502
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from « پی دی اف رمان »
#رمان: #قطعه_ی_بیست_و_سه
#ژانر: #عاشقانه #تخیلی #ترسناک
#نویسندہ: #فریال
#خلاصه:
داستان در مورد دختری به اسم شیدا هستش که توی آپارتمانش تنها زندگی میکنه پشت خونش یه قبرستون کهنه هستش که همیشه به اونجا سر میزنه و...
قطعه ی بیست و سه.pdf4.58 MB
📚رمان : #افعی👆
💫ژانر: #عاشقانه #خیانتی
✍️نویسنده : #گیسو_خزان
📄خلاصه:
هانا دختر تپل و مهربون و در عین حال شیطونی که بعد از قبولی در دانشگاه مجبور به تنها زندگی کردن در شهری دور از خانواده می شه و به استاد جوون و مغرورش دل می بنده..
تا اینکه می بینه استادشم توجهش بهش جلب شده ولی زیاد طول نمی کشه که می فهمه اون آدم تمایلات خاص و عجیبی داره...
افعی.pdf24.89 MB
#سوپرایژ
#پرطرفدار
📚رمان: #میرآباد 👆
✍️نویسنده: #نصیبه_رمضانی
💫ژانر: #عاشقانه_اجتماعی
📄خلاصه:
قصهی ما از اونجا شروع میشه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به ادارهی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره...
میراباد، قصهی الههای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.
♡
میرابادh.pdf17.42 MB
💜رمان : #چادر_سیاه_حشری{#تسلیم_شهوت}
💜ژانر: #عاشقانه
💜نویسنده: #رها
خلاصه:
سارینا دختریه که به اجبار پدرش مجبوره چادر سرش کنه. پدرش با خیانتی که در بچگی سارینا مرتکب شد و موجب فوت زنش شد، بذر کینه رو نسبت به خودش و مسائل مذهبی در دل سارینا کاشت. سارینا تبدیل به فاحشهای زیر چادر میشه و قصد داره چوب رسوایی به آبروی پدرش بزنه. بنابراین از فاحشگی فراتر میره و...
چادر سیاه حشری.pdf7.74 MB
📚رمان: #التهاب👆
💫ژانر : #عاشقانه #معمایی
✍️نویسنده : #زینب_بیش_بهار
📄خلاصه :
گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی میشود، اما به واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری میکشد...
التهاب.pdf5.21 MB
📚رمان: #آغوش_امن_تو👆
✍️نویسنده : #محمد
💫ژانر : #لیتل_گرل #مامی #گرایشی
📄خلاصه :
ندارد❌
آغوش امن تو.pdf1.03 MB
#رمان : #رعیت_ارباب_زاده
#نویسنده : #زهرا_خزائی
#ژانر : #عاشقانه #ارباب_رعیتی
#خلاصه :
قرار بی قراری هام شده بود،همون دختر...
همون دختره رعیت...
همون رخت شور عمارتم، با دو تیله ی مشکی دلم رو گرو دلش کرد...
این ننگ بود،ننگ بود همسر شدن با یه رعیت،هم بالین شدن با دختری که همه میگفتن شپش از سر و روش میباره،اما اینطور نبود...
اون زیبا بود و خواستنی،اما نشدنی بود..
به رو آوردن احساس ام جلوی ندیمه ها برای اون دختر رعیت حقارت بود..
رعیت ارباب زاده.pdf5.68 MB