زنـــــــانه

_بابابزرگ تو برام آمپول میزنی💉 _شلوارتو بکش پایین ببینم💦 وقتی باسنـ.مو دید آب از دهنش راه افتاد و حشری زیر گوشم پچ زد: _فقط یه دونه آمپول بزنم برات بابایی؟ آب دهنمو قورت دادم : _من آمپول کلفت دوست دارم بابابزرگ اهههه 🔞 آمپول کلفتشو از شلوارش بیرون کشید و...❌ https://t.me/+YhssDuUfPB8yNDY0 https://t.me/+YhssDuUfPB8yNDY0

چون خیلی ناشناس درخواست دادین باز لینکشو میزارم فقط خواهشن هر رشته فقط فقط فقط روی لینک رشته خودش بزنه اونایی هم که انتخاب رشته نکردن بیان اینجا👇 =>همه رشته ها <=

جزوه نهایی تمامی رشته‌ها (رایگان) 👨‍🏫 رشته انسانی : Download 👩‍⚕️ رشته تجربی : Download 🧠 رشته ریاضی : Download

چیزی که یک مرد میخواهد، یک همدم است... و چیزی که یک زن میخواهد، یک امنیت بی‌پایان است...

#پارت_3 _زن جنده مو جوری بکن که سوراخاش گشاد بشن شوهر بی غیرتم به پدرش پول داده بود تا منو بکنه و در حین اینکه یکی داره زنشو جر میده اون جق بزنه با شهوت تو خودم پیچیدم _بابایی لطفا محکم تر اخ جرم بده ک.یر تو از پسرت کلفت تره با اینکه سنش بالا بود اما دیوث ک.یرش و هیکلش ده برابر شوهر استخونیم بود و جوری تلمبه میزد که تا حلقم حسش میکردم _دختر قشنگم همچین ک.ص تنگ و صورتی داشتی و شب عروسیت بهم ندادی؟ به سینه هام چنگ زدم و بابا ازم بیرون کشید و کنار سرم زانو زد _آب بابایی رو قورت میدی دخترم؟ زنم که عرضه نداره پیر و چروکیده شده چشمام برق زد و چهار دست و پا شدم و برای شوهرم قمبل کردم و... https://t.me/+nYYEqByqVCtiOGRk https://t.me/+nYYEqByqVCtiOGRk

#دخترک172 چشماش از خوشی برق میزد و من این حسشو خیلی دوست داشتم. خسته روی مبل نشستم و اون بی حرف کنارم جا گرفت.بلندش کردم روی پام نشوندمش.کمی سکوت کرد و سرشو زیر گردنم گذاشت و بالاخره به حرف اومد _ممنون..بخاطر همه چی نگاهشو ازم میدزدید.. _برای اینکه منو بردی پیش بابام.. خیلی خوشحال شدم. _برای همین بردمت که خوشحال بشی.. _اما اونجا عصبانی بودی.. خنده ی آرومی کردم و پاهاشو دوطرفم انداختم و به صورتش نگاه کردم. _ببین منو هیوا چشماش میخ چشمام شد و من با نوازش کمرش گفتم:من اینقدری تورو میخوام که طاقت ندارم کسی بغلت کنه بهت نزدیک بشه حتی پدر و برادرت... گیج نگاهم میکرد معلوم بود باز هم خنگ بازی در میاره.. دستمو آروم روی بازو و کمرش کشیدم _این تنت...این دستا و کمرت.. این صورتت و گردنت فقط ماله منه... توی یک کلام،حسادت میکنم وقتی کسی غیر من لمست کنه... تازه فهمیده بود چی میگم که سرخ شد و سرش و روی سینه ام پنهان کرد. _دیگه کسی رو بغل نمیکنم... حق داشتم اینطور بیمارش باشم نداشتم؟داشتم... به همه ی مقدسات که حق داشتم... به خودم فشردمش. اون برای بار دوم جمله ایی رو به زبون آورد که قلبم ثانیه ای از تپش ایستاد از شوک _خیلی دوستتدارم... وقتی هیوا میگفت دوستت دارم یعنی دنیا ماله من بود.... با خیالی آسوده توی بغلم نگهش داشتم ولذت این جمله رو بردم. کمی بعد توی بغلم بلندش کردم و به سمت اشپزخونه رفتم. روی میز نشوندمش و گفتم:بشین و آشپزی کردن یاسرو تماشا کن ولی جایی نگی ها! خنده ی آرومی کرد و چشمی گفت. من هرکاری میکردم اون با خنده میگفت _اصلا بهت نمیاد... به سمتش برگشتم و گفتم عاشق یه دختر بچه شدنم بهم نمی اومد، ولی خب میبینی که شدم! شام و با خنده های هیوا آماده کردم و باز بغلش کردم و به اتاق بردمش. من لباسم و عوض کرده بودم و هیوا هنوز نه... از کمد شلوار و بلیزی بیرون کشیدم و گفتم:بیا بپوش اینارو الاناس یاسین برگرده شام بخوریم.. باشه ای گفت و من از اتاق بیرون اومدم. باصدای در به سمت در رفتم و با فکر اینکه یاسینه بازش کردم...

بوی بدن یکی از پر کشش ترین جاذبه های جنسیست که میتواند شریک زندگیتان را به سوی شما جذب کند. خودتان را همواره تمیز نگه دارید بدن خود را بشویید و از خوشبو کننده های محرک استفاده کنید !