 😬🔞🤣 https://t.me/+TM-pQ4tzfH81NzRl آقا دیدی پسره چی گفت؟🤣 به سالارش میگه پاشو ارادت نشونش بده تا یک ماه نتونه رو دستاشم راه بره من هنوز بگم یا میری خودت پارتو میخونی؟🤔 لینکشم پس بزار بزارم برات🙄👇🏻👇 https://t.me/+TM-pQ4tzfH81NzRl
نمایش همه...