cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

"دُژَم"

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
298
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

#دژم #پارت_14 ماهان و فواد رو کنار سرویس بهداشتی دیدن. به طرفشون حرکت کردن و وقتی بهشون رسیدن سام محکم ماهانو بغل کرد. -ماهی، معذرت میخوام. ماهان از آغوشش بیرون اومد و گفت: -اشکال نداره، اما... لگد محکمی توی شکمش زد که باعث شد فریاد بلندی از درد بکشه. وقتی حالش بهتر شد به سمت ماهان حمله کرد. ماهان لگد دیگه ای توی پاش زد که اینبار از درد شدید نتونست بایسته و روی زمین نشست. رادین با هیجان ماهان رو صدا میزد و تشویقش میکرد و فواد فقط نگاه میکرد و لبخند میزد. -ماهی آفرین، عاشقتم پارش کن...یالا بزنش جرش بده...تو میتونی! ماهان هم با لبخند خبیثی هولش روی شکمش نشست و موهاشو محکم کشید که اینبار سام عربده میکشید که ولش کنه اما هیچ بر هیچ. تنها کسایی بودن که توی مدرسه حضور داشتن. همه دانش آموزا و معلم ها مدرسه رو ترک کرده بودن و فقط سرایدار توی مدرسه بود و این موضوع خیالشون رو راحت کرده بود. -ماهی گمشو از روم بلند شو داره بهم فشار میاد چیز میز ازم در میشه شرفم میره ها! ماهان با شنیدن حرفش از روی شکمش بلند شد و روی زمین نشست. چند دقیقه بعد هر دو بلند شدن و وسایلشونو از روی زمین جمع کردن. وقتی کارشون تموم شد هر چهار نفر به طرف در مدرسه حرکت کردن. سام از همه عقب تر بود چون از درد نمی تونست سریع حرکت کنه و لنگ میزد. با هر قدمی هم که بر میداشت فحشی به ماهان میداد.
نمایش همه...
#دژم #پارت_13 سام سعی کرد با گرفتن نرده تعادل خودشو نگه داره اما قبل از رسیدن دستش به نرده تعادلشو از دست داد و افتاد. فواد و رادین توی شوک بودن هیچ حرکتی نمی کردن ماهان هم که تا قبل اون توی حال و هوای خودش بود با وحشت بهش نگاه میکرد که یهو به خودش اومد و اون دو نفر رو کنار زد و تند تند پله ها رو پایین رفت. از استرس زیاد دوتا دوتا پله ها رو پایین می رفت. کنار سام که نشست متوجه شد بدنش داره میلرزه، چند بار صداش زد اما هیچ جوابی دریافت نکرد کلی فکر بد به ذهنش هجوم آورد و از شدت ترس بغض کرده بود. حضور رادین و فواد رو هم پشت سرش حس کرد. اونا هم با نگرانی سام رو صدا میزدن اما باز هم هیچ جوابی دریافت نکردن. ماهان دست لرزونش رو روی شونه سام گذاشت و صورتشو به طرف خودش چرخوند اما با دیدن صورت خندونش چند لحظه مات نگاش کرد که صدای قهقهه سام به هوا رفت. ماهان بغضش ترکید و با صدای لرزونی خطاب به سام گفت: -خیلی بیشعوری سام، خیلی زیاد! از کنارش بلند شد و به سرعت پله هارو پایین رفت، سام خنده اش بند اومد و با ناراحتی و پشیمونی به ماهان نگاه کرد اما فایده ای نداشت. فواد هم کوله پشتیش رو از روی پله ها برداشت و با اخم های در هم دنبال ماهان حرکت کرد‌ ولی رادین چشم غره به سام رفت و کمکش کرد بشینه. -خاک بر سرت کنن. -ول کن میدونم کارم اشتباه بود. -خفه شو من کاری به اون ندارم، خاک بر سرت که نذاشتی فواد کوله ام کنه. اصلا کجای این قضیه اینقدر خنده دار بود؟ -کم زر بزن...حالا که فکرمیکنم همش تقصیر شما بود. این عن بازی ها چی بود انجام میدادید. چند ثانیه مکث کرد بعد با صدای آرومی پرسید: -به نظرت ماهان خیلی ناراحت شد؟ رادین با نارحتی مشتی تو بازوی سام کوبید. -عوضی به خاطر تو گریه کرد معلومه که ناراحت شده. سام به کمک دیوار ایستاد، یکم پاش درد میکرد و درست نمی تونست راه بره برای همین رادین کمش کرد و آروم آروم پیش ماهان رفتن.
نمایش همه...
#دژم #پارت_12 تا پایان کلاس دیگه هیچکس حرفی نزد. با صدای زنگ انگار جون تازه ای بهشون دادن ‌که صدای اعتراضشون بلند شد تا هرچه سریعتر معلم درس رو تموم کنه. با خسته نباشیدی که معلمشون گفت یهو همه با هم از کلاس بیرون رفتن، حتی اجازه ندادن که معلمشون اول خارج بشه اما طبق معمول ماهان منتظر موند تا اول آقای مرتضوی بره. هیچوقت به خودش اجازه نمی‌داد زودتر از معلمایی که برای دانش آموزا احترام قائلن خارج بشه و به تبعیت از ماهان سام، رادین و فواد هم منتظر میموندن. آقای مرتضوی لبخندی بهشون زد و با خداحافظی از کلاس بیرون رفت، پشت سرش اونا هم خارج شدن. از پله ها که پایین می رفتن رادین فوادو صدا زد -فواد...من تخم ندارم این همه پله رو پایین برم! -خو همینجا بمون تا تخمت در بیاد. سام بود که زودتر از فواد جوابشو داد و باعث شد صدای خنده اشون هوا بره اما تنها کسی که سکوت کرده بود و به زمین زل زده بود ماهان بود چون هنوز ذهنش درگیر اون پسر و چشماش بود. فواد یه پله پایین اومد و کنار رادین ایستاد. -چه کاری از دست من برمیاد؟ رادین لبخند دندون نمایی زد و با چشمایی که از خوشحالی ستاره بارون شده بودن به فواد زل زد که سام ادای بالا آوردن در آورد. -اَی چندش! رادین چشم غره ای بهش رفت و یه طبقه بالا اومد و درست پشت فواد قرار گرفت، کوله پشتیش رو از روی شونه اش پایین آورد و توی بغل سام پرت کرد که باعث شد سام فحش رکیکی بهش بده. فواد سرشو چرخوند با تعجب نگاهش کرد. -میخوای چیکار کنی!؟ -یه کار خوب، حالا صاف وایستا. فواد ابرویی بالا داد و با لبخند شیطنت آمیزی گفت: -میخوای کولت کنم؟ رادین سری تکون داد و پرسید: -نمیکنی؟ -معلومه که میکنم! وقتی دستاشو دور گردن فواد حلقه کرد.صدایی بلندی به گوشش رسید و دنبال منبع صدا گشت تا اینکه چشمش به سام خورد که از شدت خنده دولا شده بود و حتی نمی تونست تعادلشو حفظ کنه.
نمایش همه...
#دژم #پارت_11 نفس عمیقی کشید و با دست های لرزون در یکی از بطری هارو باز کرد و یه نفس شروع به خوردن کرد، چند دقیقه بعد که حالش کمی بهتر شد در بطری رو بست، از پله ها بالا رفت.پشت در کلاس ایستاد و چشماشو روی هم فشرد و سعی کرد خودشو آروم کنه تا بتونه اون حس ترسناک رو از بین ببره. چند تقه به در زد و بعد از شنیدن صدای معلم به داخل رفت. بطری هارو به بچه ها داد که صدای مرتضی بلند شد: -مال من خار داشت؟ چرا پرش نکردی؟ ماهان نگاهی به معلمشون آقای مرتضوی انداخت وقتی دید حواسش نیست انگشت فاکشو به طرف مرتضی گرفت. -تو راه تشنم شد یکم ازش خوردم. -چرا مال منو خوردی؟ خو مال اون دوتارو میخوردی! -خو حتما مال تو خوشمزه تر بود! با تموم شدن جمله ماهان کسایی که نزدیک بودن از خنده ریسه رفتن، حتی خودش هم خنده اش گرفته بود. -حله داداش قانع شدم. آقای مرتضوی بهشون تشر زد که ساکت بشن و به درس گوش بدن. ماهان سر جاش نشست و آخرین بطری رو به طرف سام گرفت و اونم خیلی راحت بدون اینکه از معلم اجازه بگیره در بطری رو باز کرد و شروع به خوردن کرد اما با ضربه ای که پس گردنش خورد آب توی گلوش پرید و شروع به سرفه زدن کرد. آقای مرتضوی بهش نگاه کرد که سام با صدای خش داری گفت: -هر روز این آلودگی هوا بیشتر و بیشتر میشه، اصلا نمیشه یه نفس عمیق هم کشید. مرتضوی سری تکون داد و باز مشغول درس دادن شد. سام به عقب برگشت و با خشم به رادین زل زد. -ک*کش دیوث چرا میزنی؟ -داشتی کل آبو میخوردی...ک*کشم هفت جد و آبادته! -خب لامصب میگفتی نخور باید حتما میزدی؟...حالا از طرف پدری یا مادری؟ -پدری. -حله پس هم اونا ک*شن هم تو! همینجور به کلکل کردن ادامه دادن تا اینکه فواد دعواشون کرد. -خفه شید دارم گوش میدم.
نمایش همه...
#دژم #پارت_10 معلم نگاهی بهش انداخت. -برو ولی سریع بیا مبحث مهمیه. سری تکون داد و سام که کنارش نشسته بود بطری به دستش داد و گفت: -تشنمه برام آب بیار! بطری رو گرفت و چشم غره ای بهش رفت و به سمت در حرکت کرد. دستش به دستگیره نرسیده بود که مرتضی همکلاسیشون صداش زد: -ماهان داداش اینم پر کن. ماهان با قیافه جمع شده ای بطری رو از دستش گرفت و زیر لب بهش فحش داد که باز یکی دیگه از بچه ها صداش زد و کلاس رفت هوا. -خداروشکر ماهان خواست بره پایین وگرنه تا آخر کلاس چند تا فوتی میدادیم! سام با خنده جواب معلمشون رو داد: -سه طبقه است...سه طبقه! خداوکیلی کی میره این همه راه رو. همه بچه ها حرفشو تایید کردن. ماهان از کلاس خارج شد و به حیاط رفت. آبی به صورتش زد، یکم توی حیاط دور زد، بطری هارو پر از آب کرد و به طرف پله ها حرکت کرد. بین راه پسری رو دید که پوشه قرمزی توی دستش و کنار در ورودی ایستاده بود و خیره زمین بود . فکر کرد شاید دانش آموز جدیده و نمیدونه دفتر کجاست برای همین کنارش رفت و پرسید. -دانش آموز جدیدین؟ اگه بخواید میتونم کمکتون کنم. پسر بدون اینکه سرشو بالا بیاره و تغییری توی حالتش ایجاد کنه جوابشو داد: -هشت. تعجب کرد از جوابی که بهش داد. -چی؟ سرشو بالا آورد، یه قدم به ماهان نزدیک شد و توی چشماش زل زد. - دارم‌ گه خورامو میشمرم، تو هشتمیش بودی! ماهان مثل مسخ شده ها فقط به چشماش نگاه میکرد حتی نفهمید چی گفت، صداش رو شنید اما اینکه معنی حرفش چی بود رو متوجه نشد. پسر پوزخندی بهش زد و از کنارش رد شد اما ماهان همچنان بدون کوچک ترین حرکتی ایستاده بود. ضربان قلبش بالا رفته بود و محکم به سینه اش میکوبید همیشه توی زندگیش از مار ها وحشت داشت و حتی از تصویرشون هم میترسید و حالا تصویر چشمایی که به طرز غیر باوری به اونا شباهت داشتن از جلوی چشماش کنار نمی رفت.
نمایش همه...
#دژم #پارت_9 رادین روی پله های آخر منتظرشون ایستاده بود و همین که بهش رسیدن ضربه محکمی تو شکم سام و ماهان زد و گفت: -عوضی های جنده! و پشت بند حرفش چشم غره ای بهشون رفت که زدن زیر خنده. یهو رادین با صدای آرومی گفت: -بعضی وقتا فکر میکنم فواد داره باهام لاس میزنه! سام با صدای نسبتا بلندی گفت: -خدایا شکر بلاخره فهمید! با تموم شدن حرف سام،ماهان رادین رو بغل کرد. -تبریک میگم، اخرین نفری هستی که اینو فهمیدی! رادین لبخند دندون نمایی زد و نگاهشو به فواد دوخت که به نزدیکی های در کلاس رسیده بود. -چقدر جذابه! سام و ماهان که به زور خودشونو نگه داشته بودن نخندن با شنیدن جمله اش خنده بلندی کرد که باعث شد فواد با خشم برگرده بهشون چشم غره بره. پشت در کلاس ایستادن و چند نفس عمیق کشیدن که آثار خنده از صورتشون پاک بشه. سام ضربه ای به در کلاس زد و چند ثانیه بعد وارد کلاس شدن. با دیدن صحنه روبه روشون برای چند لحظه هنگ کردن هر کسی مشغول کاری بود و هر از چندگاهی فریادشون بلند میشد اما نکته مهم این بود هیچ معلمی توی کلاس حضور نداشت و اونا الکی به سابقه خودشون پیش مدیر اضافه کرده بودن. -تروخدا بگین معلم هست و الکی نرفتیم پیش کامران؟ رادین بود که با حالت زاری سوال پرسید. بچه ها بعد از شنیدن حرفش بلند بلند خندیدن و شروع کردن به مسخره بازی و کم کم به خوشون اومدن و به بقیه بچه ها پیوستن. زنگ آخر بود و معلم فیزیک تند تند درس میداد و فقط تعداد کمی به درس گوش میدادن، بقیه بین خواب و بیداری سیر میکرد. همیشه زنگ های اول و آخر همینجوری میگذشت. ماهان حس کرد دیگه نمیتونه تحمل کنه و اگه چند دقیقه دیگه توی همین حالت بمونه ممکنه خوابش ببره.خمیازه ای کشید و دستش رو بالا برد. -آقا میتونم برم دستشویی؟
نمایش همه...
کسایی که تلگرام پرمیوم دارید بی زحمت روی این لینک زیر بزنید و از چنل حمایت کنید✨
نمایش همه...
نمایش همه...
#دژم #پارت_8 سام و ماهان سریع از اتاق خارج شدن اما فواد از جاش تکون نمی خورد و با خشم به کامران نگاه میکرد، با حس فشاری روی دستش متوجه شد تمام مدت دست های رادین توی دستش بوده! همین موضوع کافی بود تا آروم بشه. وقتی که چرخید سمت در حرکت کنه، رادین دستشو ول کرد ولی فواد این اجازه رو بهش نداد و محکم دستشو نگه داشت، با هم از در اتاق خارج شدن و پیش اون دو نفر رفتن، همین که کنارشون ایستادن هر چهار نفر بهم نگاه کردن و همزمان شروع کردن به فحش دادن. وقتی کاملا خالی شدن تصمیم گرفتن به کلاسشون برن. هنوز اولین پله رو بالا نرفته بودن که صدای غر غر رادین بلند شد. -من نمیدونم چرا سال آخری ها باید طبقه آخر باشن! هر جور حساب کنی ما سال آخری ها پیر تر از بقیه محسوب میشیم پس باید طبقه اول میذاشتنمون. فواد دستشو ول کرد و دور کمرش حلقه کرد. به سمت جلو هولش داد و همینطور که پشتش ایستاد بود سرشو به گوشش نزدیک کرد. -همین یه ساله پیرمرد بعدش راحت میشی. از برخورد نفس های گرم فواد روی گردنش بدنش لرزی برداشت که باعث شد سریع از از فواد دور بشه و پله ها رو بالا بره، با این حرکتش فواد زد زیر خنده و پشت سرش حرکت کرد. سام و ماهان با لبخند خبیثی به هم نگاه کردن که سام صداشو نازک کرد و ادای رادین رو در آورد. -ایش من نمیدونم چرا ما سال آخری ها که از همه پیر تریم باید طبقه سوم باشیم، خب خسته میشیم. ماهان با خنده از پشت بغلش کرد و گفت: -همین یه ساله پیرمرد بعدش راحت میشی. بعد با عشوه اسم سامو صدا زد که با صدای بلندی زدن زیر خنده، بلند بلند میخندیدن و پله هارو بالا میرفتن و اون دوتا رو مسخره میکردن.
نمایش همه...
#دژم #پارت_7 رادین خواست جوابشو بده که با ضربه ای که فواد توی شکمش و ماهان توی پاش کوبید دهنش بسته شد. آقای کامران با دیدن سکوتشون نفس عمیقی کشید و خودکار برداشت و روی برگه ای ساعت ورودشون به مدرسه رو نوشت. -یکی یکی اسمو فامیلتون رو بگید. سام ابروشو بالا داد گفت: -مگه نمیدونید؟ کامران سرشو بالا آورد و با اخم بهش نگاه کرد که لبخند دندون نمایی زد. -سام رضایی. هر سه از حرکت سام خندشون گرفته بود اما به هر سختی بود خودشونو کنترل کردن. -ماهان سرژیک. -رادین رستاک. -فواد ضیائی. چند دقیقه بعد برگه رو طرف فواد گرفت. -بیا پسرم...ماشالله هجده سالته آقایی شدی برای خودت حیف نیست به خاطر دوستی با چند تا اراذل و اوباش از مدرسه اخراج شی؟ هنوز دیر نشده میتونم کلاستو عوض کنم. فواد چشماشو از خشم زیاد روی هم فشرد، با تمام وجود دلش می‌خواست مشت محکمی توی صورتش بخوابونه. -آقای کامران هر سال همین سوال رو ازم میپرسید. فک کنم فراموش کردید من به خاطر همین سه نفری که شما اراذل و اوباش میدونیدشون به این مدرسه اومدم و دارم تحملش میکنم وگرنه نه مدرسه نه عواملش اصلا از کیفیت خوبی برخوردار نیستن و شما حق ندارید از این الفاظ برای دانش آموزا استفاده کنید. جمله آخرش رو بلند تر گفت: -شما حق ندارید بهشون توهین کنید. انگار فراموش کرده بود اون معاون مدرسه است و ازش بزرگ تره و باید احترامش رو نگه داره اما هر چیزی رو میتونست تحمل کنه الا توهین به عزیزاش. کامران صورتش از عصبانیت قرمز شده بود دلش می‌خواست پرونده رو توی صورت فواد بکوبه بهش بگه بیا پرونده ات حالا گورتو گم کن! ولی همچین چیزی غیر ممکن بود باید خودشو آروم میکرد از دست دادن همچنین دانش آموزی اشتباه بود. -صدا تو بیار پایین با چه حقی فریاد میزنی؟ مطمئن باش روی انضباطت تاثیر میذاره حالا هم برید سر کلاستون.
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.