[جـــهـــــان بــــیــنــــــی]
انعکاس جهان، در احساس و بینش ما، جهان بینی ما را می سازد. جهان بینی بشر از دوران طفولیت - که سرآغاز آشنایی او با جهان و محیط اطراف اوستند آغاز میشود و هر روزی چیزی بارایش بر آن افزوده، یا بپیرایش از آن کاسته می گردد و در هیچ حال، تا آخر عمر و نفس واپسین انسان، از او جدا نمی ماند و الهامبخش رفتارهای فردی و اجتماعی و افکار و اندیشه ها و ایده ها و آرزوهای او می شود.
اگر انسان و خدا را در مجموعه ی جهان مندرج بدانیم، یک جهان بینی کامل و همه گیر، عبارت است از شناختی از : خود.، طبیعت.، خدا.، و جهان بینی ، یعنی شناخت آنچه که هست.
:خودشناسی:
خودشناسی گوشه یی پهناور از جهان بینی است، یعنی شناخت همان چیزی که از همه چیز به ما نزدیکتر است و ما از همه چیز از آن دورتریم. خودشناسی یی که پایه ی شناخت بقیه ی ارکان طبیعت و شناخت خداست... و
[«من عرف نفسه فقد عرف ربه»]
{هرکس خودرا بشناسد خدا را شناخته} {حدیث}
انسان، در جهان بینی صحیح و کامل (جهان بینی اسلام) محور و مرکز است و شناسایی آن نیز مقدم بر شناسایی های دیگر، بشری که به اعتراف دانشمندان
زیست شناسی، هنوز از طبیعت و رموز آفرینش خود چیزی نمی داند، بشری که هنوز شناخت صحیحی از خود ندارد و به همین دلیل است که نتوانسته مسیر طبیعی خود را بشناسد و برای خود یک ایده ئولوژی مناسب و درست بیابد، حق ندارد در زندگی دیگر موجودات، حتی یک آمیب (اگر به شناخت انسان یاری نکند) داخل شود، و هنوز خود را کشف نکرده به کیهان و جهان های مادی دیگر و سنگواره های کردی ماه دست درازی کند.
او تازه کشف و شناخت فیزیولوژیکی و شیمیایی بدن انسان، هدف نهایی این بررسی و تحقیق نیست، زیرا که اینگونه کشف و شناخت در برابر شناخت معنوی بشر و روان و اندیشه زایی او صفر است.نقص تمدن و فرهنگ امروز دنیا۔ بخصوص غرب معلول جهان بینی ناقص آنهاست و تمام نابسامانیها و بدبختیهای (ماو) آنها ناشی از بی اطلاعیمان ازطبیعت و رموز آفرینش خود (خودشناسی) است و براین اساس ایدئولوژیهای این جوامع هم، همچون فرهنگشان، ناقص و بی پایه خواهد بود.
{طــبــیــعــت}
پهنه ی بی کران طبیعت، دومین مکتب معرفت بشری است؛ و بایک جهان بینی صحیح، با شناخت صحیح طبیعت اطراف ما، کامل میشود، طبیعتی که چیزی جز قوانین حاکم بر این جهان نیست، طبیعتی که همین آسمان و زمین او خورشید و ماه و ستارگان و شب و روز و همین کوه ها و رودها و رعد و برق و باد و باران است و همین چارپایان و پرندگان و زنبور و مورچه و حرکت کشتی در آب او کشت و زرعی که می روید و همین باغ های پر از میوه و نخلستانها و نخلهای بارور و هر آنچه که با ذات بشر عجین شده و یک انسان متعارف ولی نه انسان متظاهر خود را نسبت به آن ملتذذ و دلبسته می یابد و قرآن مجید برای بشر غافل، به بیشتر این «آیات قدرت» خود، یعنی آحاد اعضای طبیعت (طبیعت مادر) با شیوایی خاص خود و بسیار دل انگیز، اشاره کرده است.
[وخـــــــــدا.]
پایه ی سوم جهان بینی بشری، پایه نه، که تنها حقیقت جهان موجود، که همه چیز و همه کس، جز او چیزی نیستند و اراده ی مجسم او ما را به سرایی به نام جهان با انسان فریفته، تا آنجا که دیگر با این خطای باصره، از اینهمه «او» ، دیگر او را نمی بینیم و به دنبال او فانوس به دستیم و او را جستجوگر و بیچاره تر آنان که او را انکار دارند.
[جــــغــرافــیـــایــی نـــــو]
یک جهان بینی صحیح،
جغرافیای حیات بشری است و علمی که مناسبات و روابط ما را با جهان اطراف مان و با اینهمه موجودات کوچک و بزرگ و بی جان و جاندار، روشن می سازد. شناخت صحیح ما و اطراف ما، مسیر گذشته و آینده ی ما را به ما نشان می دهد و از آنجا، هدف ما نیز، که در ماورای اینهمه
ابر و باد و مه و خورشید و فلک» هست ولی تنها «نانی به کف آوردن نیست آشکارا می شود؛ هدفی فروزنده و تابان که چون خورشید بر همه کس و همه جا میتابد و یکسان... شناختی که همراه با کشف عظمت مقام معنوی انسان و نقش
جانشینی او{1}، جانشین خدا بودن و آفریدگار جهانی است و همپای مجاهدتهای نستوه این رسالت یافته بشری که به دنبال هدف، حتی یک لحظه از پانشستن را هم خیانت به بشریت می بیند و لوای آزادی انسان را از هرگونه بندگی، که با سالاری و بزرگمایگی او که جانشین خداست ناسازگار است، به دوش می کشد، چه بسا در این راه شهید میشود... که آنهم عالمی دارد.جای بسی درد است که بشر از رود ها و کوههای آنسوی جهان با خبر است و از ارتفاع قلل و ژرفای دردهای اجرام فلکی مطلع ولی جایگاه فرازمند خود را نمیشناسد! توبه گرد فلک چه دانی چیستکه ندانی که در سرایت کیست!»اما شناسایی جهان نه آنقدر آسان است که فقط با دیده ی سر آنرا بتوان دید و شناخت چه اگر چنین بود، مردم جهان در جهان بینی های خود بایکدیگر اختلافی نمی داشتند عده یی بدبین وعده یی خوشبین نمی بودند، گروهی نیکجووگروه ی بدخواه نمی گشتند، برخی صلحساز