پَریما
248
مشترکین
-124 ساعت
-37 روز
-330 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from N/a
میرکریمی درباره ایده «به همین سادگی» تعریف میکرد یه نصفهشبی از خواب بیدار میشه، میبینه زنش تنهایی توی آشپزخونه، به یه نقطه خیره شده داره چای میخوره. میگفت «اونجا به خودم گفتم زن من، نزدیکترین آدم به من، دنیایی داره، فکرهایی داره که من هیچ ازش خبر ندارم…»
•محیا ساعدی•
اواخر فروردین دو سه هفتهای شده بود نه و ده میخوابیدم و پنج و شش بیدار بودم. طولانیترین زمانی که چنین برنامه خوابی داشتم بود و عمیقا دلم میخواد دوباره بدستش بیارم. من اصلا اعتقادی به سحرخیزی و کامروایی نداشتم اما این حسی به من میداد که انگار همه چیزِ مسخرهی دنیا در حال گذر است و دارم زندگیام را میکنم و حوصله غصه خوردن هم ندارم.
بچههای یک تا دو سال رو خیلی دوست دارم وقتی هنوز کامل یاد نگرفتند صحبت کنند ولی یک اصواتی رو با لحنِ صحبت کردن از خودشون درمیآرند.
گاهی از صحبتهای کوتاه و مجازی که با خواهر کوچکم دارم متوجه میشوم یک چیزهای جزیی اما مشهود در او تغییر کرده؛ همین چیزها دوری و فاصله را در نظرم پررنگ میکند. دوستش دارم و از غصه دلم میگیرد که کنار هم نیستیم.
لباسهام تمام شدند و پولهام، فرجه امتحانات در سراشیبی افتاده و منتظرم تابستان بیاد با روزهای بلند تمام نشدنی.
«آن گلِ سرخی که دادی در سکوتِ خانه پژمرد»
@letterssto
_گل_سرخ_..زنده_یاد_ویگن_wBEEaxG3NcI_100.mp33.74 MB