cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

سیزیف خندان

دست‌چینی از بهترین پیش‌کش‌های یک ذهن بیمار @HappySisyphusBot http://hessamous.blogfa.com/ Good 🔰 Life بدون ذکر منبع کپی نکنید.

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
629
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

حالم خوبه عزیزانم. نه اینکه اتفاقی برام نیوفتاده باشه، افتاده، بهترین چیزی که میتونستم از کائنات بخوام برام اتفاق افتاد. ازدواج کردم. اون موقعی که جوونای زیبا و قشنگ هموطنم تو خیابونا مشغول تاریخ‌سازی بودن من و لیدی‌برد مشغول قرارهای عاشقانه‌مون بودیم. وقتی بهش گفتم دوستت دارم، صدای گلوله‌ها از جاهای دور میومد. و وقتی با دلهره داشت منو میرسوند فرودگاه که به پروازم برسم، راه‌ها رو همین جوونا بسته بودن، و مسیریاب‌ها رو همون گلادیاتورهای پارک‌وی مختل کرده بودن. All is fair in love and war نمیدونم کی اینو گفته. اما موقعی که حس عذاب وجدان می‌گرفتم از اینکه کنار شما نیستم و حتی قلمم هم برای شما چیزی نمی‌نویسه، اینو پیش خودم زمزمه می‌کردم. از الان به بعد هم احتمالاً محتاط‌تر از قبل بشم. قبل از ازدواج یه چیزهایی برای از دست دادن داشتم، اما الان تمام زندگیم در خطره. احتیاط میکنم، اما از مبارزه دست نمی‌کشم. از همه اونایی که تو این مدت پیگیر اخبارم بودن ممنونم و معذرت میخوام نتونستم جواب بدم. فیلترشکن درستی نداشتم. دوستتون دارم❤️
نمایش همه...
علیرغم این جو سنگین و با وجود شرایط موجود هرجا که چشمات اونجا باشن آرزومه که ببینمت یه روز... فردا این کابوس تموم میشه و بجای آفتاب، آفتاب‌ها خواهند تابید و روی خاک مقدس وطن همدیگه رو ملاقات می‌کنیم یه روز...
نمایش همه...
دندان‌های حساس به سنگریزه در سبزی‌های سالاد دارم پیر میشوم اولین برف می‌بارد روی پل نیمه‌تمام #هایکو #ماتسوئو_باشو
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
عزیزان من، الهی قربانتان بشوم. با شجاعتتان دنیا را تکان دادید. شما گونه نادری از بشریت هستید. شما سرور و سالار این ملتید. رهبران ما شمایید. آینده این تمدن شمایید. مشت‌های گره‌کرده شما دنیای جدیدی خواهد ساخت. فریادهای شما را کائنات خواهند شنید. با شما سرنوشت دیگری خواهیم نوشت. ابرها ما را خواهند فهمید. بادها، کوه‌ها با ما خواهند بود. فرداها را شما خواهید ساخت. فرزندانمان را شما تربیت خواهید کرد. شرارت را شما تشخیص می‌دهید. زیبایی را شما تعریف می‌کنید. دنیا از شما یاد خواهد گرفت. انسانیت به شما وابسته است. همه ما به شما افتخار می‌کنیم. تاج سر ما شمایید. دورتان بگردم. دور تک‌تک‌تان.
نمایش همه...
واقع‌بینی نمیتونه ضرر برسونه. یه محاسبه دو دوتا چارتای ساده: سردار نظام میاد تو تلویزیون میگه میدونستیم عملیات کربلای ۴ لو رفته ولی انجامش دادیم تا فکر کنن ما نمیدونستیم و بعد کربلای ۵ رو انجام بدیم. در عرض ۲۴ ساعت سه هزار نفر از مخلص‌ترین هواداراشون رو بردن سیبل کردن جلو بعثیا تیکه پاره شدن تا وانمود کرده باشن نمیدونستن. با همچین آدمایی سر و کار داریم. سروصدا کردن و اشغال خیابونا یه جور ضربه زدن و ایجاد هزینه برای اوناست. اما برای اینکه چند هفته دیگه ناامید و سرخورده نشیم، لازمه به خودمون یادآوری کنیم که اینا حالا حالاها ساقط نمیشن. نکته مهم و خوبش اینه که ما تو مسیر درستی قرار گرفتیم. یه جنگی رو شروع کردیم که شاید ۲۰ سال دیگه اونو ببریم. با کلی هزینه و شکست و پیروزی‌های جزئی.
نمایش همه...
سال ۸۸ از یه نقطه جنوبی توی اهواز بلند میشدم میرفتم گرونترین منطقه اهواز، کیانپارس، تا داد بزنم و کتک بخورم. شهرای کوچیک و مناطق ضعیف حتی در جریان هم نبودن. سال ۹۸ مردم کوت عبدالله گفتن کسی حق نداره از اینجا رد بشه. و خیابونا رو طوری بستن که حتی جرأت نمیکردیم بریم سر کار؛ اما خیابونای کیانپارس باز بودن. درست موقعی که تانک‌ها داشتن نیزارهای ماهشهر رو قتل‌عام می‌کردن! تا موقعی که کوت عبدالله و کیانپارس زیگزاگی اعتراض میکنن، کنترل کردنشون، چه روانی و تبلیغاتی، و چه فیزیکی کار راحتیه. اما وقتی همزمان اعتراض کنن، و این همزمانی میتونه اتفاقی و به دو دلیل مجزا باشه، کنترل کردنشون غیرممکنه. چون استراتژی‌ای که برای هر کدوم استفاده میکنه برای اون یکی نتیجه عکس داره. برای جنبش تسخیر وال‌استریت، ژیژک یه مقاله جالبی نوشته بود و گفته بود چون این حنبش فاقد عنصر نظم‌دهنده درونیه، محکومه که عنصر نظم‌دهنده بیرونی رو بپذیره. می‌گفت این جنبش نیاز داره توسط پلیس سرکوب بشه. و همینطور هم شد. بیاید ما اینطوری نباشیم. خطاکارهامون رو خودمون مجازات کنیم. هرکس تابع نظم ما نبود، دشمن ماست. چه توی صف ما باشه و چه نباشه.
نمایش همه...
با تمام وجودم از شما بیزارم. خاک عالم بر سرتون. تمام خاک‌های عالم بر سرتون. تمام خاک‌های عالم هم کافی نیستن برای ننگ بودنتون. ننگ بر شما. از پست‌ترین موجودات امروز و دیروز هم پست‌ترید. برید بمیرید و جهان رو از تعفن بودنتون خلاص کنید. اونقدر شرور و خبیث هستید که فقط مرگ می‌تونه شمارو نجات بده. مرگ بر شما. شب و روز براتون آرزوی مرگ می‌کنم. بمیرید. آرزوی مرگ شما عبادته. تنفر از شما مستقیم‌ترین صراط الهیه. تف بر شما. تف به هر سیستمی که اشاعه افکار متعفن شمارو تحمل می‌کنه. تف به تمام روزهایی که از شما بیزار نبودم. بی‌لیاقت‌تر و بی‌خاصیت‌تر از شما تو هیچ تاریخی روی کره زمین نداشتیم. با تمام وجودم از شما متنفرم.
نمایش همه...
نه بخاطر اینکه حمزه برمر رو دورادور و از خیلی وقته میشناسم. و نه بخاطر اینکه کتاب اولشه و نیاز به حمایت داره. و نه حتی بخاطر اینکه بهش بفهمونیم کتاب نوشتن بهتر از وبلاگ نوشتنه و خودشو تو بلاگفا حروم نکنه. بیشتر بخاطر اینکه واقعاً به نظرم یکی از بهترین کتاباییه که خوندم، به شما توصیه میکنم کتاب «آداب ترک کردن تو» رو بخونید.
نمایش همه...
پیکره‌ی خود را دیدم درحالی‌که دروغ می‌گفتم؛ با صورتی رقت‌انگیز. حسادت می‌کردم؛ حقیر. آزار می‌دادم؛ بی‌رحم. پست و درخور تأسف بودم. حس کسی را داشتم که در یک ایستگاه متروک و دورافتاده، از قطار جا می‌ماند؛ کسی که برای همیشه فراموش شده. احساس خفگی کردم؛ احساس سوختن، احساسی بی‌نهایت غم‌انگیز. بعد دوباره خودم را دیدم، وقتی که جسد له‌شده‌ی گربه‌ای را از زیر چرخ‌های اتومبیل‌ها بیرون آوردم و در کنار خیابان دفن کردم، پرنده‌ای را آب دادم، روزی که برای عکس کودک بلوچ روی مجله گریستم. لحظه‌ای که آدامس را از زیر صندلی مترو کندم که به شلوار کسی نچسبد. آن عصری که خودم را روی نیمکت پارک جلوی باشگاه به خواب زدم تا یک ولگرد پابرهنه کفش‌های آدیداس و ساک ورزشی‌ام را بی‌دردسر بدزدد. این یادها بود که باعث شد خنک شوم. جزئی بودم از همه چیزهای مطبوع و سبکِ هستی؛ اشباع از شعفی غیر قابل وصف. -آداب ترک کردن تو، حمزه برمر
نمایش همه...
دلیل غیبتم مسافرت بود. تهران بودم. خیلی اتفاقی آبان رو تو یه ایستگاه مترو دیدم. نمایشگاه شکارگاه مهسا طهرانی رو دیدم توی گالری باوان. نمایش تئاتر تاوان رو دیدم و حظ کردم. بعد برگشتم اهواز و هفته بعدش دوباره رفتم تهران. رامسر رفتم و سیاه شدم. ماسال رفتم و قطعه‌ای از بهشت رو دیدم و لمس کردم و بوییدم. شهر کتاب مرکزی تهران رفتم و کتاب آداب ترک کردن تو رو خریدم. مریض شدم، کتاب رو خوندم. فوق‌العاده بود.
نمایش همه...