cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

رویارستمی،روها

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
4 681
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
-5530 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Repost from N/a
-تو واقعا کی هستی هیراد؟ خنده کریهی بر لبانش نقش می‌بندد و قدمی به سمت دختری که صدایش از ترس می‌لرزد می‌رود: _هیرادم... هیراد پورمهر که از امشب به بعد قراره کابوس شب‌هات بشه. تنش را میان چنگال‌های زخمی از انتقامش اسیر می‌کند امشب این تن تا به ابد باید تقاص پس می‌داد... تقاص زخمی که پدرش به این مرد زده! https://t.me/+uygwDOZlMsQwMmE0 https://t.me/+uygwDOZlMsQwMmE0 بعدش چی میشه؟😱😭
نمایش همه...
Repost from N/a
این لیست به درخواست شما اعضای محترم‌ کانال آماده شده پس فرصت عضویت رو از دست ندید❤️ سودای تقدیر https://t.me/+uygwDOZlMsQwMmE0 💕 تنهایی https://t.me/+ruLWbIlU2C1hN2M8 🎀 یک عاشقانه بی صدا https://t.me/+c96on9pec4ZlZTA0 🦠 بی گناه https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk 🕊 کافه دارچین https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0 ☕️ قاب سوخته https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi 🔮 مجنون تمام قصه ها https://t.me/+s-KSSq7ngv4zYTY0 🍻 منشورعشق https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0 🎼 فودوشین https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0 🎾 روایت های عاشقانه https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk 🧊 کلبه رمان های عاشقانه https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0 📚 سونای https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ 🍷 آشوب https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk 💝 وصله ناجور دل https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk ☕️ سایه ی سرخ https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0 🌰 پناهگاه طوفان https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh 🍕 لوتی اماجذاب https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk 🎷 منتهی به خیابان عشق https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4 🎲 سنجاقک آبی https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8 🧩 یک روز به شیدایی https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk 💔 آناشه https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk 🎭 راز طلسم https://t.me/+BCTjd83CYO0wNTRk 🏵 رمانسرای تخیلی https://t.me/+8TuPpVuW5cE3NDE0 🍋 روزهای سفید https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0 🦋 ماهرو https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0 🍒 کارت خونی https://t.me/+zh5KIrPOuyMxM2Rk 🧧 شاهزاده یخ زده https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0 🧀 ازطهران‌تاتهران https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0 🍍 بیا عشق را معنا کنیم https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk 🐠 ماه عمارت https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg 🍀 هایش https://t.me/joinchat/RaaqCdplvPFp_Ipz 🥬 لیرا https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0 🦊 دودخاکستری https://t.me/+2CMIYhTI2z01Zjg5 🔻 ویرانه های سکوت https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX 🥝 فرنوه https://t.me/+y162b1Cedxw2ZWQ0 🎨 دنیای هپروت https://t.me/+KAll57HKD2thMjU0 🫐 تاختن برای باختن https://t.me/+pt1NfR3XiBxkZmE0 ✨ طعمه‌ هوس https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8 ☂ مضطر https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f ☃️ فراموشی دریا https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk 🌊 لمس تنهایی ماه https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs 🌙 رمانخانه آتی https://t.me/+o70dmih471YxN2E0 ✨ خانم ریزه میزه من https://t.me/+IriDIdGgs3FlMjJk 🎄 بد گمان https://t.me/+WTkflu5l7Cs1ZTc0 ❤️‍🔥 اسپار https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0 🪐 این شهر مرا باتو نمی خواست https://t.me/+WV-Si4Z1sEQyYzVk 💔 جال https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk 👓 طلا https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0 💄 طنین تنهایی https://t.me/+EPy1Pj6lEPUyNmQ0 🌪 منفصل https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0 🌈 به تودچارگشته ام https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk 🌻 باران عشق وغرور https://t.me/+tzq53_IQjbZjNjRk ☔️ به جهنم خواهم رفت https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk 🐾 وکیل تسخیری https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8 🌸 دلیبال https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk 🐚 فگار https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0 👽 ردپای آرامش https://t.me/+cpWz_omXlDE5NjY0 🍄 کوارا https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk 🪵 دیافراگم https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0 🌹 عروسک آرزو https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw 💝 شبی در پروجا https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk 🌵 گلاویژ https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ 🍂 دل بی‌جان https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0 🐝
نمایش همه...
جام لبالب پر شده را از دستش می‌گیرم : خجالت بکش جناب #سرگرد! #ویسکی می‌خوری؟ آخه چرا؟ جام را با شیطنت به لب‌هایم نزدیک می‌کنم و او مثل کسی که دردی عمیق را تحمل می‌کند، ابرو در هم می‌کشد و پلک‌هایش را روی هم فشار می‌دهد.. -با خوردنش #آتیشی که تو جونم شعله می‌کشه# آروم می‌گیره #سیب_سرخ_شیرینم! هر راهی جز این لعنتی بی‌فایده س، همه چی رو امتحان کردم. صورتم از تلخی مایع سرخ رنگِ توی جام در هم می‌رود و روی لبۀ دیوار تراس رهایش می‌کنم: -اه... زهر‌مار بود! حالا کی آتیش انداخته به جونت که تو خاموش کردنش موندی؟ کاری از من برات بر‌میاد؟ دست روی دستم می‌گذارد و خسته و زنگ‌دار لب می‌زند: -#خودت! قلبم از بلندی تراسی که رویش ایستاده‌ایم سقوط می‌کند اما با بد‌جنسی قدمی عقب می‌گذارم: -نظرم عوض شد، خودت یه راهی برای خاموش کردنش پیدا کن. در یک آن دو دستش را دور تنم گرد می‌کند و با غرشی پر تمنا، تنم را به تنش می‌چسباند. -آخرین راه آروم موندنم رو هم گرفتی! حالا اگه بخوام از این کوفتی بخورم، دائم مثل این روانیا رژ لبِت رو روی این شیشه مرور می‌کنم و فکر می‌کنم لبامو کجا بذارم که بشینه رو جای لبات. با لبخند نگاهش می‌کنم و او تنم را بیشتر به سینه می‌فشارد. یه قولی بده! این اولین و آخرین باری باشه که جام از کسی می‌گیری و با نگاه تو چشماش شراب توی جام رو مزه می‌کنی . فهمیدی؟ جام رو که نزدیک لبات می‌بری، نفس برام نمی‌ذاری... دست روی سینه‌اش می‌گذارم و تقلا می‌کنم. باشه. بذار من برم که تو به خاموش کردن آتیشت برسی. میشه ولم کنی؟ با هر دو دست تنم را مهار می‌کند و صورتش را نزدیک صورتم نگه‌میدارد. آنقدر نزدیک که لب‌هایش، با هر کلمه لب‌هایم را نوازش کنند. نفسم دارد برای بوی نفس‌های تند شده‌اش می‌رود، می‌توانم همینجا برای صورت در هم رفته از دردش و صدای گرفته‌اش جان بدهم اما دائم باید به خودم یادآوری کنم که ازدواج ما سوری است. -خاکستر شدم با معرفت! دریا تو بغلمه و من دارم آتیش می‌گیرم... نمی‌خوای برام دریایی کنی، چند قطره آب رو قلب خاکستر شده‌م بریز دردش کمتر شه! -من باید چیکا... حرفم هنوز به نیمه هم نرسیده که لب‌هایم با قدرت و حرص و عشق، محکم و عمیق و دیوانه، بوسیده می‌شوند! https://t.me/+AAbSKMYc12c3Yjk0 https://t.me/+AAbSKMYc12c3Yjk0
نمایش همه...
Repost from N/a
زد زیر گوشم، جوری که پرت شدم رو زمین و گوشه ی لبم‌ پاره شد هق هقم شکست و صدای داد آقا جون تو خونه پیچید - نه ننه داشتی نه بابا من بزرگت کردم که حالا برام بی آبرویی بیاری؟ این همه سال با آبرو زندگی کردم که حالا توی الف بچه بیفتی سر زبون کس و ناکس؟ عمه هامو عمو هام و بچه هاشون نظاره گر کتک خوردن من بودن اما هیچ‌کس جلو نمی‌‌اومد حتی نگاه پر لذت بعضیاشون و می‌تونستم ببینم و صدای آقاجون باز پیچید تو عمارت: - با لباس سفید رفتی با کفن سفید بر میگردی فهمیدی؟ از جام بلند شدم و جیغ زدم: - اون پسر منو‌ نمی‌خواد جلو چشمم خیانت می‌کنه چرا نمی‌فهمید؟ آقا جون لا الله اللهی زیر لب گفت و باز صداش و انداخت روی سرش: - اگه چادر بکشی سرت اگه این طوری زبونت دراز نباشه چرا نخوادت؟! تویی که سر و گوشت میجنبه نه اون پسر بدبخت الآنم دیگه اسمتون خورده روهم برو‌ دختر برو‌ فردا میریم خطبه عقد و میخونیم با جیغ بلندی نه گفتم و همون موقع بود که دوباره طرف دیگه صورتم سوخت و این سری عموم زده بود و داد زد: - دهنتو ببند برو تو اتاقت دیگه دستمو روی صورتم گذاشتم و اشک ریختم و همون موقع صدای دری اومد و داد کسی تو خونه پیچید: - بی پدر مادر گیر آوردید که یکی از چپ میزنه یکی از راست؟! پسر عموم آیین بود؟ کسی که پدر خودش زد تو گوشم؟ اومد جلو و بلندم کرد و غرید: - د نمی‌خواد ازدواج کنه مگه زوره؟ آقاجون غرید: - آره وقت ازدواجش دختر مجرد تو‌ خونه ی من نمی‌مونه که کند بالا بیاره تنها جرمم این بود که تنها نوه ی دختری این خاندانم؟ آیین هیچ وقت باهام خوب نبود، اما این بار چرا طرفم بود: - خب میاد خونه ی من هم همه پیچید تو خونه و عموم دخالت کرد: - چی میگی پسر؟ - ضیغش میکنم محرمم شه پیش من زندگی کنه... نه، اینم نمی‌خواستم! من دلم نمی‌خواست الان ازدواج کنم چه پسر عمویی که یهو شیدا شد چه پسره حاجی دستمو از دستش کشیدم بیرون و توپیدم: - من نمی‌خوام کسی رو نمی‌خوام بابا نمی‌خوام ارثمو بدید من برم دیگه قیافمم نمی‌بینید و آقا جون خیره به من شد و بعد نیم نگاهی به آیین کرد: - تقدس باید بکنی صیغه نه! عقدش کنی ارثشم میدم تو.... لینک چنل -منو فقط واسه پولم می‌خوای و این که برات یه بچه بیارم مثل ابر بهار تو‌ لباس عروس گریه می‌کردم و نالیدم: - حتی خاستگاریم نداشتم، الآنم باید بیام بشینم سر سفره بگم بله چطور دلتون میاد قلب منو این طوری دار بزنید مگه چیکارتون کردم؟ مامانت حتی نگاهمم نمیکنه میگه من حرومزا... هق هقم مانع حرفم شدو تو لباس دامادیش بود اما صورت اونم غمگین بود و کمی نزدیکم اومد و لب زد: - بغلت کنم؟ متعجب نگاهش کردم، برای ما اتاق حجله درست کرده بودن و حالا اون ازم اجازه می‌گرفت بغلم کنه؟ دستی لای موهاش کشید و ادامه داد: - من نمدونم چرا این کارو کردم، به خاطر پول؟ به خاطر این که دلم سوخت؟ به خاطر این که یهو به خودم اومدم دیدم برام جذابی نمدونم... واقعا نمدونم فقط من نمی‌خوام اذیتت کنم اشکامو پس زدم که نزدیک تر شد بهم و موهامو از صورتم کنار زد: - نمی‌زارمم کسی دیگه اذیتت کنه! نمی‌زاشت اذیت شم؟ برای منی که همیشه در حال آزار بودم؟! - قول میدی؟ لبخند کمرنگی زد: - اکه بزاری بغلت کنم آره... قول میدم لبمو گاز گرفتم و خیره به لبام شد و ادامه داد: - من تا شب چی جوری تحمل کنم که بهت دست نزنم آخه... و در آغوش کشیدم‌... هیچ وقت و هیچ وقت هم اجازه نداد کسی اذیتم کنه... مثل کوه پشتم موند اما با این حال سر قولش نموند چون اون آدم خودش بیشتر از همه قلب بیچارمو اذیت کرد و این شروع داستان ما بود https://t.me/+a7YZDDoUZK43NmRk https://t.me/+a7YZDDoUZK43NmRk
نمایش همه...
Repost from N/a
ادمین صحبت می‌کنه توجه کنید خلاصه می‌گم بهترین های آنلاین اینجاست❤️🔻 🪴دختری که شوهرش به خاطر زن دیگری او را طلاق می دهد. 🌸 ازدواج اجباری یه دختر ساده و خجالتی با یه پسر مغرور و پرمدعابخاطر دخترونگی نداشته ام مجبور شدم پیشنهادازدواج مردی رو قبول کنم که اصلا نمی شناختمش! 🌹رقابت بین دو دوست بر سر بدست آوردن  رییس جذاب ومغرورشوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🍁 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 🥀ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 🌼گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشهمردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🪷گل میس بعد از۸سال برگشته تا انتقام از دست رفتن دخترونگیش رو از آراسپ بگیره اما یه مرد.... 🍁شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت 🌷عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🎄دختری آمازونی  که خودش از انرژی هاش خبر نداره 🪷شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 🌾برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... 🎄از اینجا لینک رمان هر نویسنده ای میخوای رو پیداکن 🌻دوست داشتنش ساده نیست 🪻دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🍁دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🪷همخونگی یک مرد مغرور با دختری زبون دراز و لجباز. 💐مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوهلیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🌺صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🪻دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 🌹عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتلدختری که سه ازدواج ناموفق داره 🍁اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🌸صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🌻پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 🌹عشق تا بینهایت 🎃پیوند قلبی در مسیر ناهموار سرنوشت 🪻عشق عجین شده خون و باروت 🌾ساحره‌ی قدرتمندی که معشوقه‌ی آلفای گرگینه‌ها شده 🌹عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💐عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🪷رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 🌸ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🫀آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🎄مادرم یک زن روس خوشگل بود که همه‌مون رو به یک مرد فروخت. 🍀عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🌺وقتی که یک دختر عاشق میشود 🪻ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🌾بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 🌻دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🌱انتقامه ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🌹بازی بر پایه دروغ که تقدیر دختر بچه یتیم رو به رئیسش گره میزنه 🌼مرد متاهلی که با عشق سابقش روبرو میشه. 🌺ازدواج با مردی بددل و شکاک و فاش شدن رازی از گذشته 🪻جنگ بین عشق ونفرت 🌻پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🍓عشقم بهم خیانت کرد 🪴هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 🎃از ده سالگی منتظرم تا عروس مردی بشم که دلموبهش باختم اما 🌷رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 🌼بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... 🌸دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🍁مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود عشق ممنوعه با همکار پدرم 🌹 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! 🥀می خواستم عاشقی کنم اما اون تو فکر انتقام از منی بود که بهش خیانت کرده بودم
نمایش همه...
Repost from N/a
خیانتکار عوضی😡🤬🤬 تاکسی سر کوچه ایستاد، سرگرم  بیرون آوردن پول از کیف گفتم:  -لطفا بپیچید داخل کوچه - نمیشه خانم !! چه قیامتیه ؟؟  کسی مرده؟ سرم را بالا گرفتم: جلوی ساختمان ما جمعیت زیادی جمع شده بودند ماشین پلیس و آمبولانس هم بود. وحشت کردم. در ماشین را باز کرده پیاده شدم. -آبجی ، کرایه ما چی شد پس ؟؟ هل کرده چند تراول مچاله را به سمتش انداخته و دویدم داخل کوچه دلشوره و اضطرابی که از صبح در جانم ریخته بود بی دلیل نبود . مریم خانم همسایه روبرویی با دیدنم شروع به پچ پچ کرد زنی چادری به سمتم آمد ، گیتی بود چهار پنج ماه پیش جلویم را گرفته و گفته بود رستان را هنگام ورد به خانه ی مهتا و کیارش دیده است. سینه سپر کردم و از آبروی همسر و دوستم دفاع کرده بودم. حالا دیگر قدم هایم یاری نمی کرد میخکوب شده ایستاده و صدای جیغ های گوشخراش زنی را می شنیدم مردی فریاد زد: - خلوت کن آقا، برید کنار پلیس بود که مردم را متفرق می کرد من در مرکز دایره ای رو به درب ورودی ساختمان ایستاده  و چشمانم  تنها مردی را  می دید که بر دستانش دست بند زده بودند و لباس سفید رنگش آغشته به خون بود. سرش را لحظه ای بالا اورد و من صورت سرخش را دیدم. کیارش بود، دوست صمیمی رستان ، همان که از برادر نزدیک تر بود ،شوهر مهتا نگاهش به من افتاد: -ریرا لب زد: شر یه بی ناموس رو از سرت کم  کردم. https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy سرباز سرش را خم کرده و داخل ماشین نشاندش پشت سرش مامورخانمی ،دست مهتا را گرفته می کشید، لباسهایش پاره و موهای پریشانش صورتش را پوشانده بود مهتا یک بند جیغ می زد انگار دچار جنون شده باشد مرا که دید ایستاد ناگهان شبیه دیوانگان شروع به خنده کرد بعد دستهایش را به طرفم گرفته و رو به جمعیت گفت: می دونید رستان دوستش نداشت، ازش متنفر بود. من رو دوست داشت قدمی به سمتم برداشت همه هاج و واج نگاهش می کردند مامور زن سعی داشت کنترلش کند جیغ زد می خوام یه چیزی بهش بگم خیره به چشمان مبهوت و ترسیده ام جیغ کشید: نیما پسر رستانِ فروریختم ، انگار از بلندی سقوط کرده و مرده باشم کلمات از ذهنم می گریختند چه می گفت؟؟ دیوانه بود؟!!! کیارش می غرید و ناسزا می گفت از داخل ساختمان برانکاردی را می آوردند رویش را کشیده بودند پارچه ی سفید خونین بود بی اختیار دست رو شکمم گذاشتم مهتا چه گفته بود؟؟ رستان از من متنفر بوده؟؟ مگر رستان نمی گفت عاشق این است که از وجود من دختری داشته باشد؟؟ تلو تلو خوران خودم را به برانکارد رساندم بی لحظه ای تردید پارچه را کشیدم رستان مرده بود؟؟؟؟. https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
نمایش همه...
Repost from N/a
ادمین صحبت می‌کنه توجه کنید خلاصه می‌گم بهترین های آنلاین اینجاست❤️🔻 🪴دختری که شوهرش به خاطر زن دیگری او را طلاق می دهد. 🌸 ازدواج اجباری یه دختر ساده و خجالتی با یه پسر مغرور و پرمدعابخاطر دخترونگی نداشته ام مجبور شدم پیشنهادازدواج مردی رو قبول کنم که اصلا نمی شناختمش! 🌹رقابت بین دو دوست بر سر بدست آوردن  رییس جذاب ومغرورشوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🍁 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 🥀ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 🌼گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشهمردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🪷گل میس بعد از۸سال برگشته تا انتقام از دست رفتن دخترونگیش رو از آراسپ بگیره اما یه مرد.... 🍁شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت 🌷عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🎄دختری آمازونی  که خودش از انرژی هاش خبر نداره 🪷شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 🌾برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... 🎄از اینجا لینک رمان هر نویسنده ای میخوای رو پیداکن 🌻دوست داشتنش ساده نیست 🪻دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🍁دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🪷همخونگی یک مرد مغرور با دختری زبون دراز و لجباز. 💐مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوهلیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🌺صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🪻دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 🌹عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🌼اغوای زن شوهردار توسط مردی غریبه دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🍁اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🌸صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🌻پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 🌹عشق تا بینهایت 🎃پیوند قلبی در مسیر ناهموار سرنوشت 🪻عشق عجین شده خون و باروت 🌾ساحره‌ی قدرتمندی که معشوقه‌ی آلفای گرگینه‌ها شده 🌹عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💐عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🪷رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 🌸ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🫀آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🍀عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🌺وقتی که یک دختر عاشق میشود 🪻ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🌾بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 🌻دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🌱انتقامه ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🌹بازی بر پایه دروغ که تقدیر دختر بچه یتیم رو به رئیسش گره میزنه 🌼مرد متاهلی که با عشق سابقش روبرو میشه. 🌺ازدواج با مردی بددل و شکاک و فاش شدن رازی از گذشته 🪻جنگ بین عشق ونفرت 🌻پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🍓عشقم بهم خیانت کرد 🪴هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 🎃از ده سالگی منتظرم تا عروس مردی بشم که دلموبهش باختم اما 🌷رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 🌼بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... 🌸دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🍁مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود عشق ممنوعه با همکار پدرم 🌹 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! 🥀می خواستم عاشقی کنم اما اون تو فکر انتقام از منی بود که بهش خیانت کرده بودم
نمایش همه...
Repost from N/a
ادمین صحبت می‌کنه توجه کنید خلاصه می‌گم بهترین های آنلاین اینجاست❤️🔻 🪴دختری که شوهرش به خاطر زن دیگری او را طلاق می دهد. 🌸 ازدواج اجباری یه دختر ساده و خجالتی با یه پسر مغرور و پرمدعابخاطر دخترونگی نداشته ام مجبور شدم پیشنهادازدواج مردی رو قبول کنم که اصلا نمی شناختمش! 🌹رقابت بین دو دوست بر سر بدست آوردن  رییس جذاب ومغرورشوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🍁 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 🥀ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 🌼گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشهمردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🪷گل میس بعد از۸سال برگشته تا انتقام از دست رفتن دخترونگیش رو از آراسپ بگیره اما یه مرد.... 🍁شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت 🌷عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🎄دختری آمازونی  که خودش از انرژی هاش خبر نداره 🪷شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 🌾برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... 🎄از اینجا لینک رمان هر نویسنده ای میخوای رو پیداکن 🌻دوست داشتنش ساده نیست 🪻دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🍁دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🪷همخونگی یک مرد مغرور با دختری زبون دراز و لجباز. 💐مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوهلیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🌺صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🪻دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 🌹عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🌼اغوای زن شوهردار توسط مردی غریبه دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🍁اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🌸صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🌻پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 🌹عشق تا بینهایت 🎃پیوند قلبی در مسیر ناهموار سرنوشت 🪻عشق عجین شده خون و باروت 🌾ساحره‌ی قدرتمندی که معشوقه‌ی آلفای گرگینه‌ها شده 🌹عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💐عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🪷رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 🌸ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🫀آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🍀عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🌺وقتی که یک دختر عاشق میشود 🪻ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🌾بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 🌻دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🌱انتقامه ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🌹بازی بر پایه دروغ که تقدیر دختر بچه یتیم رو به رئیسش گره میزنه 🌼مرد متاهلی که با عشق سابقش روبرو میشه. 🌺ازدواج با مردی بددل و شکاک و فاش شدن رازی از گذشته 🪻جنگ بین عشق ونفرت 🌻پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🍓عشقم بهم خیانت کرد 🪴هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 🎃از ده سالگی منتظرم تا عروس مردی بشم که دلموبهش باختم اما 🌷رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 🌼بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... 🌸دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🍁مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود عشق ممنوعه با همکار پدرم 🌹 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! 🥀می خواستم عاشقی کنم اما اون تو فکر انتقام از منی بود که بهش خیانت کرده بودم
نمایش همه...
Repost from N/a
دختره با اینکه خودش نامزد داره ولی...🙄🫣 با حوله آب موهای خیسم را گرفتم. هوا حسابی گرم شده بود . یلدا و آقاجان برای شام و شب نشینی منزل یکی از اقوام دعوت بودند. تاپ نیم تنه ی آلبالویی رنگم را با شورتک کوتاهی ست کرده و بی خیال در اشپزخانه چرخ می زدم. یخ های قالبی را در لیوان شربت بید مشک خالی کردم که صدای در خانه را شنیدم. نگاهم سمت ساعت چرخید نه بود از پنجره حیاط را دید زدم. در تاریک روشن فضای بیرون تنها سایه ی درختان پیدا بود گوش تیز کردم هیچ صدایی نمی آمد بی خیال خودم را با ریتم موسیقی ضرب داری که از گوشی پخش می شد هماهنگ کرده و تکان می دادم. از شربت کمی نوشیده و لیوان خنک را به گونه ام چسباندم ، که دستانی داغ دور کمرم حلقه شده و از پشت در آغوش تنگی فرو رفتم. شوکه و ترسیده جیغ کشیدم و لیوان از دستم  افتاده و صدای شکستنش در آشپزخانه پیچید. https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy زمزمه ی خش داری موهای تنم را سیخ کرد - چی شده عروسک ؟؟ ترسیدی؟؟!! منتظرم نبودی؟؟ بهت گفته بودم که میام سر وقتت!!!!! فکر کردی دست و پام رو تا ابد تو زندان بند کردی؟ رستان و حرفش.!!!! اومدم حساب کتاب کنیم.!! رستان بدهکار  هیچ احدی نمی مونه . دلبرش که جای خود داره.!!!!! پاهایم توانایی نگه داشتنم را نداشتند که در اغوشش سست شده، فرو ریختم. دستانش را محکم تر به دورم پیچید و با قدرت بلندم کرده روی کولش انداخت. صدای جیغ ترسیده ام را سیلی محکمی که بر پشتم کوبید تبدیل به ضجه و هق هق کرد. -بهت گفتم؛  نوبت منم می رسه.!!! کولی بازی رو بزار کنار ریرا ؛!!!! میای روی تخت ، مثل بچه ی آدم لنگاتو باز می کنی اُ..‌..ف...... خدا خیلی دوستم داره،  یه عروسکِ خوشگل و بغلی صاف و صوف و تَر و تمیز آخ چه حالی بکنم من امشب https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
نمایش همه...
Repost from N/a
وای دختره چطور تونست همچین کاری با پسره بکنه😳😳 اشک دیدش را تار کرده بود ولی با این حال مگر می شد که مرد روبه رویش را تشخیص ندهد ،حتی فکرش را هم نمی کرد که بعد از دوسال این چنین با او روبه رو شود ،گوی های  مشکی اش هنوز جذاب بودند ،اما مانند گذشته دیگر عطوفت و مهربانی در آن دیده نمی شد پر از خشم ،پر از نفرت و پر از تشویش بود ،موهایش بلند شده بود . با قدم گذاشتن واران سمتش ،مغزش فرمان داد فرار کن ،مانند این دوسال که فرار کردی ،هانا سمت حیاط باغ دوید و فقط صدای فریاد ویهان را شنید -واران https://t.me/+cby5BpsV_2dkZDc0 https://t.me/+cby5BpsV_2dkZDc0 صدای دویدن پشت سرش ،استرس به جانش انداخت ،اگر دستش به او می رسید به حتم که خونش را می ریخت . از دور ریموت ماشین را زد ولی گویی از کار افتاده بود ،یا شاید استرس اجازه نمی داد که کارش را درست انجام دهد نرسیده به ماشین بازویش با ضرب کشیده شد و اشهد خودش را خواند . نگاهش ،بوی عطرش ،گرمای وجودش بعد از سالها زلزله ای چند ریشتری را به وجودش تحمیل کرد . مشکی های جذاب و خشمگین واران در نگاه دریایی و پر از تشویش او نشست . -بالاخره پیدات کردم نالید : -تو رو خدا ولم کن پوزخند زهرداری روی لبش نشست و تن هانا را به تنش چسباند -ولت کنم ،چه جمله ی بی معنی سمت ماشین خودش کشاندش و تشر زد : -راه بیفت داخل ماشین پرت شد و درها قفل شد ،مدام گوشی اش زنگ می خورد و هانا سکوت کرده بود ،در واقع لال شده بود -بله ویهان؟ نفهمید ویهان چه گفت که فریادش اتاقک ماشین را پر کرد -بکشمش هم به هیچ کس ربطی نداره . جمله اش بند نفس هانا را پاره کرد ،از بی حواسی واران استفاده کرد و گوشی اش را از کیفش بیرون آورد تا دایی اش را باخبر کند ،شاید پیدایش کند ،همین که قفل را باز کرد ،گوشی از دستش کشیده شد و پشت دست واران در دهانش کوبیده شد مات مرد روبه رویش، که هیچ وقت از گل کمتر به او نگفته بود و فریاد زد: -چه غلطی داری می کنی ؟ ماشین توقف کرد و هانا محکم به صندلی چسبید ،واران سر نزدیک صورت ترسیده اش برد و قطره اشکی از گوشه ی چشمش چکید با خودش فکر کرد که دیگر این اشک ها هم مانع او نخواهد شد ،فک روی هم سایید -از این به بعد تو از محدوده ی من خارج شو ،من آتیشت می زنم https://t.me/+cby5BpsV_2dkZDc0 https://t.me/+cby5BpsV_2dkZDc0 مثل اینکه اینجوری رام نمی شی ،نرمش برای تو فایده نداره هانا را سمت اتاق خواب کشاند و روی تخت پرتش کرد ،تن واران که به تنش چسبید نفسش رفت ،با دستش تخت سینه اش زد و سعی کرد که کنارش بزند اما زورش نمی رسید -تو رو خدا برو کنار بی وقفه اشک می ریخت اما هیچ نرمشی در مرد روبه رویش ندید ،واران که تقلاهایش را دید دست هایش را بالای سرش قلاب کرد ،لب هایش که شکار شد از نفس افتاد -حرف بزن وگرنه مجبور می شم کاری کنم که تا آخر عمرت دنبالم بدویی هق هق کرد و نگاه از او گرفت از نعره ی بلندش تکان شدیدی خورد -نگاهت رو از من نگیر وقتی متوجه شد که حرف در گوشش نمی رود ،پیراهن از تن کند و هانا وحشت زده نگاهش کرد ،با کاری که کرد به معنای واقعی جان داد https://t.me/+cby5BpsV_2dkZDc0 https://t.me/+cby5BpsV_2dkZDc0 https://t.me/+cby5BpsV_2dkZDc0
نمایش همه...