کانال زندگی نامه شهدا
#معرفی_شهیدان #روایتگری هرکــی آرزو✨داشتهـ باشهـ خیلے خدمتـ کنهـ⛑ #شهـــید میشهـ..!🕊 یهـ گوشهـ دلتـ پا👣بده به شهدا ارتبات با مالک @ghbnm345 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَّآلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أَعْدَائَهُمْ اَجْمَعِيْن
نمایش بیشتر205
مشترکین
-124 ساعت
-17 روز
-830 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
وصیت نامه
در بخشی از وصیت نامه شهید خواسته است که هر کس برمزارش حاضر شود برایش روضه حضرت زینب (س) را بخوانند.
اهداف و سلوک
از سه سالگی قاری قرآن بود و در تعطیلات تحصیلی در مسجد به بچهها قرآن درس میداد. اکنون شاگردانش بهترین قاریان منطقه قاسمآباد مشهد هستند***شهید حسن قاسمی دانا، یکی از شهدای مدافع حرم از دوستان نزدیک رضا بود، بعد از شهادت حسن آقا، رضا صبحهای زود به بهشت رضا(ع) بر سر مزار شهید قاسمی دانا میرفت و با او درد و دل میکرد و میگفت، من مربی تو بودم چطور شد تو رفتی و من را جا گذاشتی. آقا رضا مربی شهید قاسمی در بسیج بود. پس از شهادت حسن قاسمی دانا بیشتر هوای رفتن به سوریه به سرش زد.
بهترین قاری قرآن، بهترین سینهزن و میاندار هیئت اهل بیت(ع)بود، دست من را هم میگرفت به هیئت میبرد و میگفت میخواهم میاندار و سینهزن شوی که آن آرزو هم محقق شد. من هرچه دارم از لطف امام حسین(ع) به وسیله داداش رضام دارم.***غسل شهادت در آب فرات همسر شهید یک هفته قبل از شهادت همسرش طل بیده میشود و به زیارت حضرت زینب(س) مشرف میشود، میگوید: یک هفته پیش از شهادت رضا من به سوریه دعوت شدم، دوماه گذشته بود که او را ندیده بودم، ابتدا اعلام کردند خانوادههای ایرانی نمیتوانند بیایند و رفتنمان به سوریه کنسل شد. رضا با من تماس گرفت و گفت، لیلا خودت میدانی برو پیش امام رضا(ع) نذری بکن و از خودش بخواه اگر قسمتت باشد، میآیی. من به حرم رفتم و از امام رضا(ع) خواستم. روز بعد زنگ زد و گفت اعلام کردند که خانواده کرار هم بیاید (نام مستعار او کرار بود). یک هفتهای با بچههایمان آنجا بودم، سنگ تمام برایمان گذاشت، گویا خودش میدانست که دیدار آخر است، اما به من نمیگفت تا نگران نشوم. شب قبل از شهادت او عملیاتی در کنار رود فرات بود که به دوست و همسنگر خودش میگوید، اینجا کنار رود فرات یعنی چه و بعد میگوید اینجا بودنمان معنی دارد، لباسش را درمیآورد و در رود فرات غسل شهادت میکند که شهادتش هم مصادف با ایام محرم شد.
مصطفی سنجرانی، برادر شهید رضا سنجرانی، یکی از شهدای مدافع حرم، با اشاره به اختلاف سنی ۱۸ سال با برادر شهید خود، عنوان کرد: داداش رضا من را بزرگ کرد. قاری بود و اسم من را هم مصطفی انتخاب کرد چون دوست داشت همانند مصطفی اسماعیل شوم و من هم قاری شدم. شش ساله بودم که من را به باشگاه میبرد. خودش کمربند قهوهای در رشته رزمی داشت و به من هم میگفت باید رزمیکار شوی و همپای او من هم رزمیکار شدم. برادر شهید با بیان اینکه رضا ادبیات خاص خودش را داشت، لوتیمنش بود و در هرکاری بهترین بود، اضافه کرد: آقا رضا بهترین مربی آموزش نظامی بود. طوری که بهترین فرماندهان نظامی میگفتند ما شاگرد شاگردان آقا رضا هستیم، بهترین مربی دفاع شخصی، بوکس، بهترین قاری قرآن، بهترین سینهزن و میاندار هیئت اهل بیت(ع)بود، دست من را هم میگرفت به هیئت میبرد و میگفت میخواهم میاندار و سینهزن شوی که آن آرزو هم محقق شد. من هرچه دارم از لطف امام حسین(ع) به وسیله داداش رضام دارم.***غسل شهادت در آب فرات همسر شهید یک هفته قبل از شهادت همسرش طل بیده میشود و به زیارت حضرت زینب(س) مشرف میشود، میگوید: یک هفته پیش از شهادت رضا من به سوریه دعوت شدم، دوماه گذشته بود که او را ندیده بودم، ابتدا اعلام کردند خانوادههای ایرانی نمیتوانند بیایند و رفتنمان به سوریه کنسل شد.
شهید محمّد رضا سنجرانی
محل تولّد : مشهد
محل شهادت : دیرالزور
تاریخ تولّد : 1356/04/22
تاریخ شهادت : 1396/07/01
نوع شهادت : اضابت تیر به پهلو
محل دفن : گلزار شهدای مشهد
تعداد فرزند : 2
زندگینامه
شهید محمدرضا سنجرانی (کرار) متولد ۲۲ تیر سال ۵۶ در مشهد،او متأهل با دو فرزند بود که در اول مهر سال ۹۶ در منطقه دیرالزور سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.رضا مداح و شاعر بود آقا رضا به هرچه که میگفتیم با شعر جواب میداد،گفته بود زیر عکس من و حسن قاسمی بنویسید: عاشقان بیکفنها با کفن بیگانهاند/روی جسم پاره ما بوریا باید کشید و این بیت را هم زیاد میخواند که، ما زنده به آنیم ک آرام نگیریم/موجیم که آسودگی ما عدم ماست.***شوخ طبعی ویژگی اخلاقی بارز رضا بود و همیشه مهربان و با عاطفه بود.
خاطرات
رضا کلاس اول بود که مادرش کمکش کرد و او را برای مسابقات قرآنی که در بابلسر برگزار میشد، آماده کرد. رضا از آن مسابقه یک سکه جایزه گرفت، وقتی پدرش از جبهه بازگشت با خوشحالی خبر مقام آوردن و جایزه گرفتنش را داد و همه اعضا خانواده تشویقش کردند.* یک بار به همراه سید محمد حسینی، یکی از همرزمانش با ماشین روی مین رفتند، پاهای سید محمد شکسته بود و آقا رضا هم موجی شده بود، گوشهایش زخمی شد و موهایش سوخته بود، در آن حال نیز وقتی گفته شد برگرد. اما باز هم امتناع میکرد از این که اتفاقی افتاده است. قول داده بود بعد تاسوعا و عاشورا برگردد که پیکرش در همان روز به ایران رسید.*
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.