cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

『𝗛𝗢𝗧 𝗧𝗘𝗫𝗧』

خیمه بزنی روم و حشری شدنمو نگاه کنی و هی انگشتتو محکمتر فشار بدی توم💦🥵 جهت رزرو تبلیغات: @tablighat_mon

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
14 978
مشترکین
-13724 ساعت
-9817 روز
+45830 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

ک*ص زن رفیقشو جر میده😱👅
نمایش همه...
#part31 کلفتشو تند تند توی بهشتم عقب جلو میکرد: -اه اههه دوست زنم چه ک.ص تنگی داره. شتت ایکایش میشد بجای اون لادنِ گشاد ، هر شب تورو جر بدم. -اوووم فااک تندتر فرمان اهه ، اره جرم بده. برای من تپل تره یا دوستم؟ هوووم؟ چکی به بهشتم زد و محکم‌تر تو بهشتم تلنبه زد: -ک.ص لادن سیاه و گشاده ادم رغبت نمیکنه حتی دست بهش بزنه. https://t.me/+gg7J9fQ9MChkMDFk https://t.me/+gg7J9fQ9MChkMDFk
نمایش همه...
Photo unavailable
🕸!
نمایش همه...
💘 2
#part_17 شهـ💋ـوت اجازه ندادم حرفی بزنه در اتاقم رو باز کردم و پشت سرم درو بستم بدون اینکه لباسمو عوض کنم روی تخت دراز کشیدم بدنم هنوز داغ بود و لای پام نبض میزد نمیدونم چرا تا این حد حشری شده بودم بی طاقت انگشتمو لای چاک ک*ص خیسم کشیدم خیلی وقت بود که خود..ار..ضایی نکرده بودم اما امروز عجیب داغ کرده بودم حرکت انگشتمو لای ک*صم بیشتر کردم هر لحظه ترشحات لزج ک*صم بیشتر میشد قوسی به کمرم دادم و انگشت فاکمو توی سوراخ داغ و تنگم فرو کردم از حشریت به نفس نفس افتاده بودم بی طاقت اه بلندی کشیدم همش هیکل خوش فرم و سکسی ملودی جلوی چشمام نقش میبست انگشت اشارمو کنار انگشت فاکم گذاشتمو دوتایی توی ک*صم فرو کردم که از لذت چشمام سیاهی رفت و لرزی کردم با تند تر کردن حرکت انگشتم توی سوراخ تنگ و خیس ک*صم.. هیچکس تو کلاس نبود، از فرصت‌ استفاده کردم و ماژیک رو برداشتم و شروع کردم به عقب و جلو کردنش روی ســـوراخــم. با تصور آقای معلم که کـ*یــرش‌‌ داره تو ک*صـم عقب جلو میشه چشم بستم و شروع کردم به آه و ناله کردن و مثل مار به خودم می پیچیدم - آه، آقای معلم، بیشتر، بیشتر... منو جر بدم بده، آه با صدای خنده ای تمام حسم پرید و با وحشت چشم‌ باز کردم و آقای معلم رو بالای سرم دیدم. - خانم کوچولو تا اصلش هست چرا با فیکش ور میری؟ اینو گفت و زیپ شلوارش کشید پایین و... https://t.me/+dkbORUyV7XFhOWU0 #س‌ک‌س_با‌_معلم‌سن‌بالا🤫💦🔞
نمایش همه...
🔥 12 1
#part_22 🍑💦 - که زن داداشمی آره؟ من ک*ون همچین زن داداشی رو پاره می‌کنم. موهامو چنگ زد پرتم کرد به سمت میز ناهار خوری با اون نگاه خیرش رو س*ینه‌هام نزدیکم شد. - سامیار لطفا بهم رحم کن! بهم چسبید سالار داغش روی بهشتم کشیده شد، زبونشو روی گردنم کشید. تنم لرزید ناخداگاه به بازوش چنگ زدمو آه کشیدم. لیس دیگه‌ی به گردنم زد و تو همین حین سالارش رو تو بهشتم کرد: - آههه... ایی... حداقل آروتر.... آخخ. - من عاشق درد کشیدنتم چرا باید آروم بکنمت؟! لب‌هام از بغض می‌لرزید، نالیدم: - دیگه نمی‌تونم. خشک و بدون ملایمتی جواب داد: - به منچه؟ این‌مشکل خودته نه من. میخواست ضرباتش رو شروع کنه که باغبون داخل آشپزخونه شد! سریع خودم رو تو بغل سامیار انداختم هیچ دوست نداشتم کسی تنم رو دید بزنه. https://t.me/+VyWrY-9RwPFiZDUx https://t.me/+VyWrY-9RwPFiZDUx ک*ص زن داداششو خشن جر میده که…💦🍑🔞
نمایش همه...
𝑶𝒏𝒆 𝒔𝒉𝒐𝒕🫦

نفس نفس زدنات و درد کشیدنات وقتی زیرمی...👅💦 #اروتیک

ک*ص و ک*ون نویسنده باکرشو یکی میکنه💋💦👅
نمایش همه...
#Part_1 -اههه…انگشتتو بکنش تو سوراخ داغم…اهیییی ارههه همینو میخاااام …اوممم دوربین رو روی ک*ص داغ و پف کردم تنظیم کرد و انگشت فاک درازشو توی سوراخم فرو کرد ترشحات داغ ک*صم هر لحظه بیشتر میشد و سوراخ صورتی و تنگم حسابی خیس و لزج شده بود چاک ک*ص ابدار و پف کردمو از هم باز کرد دو تا از انگشتاشو توی ک*صم فرو کرد که از درد و لذت قوسی به کمرم دادم و اه بلندی کشیدم نگاهم مات به خشتکش بود که داشت از ش*ق بودن ک.یر قطورش جر میخورد -اهههه…بیا اون کلفتتو بکن تو ک*صمم…اههییی ببین ک*صم چه خیس شده برات برات…اهییی دوربین رو روی خشتکش تنظیم کرد و ک*یر کلفتشو از شورتش بیرون کشید با دیدن حجم کلفت و دراز ک*یرش هین بلندی کشیدم که با کاری که کرد…❌💦👇 https://t.me/+2iStszxxIKBlNjY0 https://t.me/+2iStszxxIKBlNjY0 پارت اولش نبود لفت بده🔞🍓
نمایش همه...
𝗛🚫𝗿𝗻𝘆 Land🔥

هات‌ترین سناریو برای ط اینه که تو حموم بچسبونیم به دیوار، لبه های باسنمو جداکنی از هم و آروم آروم جا بدی توش💦🍓

Photo unavailable
🦋
نمایش همه...
#part123 با حرص جیغ کشیدم: - یعنی چی؟ بهت گفتم من رو ببر خونه ی هیراد میفهمی حرفم رو؟ راننده از داخل اینه‌نگاه بدی بهم انداخت. میشداز نگاهش این رو خوند که دلش میخواد سر به تنم نباشه! کلافه گفت: - گفتم که خانم... اگه‌میخواید به اقازنگ بزنید وازشون بپرسید من نمیدونم. گوشیش رو عقب گرفت تا احتمالا من بگیرم و با گوشی اون زنگ بزنم. اما بیخیال دست دراز شدش شدم و گوشیمو از توی کیفم بیرون اوردم. شماره ی هیراد رو گرفتم... بعد از خوردن ده تا بوق بالاخره صداش توی گوشم پیچید. - جانم دختر بابا؟ لب برچیده و بابغض گفتم: - بابایی این مرده میخواد منو ببره خونمون. هیراد نفس عمیقی کشید و گفت: - اره من گفتم ببرتت دخترم. - چرا؟ من میخوام بیام خونه ی تو. هیراد کلافه شده بود اینو از مدل نفسی که داشت میکشید فهمیدم. - خونه ی من فعلا نیا... من مهمون دارم یه چند روز.. بعد خودم میام دنبالت. اخمام در هم رفت... یعنی کی میخواست بیاد خونش که به من گفت نرم؟ -من برادرتم... لنگاتو واسه من باز کردی؟؟ انگشتمو به آب دهنم آغشته میکنم و آروم رو چو×چولم میکشم -شاهان وا بده... نمیبینی دارم برات له‌له‌ میزنم؟؟ ک××صم ک×یرتو میخواد داداش سمتم حمله میکنه و سینمو تو مشتش میگیره -خودت خواستی هر×زه‌ی احمق... جوری بگا×مت که جیغات به گوش بابا و مامانم برسه🔞🤤 https://t.me/+GhHk6N-L9j02MjFk برادر ناتنیش میک×نتش 🔞💦
نمایش همه...
😢 30 9😨 2🎉 1
کارگردان ک*ص نویسندشو با دیلدو یکی میکنه👅💦
نمایش همه...