cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

حرف دل

منو شناختی من همون دختر روزهای سختم هنر من نوشتن صدای زنان هس بلند بخندید باید ب صدایمان عادت کنن شما عزیزان میتوانید دلنوشته های سحرامینی رااز این آدرس مشاهده کنید تاریخ تولد کانال 1399/10/25 لینک ورود ب کانال حرف دل👇👇 @Shbzq

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
834
مشترکین
+224 ساعت
+27 روز
+1630 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

#رمان📓 #فرفری_مویه_غزل_ساز_منی✨ #نویسندگان_(F&R&P) **** #پارت_۲۲۰ مه : مم تور خیلی مام 😍 بهنام تو‌از کی فهمیدی مر مایی بهنام : بقول خودتو مم دقیق نمیفهمم ولی سه هفته از نومزادی ما که تیر شده بود بتو عادت کرده بودم اگه یک روز تور نمیدیدم فکر میکردم یک چیزی گم دارم تا همو‌ روزی که شما رفتن کابل به خونه‌ بودم که‌ از گپا بیتا و گیتا فهمیدوم برفتین کابل خیلی اعصبانی و ناراحت شده بودم که‌ بمه نگفتی که بتو پیام دادم و خدی هم دعوا کردیم همو چند روزی که نبودی خیلی بمه سخت گذیشت همو شاو که او اهنگ بتو ری کردم خیلی تو یاد کرده بودم‌ و دگه نتونستم تحمل کنم و به بونه مجلس عمر بیامادم کابل از حرفایی که بهنام میزد خیلی خوش مه میاماد خیلی خوشحال بودم هیچی نگفتم و همیته به فکر گپا بهنام بودم که بهنام مر صدا کرد گفتم : جان بهنام : کجایی تو دو ساعته صدا میکنم گفتم یک اعتراف دگه هم بتو بکنم مه : ها😕 بهنام : روز شیرینی خوری یادتونه ایشته اهنگی بود که رقصیدیم بخندیدم و گفتم : مگه میشه یادمه بره ایشته اهنگی بود 🤦‍♀😂 اول اهنگ‌ ایرانی بود مه نمیفهمم ای دی جی چی پیش خو‌ فکر کرد که اور اورد 😕 بهنام : مه گفتم بیاره 😂😂 مه : تو گفتی کی؟؟ چری😕 بهنام : وقتی دیدم هرچی مه میگم نه تو هیچی نمیگی سوخت مه گرفت و گیتا صدا کردم و اهسته اسم اهنگ بریو بگفتم که بیاره تا تو باشی دگه ایته کارا نکنی😂😂 مه : بهنام تو دگه کی بود بااا چقذر سوختمه گیرفته بود خاطری اهنگ 😒😂 بهنام : وقتی خودی خودخو‌ بلند گپ زدی همیته مر خنده گیرفته بود بزور خور کنترول کردم همیته مه تعریف میکردم و بهنام تعریف میکرد و اختلاط میکردیم‌ ساعت سیل کردم دوازده بجه شده دوساعت خدی هم گپ میزدیم 🤦‍♀ از بهنام خداحافظی کردم و خاو شدم @Shbzq حرف دل
نمایش همه...
👍 1 1🥰 1
#رمان📓 #فرفری_مویه_غزل_ساز_منی✨ #نویسندگان_(F&R&P) **** #پارت_۲۱۹ بهنام : چی گذیشته بودی 😕 مه : بچه خارجی گک تهمت زن 🙈😂 چند لحظه صدایو نماد گفتم : الو بهنام هستی که با صدا بلندی شروع کرد به خندیدن بهنام : خدا بچه خارجی کگ تهمت زن 😂😂😂 همیته یک دیقه خدی خودخو تکرار میکرد و میخندید بهنام : خدایی ای دگه ایشته لقبی بود 😂😂 مه : مچم دگه همیته میگفتم 😂 بهنام : میفهمی مهناز مم بتو لقب داده بودم 😂 مه : چی میگفتی 😕 بهنام : دختر خُل و چ‍ِل 😂 مه : خل و چل یعنی چی دگه بهنام : یعنی ابول 😬😂 مر خنده گرفت ولی خور کنترول کردم که نخندم مه : خیر بینی مه ابولم 😒 بهنام : نه عشقمه معلومه که نیی ولی او وقتا خیلی خدی مه جنگ میکردی مم همیته میگفتم ناراحت شدی ؟ ( طاقت ناراحتی بهنام ندیشتم نه که کمی اور بعذاب میکردم خاطر ای لقبی که بمه گذیشته ) بخندیدم و گفتم : نه نشدم ولی ابول دوست دخترا قدیمی تونن 😑😂 بهنام : تو از کجا خبر داری که مه دوست دختر دیشتم مه : یعنی دیشتی 😕 بهنام : خو خودتو فکر کن ایته بچه مقبولی ایشته دوست دختر ندیشته باشه 😕😂 مه : خوبه خوبه وقت کردی کمی از خودخو تعریف کن بعدشم مقبولی گنده گی چه ربطی به دوست دختر دیشتن داره😒 بهنام : چشم😂 خوو ایته بود که خود دخترا بمه پیشنهاد میدادن مثل تو‌که عاشق مه شده بودی😌😂 مه : دخترا بد میکردن تو‌چری قبول میکردی اصلا 😑 بهنام بخندید و گفت : حسودک مه 😍😂 مه : حسود نیوم ولی تو نباید دوست دختر میدیشتی😒 بهنام : شاید باور نکنی مهناز مه هیچ وقت نه دوست دختری دیشتم نه به دختری فکر میکردم چون تمام فکر و ذکرمه کارمه بود ( ای گپ که گفت خعلی خوشحال شدم) مه : مغرور خودمنی دگه😍😂 بهنام : راستی مهناز نگفتی ایشته مر خیلی ترتر ماستی😕😂 مه : بااا هنوز یاد تو نرفته 😕 بهنام : نه مگه یاد مه میره بگو دگه مه : باشه دقیق یادمه نیه ولی به شیرینی خوری کاکا سمیع وقتی تور دیدم یک رقمی شدم و وقتی عمر چوب بزد رو دستمه و خدی یو سر و صدا کردی خیلی خوش مه اماد فکر کنم از همونجی کم کم بتو علاقه مند شدم بهنام : پس یعنی قبل از نومزادی ما هم مر ماستی الکی بونه خو استخاره کردی شیطون 😂😂 مه : خوب نه بخدا بونه نکردم تور ماستم ولی وقتی رفتار تو دیدم پشیمون شدم و گفتم هرچی جواب استخاره مه شد قبول دارم بهنام : میفهمم دلبر شوخی میکنم خدی تو مهناز ! مه : جان بهنام : خیلی خوشحالم که خدا تور سر راه مه گذیشت خدا صد مرتبه‌ شکر تور خیلی مام مهناز میفهمی خیلی مه : مم تور خیلی مام 😍 بهنام تو‌از کی فهمیدی مر مایی @Shbzq حرف دل
نمایش همه...
1🥰 1
#رمان📓 #فرفری_مویه_غزل_ساز_منی✨ #نویسندگان_(F&R&P) **** #پارت_۲۱۸ سه هفته از شاوی که امادن جواب عروسی گرفتن تیر میشه که به ای سه هفته یکسر درگیر خریدا عروسی بودیم خیلی مونده شدم خدایی از یک طرف پنتون مه بود و از طرفی هم کورس انگلیسی مه که مجبور شدم کورس انگلیسی به تعجیل بگذارم چون صب پنتون میرفتم و چاشت هم بازار و اصلا وقت ندیشتم که کورس برم چند روز پیش برفتیم لباس عروس و ارایشگاه هم گپ زدیم به ای چند وقت همه درگیر همی مجلس بودن هفته پیش خانواده خاله جان مه اینا هم از کابل بیامادن که نومزاد عمر هم خدینا هسته ولی فعلا به خونه مادر جان ایناین صبا شاو حنا بندونی یه همیته استرس دارم که بی حد هی داشتم به همی مجلس فکر میکردم که گوشی مه زنگ اماد دگه عادت کرده بودم هر شاو بهنام زنگ میزد و خدی هم گپ میزدیم بقول خدیو میگه تا صدامه نشنوه اورخاو نمیبره 😍 مه : سلام بهنام : سلام دلبر مه خوبی مه : خوبم شکر تو‌ خبی بهنام : صداتو که میشنوم عالی میشم موفرفری مه ( از وقتی فهمیدوم بهنام حالت موهامه خوش داره دگه بدمه نمیایه اگه کسی هم بمه مو‌ قجه قجه بگه ) مه : الهی شکر چخبر بهنام : خبر سلامتی تو گلمه یکسره لحظه شماری میکنم که دگه نیازی نباشه صدا تو از پشت گوشی بشنوم 😍 مه : سلامت باشی نفس میگم بهنام بهنام : جان دلم چی میگی مه : یک گپیه چند وقته مام بتو بگم ولی خجالت میکشم 😐 بهنام : از چی خجالت میکشی خجالت نداره 😕😂 مه : انه بهنام دگه بخندید و گفت : جانِ بهنام شوخی میکنم عشقمه بگو میشنوم مه : همو ‌وقتا که تازه اماده بودی و خدی هم جنگ کردیم بهنام : خب مه : بتو یک لقبی گذیشته بودم بهنام : چی گذیشته بودی 😕 @Shbzq حرف دل
نمایش همه...
#رمان📓 #فرفری_مویه_غزل_ساز_منی✨ #نویسندگان_(F&R&P) **** #پارت_۲۱۷ #مهناز بهنام که برفت مم سرخو‌بگذیشتم و به کارا بهنام فکر میکردم هیچ وقت فکر نمیکردم که بهنام عاشق مه شه به همی فکرا بودم که مر خاو برد صب وخستم برفتم برد بصیره که بریم پنتون مه : سلام خوبی بصیره : شکر تو خبی مه : خوبم شکر بصیره : شکر مه : میگم بصیره مام یک چیزی بتو بگم بصیره : ایته که تو میگی حتما خبر مهمی یه بگو ببینم چی گپه مه : دیشب خونه کاکا جان مه اینا بیامادن جواب عروسی گرفتن 😐 بصیره : انه ایشته زودی 😕 شما چی گفتین مه : مم میگم زوده هیچی دگه چی ماستیم بگیم هر کس یک گپی گفت مودر مم راضی شدن 😐 بصیره : یعنی جواب دادین دگه 😕 مه : ها دگه بصیره : خیره دگه بلاخره که مگری بری سر خونه زندگی خو‌ پس چی فرقی میکنه کی بشه مه : ها دگه بصیره : مرگی ها دگه دگه هیچی یاد نداری که یکسره همیر تکرار میکنی 😑 مه : وی خو چی بگم 😕 بصیره : کی بخیر هسته عروسی؟! خاطری اماده گی‌ بگیرم 😌😂 مه : مچم دگه هموته که کاکا جان مه دیشب گفتن به اوایل نوروز بصیره : اهاا خوبه بخیر باشه مه : تشکر سلامت باشی بصیره : تیاره تیاره ایته بمه قیافه نگیر خاطری مایه عروسی کنه ایشته لفظ قلم هم گپ میزنه 😒😂 مه : انه😕 تو هم لیاقت نداری خوتو الدی گپ بزنم حقه بگم بتوچه 😑😂 بصیره : به خوتو چه و خوتو لیاقت نداری😒😂 حالکم ایقذر گپ مفت نزن که دیر شد حالک استاد میره به صنف به صنف هم که بودم الدی درس نفهمیدم از بستیکه ذهن مه درگیر عروسی بود🤦‍♀ از پنتون که امادم برفتم به اتاق خو رختا خو عوض کردم و برفتم پایین و دیدم زن کاکامه به خونه مانن سلام و خوشامد کردم که زن کاکا مه گفتن : مهناز جان برو طبق پایین سیل کن ببین چی کمبود داری که صبا خدی بهنام برین به بازار و هر چی کمه بخرین مه : حمالی زود نیه زن کاکا جان زن کاکامه : نی دگه خاطری زود تر خونه شما اماده شه بیزو باز درگیر خرید عروسی میشین وقت کم نیاریم مه همو چیزایی که میفهمیدوم کمه لیست گرفتم بازم تو یک سیلی بکن مه : باشه زن کاکا جان @Shbzq حرف دل
نمایش همه...
👍 1
#رمان📓 #فرفری_مویه_غزل_ساز_منی✨ #نویسندگان_(F&R&P) **** #پارت_۲۱۶ #بهنام با تعجب طرفیو‌ نگاه کردم ( اصلا باور مه نمیشد که مهناز قبلا مر ماسته باشه 😕) مه : یعنی ایشته؟! مهناز : نمام اعتراف کنم مه : نی والا موضوع بیخی جالب شد یعنی تو‌ عاشق مه بودی و مه خبر ندیشتم 😍😂 مهناز : فعلا هیچی نمام بگم 😝 مه : غمی نداره که نمیگی بیزو همه دخترا عاشق مه بودن😌😂 ( ایر از ضد گفتم که ببینم مهناز چی عکس العملی نشون میده😂) ولی تعریف از خود نباشه چه وقتی که ایران بودم چه المان یا اینجی همیشه نگاه دخترا رو‌خودخو حس میکردم 😐 مهناز پینک‌ خو تروش کرد و گفت : همه دخترا بد کردن😑 بخندیدم و گفتم : حسود خودمنی مو فرفری مه 😍😂 ولی جدی مهناز واقعا خعلی کنجکاو شدم بگو ایشته بوده گفتم : حالک میرم خاو میشم چون فردا کلی کار داریم تو هم خاو شی که خسته نباشی باز سر فرصت از زیر زبون تو گپ میکشم که کی عاشق مه شدی 😉 رویو‌ بوس کردم و گفتم : شبت عالی دلبر مهناز : شب تو هم عالی نفسمه از اتاق مهناز بیرون و شدم و برفتم به اتاق خودخو @Shbzq حرف دل
نمایش همه...
👍 1
#رمان📓 #فرفری_مویه_غزل_ساز_منی✨ #نویسندگان_(F&R&P) **** #پارت_۲۱۵ خدایی مه بدون ایکه بتو بگم کاری بکنم یا تصمیمی بگیرم عصبانی نمیشی😑 بهنام : تو نباید بدون اجازه مه کاری بکنی طرفیو بن. عصبانیت سیل کردم که دیدم بخندید مم یک مشتی بزدم رو بازو یو گفتم : بهنام دگه گفت : خیلی خور کنترول کردم که عصبانی به نظر بیام ولی نشد😂 گفت : مهناز چرری آمادگی عروسی نداری😕 مه : خووب ایته یکدفگی شد مم. به اینجی که گپ مه رسید مر گریه گرفت و اشکامه بریخت😭 بهنام اشکامه پاک کرد و گفت : چری گریه میکنی عشقمه اگه دوست ندیشته باشی فعلا عروسی نمیگیریم همیته که گریه میکردم گفتم : بهنام خیلی آقا جان خو یاد کردم😭 فکر نمیکردم که به عروسی مه نباشن خیلی کمبودنا حس میکنم بهنام مر بغل خو‌کرد و گفت : فدای چیشا تو بشم حتما قسمت نبوده دگه خدا خودیو بیتر میفهمه از ما حالکم گریه نکن که دوست ندارم چیشا قشنگ تور پُر اشک ببینم واشکا مه پا کرد و گفت : راستی مهناز مه : جان بهنام : جانت سلامت میفهمی ماه عسل مام تور کجا ببرم مه : کجا🙄 بهنام : مام تور ببرم به والسوالی شنییدند از ته بغلیو بیرون آماد طرفیو سیل کردو گفتم : خنده هم ندیشت 😶 بخندید گفت : میگن خوب جاییه😂 مه : عمه خو ببر اونجی😒 بخندید مر هم خنده گرفتم گفت : مهناز خیلی تور مام همیشه بخند خوش ندارم ناراحتی تور ببینم مه : مم خیلی تر تور مام 😍 به خنده گفت : با خیلی تر چیه 😂 گفتم : یعنی قبل ایکه تو مر ماسته باشی مه تور ماستم بهنام به تعجب طرف مه سیل کرد...... @Shbzq حرف دل
نمایش همه...
👍 1
#رمان📓 #فرفری_مویه_غزل_ساز_منی✨ #نویسندگان_(F&R&P) **** #پارت_۲۱۴ (ای بابا انی بهنام هم از دستمن ناراحت شد فکر کنم زیاده روی کردم🤦‍♀ ) نوشتم : بهنام دیدم سین زد جواب نداد چن دیقه دگم منتظر موندم دیدم هیچی نگفت مم نت خو خاموش کردم (خوب درسته مم زیاده روی کردم خوب او هم اشتباه کرده حالکم خیره که جواب نمیده مم بیکار نیوم نازیو بکشم 😒) خدی خودخو فکر میکردم که بری اولین باره که از وقتی رابطه ما خوب شده بهنام ایته از دست مه ناراحت شد صدا سایلنت(لرزش) گوشی مه بالا شد دیدم بهنامه مه : بلی بهنام : بیا در دهلیز وا کن مه : چی گفتی چکار کنم. 🙄 بهنام : میگم پشت در م و بیا در وا کن (ای وخیسته بیاماده بالا با از گپ زدنیو هم معلوم میشه عصبانیه) برفتم در دهلیز وا کردم دیدم پینک تروش ایستاده یه (ایشته اعصایو هم خرابه🙄) بیاماد داخل دست مرهم کش کرد ببرد به اتاق مه در اتاق رم بسته کرد چری بیامادی بالا شاید فرحناز و فرزاد بیدار بشن بهنام : مهم نیه چری نت خو خاموش کردی مه : تو جواب ندادی دگه مم بیزو خاو دیشتم ماستم خاو بشم بهنام : اصلا مه جواب ندادم ولی تو چری نت خو خاموش کنی شاید جواب میدادم مه : چکاره تور بهنام بهنام : مر چکاره تور چکاره که یکسر بونه گیری میکنی مه : باز میگه بونه گیری میکنی خدایی مه بدون ایکه بتو بگم کاری بکنم یا تصمیمی بگیرم عصبانی نمیشی😑 @Shbzq حرف دل
نمایش همه...
👍 1
#رمان📓 #فرفری_مویه_غزل_ساز_منی✨ #نویسندگان_(F&R&P) **** #پارت_۲۱۳ بهنام : ها درسته نگفتم ولی مگه عروسی کردن آمادگی مایه چری ایقذر بونه گیری میکنی مهناز مه : از آخرم گپ تو همینه که مه بونه گیری میکنم یعنی حالک مه مقصر شدم دگه بهنام : اگه بونه گیری نیه پس چیه آمادگی عروسی که باید بگم خونه ما که تیاره و هر چی هم که کم باشه خدی هم میریم میخریم نزدیک به زن عمو جان هم که هستی از جایی هم که مه تور نمیگردونم پس مشکل تو چیه خانومی مه : اصلا مشکل مه ای گپا نیه مه میگم ته زندگی ما هر تصمیمی که گرفته میشه بایدد هر دوتا ما در جریان باشیم و ای هم عروسی هر دوتا مانه دگه مگری به مم میگفتی 😐 بهنام : باشه اصلا مقصر منم مه فکر میکردم که خوشحال میشی زودتر عروسی بگیریم و زندگی مشترک خو شروع کنیم حالکم خیره اگه تو راضی نیی مه خدی بابا خو صحبت میکنم عروسی عقب میندازیم هنوز هم که کارا ما رو به راه نشده (خودمم خوش دیشتم خدی بهنام بریم سرخونه زندگی خو و واقعانم بهنام دوست دارم ولی خوب بقول خود بهنام دل مه پُر بود و بونه گیری میکردم ) مه : میشه فردا گپ بزنیم حالمه اصلا خوب نیه. بهنام : نه نمیشه مگری حمالک گپ بزنیم که راضی هستی یا نه مه : بهنام گپ راضی بودن مه نیه مه میگم چری ایته یکدفگی و به مم که نگفتی بهنام : گفتم که ماستم سوپرایز بشی نمیفهمیدم ناراحت و عصبانی میشی حالکم اصلا اشتبااه کردم که بدون هماهنگی خدی تو ای کار کردم فردا هم خدی بابا خو گپ میزنم خداحافظ (ای بابا انی بهنام هم از دستمن ناراحت شد فکر کنم زیاده روی کردم🤦‍♀ ) @Shbzq حرف دل
نمایش همه...
👍 1
#رمان📓 #فرفری_مویه_غزل_ساز_منی✨ #نویسندگان_(F&R&P) **** #پارت_۲۱۲ که دوباره پیام داد : چری سین میزنی جواب نمیدی؟!😕 که بازم سین زدم جواب ندادم که پیام داد : سه دیقه وقت داری مهناز که جواب بدی اگه جواب ندی میام بالا (به هر کاری از زور کار میگیره مگری همیشه گپ خودیو بشه😒) نوشتم : کار خو بگو😐 بهنام : بد نیه خدی نومزاد خو ایته گپ میزنی🙄😂 (با شوخی هم میکنه 😑) نوشتم : مه خاو دارم بهنام اگه کار نداری مام خاو بشم بهنام : اگه قرار باشه ایته هم. جواب بدی میام بالا مه: بهنااااااام همیشه مگری گپ تو باشه و همیشه هم همیته بوده 😒 بهنام : چری ایته دل تو پره نفسمه مه : فکر کن شاید مقصر خوتو باشی البته اگه خور به او در نزنی یعنی بهنام مه آدم نبودم که مر در جریان نگذیشتی😒 بهناام : ای گپا چیه گلمه مه گفتم شاید سوپرایز بشی ناراحت شدی؟! مه : یادتونه او دفعه بدون ایکه به بتو بگم به کابل رفتم ایشته بد تو آماده بود حالک توقع داری خوشحاال باشم بهنام : او مسئله فرق میکرد همگی خدی هم قاطی نکن مه : خوبه خوبه بیخی تو راس میگی مگری بمه جلوتر میگفتی چون مه اصلا آمادگی عروسی ندارم 😐 (گپ آمادگی نبود ولی خوب باید بمه بهنام میگفت بیزو دلمم از ایکه آقا جان خو یاد کردم پُر بود😞) بهنام : ها درسته نگفتم ولی مگه عروسی کردن آمادگی مایه چری ایقذر بونه گیری میکنی مهناز @Shbzq حرف دل
نمایش همه...
👍 3
#رمان📓 #فرفری_مویه_غزل_ساز_منی✨ #نویسندگان_(F&R&P) **** #پارت_۲۱۱ کمی که گریه کردیم فرزاد رو بطرف فرحناز گفت : تو‌اگه بخاطر ازی گریه میکنی که ای از پیش ما میبرن که بتو بگم ای بم بیخ ریش مانه خوهر هیجا نمیره 😐😂 بعد رو خو طرف مه کرد گفت : تو هم اگه گریه میکنی مه میشه پشیمون نشن تور نبرن که بتو بگم گریه نکن خوهر خو بگردم بهنام پشیمون نمیشه پس غم نخور 😂😂 هم مه و هم فرحناز خنده گرفت همیشه همیته بود اگه کمی ما ناراحت بودیم فرزاد مار میخندوند بخندیدم و دست مشت کردم بزدم رو بازو یو و گفتم : فرررررزاد فرزاد بخندید وخیست گفت : خبه دگه گریه مریه دگه بسه نخود نخود هر کی رود خانه خود وخزیم که بریم خاو شیم فرحناز وخست شب بخیری کرد و برفت فرزاد : دگه نبینم گریه کنی خوبه مو قجه قجه برار خو مه : چشم فرزاد : چیشا بدل شب بخیر مه : شب تو هم بخیر فرزاد که برفت سر خو بگذیشتم یادمه از اقاجان مه اماد هیچ وقت فکریو نمیکردم ایته زودی از پیش ما برن 🥺 یادمنه گاهی وقتا که اقاجان مه خدی مودرمه شوخی میکردن و میگفتن : انی خانم جان تا چیش بهم بزنیم دخترا ما عروس میشن پس صبا میبینی هر کدوم خدی چهار پنج تا بچه ته کله مانن 😂😂 مم میگفتم اقا جان و همه میخندیدن ایشته حالک اقاجان مه نین که ببین دخترنا عروس شده😭😭 همیته گریه میکردم و یادمه از اقاجان مه میاماد 🥺 که به گوشی مه پیام اماد دیدم بهنام نوشته : اگه بیداری نت خو روشن کن نت خو روشن کردم دیدم سه تا پیام داده سلام عزیزم خوبی خاوی؟؟؟ سین زدم ولی هیچی نگفتم که دوباره پیام داد : چری سین میزنی جواب نمیدی ؟!😕 @Shbzq حرف دل
نمایش همه...
👍 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.