cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

آخرین‌بوسه🤍🥀

•دوسـت‌داشـتَـنِـت‌گُـنـاه‌باشَـد‌یا‌اِشـتِـبـاه،گُـنـاه‌مـی‌کُـنَـم‌توراحَـتـی‌بـه‌اِشـتِـبـاه🖤:)! •خـوش آمـدیـد🫶🏼! رُمـان رو بـه دوسـت‌هـاتـون مـعـرفـی کـنـیـد💙 •لـیـنـکِ چـنـل📔: https://t.me/+VGSJs5MRqaTDdDrc

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
916
مشترکین
-624 ساعت
-327 روز
+5130 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
یه #کانال فوق العاده اوردم براتون🔥 رمان جذاب و متفاوت #گنج_کارینا☠ داستانی سراسر معما و هیجان💫 اگه از #رمان های تکراری و کلیشه ای خسته شدی سریع بزن رو لینک زیر تا رمان از ژانر کمیاب دزد دریایی رو بخونی🏴‍☠️ #ژانر_طنز😂 #کلکلی😜#دزددریایی☠#هیجانی🔥 #معمایی🔎#ماجراجویی💡#اشرافی👑 از دستش نده🥹👇 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 صبح پاک
80Loading...
02
رمانی زیبا و خوندنی🫢💣 #بدن بی‌نقص ماتیلدا بین #بازوهای آدریان یکی از زیباترین چیزای دنیا بود!🔞🔞 طوری که آدریان با #آرامش بدن ماتیلدا رو #نوازش میکرد... و طوری که ماتیلدا با #قوس دادن بدنش آدریان رو بیشتر از قبل #شیفته‌ی خودش میکرد🔞🔥 داستان عشق بین دزد‌دریایی و دختر اشراف‌زاده🏴‍☠ عضویت محدود💥 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 23پاک
170Loading...
03
هفتا #دختر_اشراف‌زاده که خوشی زیر دلشون رو میزنه و دزد دریایی میشن #خوشگل و #مهربون که حسابی دل میبرن خودشون گنجن و دنبال گنجم میگردن ولی این دزد دخترا میشن #کراش یه مشت پسر #جذاب و #مغرور و یه عاشقانه‌ی #جنجالی میسازن درست وقتی تو یه #جزیره‌ی دور افتاده گیر میوفتن...🔥 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 17پاک
261Loading...
04
نات کوین با قیمت مناسب بفروش💸
260Loading...
05
دختری بودم که‌ از بچگی رویای نابودی ادم بدا رو داشت⚖ دختری که دنبال این بود دنیا رو پر از امنیت و آرامش بکنه و در اخر به دختری تبدیل شدم که باید زندگیش رو بزاره پای پیدا کردن قاتلی که داره بی گناه سلاخی میکنه🔞🔞 میکشه و به غارت میبره‼ دیگه دارم ناتوان میشم #قاتل باهوش وفریبنده ست اون عوضی یه #شیطان واقعیه https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 عضویت محدود🔞♨️ رمان دارک و جنایی تله شیطان 22 پاک
251Loading...
06
#سیلی محکمی که تو صورتش خورد اون رو روی زمین #انداخت🔥 یقه #لباس لئا گرفت و با کشیدنش اونو تا وسط شکمش #پاره کرد🔞 #بعضش شکست و قطرات اشک دونه دونه از مروارید های سبز #چشماش پایین ریختن. مرد با دیدن اشکاش پوزخندی زد و گفت: هنوز مونده تا گریه کنی... حرفش با باز شدن ناگهانی در قطع شد‼ با دیدن شخص پشت در سه نفر #ترسیدن و یه نفر #خوشحال شد. فرشته نجاتش داده بود یوری با دیدن #شونه‌های #لرزون لئا با خشونت اونو تو بغلش کشید: میکشمشون! تک تکشون رو میکشم ‼ببخشید که دیر رسیدم... ببخشید... میخواستن به دختره تجاوز کنن که پسره میاد نجاتش میده🥹🔞💦 17پاک
401Loading...
07
با طنازی بهش نزدیک شدم و از پشت بهش چسبیدم -خودت زحمت درآوردن لباسمو میکشی یا خودم درشون بیارم عزیزم؟ دست داغش دورم تنیده شد، بوسه داغی روی گردنم زد -خودت خوب می‌دونی چقدر تو این لباس سفید عروس دیوونه کننده شدی که داری اینجوری ازم دل می‌بری افرای من!!🔥 با ناز خندیدم که با یه حرکت سریع منو برگردون سمت خودش و خیره چشام لب زد -امکان نداره لذت درآوردن لباستو اونم وقتی این همه منو تشنه بردی لب ساحل و برگردوندی از دست بدم! صورتشو با دستام قاب گرفتم و بوسه داغی مهمون لباش کردم...دستاش نوازش وار روی تنم رقصید...همونطوریکه غرق هم بودیم، دستش روی زیپ لباسم نشست و تا گودی کمرم پایین کشیدش -حاضری تقاص پس بدی افرا؟🔞⛓ لبخند جذاب کجی زدم -تقاص شیطنتا و دل بردنام ازتو میخوای بگیری آرمین؟ یهویی نگاش خالی شد از هر حسی! متعجب به چشای یخ زده‌اش نگاه کردم که دستش چنگ شد توی موهام و سرمو به سمت خودش متمایل کرد... پوزخند پررنگی که نمی‌دونم چرا باعث یخ زدن خون توی رگام شد رو لباش نشست و با بی‌رحمانه‌ گفت -نه عزیزم تقاص خر بودنت که انقدر راحت خامم شدی! راستش فکر نمیکردم تویی که بقیه برات سگم نبودن انقدر راحت تسلیمم شی، ولی...هه! خیلی راحت گولمو خوردی و دل باختی!😱♨️ نفسم تنگ شد...خدایا چطور ممکنه؟ این آدم شوهر من، آرمینه؟! -ولی اصلا ناراحت نباش عزیزکم از اونجایی که برام میمیری، بهت افتخار میدم یه شبو باهات بگذرونم و فردا صبح هرکی میره پی زندگی خودش و اینطوری داستان من و تو، درست همونطوریکه برنامه‌ریزی کرده بودم؛ تموم میشه!! خدایا اصلا نمیتونم باورم کنم کسی که این حرفا داشت از دهنش بیرون میومد همون آرمینی بود که دیوونه‌وار منو می‌پرستید و ادعا می‌کرد بدون من حتی نمی‌تونه زندگی کنه! انگار حرفامو از توی نگام خوند که پوزخند صداداری زد و محکم و عصبی هلم داد...پرت شدم روی تخت که کمربندشو محکم کشید و با نگاهی که نفرت پرت میکرد سمتم و قلبمو مچاله، لب زد -هرچند امشب با اون تصورات رویایی که تو مخته زمین تا آسمون فرق داره...عشق و شب هاتی در کار نیست، فقط قراره درد بکشی و زیرم جون بدی افرا!فقط خدا به دادت برسه!💦🔞⛓ کمربند و بالا برد و وحشیانه... https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk یکی از جنجالی ترین رمانای انتقامی اخیر تلگرام!!😱♨️ قلم نویسنده‌ش ترکونده اگه تا الان نخوندیش نصفه عمرت بر فناست✍🔥 صبح پاک
492Loading...
08
- یعنی تو فقط بخاطر انتقام با من ازدواج کردی آرمین؟! پکی به سیگارش می‌زنه و با پوزخند می‌گه: - نکنه واقعاً فکر کردی عاشق چشم و ابروی کج و کوله‌ت شدم؟! قلبم می‌شکنه از حرفش و با حرف بعدیش، کل وجودم می‌شکنه! - امشب پرواز دارم، نمی‌گم کجا دارم می‌رم که دم‌پرم نشی. فقط‌هم می‌تونی توی خوابت رنگ طلاق‌و ببینی!💔❌ https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk 22 پاک
550Loading...
09
- باید این بچه رو بندازی افرا❗️ https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk با بغض می‌گم: - اما آرمین! با خشم می‌غره: - اما و اگر نداره! اشک می‌ریزم و می‌گم: - من دلم نمی‌خواد بچه‌م‌و بکشم. پوزخندی می‌زنه و می‌گه: - ولی تو می‌دونی که مجبوری می‌دونی که من متأهلم و نمی‌تونم این توله رو گردن بگیرم. با خشم چونه‌م رو توی دستش می‌گیره و توی صورتم می‌غره: - پس دختره خوبی باش و این توله رو بنداز! چونه‌م رو رها می‌کنه و درحالی که گونه‌م رو نوازش می‌کنه با لحن ترسناکی ادامه می‌ده: - تو که دلت نمی‌خواد به روش خودم این برات بندازمش، هوم؟!🔥 https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk 17پاک
601Loading...
10
پسره برای انتقام به دختره نزدیک میشه ولی حالا روش غیرتی شده و براش سینه چاک میده🥺🔥✨ -با اون پسره‌ی مادر‌به‌خطا تو اتاق تنهایی چه گوهی میخوردی افرا؟؟ - انتظار داری با خواستگارم برم تو اتاق چیکار کنم؟حرف میزدیم خب - خواستگارمو زهرمار!آدم میره تو اتاقش دو ساعت با خواستگار کوفتیش میمونه تو اون خراب شده و هر و کر راه میندازه؟ - خب میخواستیم ببینم نقاط مشترکمون برای تشکیل زندگی مشترک چیه...بعد فهمیدیم که خیلی باهم تفاهم دا- یهویی همچین منفجر شد و کوبیدم تو دیوار که اشهدمو خوندم - الان میدونی داری آتیشم میزنی که انقدر ریلکس از خودتو و اون تفاهم لعنتیت با اون دیوث جلوم میگی و از دیدن جلز و ولزام لذت میبری، نه؟سگ برینه تو زندگی هرکی که بخواد تورو ازم بگیره!دو روز دیگه میام خواستگاریت تا بفهمی تفاهم و زندگی مشترک یعنی چی! کپ کرده نگاش کردم که پوزخند عصبی‌ای زد و به سمت لبام خم‌ شد - منتهی من مثل اون آشغال نیستم بشینم باهات تفاهم پیدا کنم، بجاش ترجیح میدم از تنها بودنمون نهایت استفاده رو کنم و یه جای سالم روی تنت نذارم!⛔ https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk 22 پاک
771Loading...
11
- نمی‌خوام با کسی که قراره ازش بعد این ماموریت طلاق بگیرم تو یه اتاق بمونم! فاصله بینمون به هیچ رسید و رادوین بعد از چنگ زدن بازوم خشم نگام میکرد - طلاق؟ من عقدت نکردم که ازت طلاقت بدم بغض کرده توی صورتش براق شدم - چرا؟ چون بهم تجاوز شده احساس ترحم داری نسبت بهم؟ فکر نکن اینو نمی‌دونم اما خستم از نقش بازی کردنت صورتش بهم نزدیک شد - طلاقت نمیدم چون می‌خوام برسه روزی زنم با میل خودش دلش بخواد کنار شوهری که عاشقشه بمونه و بفهمه چه جوری آتیش میزده منو با حرف از طلاق! خواستم چیزی بگم اما با حرکت ناگهانیش که هلم داد به عقب...♨️❌ https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 راودین پلیس خوشتیپیه که طی یه اتفاق با دختری که مورد آزار و تجاوز قرار گرفته آشنا می‌شه و به خاطر پیش رفتن ماموریتش عقدش می‌کنه اما کم کم عاشقش می‌شه و... 22پاک
60Loading...
12
درگیر خوندن جزوه بودم که با صدای دانشجوها سرم به سمتشون کج شد: - اوف چه شوهری داره! - زن نداشت من تورش می‌کردما… - من اگه این و داشتم الان دانشگاه نبودم! اخم میون ابروهام جا گرفت و نگاهم طرفی که نگاه می‌کردن کشیده شد. با دیدن رادوین چشمام درشت شدن و بهش خیره شدم. این همه تعریف و تمجید از رادوین بود و من متوجه نشده بودم؟ با حرص نگاهم و ازش گرفتم و باز به درگیر جزوه شدم که صداش توی سالن پیچید و با شنیدن دانشجوی کناریم چشم‌هام چهارتا شدن: - آه! چه صدایی داره لعنتی…🤣🔞 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 17پاک
500Loading...
13
دست‌های پیچیده‌ام دور گردنش را سفت‌تر کردم و لب به نبض تپنده‌ی گردنش چسباندم: - نگاهت کردم، ریز آن نقطه را بوسیدم و زمزمه‌وار گفتم: - در کلمات نگنجیدی؛ سر به عقب کشاندم، خیره به لب‌هایش لب به لب‌هایش چسباندم و ادامه دادم: - نگاهم بوسه‌ای شد بر لبانت، لب‌هایش را بوسیدم: - دوستت دارمی شد بر زبانم، نوازشی شد بر زخم‌های کهنه‌ات، آغوشی شد برای خستگی‌هایت، برای خستگی‌هایمان. پیشانی به پیشانی‌اش چسباندم و لرزان لب زدم: - تولدت مبارک مردِ من! انگشتانش پهلویم را چنگ زد و با صدای بم و شوکه‌ای گفت: - با زبون ساده بگو، من هنوز متوجه نشدم. چشم‌هایم خندانم را به مردمک‌های دودوزن‌ش دوخته و پچ زدم: - به زبون ساده‌ی خودمون می‌شه دوستت دارم جناب سروان🥹❤️‍🔥 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 صبح پاک
500Loading...
14
- نمی‌خوام با کسی که قراره ازش بعد این ماموریت طلاق بگیرم تو یه اتاق بمونم! فاصله بینمون به هیچ رسید و رادوین بعد از چنگ زدن بازوم خشم نگام میکرد - طلاق؟ من عقدت نکردم که ازت طلاقت بدم بغض کرده توی صورتش براق شدم - چرا؟ چون بهم تجاوز شده احساس ترحم داری نسبت بهم؟ فکر نکن اینو نمی‌دونم اما خستم از نقش بازی کردنت صورتش بهم نزدیک شد - طلاقت نمیدم چون می‌خوام برسه روزی زنم با میل خودش دلش بخواد کنار شوهری که عاشقشه بمونه و بفهمه چه جوری آتیش میزده منو با حرف از طلاق! خواستم چیزی بگم اما با حرکت ناگهانیش که هلم داد به عقب...♨️❌ https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 راودین پلیس خوشتیپیه که طی یه اتفاق با دختری که مورد آزار و تجاوز قرار گرفته آشنا می‌شه و به خاطر پیش رفتن ماموریتش عقدش می‌کنه اما کم کم عاشقش می‌شه و... 22پاک
531Loading...
15
آوا دختر چشم سبز و هاتیه که از شانس بدش توسط چندتا خلافکار گروگان‌ گرفته می‌شه و تو همون حین بهش تجاوز می‌شه! بعد از این قضایا اتفاقی با پلیس جذابی به اسم رادوین آشنا می‌شه و ازش کمک می‌خواد، اولش فقط یه همکاری ساده برای پیدا کردن و مجازات کردن اون بانده اما کم کم دختر سر زبون دارمون آقا رادوینو عاشق خودش می‌کنه و باهم...🙈🔥 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 17پاک
640Loading...
16
رادوین تقوی پسر بزرگِ خانواده‌ی تقوی. مردی که نگاهِ کوچیکی سمت دخترها نمی‌ندازه، عاشق دختری که از قضا خواهر زن‌داداشش هست شده… دختری که توسط آدم‌های شاهرخ تقوی دزدیده شده و بهش تجاوز شده، حالا رادوین برای نابود شدن کابوس‌های دختر باید آدم‌های پدرش و دستگیر کنه و…🫣🔥💦 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 1پاک
671Loading...
17
همون رمانی که دنبالش بودی🤫💣 رابطه ددی لیتل و تنبیه و افتر کر♨️ - ددی می‌شه دستمو باز کنی خب خسته می‌شم… با نیشخند جام شرابش را سر کشید و نزدیکش شد و…🔞💦 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 13پاک
60Loading...
18
- بدون اجازه‌ی من دست به آتیش زدی اره؟؟ - دد، ددی بخدا می‌خواستم غذا درست کنم. - دیگه بدتر، من تا تورو آدم نکنم آروم نمی.شینم😱🔞💦 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 صبح پاک
20Loading...
19
- بدون اجازه‌ی من دست به آتیش زدی اره؟؟ - دد، ددی بخدا می‌خواستم غذا درست کنم. - دیگه بدتر، من تا تورو آدم نکنم آروم نمی.شینم😱🔞💦 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 صبح پاک
241Loading...
20
دادمان مردیه که جنون‌وار عاشق برادر زن کیوتش میپشه. شب عروسیش بهش محرک جنسی میخورونه و باهاش میخوابه🙊🔞💦 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 23 پاک
81Loading...
21
دختره وسط رابطه شوهرش با برادرش میرسه خونه و همه چیو میبینه😮🔞 عصبانی میشه و میخواد جون داداششو بگیره که...🙊👇 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 18پاک
471Loading...
22
دادمان مردیه که جنون‌وار عاشق برادر زن کیوتش میپشه. شب عروسیش بهش محرک جنسی میخورونه و باهاش میخوابه🙊🔞💦 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 صبح پاک
530Loading...
23
❂یونگ مردیه که برعکس شغل خانوادگیش که مافیاست عاشقانه دوست پسرش رو میپرسته و یوهان هم با اگاهی این حقیقت همش شیطنت میکنه💦🔞 https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk - محموله وانگ رو باید… با سر خوردن دستای پسر روی تنش جمله‌ش رو نصفه گذاشت و به سمتش برگشت. چشم‌های درشت پسرش که از شیطنت برق میزد باعث لبخند محوی رو لبش شد. دستای کوچیک پسر رو از تنش جدا کرد و به سمت لبهاش برد تا بوسه‌ای پشتش زد. - آروم باش یوهان بزار جلسه‌م تموم بشه. - ولی خسته شدم. - قربان جلسه رو کنسل می‌کنید؟ مرد نیم نگاهی به زیر دستاش انداخت و نفس رو با آه درمونده‌ای بیرون فرستاد. _برید بیرون و نیم‌ساعت دیگه برگردید... فعلا باید به یه بچه‌ی 23 ساله توجه کنم. https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk 23پاک
310Loading...
24
❂یونگ مردیه که برعکس شغل خانوادگیش که مافیاست عاشقانه دوست پسرش رو میپرسته و یوهان هم با اگاهی این حقیقت همش شیطنت میکنه💦🔞 https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk - محموله وانگ رو باید… با سر خوردن دستای پسر روی تنش جمله‌ش رو نصفه گذاشت و به سمتش برگشت. چشم‌های درشت پسرش که از شیطنت برق میزد باعث لبخند محوی رو لبش شد. دستای کوچیک پسر رو از تنش جدا کرد و به سمت لبهاش برد تا بوسه‌ای پشتش زد. - آروم باش یوهان بزار جلسه‌م تموم بشه. - ولی خسته شدم. - قربان جلسه رو کنسل می‌کنید؟ مرد نیم نگاهی به زیر دستاش انداخت و نفس رو با آه درمونده‌ای بیرون فرستاد. _برید بیرون و نیم‌ساعت دیگه برگردید... فعلا باید به یه بچه‌ی 23 ساله توجه کنم. https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk 23پاک
450Loading...
25
❂پسر پاور باتمی که پارتنر مدل معروفیه و تو افترپارتی یه جشنواره جلوی کلی ادم بخاطر حسودی به زنی که نزدیک مردش شده بود اون رو تو جمع تحقیر میکنه و همه توقع داشتن مرد جلوش رو بگیره و تنبیهش کنه ولی با کاری که کرد... https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk - بیب نمیدونستم انقدر رو من حساسی با صدای مرد سرها به سمتشون برگشت و فلش دوربین ها از هر طرف به گوش رسید، ولی پسرک عصبانی همچنان به زن روبروش خیره بود. - هی لیا بهتره حرفاشو گوش کنی و نزدیکم نشی چون طعم مشتاشو خوردم و باید اعتراف کنم بدجور سنگینه... با نزدیک شدنش به پسرک حسودش اروم تو گوشش گفت: - بیب بهتره بریم خونه تا رو تختمون و روی تنم به حسودیت ادامه بدی... - همینجوریش هم کل سوشال مدیا رو با کارت بهم ریختی! https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk 18پاک
670Loading...
26
❂یوهان هکر و نابغه کم سن کره‌ای که اتفاقی با بزرگترین مافیای اسیا و امریکا اشنا میشه بعد یه مدت کوتاه قراردادی بینشون بسته میشه که... →→→→→→→→→→→→→→→ اروم در و باز کرد و تونست مرد رو ببینه که پشت میزش با تمرکز کامل مشغول خوندم چیزیه. با قدم‌های بلند به سمتش رفت. +کل امروز و پشت سیستمت بودی و توجهی بهم نداشتی. _بیب خودت که میدونی فردا جلسه دارم. روی پاهاش نشست و خودشو به ارومی روی پایین تنه‌ی مرد حرکت میداد و شونه‌اش رو تو مشتش فشرد. مرد خنده مردونه‌ای کرد و با تکیه دادن سرش به پشتی صندلی با چشم‌های خمار پسر رو نگاه کرد. _بعد چندبار انجام دادنش راید کردن رو یاد گرفتی بیبی؟ بی توجه به پرونده‌ها و سیستم روشن و به راحتی پسر رو با خودش بلند کرد. +ولی کارات مونده... _الان که وقت کار نیست عزیزم، الان فقط وقت ناله کردن زیر گوشم و چنگ انداختن به کتفامه. https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk 8پاک
761Loading...
27
- هیششش با دیدنِ وحشت و نفس حبس شده پسرِ زیرش لبخندش و خورد و آروم سرش و نزدیک‌ گوش بیبی هکر برد. لب‌هاش رو چسبوند به گوشش و زبونش رو خیلی آروم روش کشید. یوهان با حس نفس‌هایی که رو گوشش خالی میشد و خیسی گوشش لرزید و چشاش و بست. اون لعنتی دقیقا داشت چیکار میکرد؟! https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk یوهان پسره هکری از کره جنوبی که ندونسته یه مافیای دورگه امریکایی- کره‌ای رو هک میکنه و وقتی گیر میوفته.. 20پاک
751Loading...
28
پسره یه هکره و زده یه مافیارو هک کرده و از طرفی تو دیدار اولشون توجه مرد مافیاییمون و جلب میکنه ولی وقتی میفهمه پسره کیه نقشه میکشه و پسره رو میاره تو عمارت خانوادگیش تا اونجا... با نزدیک شدن اون دو مرد به جایی که ایستاده بود و کمی دقت فهمید یکی از اون‌ها رئیس ویلیامه. سریع به سمتشون قدم برداشت ولی وسط راه با دیدن فرد کنار رئیس ویلیام شوکه متوقف شد. اون مردی که با صورت خنثی و چشای سرد نگاهش میکرد واقعا اونی بود که فکر میکرد؟ _ پیدات کردم بیبی هکرم... +عاححح تروخدا دستامو‌ باز کن. _متاسفم... تنها چیزی که میتونم برات باز کنم پاهاته پسر کوچولو... https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk ❂بنر واقعی اگه از رمانای مافیایی و کره جنوبی خوشت میاد این رمان برای توئه...🔞💦 17پاک
781Loading...
29
یوهان پسره نابغه و هکری که با بزرگترین مافیای کره قرارداد میبنده تا در قبال سک.س و دادن بدنش بتونه انتقامش رو با قدرت از مرد بگیره... دستمو روی کمرش فشار میدم و بهش نگاه میکنم سیلی روش میزنم و دو انگشتمو…😈🔞💦 https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk بزن رو لینک بقیه‌اش و بخون😬🔞💦 22پاک
1011Loading...
30
❂پسره با یه مدل معروف دورگه امریکایی_کره‌ای تو رابطه‌ است و سره ست عکس برداری با دیدن مرد تو لباسای...😱💦🔞 https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk _"از این لباسا خوشت میاد که انقدر تحریک شدی؟" _"اهه تمومش کن" _"چیو تموم کنم؟ لمس تنت یا این واقعیت که با دیدن من تو لباسای کلاسیک های شدی؟" _"خفه شو و کارت و شروع کن " پسر عصبی از اذیت کردن مرد داد زد و تک خند عصبی مرد باعث شد به خودش بیاد. _"ببخش-" سریع خواست عذرخواهی کنه ولی با بوسه مرد صداش خفه شد. _"انگار یه نفر اینجا نیاز به تنبیه داره... مگه نه عزیزم؟" https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk 17پاک
1110Loading...
31
من تیام پارسیانم🤩 جراح پلاستیک جذاب، شناخته‌شده و باابهتی که چشم همه‌ی دخترای فامیل و محل کارش دنبالشه و به کسی نگاهم نمی‌کنه! ولی یه انتخاب اشتباه زمانی که خارج از کشور بودم، یه وابستگی مزخرف و وصله‌ی ناجور باعث شد یه مشکل روحی بزرگ برام به وجود بیاد، مجبور شدم برگردم ایران و از اون وضعیت دور بشم؛ این برگشتن مصادف شد با رو به روییِ دوباره با عشق دوران دانشجوییم! دختر خوشگل و هاتی که من چندین سال پیش با غرور مسخره‌م از دستش دادم و سهم یکی دیگه شده بود، اما حالا که، بدون نشونه‌ای از حضور کسی تو زندگیش، تک و تنها به خونه‌م پناه آورده بود مگه می‌تونستم از اون زیبایی و ظرافت بگذرم؟!🔞🙊 https://t.me/+Fw9AyzFdPFlhMDY8 https://t.me/+Fw9AyzFdPFlhMDY8 12پاک
1190Loading...
32
چندین سال از ازدست دادن عشق دوران دانشجوییم گذشته بود، من زیادی دست دست کرده بودم، اون خیلی زود به یکی دیگه بله گفت و تشکیل زندگی داده بود اما حالا درحالی که می‌که بیوه‌ست ازم تقاضا داره توی خونه‌م بهش پناه بدم و‌ منم در ازاش یه شرط و شروطی دارم‼️ ممکنه شرطمو قبول نکنه اما نمی‌ذارم این بار به این سادگیا ازم دور بشه، هرطوری شده باید مال من بشه حتی به قیمت اینکه با حالی خراب یه شب هجوم ببرم به اتاقش و...🔞🤤 https://t.me/+Fw9AyzFdPFlhMDY8 https://t.me/+Fw9AyzFdPFlhMDY8 22پاک
1311Loading...
33
آراد و آیسو دوتا دکتر جراح که قرار است مدیریت کلینیک رو به عهده بگیرند سر این ریاست اتفاقاتی پیش میاد که آراد و ایسو به هم نزدیک میشوند و عشق اتشینی بین شون قرار میگیره اما ایسو نمیداند که آراد همسر داره وترکش کرده و قراره جدا شوند یک روز داخل کلینیک مریض هارو کنسل میکنند تا....🤤🔞💦 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 17پاک
1611Loading...
34
✉️ناشناس: سلام یه رمانی بود که خیلی صحنه‌ های بازی داشت و دوبار فیلتر شده بود، اسمشو یادم نیست ولی شخصیتاش فرگل و احسان بودن و فرگل با از دست دادن حافظه‌اش، احسان رو ول می‌کنه و با دکترش می‌ریزه رو هم! صحنه‌هاش خیلی باز بود بخاطر اینکه مامانم نفهمه پاک کردم. خیلی وقته دنبالشم شما لینکش رو دارید؟ https://t.me/+t4bBPM1AiUgyNzI0 https://t.me/+t4bBPM1AiUgyNzI0 سلام عزیزم! 🔗بله لینکش رو برای آخرین بار به صورت حق عضوبتی می‌ذاریم و تنها 70 نفر می‌تونن جوین بشن و بعد اون لینک به صورت خودکار غیرفعال می‌شه. بخاطر صحنه‌هایی که داره زود به زود فیلتر می‌شه و همچنین افراد زیر 18 سال جوین نشن❌🔞 17پاک
120Loading...
35
دختری ک شب عروسیش توسط رقیب عشقش دزدیده میشه و بهش تجاوز میکنن... حالا خانواده پسره به دختره انگ بی‌حیایی میزنن تا اینکه پسره به خاطر عشقش...🥲🔞🔥 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 17 بپاک
20Loading...
36
چشام بسته بود و داد میزدم آراااد. یکی ازون ادما اومد سمتم چنان سیلی بهم زد که پرت شدم رو زمین چشامو که باز کردن دیدم اراد جلومه با بدنی زخمی و دهنشو بسته بودن. سلیم رو به اراد همونطور که منو تو بغلش گرفته بود گفت: _امشب برای همیشه عشقتو از دست میدی امشب دیگ قرار نیس به جشن عروسیتون برسید و شب زفاف بگیرید. چون کار خانومت امشب تمومه. تقاص کارتو باید پس بدی جناب رادمهررر تک تک لباسامو جلو اراد لخت کردن و با تمام توان زجه میزدم. یهو یاراش اومدن دست و پامو گرفتن و خود سلیم...💦😱🔞 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 دختره شب عروسیش بخ دست رقیب عشقش دزدیده میشه و بهش... 12بپاک
90Loading...
37
هدیه امشب لینک vip درخواستیتون ورود 30 نفر مجاز شروع شد… رمان بدون سانسور♨️🔞 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0
170Loading...
38
رمان کلکی و هیجانی، بهترین رمان تلگرام🙊🔞💦 دوتا جراح زیبایی که داخل کلینیک با عشوه گریشون کلی سوتی میدن و ...🤤🤣 ظرفیت فقط 30 نفر دیگه، زود باشین جوین بدین تا لینک باطل نشده✅ https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 کمتر 18سال نیا🙄❌ 22پاک
230Loading...
39
پدره مچ دخترش و با دوست پسرش میگیره و...❤️‍🔥🔞💦 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0
20Loading...
40
آراد و آیسو دوتا دکتر جراح که قرار است مدیریت کلینیک رو به عهده بگیرند سر این ریاست اتفاقاتی پیش میاد که آراد و ایسو به هم نزدیک میشوند و عشق اتشینی بین شون قرار میگیره اما ایسو نمیداند که آراد همسر داره وترکش کرده و قراره جدا شوند یک روز داخل کلینیک مریض هارو کنسل میکنند تا....🤤🔞💦 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 17پاک
290Loading...
یه #کانال فوق العاده اوردم براتون🔥 رمان جذاب و متفاوت #گنج_کارینا☠ داستانی سراسر معما و هیجان💫 اگه از #رمان های تکراری و کلیشه ای خسته شدی سریع بزن رو لینک زیر تا رمان از ژانر کمیاب دزد دریایی رو بخونی🏴‍☠️ #ژانر_طنز😂 #کلکلی😜#دزددریایی☠#هیجانی🔥 #معمایی🔎#ماجراجویی💡#اشرافی👑 از دستش نده🥹👇 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 صبح پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
رمانی زیبا و خوندنی🫢💣 #بدن بی‌نقص ماتیلدا بین #بازوهای آدریان یکی از زیباترین چیزای دنیا بود!🔞🔞 طوری که آدریان با #آرامش بدن ماتیلدا رو #نوازش میکرد... و طوری که ماتیلدا با #قوس دادن بدنش آدریان رو بیشتر از قبل #شیفته‌ی خودش میکرد🔞🔥 داستان عشق بین دزد‌دریایی و دختر اشراف‌زاده🏴‍☠ عضویت محدود💥 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 23پاک
نمایش همه...
👍 1
Repost from N/a
هفتا #دختر_اشراف‌زاده که خوشی زیر دلشون رو میزنه و دزد دریایی میشن #خوشگل و #مهربون که حسابی دل میبرن خودشون گنجن و دنبال گنجم میگردن ولی این دزد دخترا میشن #کراش یه مشت پسر #جذاب و #مغرور و یه عاشقانه‌ی #جنجالی میسازن درست وقتی تو یه #جزیره‌ی دور افتاده گیر میوفتن...🔥 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 17پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
دختری بودم که‌ از بچگی رویای نابودی ادم بدا رو داشت⚖ دختری که دنبال این بود دنیا رو پر از امنیت و آرامش بکنه و در اخر به دختری تبدیل شدم که باید زندگیش رو بزاره پای پیدا کردن قاتلی که داره بی گناه سلاخی میکنه🔞🔞 میکشه و به غارت میبره‼ دیگه دارم ناتوان میشم #قاتل باهوش وفریبنده ست اون عوضی یه #شیطان واقعیه https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 عضویت محدود🔞♨️ رمان دارک و جنایی تله شیطان 22 پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
#سیلی محکمی که تو صورتش خورد اون رو روی زمین #انداخت🔥 یقه #لباس لئا گرفت و با کشیدنش اونو تا وسط شکمش #پاره کرد🔞 #بعضش شکست و قطرات اشک دونه دونه از مروارید های سبز #چشماش پایین ریختن. مرد با دیدن اشکاش پوزخندی زد و گفت: هنوز مونده تا گریه کنی... حرفش با باز شدن ناگهانی در قطع شد‼ با دیدن شخص پشت در سه نفر #ترسیدن و یه نفر #خوشحال شد. فرشته نجاتش داده بود یوری با دیدن #شونه‌های #لرزون لئا با خشونت اونو تو بغلش کشید: میکشمشون! تک تکشون رو میکشم ‼ببخشید که دیر رسیدم... ببخشید... میخواستن به دختره تجاوز کنن که پسره میاد نجاتش میده🥹🔞💦 17پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
با طنازی بهش نزدیک شدم و از پشت بهش چسبیدم -خودت زحمت درآوردن لباسمو میکشی یا خودم درشون بیارم عزیزم؟ دست داغش دورم تنیده شد، بوسه داغی روی گردنم زد -خودت خوب می‌دونی چقدر تو این لباس سفید عروس دیوونه کننده شدی که داری اینجوری ازم دل می‌بری افرای من!!🔥 با ناز خندیدم که با یه حرکت سریع منو برگردون سمت خودش و خیره چشام لب زد -امکان نداره لذت درآوردن لباستو اونم وقتی این همه منو تشنه بردی لب ساحل و برگردوندی از دست بدم! صورتشو با دستام قاب گرفتم و بوسه داغی مهمون لباش کردم...دستاش نوازش وار روی تنم رقصید...همونطوریکه غرق هم بودیم، دستش روی زیپ لباسم نشست و تا گودی کمرم پایین کشیدش -حاضری تقاص پس بدی افرا؟🔞⛓ لبخند جذاب کجی زدم -تقاص شیطنتا و دل بردنام ازتو میخوای بگیری آرمین؟ یهویی نگاش خالی شد از هر حسی! متعجب به چشای یخ زده‌اش نگاه کردم که دستش چنگ شد توی موهام و سرمو به سمت خودش متمایل کرد... پوزخند پررنگی که نمی‌دونم چرا باعث یخ زدن خون توی رگام شد رو لباش نشست و با بی‌رحمانه‌ گفت -نه عزیزم تقاص خر بودنت که انقدر راحت خامم شدی! راستش فکر نمیکردم تویی که بقیه برات سگم نبودن انقدر راحت تسلیمم شی، ولی...هه! خیلی راحت گولمو خوردی و دل باختی!😱♨️ نفسم تنگ شد...خدایا چطور ممکنه؟ این آدم شوهر من، آرمینه؟! -ولی اصلا ناراحت نباش عزیزکم از اونجایی که برام میمیری، بهت افتخار میدم یه شبو باهات بگذرونم و فردا صبح هرکی میره پی زندگی خودش و اینطوری داستان من و تو، درست همونطوریکه برنامه‌ریزی کرده بودم؛ تموم میشه!! خدایا اصلا نمیتونم باورم کنم کسی که این حرفا داشت از دهنش بیرون میومد همون آرمینی بود که دیوونه‌وار منو می‌پرستید و ادعا می‌کرد بدون من حتی نمی‌تونه زندگی کنه! انگار حرفامو از توی نگام خوند که پوزخند صداداری زد و محکم و عصبی هلم داد...پرت شدم روی تخت که کمربندشو محکم کشید و با نگاهی که نفرت پرت میکرد سمتم و قلبمو مچاله، لب زد -هرچند امشب با اون تصورات رویایی که تو مخته زمین تا آسمون فرق داره...عشق و شب هاتی در کار نیست، فقط قراره درد بکشی و زیرم جون بدی افرا!فقط خدا به دادت برسه!💦🔞⛓ کمربند و بالا برد و وحشیانه... https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk یکی از جنجالی ترین رمانای انتقامی اخیر تلگرام!!😱♨️ قلم نویسنده‌ش ترکونده اگه تا الان نخوندیش نصفه عمرت بر فناست✍🔥 صبح پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
- یعنی تو فقط بخاطر انتقام با من ازدواج کردی آرمین؟! پکی به سیگارش می‌زنه و با پوزخند می‌گه: - نکنه واقعاً فکر کردی عاشق چشم و ابروی کج و کوله‌ت شدم؟! قلبم می‌شکنه از حرفش و با حرف بعدیش، کل وجودم می‌شکنه! - امشب پرواز دارم، نمی‌گم کجا دارم می‌رم که دم‌پرم نشی. فقط‌هم می‌تونی توی خوابت رنگ طلاق‌و ببینی!💔❌ https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk 22 پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
- باید این بچه رو بندازی افرا❗️ https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk با بغض می‌گم: - اما آرمین! با خشم می‌غره: - اما و اگر نداره! اشک می‌ریزم و می‌گم: - من دلم نمی‌خواد بچه‌م‌و بکشم. پوزخندی می‌زنه و می‌گه: - ولی تو می‌دونی که مجبوری می‌دونی که من متأهلم و نمی‌تونم این توله رو گردن بگیرم. با خشم چونه‌م رو توی دستش می‌گیره و توی صورتم می‌غره: - پس دختره خوبی باش و این توله رو بنداز! چونه‌م رو رها می‌کنه و درحالی که گونه‌م رو نوازش می‌کنه با لحن ترسناکی ادامه می‌ده: - تو که دلت نمی‌خواد به روش خودم این برات بندازمش، هوم؟!🔥 https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk 17پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
پسره برای انتقام به دختره نزدیک میشه ولی حالا روش غیرتی شده و براش سینه چاک میده🥺🔥✨ -با اون پسره‌ی مادر‌به‌خطا تو اتاق تنهایی چه گوهی میخوردی افرا؟؟ - انتظار داری با خواستگارم برم تو اتاق چیکار کنم؟حرف میزدیم خب - خواستگارمو زهرمار!آدم میره تو اتاقش دو ساعت با خواستگار کوفتیش میمونه تو اون خراب شده و هر و کر راه میندازه؟ - خب میخواستیم ببینم نقاط مشترکمون برای تشکیل زندگی مشترک چیه...بعد فهمیدیم که خیلی باهم تفاهم دا- یهویی همچین منفجر شد و کوبیدم تو دیوار که اشهدمو خوندم - الان میدونی داری آتیشم میزنی که انقدر ریلکس از خودتو و اون تفاهم لعنتیت با اون دیوث جلوم میگی و از دیدن جلز و ولزام لذت میبری، نه؟سگ برینه تو زندگی هرکی که بخواد تورو ازم بگیره!دو روز دیگه میام خواستگاریت تا بفهمی تفاهم و زندگی مشترک یعنی چی! کپ کرده نگاش کردم که پوزخند عصبی‌ای زد و به سمت لبام خم‌ شد - منتهی من مثل اون آشغال نیستم بشینم باهات تفاهم پیدا کنم، بجاش ترجیح میدم از تنها بودنمون نهایت استفاده رو کنم و یه جای سالم روی تنت نذارم!https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk 22 پاک
نمایش همه...