مایی اسمر | سوگند فود | مونا فود

#بزرگسالان 👅⭕️ #بیا‌داستاناشونو‌بخون 🚫😂🔥 میگه‌اون‌چیزی‌که‌تو‌شرتته‌اینو‌نمیگه 😝👌 با اخم پر جذبه‌ای نگاهش رو ازم گرفت و از پنجره‌ی اتاق به بیرون خیره شد و گفت : -بهتره دیگه تمومش کنیم آیسو..بنظر برای تو بهتره.. شلوار چرم بسیار بسیار تنگم رو با زور فراوان بالا کشیدم و چپ چپ نگاهش کردم و آراز ادامه داد : - از این وضعیت متنفرم! با شتاب سرم رو به سمتش چرخوندم و با چشمای گشاد شده از عصبانیت نگاهش کردم! چی گفت؟ از این وضعیت متنفره اره؟ نگاهی به شلوارم که نصفه نیمه تنم بود انداختم..بیخیال..لازمش ندارم! به سرعت شلوار رو از تنم بیرون کشیدم و با صدای بلندی گفتم : - ولی اون چیزی که زیر شلوارته اینو نمیگه! و به..... https://t.me/joinchat/pYD2a66V3A03YWZk

سریع جوین بدین که ۵ دقیقه دیگه لینک باطله💯💯🚫 خوردم به یه پسری که بر و بر نگاهم میکرد. - اقا حواست کجاست؟ فقط نگاهم کرد. کر و لالی؟ بی حرف از کنارم رد شد منم جزوه هامو جمع کردم و با مورد عنایت قرار دادن کل خاندان پسره رفتم سرکلاس و کنار نگین و ارشام نشستم که استاد یه ربع بعدش اومد! - خب بچه ها من یه مشکلی برام پیش اومده این ترم نمیتونم باشم باهاتون و شاگرد عزیز و باهوشم مسکان جان به شما تدریس میکنن. عه این که همون کر و لاله‌اس... -استاد مگه کر و لال ها هم تدریس بلدن؟ + خیر ولی کوتاه کردن زبونو خوب بلدم..! پسره لاله و با دستگاه صحبت میکنه و دختره تا ابد پاش میمونه❤️‍🔥❤️‍🔥😱 برای خوندن این رمان جنجالی که وی ای پیش ۶۰۰ نفره سریع جوبن بدین لینک وی ای پیش رو براتون اوردم ۵ دقیقه دیگه باطله سریع جوین شید https://t.me/+n6xcncpk7yIzNTlk سریع جوین شو😱❤️‍🔥

جرررر داداشش و می‌خواد حامله کنه....😱🔞😂 - مامانی فک تُنَم من حامله‌م. با شنیدن این حرف از زبونش دخترک پنج سالم به سمتش برگشتم و گفتم: - چی داری میگی؟ یعنی چی حامله‌م. با لحن بچه‌گونه‌ش دستش و روی شکمش گذاشت و گفت: - آخه لفتم توی دستشویی همش بالا میاولدم، توی فیلمه خانومه اینجولی شد بعد گفتش حاملس پس منم حاملم دیگه. آراد با شنیدن این حرف نگاهش رو به دخترکش انداخت. با اخمی ترسناک گفت: - کی بهت گفته که تو حامله‌ای دخمل بابا؟ با انگشت سپهر رو نشون داد و گفت: - دایی سپهل، گفتش چون پلهام پسل خاله نسلین و بوسیدم حامله شدم. با خشم به سمتش برگشتم. - سپهر کارت ساخته‌س. اگه امروز من تو رو حامله نکنم تبسم نیستم. برگشتی به دختر من انگ حامله بودن میزنی؟🙈🤣 https://t.me/+n6xcncpk7yIzNTlk همه انفجارهای اخیر #تلگرام زیر سر این گودزیلاست😈😂 برو بخون ببین چطوری شب جمعه مامان باباش و خراب می‌کنه با سوالاش❌‼️ https://t.me/+n6xcncpk7yIzNTlk

کلی pdf از رمان های غیر🔞 که هیج جای دیگه نمیتونی پیدا کنی😎 پر از فایل مجانی رمان‌های پولی😌 اگه می‌خوای کتاب‌های چاپ شده رو مجانی بخونی پس سریعتر این‌جا جوین شو که دیگه لینکش رو نمیذارم😌 https://t.me/joinchat/GCPT5sJCLHZiNTU0

#رمان های_ممنوعه تا کی می خوای هزارتا کانال برای فایل رمان های #ممنوعہ و #جدید داشته باشی وقتی همشون توی این کانال #رایگان جمع آوری شده😎 فقط کافیه یکی از گزینه های زیر رو انتخاب کنی و کلی pdf پولی رو رایگان بخونی حتی فال های کانال های Vipرو😳

حراست دانشگاه با حقارت نگاه کرد و سلی محکمی به گوشم نواخت که سرم به شدت به یوار عقبی برخورد کرد: _ توله کی تو شکمته؟ همه جا اوازت پیچیده میخوان اخراجت کنن بدبخت ج...ده در دستشویی با صدای وحشتناکی به دیوار کوبیده شد _ بچه من تو شکمشه! شما مشکلی داری خانم علیخانی ؟؟! لیان با دیدن آرتام که برترین شاگرد دانشکده و صد البته پولدارترین و پسر کله گنده‌های ایران بود مات موند. از شوک برملا شدنش چشمام سیاهی رفت.ارتام وحشت زده به طرفم دوید و با دیدن خون جاری شده از سر و بینیم بلند نعره زد: _ کل این دانشگاه رو روی سر خودتو و مدیرت و هر خری که اینجاست خراب میکنم اگه فقط یه خط رو زن و بچم‌ بیفته! https://t.me/joinchat/VzsxwAmSrzZu9lDY پسره‌اینقدر‌عصبی‌وجذابه😻💜👆 اکیپ دخترایی ک میرن تهران بعدش با ۴ تا پسر با مود های مختلف تصادف میکنن از یه جر و بحث ساده تا جدالی پر از عطش و شیطنت خلاصه زندگی روال خودشو پیش می‌بره ک یکی از این پسرا پیشنهادی ب این دخترای قصه میده ک به کل ...

پسره سرگرده و توی دفتر کاریش به زور با دختره س*س میکنه😳😱🔥 _خب سروان کوچولومون میخواد زیر مافوقش جر بخوره؟ با چشم های وق زده نگاهم‌کرد _ قربان م..م...من.. پوزخندی زدم و عصبی گفتم : _ چی شد نمی خوای؟ اخم ریز میون ابروهاش نشوند و با تته پته جواب داد. _نه! اسلحه ای که روی میز بود رو برداشتم‌ و گفتم : _ اگر نمیخوای توبیخ شی خم شو. با ترس نگاهم کرد که داد زدم: _گفتم خم شو! با اکراه خم شد .چادرش رو کنار زدم و توی حرکتی سریع شلوارشو پایین کشیدم. جیغ بلندی کشید که چکی روی باسنش زدم. قبل از اینکه به خودش بیاد دستش رو با دستبند به میله کناری بستم. _کمک‌... ولم کن... داری چیکار میکنی؟ یکی کمک کنه پوزخندی زدم و دست دیگش رو با دستبند به شوفاژ بستم. حالا مجبور بود خم بمونه و دیگه دست و پا نزنه. اگر کل اینجارو جیغ برمیداشت کسی جرات نداشت بیاد تو اتاق من چون من سرگرد بودم... دسته‌ی تفنگو به نرمی به ناز*ش مالیدم ک دست و پاهاش شل شد و....🔞👇 https://t.me/joinchat/aWKPrOT0ZFJkM2Y0

همه پروفالات تکراری شدن؟ از این عکسا برای پروفایلت میخوای؟😌 میخوای هر روز کلی از این عکسای مفهومی بذاری پروفایلت؟😉 پس عجله کن و تو این چنل جوین شو که کلی متن و عکس عاشقانه و مود هم داره😱💋