cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

🚫Your skin 🚫

#adult_content 🔞🏳️‍🌈 #M×M 👬 #M×W 👫 #W×W 👭 نویسنده: hecat کپی حتی با ذکر منبع غیر مجاز است⛔

نمایش بیشتر
إيران196 489زبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
498
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

#پارت228 خم شدم و لبهاش رو #بوسیدم لباسم رو از #تنم در اورد و دستای #داغش رو تن لختم به حرکت درومد! دکمه های #پیرهنش رو یکی یکی باز کردم و نگاه #خمارم رو تو چشمای قرمز شده‌اش چرخوندم وانگشتامو رو #عضلات شکمش کشیدم! دستش رو قاب صورتم کرد و خمار پچ زد _خیلی وقته تنتو لمس نکردماا! با #شیطنت لب زدم _ میتونه طولانی ترم بشه، به خاطر بد رفتاریات تنبیهت کنم! خودش رو بالا کشید و لبم رو بوسید و لب زد _حاظرم یه هفته گشنگی بکشم ولی از تن ظریف خانومم نگذرم! با خانومم گفتنش کیلو کیلو قند تو دلم آب شد ، لبش رو نرم بوسیدم که طاقتش سر رسید! اگه هنوز عاشقانه های لاوین و دیار رو نخوندی، پیشنهاد میکنم حتما برو و بخون😉👇 https://t.me/joinchat/cJJ7zLirz4g5ODZk 🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞 #پسرِ رمان از بس #هات و #جذابه کراش #طرفدارای رمانش شده💦🤤
نمایش همه...
محکم رو تخت پرتم کرد جیغم بلند شد که چشمای هریس ترش رو بهم دوخت و روی کاناپه هولم داد و روم خیمه زد - اخ .. دیار چی .. چیکار میکنی.. - خفه شوووو! وقتی جلوی مردم لباس تنگ میپوشی تا نگاه‌های هرز و جلب کنی تا انگشت نمای مردم بشی و برای هرز رفتن زن من کف بزنن تا روی غیرت نداشتم انگ بزنن، چه بهتر که خودم اون چیزیو که دنبالشی بهت ندم؟ هوم؟؟ با چشم‌هایی که نم اشک داشت بهش خیره شدم: - دیار غلط .. غلط کردم تو یه حرکت شلوارمو از پاهام در اورد و چنگی به باسنم زد کمر بندشو باز کرد کمرمو به خودش فشار داد کام عمیقی از لب‌هام گرفت - با یه رابطه خشن چطوری؟ جوری که صدات تا اونور خیابون بره و بقیه بفهمن رو اموال دیار هیچ احدی حق نداره حکم مالکیت هک کنه‌...❌‼️ 📛⚠️📛⚠️📛⚠️📛⚠️📛⚠️📛 https://t.me/joinchat/cJJ7zLirz4g5ODZk 📛⚠️📛⚠️📛⚠️📛⚠️📛⚠️🚱 #رمانی_فووووووول_هات🔥 #دارای_صحنه_های_باز🔥 #اکانت_بچه_ببینم_ریمو_میکنم 🔥
نمایش همه...
#دریا دختری با #جذابیت و ظاهری #بی‌نظیر هنگام غرق شدن در دریا،توسط دکتری به نام امیر نجات پیدا میکنه... امیری که بخاطر ظاهر #جذاب و #مردونش دخترای زیادی دنبالشن،ولی اون چشمش کسی رو نمی‌بینه... تا این‌که #دریای #زیبا چشم امیر #مغرور رو میگیره😍 ولی با #گذشت_زمان میفهمه که #رقیب داره...! #آرشامی که #پسر_عموی #خودشه!!♨️🚫 #عاشقانه #مثلث_عشقی⛔♨ https://t.me/joinchat/NjLv8pM8yvA2OGU0
نمایش همه...
اگ این رمانو نخونی نصف عمرت‌بر فناس😂📛 جلو جمع نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم که باران با شیرین زبونی گفت: - مامانی #شیر میخام! نگاهی بهش انداختم و گفتم: - دخترم بریم خونه برات شیر میخرم نچی زدو دستشو رو سینم گذاشت و گفت: - نه #مامانی شیر خودتو میخام! با خجالت به بقیه نگاه کردم و گفتم: - عه زشته دخترم! لبو لوچش رو اویزون کردو گفت: - پس چرا داداشی #شیرتو میخوره؟ - چون اون #بچس! یکمی فکر کرد و یهو با صدای بلند گفت: - پس چرا شبا که منو میخوابونی #بابا #سینه هاتو میگیره میگه به منم شیر بده #خوشمزس!؟ #وای_خداا_بچه_چه_سوژه‌ای_از_مامان_و__باباش_گرفته🙊💦😂 #شوهره_شبا_شیر_زنشو_میخواد🤣😐 https://t.me/joinchat/SEW919DeFyfnpNAN
نمایش همه...
نهال بخاطر رابطه #خشنی که داره حامله نمیشه! https://t.me/joinchat/Ja-7jWX5aEI3YzA0 https://t.me/joinchat/Ja-7jWX5aEI3YzA0 خانواده پسره فکر میکنن که زنش مشکل داره و حامله نمیشه ولی نمیدونن که بخاطر اینه که پسره #هرشب خشن با دختره رابطه داره🙈🔞❌ پارت ها متعلق به آیندس و همشون واقعیه🤤👇🏻 https://t.me/joinchat/Ja-7jWX5aEI3YzA0 - امیرعلی بخدا همه بهم میگن بچه چیشد بچه چیشد بزار #حامله شم توروخدا وقتی که مشغول #بستن دستام با کراواتش به تخت بود با #ناله حرفامو میزدم ولی اصلا توجه نمیکرد و فقط با چشمای #خمارش بهم زل میزد - میشنوی؟میگم میخوام حامله شم - خب #حامله شو - وقتی انقدر #وحشیانه باهام #میخوابی چطور میشه حامله شم؟ من هنوز هرشب خونریزی میکنم از درد وقتی گفتم #خونریزی میکنم پوزخندی روی لباش ظاهر شد و یک آن #لبمو بین لباش گرفت و با #ولع و حرص #زبونشو توی دهنم میچرخوند که حرفای باقی موندم تبدیل به آهی شد که هم از ناچاری و هم از #لذت میکشیدم - اینبار به جای #بهشتت بهتره #دهنت کار کنن هوم؟ https://t.me/joinchat/Ja-7jWX5aEI3YzA0 سرمو به معنی منفی تکون میدادم ولی اون بازم #بی رحم شده بود و توجهی به التماسام نمیکرد! حس برخورد شئ بزرگ به ته #حلقم باعث شد اوغ بزنم که #اسپنکی به #باسنم زد تا طبق معمول باهاش راه بیام...🔞🔞 نهال دختر دورگه ای که مادر #ترک و پدر #مذهبی ایرانی داره بعد مرگ مادرش مجبور میشه به اصفهان برگرده کنار #خاندان پدرش.. ولی انقدر روحیه جاه طلبی داشت که مادربزرگش تصمیم میگیره به زور اونو #زن پسرعموش بکنه! پسرعمویی که #روحیاتش زمین تا آسمون با نهال فرق میکرد❗️ https://t.me/joinchat/Ja-7jWX5aEI3YzA0 https://t.me/joinchat/Ja-7jWX5aEI3YzA0 ❌رمان دارای محدودیت سنیِ و از پارت های جلوتر اصلا مناسب افراد کم سن و سال نیست❌ https://t.me/joinchat/Ja-7jWX5aEI3YzA0 اگه جنبشو داری جوین شو😌📛
نمایش همه...
" زندانِ نهال "

درحالِ نوشتن رمان #زندان_نهال ✏ هر روز پارت گذاری داریم به جز جمعه ها❤ اثر های من: رمان عشق و قانون آنلاین(تمام شده) رمان هیاهو آنلاین(نا تمام) 🍃به قلم: تینا لیاقی🍃 @tina_romann جهت تبادل و انتقاد👆🏻

خاندان مذهبی فکر میکنن دخترشون فاسده و میخوان بکشنش❗️ https://t.me/joinchat/Ja-7jWX5aEI3YzA0 https://t.me/joinchat/Ja-7jWX5aEI3YzA0 مامانبزرگ پرتم کرد توی حیاط و جلوی تمام بزرگای فامیل داد زد: - این ننگ خاندان خلیلیِ خان داداش میسپارمش به تو معلوم بود که منظورش اینه منو بکشن! ولی برای چی؟ چون چندتا عکس ناجور ازم پخش شده بود که اونم تقصیر من نبود... با حسرت به بابا نگاه میکردم و وقتی چشمای اشکی اونو میدیدم نابود تر میشدم زمانی که خان داداش مامانبزرگ ضامن اسلحه رو کشید بابا پرید جلوشون و گفت راه حل دیگه ای دارم - نهال و میدیم به مهدی همه سکوت کردن! اما صدای فریاد امیرعلی بلند شد که به زور چند نفر نگهش داشته بودن - عمو چی میگی؟ اون مرد پنجاه سالشه سه تا بچه داره عمو این سرنوشت من بود که اینطور بدبخت بشم؟ روی زمین توی خودم فرو رفته بودم و در حال گریه بودم که اون خان داداش موافقت کرد... صفحه ی زندگیم حالا رنگی جز سیاهی نداشت و من باید با یک مرد پنجاه ساله ازدواج میکردم... https://t.me/joinchat/Ja-7jWX5aEI3YzA0 https://t.me/joinchat/Ja-7jWX5aEI3YzA0 رمان دارای صحنه های باز🙅🏻‍♀🔞 #بدون_سانسور
نمایش همه...
1.16 MB
🔱شروع طوفانی رمانی دیگر از #مریم_بانو رمانی به شدت جذاب و #معرکه😍 #part_24 _ یه #دختر_تنها نصفه شبی تو #خیابون چیکار می کنه؟ _اون آقا بهت چی گفت؟ #خنده_مزخرفی سرداد و گفت: _هیچی اجازه داد #امشب_مهمون من باشی! باترس گفتم:منظورت چیه؟ سرعت ماشینو بیشتر کرد و گفت: _حیف نیست امشبو باهم #حال نکنیم!؟ تازه دوزاریم افتاد منظورش چیه،دست بردم سمت در ماشین تا بازش کنم که #قفل_مرکزیو زد. شروع کردم به #جیغ_زدن _کمـک...کمکم کنید! دوباره خندید و من با #ترس نگاهش کردم. _اوخی ترسیدی؟هرچقد دوست داری #داد_بزن کسی صداتو #نمیشنوه! به اطرافم نگاه کردم تو #جاده_خاکی و درست وسط جنگل بودیم.داد زدم: _نگهدار #عوضیِ حیـ... حرفمو کامل نکردم که برگشت و با #پشت_دستش محکم کوبید رو دهنم و عصبی گفت:#صدات برعکس چشمات خیلی رو #اعصابه! از شدت #درد به خودم پیچیدم.ماشینو نگه داشت و پایین رفت و در سمت منو باز کرد خم شد وگفت:خب رسیدیم نمیای پایین؟ عقب رفتم که بازوم رو گرفت و کشید #جیغی زدم. _خواهش میکنم ولم کن #توروخدا بزار برم. _چشم به موقش #ولت میکنم،مطمئنم توام #دلت میخواد فقط داری #ناز می کنی وگرنه سوار #ماشین_شخصی نمیشدی! منو کشید و تا به خودم بیام پرتم کرد تو یه ویلا،با ترس به اطرافم نگاه کردم و به سمت اون مرد حمله کردم که در ویلا رو #قفل کرد و به طرفم اومد.با یک حرکت #کمربندشو در آورد و دستشو #بالا برد،چشمامو بستم که... ❌پارت واقعی رمان❌ #عاشقانه ای متفاوت از دل #دریا درگیر شدن زندگی پسری #سرد و #بی روح با عشقی #ناگهانی https://t.me/joinchat/NjLv8pM8yvA2OGU0
نمایش همه...
❌🔥❌🔥❌🔥❌🔥❌🔥❌🔥 _چی از #جونم میخوای؟ یقه مانتوم رو گرفت و تو یه حرکت کشید،دکمه های مانتوم یکی یکی #کنده شد... _جونتو میخوام! گریم گرفت با #التماس گفتم: _خواهش میکنم بزار برم،توروخدا بزار برم خانوادم نگرانم میشن! _باشه،دو سه روز دیگه حتما میبرمت پیش خانوادت! مانتومو از #تنم بیرون آورد،کمرم رو گرفت و منو به خودش #چسبوند.موهام رو از تو صورتم کنار زد و با انگشت اشارش کشید رو گونم و امتدادش داد تا روی لبام،فشار دستشو رو کمرم #بیشتر کرد. با انزجار با دستم به صورتش چنگ انداختم و تا حد توان ناخنامو تو پوستش #فرو کردم.فریادی زد و... https://t.me/joinchat/NjLv8pM8yvA2OGU0 ❌🔥❌🔥❌🔥❌🔥❌🔥❌🔥
نمایش همه...
پی وی من و ادمین پر شده انقدر‌‌‌ که لینک این رمان و درخواست کردید😐مگه نگفتم لینک رمان های درخواستی گذاشته نمیشه؟؟ 😑 یه بار فقط یه بار لینک رمان و میذارم 😒لطفا هی درخواست ندید❤️ https://t.me/joinchat/islnro7GW9s4MzE8 چون بیان بازی داره نمیتونیم لینکش رو بذاریم این بار آخره که لینکش گذاشته میشه🔞 🚫لطفاً محدویت سنی رعایت شه❗️
نمایش همه...
طنز ترین و قول هات ترین رمان🤤😂🔞 با حالت زاری گفتم: _اه رهام #لیس نزن! دستمو پس زدو گفت: _ انقد تکون نخور بزار #بخورمش نمیدونی که چقدر #خوشمزس! با حالت عصبانی پسش زدمو غریدم: _رهااام این #مال منه تو حق نداری #بخوریش یا #لیس بزنی بهش! نچی زد و گفت: _عزیزم قبلا مال تو بود دیگه از الان مال #خودمه #اوفف چه خوشمزس! با حرص لواشکو ازش گرفتمو گفتم: _بده #لواشکمو مال منه خودم باید #بخورمش😤🤣 #ذهنتو_بشور😂🔞 #فقط_یه_لواشک_بود🤣🙊💦 زود بجوین تا از دست ندادی پیشنهادی خودمه🤩⬇️ https://t.me/joinchat/SEW919DeFyfnpNAN
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.