هشتصدمین هبوط
من همونیَم که یه اشتباه رو هزار بار تکرار میکنه برای بار هزارم که تکرار شد تبعید شدم به زمین یکم مخملی شدم، ولی هنوزم همون فرشته قدیمَم لینک ناشناس https://t.me/BChatBot?start=sc-152064-dDa23Yj
نمایش بیشتر263
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
بعضی وقتا میشه که حواست نیست
ولی آدمایی که کنارتن
فقط وقتی خودشون رو نشون میدن که ناراحتن و میخوان خودشون رو تخلیه کنن
توعَم میشینی پا حرفاشون و گوش میکنی
بعد دوباره غیب میشن
یهو میرن و یهو میان
اونجایی که اینو میفهمی، باید یکم بکشی خودتو عقب
بشینی با خودت فکر کنی
آخه تو که سطل زباله نیستی که فقط بیان و چیزای منفی و بد رو بدن بهت و برن
اونجا باید متوجه بشی که یه جای کارت اشتباهه
یه جای راه رو اشتباه رفتی
یحتمل میفهمی که باید دور بشی و دوباره تجدید نظر کنی ...
دلم واسه همین ساعت تو اون روزایی تنگ شده که هنوز بابابزرگم دیوارای خونشون رو تغییر نداده بود
طبقه دوم رو نساخته بود و بالاپشت بوم داشت
الانا برمیگشت خونه
از تو حیاط بوی سوختن چوب راه میوفتاد
مامان بزرگم مشغول درست کردن سالاد کاهو و خیار با سس مایونز بود و همه دور هم جمع بودن
اون موقع ها هوا یه عطر خاصی داشت...
دلم واسه همین ساعت تو اون روزایی تنگ شده که هنوز بابابزرگم دیوارای خونشون رو تغییر نداده بود
طبقه دوم رو نساخته بود و بالاپشت بوم داشت
الانا برمیگشت خونه
از تو حیاط بوی سوختن چوب راه میوفتاد
مامان بزرگم مشغول درست کردن سالاد کاهو و خیار با سس مایونز بود و همه دور هم جمع بودن...
زنگ زده میگه دیدی بارونه
میگم اره
میگه بارون تنهایی دلگیره
میگم کلاس داشتی که
میگه الانم دارم، ولی الان فرق داره، هوا سرده و بارونی
گفتم درب پایین، روبرو پارک حاشیه منتظرت وایمیستم، یه ساعت دیگه اونجا باش
مرخصی گرفتم و زدم بیرون
خیلی زودتر رسیدم و حالا که تایم داشتم شروع کردم به قدم زدن کنار دانشگاه
عادت نداشتم دست خالی جایی حاضر بشم
چشمم به دکه گلفروشی افتاد
گلای رُزِ ریزه گلبهی داشت
یه دسته رو گفتم کاغذ گراف بپیچه و برگشتم
زنگ زد و صداش نفس نفس میزد
معلوم بود کل راه رو عجله کرده تا زود برسه
چشم گردوندم و دیدمش
دیدم که دم در وایساده و دنبالم میگرده
رفتم عقب تر و بین درختا ایستادم
و بهش گفتم دارم میبینمت
گفت شوخی نکن
نرسیدی هنوز، درسته؟
گفتم شده من دیر برسم
گفت نه، ولی کجایی من نمیبینمت؟
گفتم بیا جلوتر
از خیابون رد شد و اومد جلو و داشت سمت مخالف رو نگاه میکرد که رفتم پشت سرش و گفتم دنبال چیزی میگردین؟
برگشت و نگام کرد
چشماش خیلی قشنگن
انعکاس آسمون قشنگترش میکنن
گفت فکر نمیکردم بتونی بیای
گفتم همیشه برات وقت دارم
داشت میخندید که چشمش افتاد به گلا
میگه برا منه
میگم بعله، برای شماس
میگه کجا بریم؟
میگم جاش مهمه؟
میگه نه
میگم خب بریم
میگه کجا
میگم هرجا
میگم ینی مثلا اونجا؟
میگم مثلا همونجا
پسرشونو کشتن چون مجرد بوده
کی بیدار بشم ببینم لای کیسه زباله مشکی جمع کردن گذاشتنم دمِ در نمیدونم ...
و جهانی یکسره از نور
و در هم تنیده شده از تنِ نازک گیاهان را برایت آرزو کردم...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.