ادبیات، فلسفه و سینما
نخستین فرسته: https://t.me/NazariyehAdabi/4 تبلیغ و تبادل: @arkhay199 Instagram: https://www.instagram.com/cinematheory2024?igsh=bGdhNGF4YjdscGlv Channels: @NazariyehAdabi @Nazariyeh_book @Philosophy_files @Nazariyeh_Cinema
نمایش بیشتر22 838
مشترکین
+924 ساعت
+2417 روز
+74630 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
"Metallic Rain"
Artist: "Vangelis"
Album: "Direct"
Released: "1988"
@NazariyehAdabi
Photo unavailableShow in Telegram
سخن از پچ پچِ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجرههای باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیا بیهوده میسوزند
و زمینی که ز کِشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
"سخن از دستانِ عاشقِ ماست
که پُلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فرازِ شب ها ساختهاند ..."
#فروغ_فرخزاد
@NazariyehAdabi
🔸موسیقی فیلم دکتر ژیواگو- آهنگساز: موریس ژار
▪️کارگردان: دیوید لین
#موسیقی
@NazariyehAdabi
خستهکننده است، خیلی خستهکننده است، که در یک آن ببری و ببازی، با احساسات همزمان، دل آدم که از سنگ نیست، که رأی را تحریر کنی، حکم اعدام صادر کنی، و در جایگاه از حال بروی، خیلی خستهکننده است، در دراز مدت، خستهام کرده، اگر جای خودم بودم، خستهام می کرد.
این بازی است، دارد به بازی تبدیل میشود، میخواهم بلند شوم و بروم، اگر این من نیستم کسی خواهد بود، شبحی، زنده باد اشباح، اشباح مردگان، اشباح زندگان و اشباح نامدگان. در پیاش خواهم رفت، با چشمان مهر شدهام، او به در نیازی ندارد، به فکر نیازی ندارد، تا از این سر خیالی خارج شود، با هوا و با زمین بیامیزد، و محو شود، ذره ذره، در تبعید. حالا من روح زدهام، کاش بروند، یکی یکی، آخرینشان هم ترکم کند، و خالیام بگذارند، خالی و خاموش. آنهایند که نام مرا زمزمه میکنند، که با من از من حرف میزنند، کاش بروند و این حرف ها را با دیگران بزنند، که آن ها هم حرفشان را باور خواهند کرد. همهی این صداها از آنهاست، مثل جرنگ جرنگ زنجیرهایی در سرم، که جرنگ جرنگ کنان میگویند که من سر دارم.
اینجاست جایی که امروز عصر دادگاه تشکیل جلسه میدهد، در اعماق چنین شب گنبدگونی، اینجاست جایی که من منشی و کاتبم، بی آنکه بفهمم چه میشنوم، بیآنکه بدانم چه مینویسم. همین جاست که فردا شورا تشکیل خواهد داد، برای روح من نیایش خواهند کرد، مثل روح یک مرده، درون مادری مرده، تا به لیمبو* نرود، بامزه است این الهیات ...
پ.ن: در الهیات کلیسای کاتولیک، لیمبو (اعراف) (به لاتین لیمبوس، به معنی لبه و سرحد که اشاره به «مرز» دوزخ دارد) یک ایدهٔ تفکری دربارهٔ زندگی پس از مرگ بوده و مختص به کسانی میباشد که با گناه نخستین مردهاند اما به دوزخ وارد نشدهاند.
متنهایی برای هیچ
#ساموئل_بکت
@NazariyehAdabi
00:59
Video unavailableShow in Telegram
«فلسفهورزی آموختنِ چگونه مردن است» عنوان یکی از جستارهای ادیب بزرگ فرانسویِ عصر رنسانس است، مردی که به اعتراف خودش سودایی و افسردهدل بود: میشل دو مونتنی. مونتنی، به دنبالِ فرونشاندنِ هراس خود از مرگ و مردن، از این پیشنهاد سیسرو الهام میگیرد که باید از فلسفه به منظور آماده شدن برای مرگ کمک بگیریم، از این طریق که ترسِ طبیعیای را که از مرگ داریم تسکین دهد. به عقیدۀ مونتنی، راه انجام این کار جستوجوی استدلالهای فلسفیای است که اتخاذ نگرشی تحقیرآمیز به مرگ را توجیه میکنند. اما بهای ناکامی در این راه بسیار بالا است: اگر ترس از مرگ را نتوان رفع کرد، آنگاه «تمام خوشیهای دیگر نیز زایل میشوند». مونتنی اطمینان دارد که شادکامی ممکن نیست، مگر آنکه عقل بتواند نشان دهد مرگْ بلایی ناچیز و بیاهمیت است.
پ.ن: در این ویدئوی مایلز برنییت، پژوهشگر مشهور فلسفه به پرسشی از براین مگی دربارۀ مرگ پاسخ میگوید.
▪️مرگ- جفری اِسکار- ترجمهی شیرین احمدی- نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲
#میشل_دو_مونتنی
#براین_مگی
#مایلز_برن_ییت
@NazariyehAdabi
Artist: "Daigo_Hanada"
Album: "Ouka"
Released: "2019"
@NazariyehAdabi
يقين شگفتانگيز
(يادداشت فرانسوا تروفو در باب نيكلاس رى)
#تروفو
#نیکلاس_ری
@NazariyehAdabi
08:07
Video unavailableShow in Telegram
🔸مستند «اردشیر محصص و کاریکاتورهایش» اثری از بهمن مقصودلو
▪️اردشیر محصص طراح، کاریکاتوریست و نقاش معاصر ایرانی در ۱۸ شهریور ۱۳۱۷ در رشت به دنیا آمد و در مهرماه سال ۱۳۸۷ در نیویورک دیده از جهان فروبست. هنر اردشیر محصص آوانگارد و جهانی، اما در عین حال بسیار ایرانی است. آثار او را در بسیاری از گالریها و نشریات ایران و جهان، از کیهان (پیش از انقلاب) گرفته تا نیوریورک تایمز منتشر شدهاند. او با اینکه هنرمندی ساکت و گوشهگیر مینمود ولی آثارش چه از لحاظ سبک و چه مضمون بسیار پیشرو و انتقادی است.
#اردشیر_محصص
@NazariyehAdabi
Photo unavailableShow in Telegram
این آقایان در دنیای وهم و خیال زندگی میکنند و حبّوبغضشان هم اغلب پایهٔ درستی ندارد. خوب به خاطر دارم که چند سال پیش یک نفر از آنها که ضمنا جوان خوبی است و بیذوق هم شاید نباشد در منزل من در ژنو برای صرف ناهار آمده بود. چنان شیفتهٔ نیما یوشیج بود که گفتنی نیست. از قضا روزنامهای از طهران برایم رسیده بود و وقتی باز کردم دیدم یک قطعه شعر از نیما دارد. بدون اینکه بگویم از نیماست با لحنی بسیار طبیعی بنای خواندن آن را گذاشتم. آن جوان که روبهروی من نشسته و مشغول آشامیدن قهوه بود گفت نه بابا، این دیگر هیچ معنی ندارد و خواستهاند از نیما تقليد بکنند و شورش را درآوردهاند. آنوقت تازه روزنامه را به دستش دادم و گفتم ببین از خود نیماست. اول نخواست زیر بار برود و آخر سر صدایش را تغییر داد و باد در غبغب انداخت و به خواندن مشغول گردید. وقتی به پایان رسید گفت اول درست نفهمیده بودم. بسیار عالی است، بسیار زیباست!
▪️نامههای سید محمدعلی جمالزاده به دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، به کوشش حمیده و حمید باستانی پاریزی، نشر علم، ۱۴٠٠
#محمدعلی_جمالزاده
@NazariyehAdabi