کمد آقای بوفی

صبح که از خواب پامیشم انگار یه موجود تازه متولد شده‌م. بعد می‌رم تو خیابون فاطی کماندوها یادم میارن اسلام وجود داره، بعد می‌رم یه چیزی بخرم می‌بینم با اسکناسای دستم آدامسم نمیشه خرید یادم میاد تورم‌ وجود داره، بعد می‌رم بین آدما یادم میاد اضطراب اجتماعی و حسادت و آداب معاشرت و فرهنگ کیرخر وجود داره، بعد تیکه می‌خورم یادم میاد مسائل جنسی وجود داره، بعد نگرانم میشن یادم میاد ناامنی وجود داره، بعد مسائل جنسیتی از دید مردم و خانواده میاد تو دهنم، بعدم پریود میشم یادم میاد جنسیت وجود داره.

کاش انقدر آزاد بودم که تنها قفسم بدنم بود.

The dance ball of Life

با تمام وجودم دلم می‌خواد فرار کنم. و قسمت تلخش اینه که اون‌هایی که یه روزی می‌خواستم با خودم نجاتشون بدم، این روزها باعث می‌شن از همیشه سریع‌تر بدوم. خصوصا از خودشون.

با تمام وجودم دلم می‌خواد فرار کنم. و قسمت تلخش اینه که اون‌هایی که یه روزی می‌خواستم با خودم نجاتشون بدم، این روزها باعث می‌شن از همیشه سریع‌تر بدوم. خصوصا از خودشون.

با تمام وجودم دلم می‌خواد فرار کنم. و قسمت تلخش اینه که اون‌هایی که یه روزی می‌خواستم با خودم نجاتشون بدم، این روزها باعث می‌شن از همیشه سریع‌تر بدوم. خصوصا از خودشون.

به زندان قفس، مرغ دلم چون شاد می‌گردد مگر روزی که از این بند غم آزاد می‌گردد. - فرخی یزدی