35 120
مشترکین
+324 ساعت
+587 روز
+26030 روز
توزیع زمان ارسال
در حال بارگیری داده...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.تجزیه و تحلیل انتشار
پست ها | بازدید ها | به اشتراک گذاشته شده | ديناميک بازديد ها |
01 درباره ایلان ماسک: «ماشینهایی که میسازه دوست دارم، و موشکهاش، و پنلهای خورشیدیش، و اینترنت ماهوارهایش. از سیاست کینهتوزانهش خوشم نمیاد، و نظریات توطئهش، و جو دادناش».
این احتمالا نظر هشتاد و پنج درصد مردم آمریکاست.
اما متأسفانه متوجه نیستند که این وجهه خوبی براشون نداره. خصوصیات مجموعه شخصیت، از هم تفکیکشدنی نیستند. نمیتونی بگی از نقاشیهای هیتلر خوشم میاد، ولی از آدمکشیهاش نه! اگه از نقاشیهاش خوشت میاد، داری از نقاشیهای یک آدمکش خوشت میاد. هیچکس داخل یک خلاء به یک تابلوی نقاشی نگاه نمیکنه. چون ما «ربات سنجش زیبایی» نیستیم. خود تماشای تابلو، یک اَکت محسوب میشه. اَکت «تماشای تابلوهای یک آدمکش».
اگه یه کاراکتر پلید از کسی معرفی میکنی، فارغ ازین که درسته یا غلط، باید تکلیفی که ایجاد میکنه هم بپذیری. و تکلیفت اینه که چیزی ازش نخری، و حداقلش اینه که از کارهاش تعریف نکنی. و اگه میخوای هم تعریف کنی و هم بخری، باید اون نظری که درباره کاراکتر پلیدش داری تو دلت نگه داری. | 6 657 | 181 | Loading... |
02 مدتی بیکار شده بود، و وقتی دید میشه داماد سرخونه بود دنبال کار نگشت. یکی ازینهایی که میگفت آخوندها ملعونند چون نون بازوشون رو نمیخورن، با حدیث و روایت یه چیزی بش گفت با این مضمون که پیامبر گفته کسی که کار نمیکنه جاش تو بهشت نیست یا همچین چیزی. زیاد نگذشت که خودش داخل همون شغلی که داشت سفارشی رو قبول کرد که مصداق تابلوی کار حرام بود. من که جای خدا نیستم، ولی اگه بودم و قرار بود یکی رو بفرستم بهشت کدوم رو میفرستادم؟ اونی که خرجش رو پدرزنش میداده، یا اونی که با روش حرام پول درآورده؟
مسئله بهشت نیست البته. مسئله عین لیزر بودن فوکوس خدا/طبیعت/روزگار، روی کسیه که فکر میکنه تست رو پاس کرده. کافیه لب تر کنه و بگه من پاس کردم، تا همهچی دست به دست هم بده تا بش گفته بشه «جدی؟ صبر کن پس».
فلاکت اقتصادی موقعیت تاریکی ساخته، و اشعه های لیزر دارند توی این تاریکی میرقصند. | 7 366 | 139 | Loading... |
03 تطبیقپذیری با شر یعنی دولت اشرار اعلام کنه یه سری ماشین خارجی ثبتنام میکنه، تا اون قشر برخورداری که میتونند پولش رو پرداخت کنند از رانتش استفاده کنند و بیرون بفروشن و مابهالتفاوت رو به جیب بزنند، اما استقبال نشه، چون مدلهاییه که اختلاف قیمتشون با قیمت بیرون اونقدری نیست که راضیشون کنه. گاهی مردم از عمق شرارت دولت بالاسرشون تعجب میکنند، و گاهی دولت از مردمی که پرورانده تعجب میکنه. انگار خودت کاری کنی ولع پیدا کنند، و بعد از مدتی خودت از زیادی ولعی که پیدا کردهاند شوکه بشی.
اینکه سعی کنی با شر تطبیق پیدا نکنی، که برای بسیاری از ایرانیها دیگه از موضوعیت خارج شده، برای این نیست که به یک انسان ماورایی تبدیل بشی. اون کارهای دیگهای لازم داره. تطبیق پیدا نکردن، جلوگیری از بدتر نشدنه. چون اونی که تطبیق پیدا میکنه، معمولا همسطح چیزی که باش تطبیق پیدا کرده نمیمونه، بلکه ازش بدتر میشه.
باید خودتون رو برای زندگی در جامعهای که از زندانبانش بدتر شده، آماده کنید. | 8 653 | 244 | Loading... |
04 متوسط قیمت گوشی وارد شده به ایران ۲۵۰ دلاره. متوسط قیمت در دنیا: ۳۷۰ دلار.
فقط از همین یک مورد میشه سرعت سقوط رو تخمین زد. | 9 470 | 106 | Loading... |
05 در جبهه بغرنجی گیر افتادهایم. از یک طرف با جماعتی طرفیم که دنبال پیشرفتهتر کردن دولت، و سپس جهانیسازی کنترل هستند. از الکترونیکی کردن پول گرفته تا یکسانسازی مالیات و مقررات در همه کشورها، که هیچ سوراخی نباشه که بتونی در بری.
و از طرف دیگه با خلافکارهایی که نه ایدئولوژی دارند و نه برنامه، و در راستای بیشتر کردن ملک و املاک و داراییهای سخت، زیر سایه بیقانونی جنگلی، بیمرزی مافیایی رو از گلوبالیسم قرض میگیرند، و دریدگی نظامی رو از جهادیسم، و مصادره دسترنج دیگران رو از کمونیسم، و آزادی تجارت رو از کاپیتالیسم، و انحصار قبیلهای در همون تجارت رو از شوونیسم! | 9 261 | 179 | Loading... |
06 یادتونه میگفتند جنگ اوکراین رو «گلوبالیستها» به روسیه «تحمیل» کردند؟
کارخونهای که روسیه راهاندازی کرده برای ساخت پهپاد شاهد، داره پهپادی با طرح ایرانی میسازه که قطعاتش چینی هستند، و توسط کارگران آفریقایی مونتاژ میشن.
گلوبالیست اصلی خود این خلافکارها و آدمکشها بودند. ولی روسپیهای رسانهای توعیتر و واتساپ درست وارونه جلوهش دادند برای مخاطبان عام تحصیلکرده که فکر میکردند از والدین بیسوادشون خیلی جلوترند. | 8 907 | 140 | Loading... |
07 درجه خامی ما در حدی بود که «زندگی ما به شوخی گرفته شده، و خارجیها این شوخی گرفته شدن رو به رسمیت شناختهاند» رو نمیفهمیدیم. کسی که همرزم صیاد شیرازی بود و تو عملیاتهای شناسایی همراهیش کرده بود، که یعنی مرگ رو بارها بیخ گوشش دیده بود، و خودش بعدها از ایران رفته بود، همون موقع بم گفت به محض اینکه دیدی شلوغ شده بپر تو ساختمان یکی از سفارتهای اروپایی. گفتم بنده خدا توی جنگ مشاعرش رو از دست داده و فکر کرده هنوز تو دوره مشروطه هستیم که بپریم تو سفارت. نه تنها در همون دوره خاتمی که تصور این بود که «تو همین حکومت هم میشه کارهای مثبتی کرد»، پیشبینی میکرد که وضع بیخ پیدا خواهد کرد، و پیشبینی میکرد کار عاقلانه در اون وضع بیخ پیدا کرده، فرار کردن با زرنگبازی ایرونیه!
چندسال بعد ۸۸ شد، و مدتی بعدتر فهمیدیم عدهای دقیقا با پریدن داخل سفارتها پناهندگی گرفتند و رفتند. اون روز طوری از خودم خجالت میکشیدم که دلم میخواست یه جراحت فیزیکی میداشتم تا دردش حواسم رو از خجالتی که داشتم پرت کنه. خجالت ازینکه چقدر نمیدونستم همهچیز چطور کار میکنه. | 9 140 | 190 | Loading... |
08 سازمان ملل یه شاخص داره برای امتیازدهی به کشورها به نام HDI (که همین هم ابداع یه پاکستانی بود!) درباره امید به زندگی، درآمد سرانه، دسترسی به آب آشامیدنی، درصدی از زنان که موقع زایمان فوت میکنند، و این چیزها. زمان خاتمی بود و گزارش سالانهش اومد و تو یکی از موضوعات رشد خوبی داشتیم. همون رو ایمیل زدم به کسی که کارمند اداره مرتبط با اون موضوع بود و گفتم خدا قوت پهوان. گفت ممنونم، ولی عدد واقعی یکم کمتر ازونه. گفتم از کجا میدونی؟ گفت اون جدول برمبنای یه گزارشه، و اون گزارش رو خودم نوشتم! | 9 390 | 154 | Loading... |
09 به رسمیت شناختن «وزارت بهداشت» حماس توسط سازمانهای بینالمللی، که هر عددی به عنوان تلفات اعلام کرد رو به عنوان «آمار» در اختیار مخاطب جهانی قرار بدن، دنباله همون رویهای است که از خیلی وقت پیش «وزارت اقتصاد» داعش شیعه رو به رسمیت شناخته بودند، که در نتیجه اون درست در وخیمترین دوره اقتصادی تاریخ معاصر ایران بیان به مردم ایران بگن هم از فقر بیرون اومدید هم مصرفتون بالاتر رفته! | 10 294 | 236 | Loading... |
10 دلیل گدا موندن این مردم (که خودت هم جزئشونی) همینه که نمیدونند دنیا چطور کار میکنه. و لجستیک یه بخش مهم از طرز کارشه. | 10 704 | 120 | Loading... |
11 همیشه مشکل اینه که توان لجستیکی آمریکا میفته دست وزارت خارجه آمریکا، و نتیجه میشه غرق شدن پروژههایی که اکتیویستها پیگیرش هستند. مورد قبلیش هم «کمک به زنان افغانستان» بود. | 10 743 | 122 | Loading... |
12 یه زمانی مرجع شیعه اینجوری بود که به زن شلوار کوتاه دهاتی که اومده بود زیارت امام شیعه گیر میداد، و شب تو خواب همون امام شیعه رو میدید که بش تشر میزنه که چرا به زائر من گفتی بالا چشمت ابرو هست، و فرداش میرفت آویزان ضریح میشد و میگفت غلط کردم. در بین خوابهای ادعایی آخوند، تنها مورد صادقانهش همین خوابها بودند، چون واقعی بودند. شدت سرکوفتی که به خودشون میزدند به حدی بود که مغزشون راه حلی برای خلاصی پیدا میکرد، و تصویر امام گلهمند میساخت. تجربه خواب پراسترسی میساخت، اما در عوض از فردا راحت میشد. گاهی حتی ازینکه مانع ورود سگ به حرم شده هم روحش رو آزار میداد، و اینم از تناقضات مضحک روحانی شیعی بود، که اصرار داشت سگ نجسه، اما ممکن بود خودش رو پستتر از سگ نجس زائر ببینه! چون دقیقا این حرم بود که همه استانداردهاش رو تغییر میداد. اون سگ تا داخل حرم بود، در امان بود، اما به محض اینکه میرفت بیرون میشد نجس. زن شلوار کوتاه، تا زمانی که در حرم بود «شاید نظرکرده الهی باشد» بود، اما به محض اینکه میرفت بیرون میشد «بدکاره». یعنی رواداری رو بلد بودند، ولی نمیخواستند جاری بشه. مهربانی رو بلد بودند، اما نمی خواستند دائمی باشه. تواضع رو بلد بودند، اما نمیخواستند در برابر همه باشه.
خودشون نمیفهمیدند که این یک تله بود. اگه من بخوام تو دردسر بندازمت، بهترین کاری که میتونم بکنم اینه که کاری کنم ردی از کارهات باقی بذاری، که نتونی انکار کنی. اگه جای ابلیس بودم کاری میکردم یه جا، مرتکب تواضع، مهربانی، عطوفت، رواداری، بشی، که ثابت بشه بلد بودی، و با اینکه بلد بودی انجامش ندادی. تا رد اونجوری بودنت باقی بمونه، که نتونی انکار کنی.
الان از روی توتالیتریسم سیریناپذیرشون میگن «کل ایران حرم است»، و من باور میکنم. همه جا به تله تبدیل شده. و برنامه اینه که هیچکس حواسش نباشه. | 12 746 | 286 | Loading... |
13 اکانت مجله کمونیستی ژاکوبین دوباره نالیده ازینکه کارگران والمارت کم حقوق میگیرند و بیچارهاند و ای وای. کامیونیتی نوت خورده زیرش که تو والمارت دارند ساعتی ۱۷ دلار و پنجاه سنت میگیرن، و ژاکوبین به نویسندههاش هفت سنت برای هر کلمه میده، که یعنی طرف باید ساعتی ۲۵۰ کلمه بنویسه بدون توقف تا تازه برسه به کارگر والمارت. یعنی فارغ از ارزش محتوا، نویسنده ژاکوبین باید در طول روز به همون اندازه که من تو کانالم پست میذارم، مقاله تولید کنه، تا تازه دستمزد یک کارگر والمارت رو بش بدن!
حالا خود این توعیت رو کی تنظیم کرده؟ طبعا یکی ازون نویسندهها! یعنی شغلش نالیدن بابت وضع معیشت کسانیه که وضع معیشتشون از خودش بهتره! چون غر زدن به سرمایهداری دیگه معنا و مفهوم سابق خودش رو از دست داده و به یک حرفه تبدیل شده. هرچند که حرفه کمدرآمدی باشه. | 13 701 | 273 | Loading... |
14 خیانت وقتی معنا پیدا میکنه که تعهدی وجود داشته باشه، و سپس شکسته بشه. و تعهد فقط به آدمها معنی داره. نه به درخت، به دریاچه، رشتهکوه، و پل تاریخی. کسی که با اسهال کودکان غزه بیشتر ناراحت میشه، و بش انگیزه میده که مجانی کار کنه، تا با کشیده شدن دندون کودکان ایرانی که والدینشون پول ترمیمش رو ندارند، کلا عضوی از جمع ما نیست، که بعد بخواد تعهدی نسبت به ما داشته باشه، که بعد اون رو بشکنه یا نشکنه. اون به شهروندان کالیفرنیا متعهده، که به ارزشهاشون احترام بذاره، و با جو عمومیشون همراهی کنه. وقتی اینجا هم بود لابد خودش رو ایزوله کرده بوده از بقیه ایران، و حرف و حدیثهای همون کالیفرنیا رو دنبال میکرده.
اینکه میگن نباید کسی رو قضاوت کرد، چرند محضه. اگه قبول داشته باشی که خیر و شر وجود داره، «باید» قضاوت هم بکنی. و قضاوت من اینه که اینها فریب خانوادهشون رو خوردند. خانواده بشون تلقین میکرد که شکل ما بهتر از شکل این کشوره. بنابراین از شکل و شمایل این مملکت فرار کردند، بدون اینکه بهتر از بقیه مردم باشند.
آدم فاضل هم خودش رو منزه میکنه از عوام جاهل، و اگه ضروری بود شاید ازشون فرار هم بکنه. اما هر جدا شدن و هر فراری از روی فاضل بودن نیست. | 11 912 | 268 | Loading... |
15 Media files | 11 669 | 145 | Loading... |
16 دیوارهای زشت اطراف شهر یکی از سوژههای متمایزکننده اینجا، با هرجای مرتبی در دنیاست. چون کیلومترها دیوار هست که روشون با فونتهای بزرگ نوشته شده «آرماتور داوود» و شماره تلفن موبایل همون داوود زیرش، یا «باتریسازی حسین جباری»، یا «گوسفند زنده» یا «داربست حمید سرابی». که عملا هیچکدوم بازاریابی منجر به نتیجه هم نیستند. ولی اگه ناظران گذری میدونستند در چه وضع اقتصادی هستیم ازش تعجب نمیکردند. وقتی تنوع اقتصاد به شدت پایینه، فرصت شغلی به شدت محدوده، و خلاصه شده در چند حرفه با دستمزد پایین، که آدمهای زیادی جمع شدن در اون چند حرفه و سر همون دستمزد پایین با هم رقابت دارند، و سواد بالایی هم ندارند، کاملا طبیعیه که روی در و دیوار بنویسند «من هم هستم»، فارغ ازینکه نتیجه داشته باشه یا نداشته باشه. نه شهرداری میتونه این تصویر رو تغییر بده نه مردم. تا وقتی وضع اقتصاد انقدر زشته، زشتی دیوارها هم باقی خواهد ماند.
اما یه واقعیت دیگهای درباره همون دیوارها هست که ربطی به اقتصاد نداره: نود درصدشون بد چیده شدهاند! خیلیهاشون کجند، و با ضعیفترین زلزله ممکنه بریزند. قدیمیترها بین آجرها ملاتی باقی نمونده و هیچکس اهمیت نمیده، و حتی اونهایی که جدیدترند حتی یک ردیف بلوک منظم نمیشه پیدا کرد. جاهایی که ریخته یا باز شده، با نخاله پر شده یا با تعداد ناکافی آجر یا بلوک پر شده، که انگار قبلا راکت جنگی بش خورده. یه جاهایی سیمان خورده و صافه، و یه جاهایی نیست. مطلقا هیچکس برای سیمانکاری سطح، شبکه توری استفاده نمیکنه که بعدا ترک نخوره. اگه کسی صاف کرده باشه، رنگ نکرده، و اگه کسی رنگ زده حداقل رنگ ممکن رو زده، یا بعدا تجدیدش نکرده.
اینکه جامعهای که نمیتونه درست دیوار بسازه و سپس درست ازش مراقبت کنه، چون همین کارش هم علم و عُرضه می خواد، نباید در هیچچیزی قمپز در کنه، یک موضوع و بحث دیگهست. اما این فراتر از حتی بیسوادی و ناتوانی و بیبضاعت بودنه. از فقط وضع دیوارهای کشور میشه فهمید که این مردم مشکل فلسفی دارند. چون فلسفهای که الان حاکمه بین اونها، داره منش «ولش کن، خوبه همینجوری» رو موجه میکنه. و این دقیقا منش کمبها کردن زندگیه. برای کسی که زندگی خیلی مهمه، درست درآوردن یک دیوار، و تمیز درآوردنش، و تمیز نگه داشتنش، یک کار لاکشری نیست، یک ضرورته، به اندازه آب دادن به گلها، و غذا دادن به سگ. قطعا فلسفه تعیینکنندهست که یک ژاپنی که یک کاسه سفالی میسازه، بر این اعتقاده که وقتی ساخته شد دارای روح خواهد بود، و کاسه بدون روح نداریم، پس باید مراقب باشم دارم چیکار میکنم؛ و یک ایرانی امروزی مصنوعات رو به شکل زوائد بیاهمیت میبینه که هیچفرقی نداره ده دقیقه براش وقت گذاشته بشه یا ده ساعت، بنابراین فقط ده دقیقه وقت میذاره. و همزمان در این توهمه که خیلی معنویگراست و مردم شرق و غرب عالم در مادیات غرق شدهاند! | 14 433 | 440 | Loading... |
17 تو دادگاه بینالمللی قاضیای که حکم علیه اسراییل رو میخونه، لبنانیه، که همین الان کشورش در حال جنگ با اسراییله. تو یه پرونده چاقوکشی ساده اگه یکی از طرفین پسرعموی رفیق باجناق قاضی باشه، اون پرونده رو میگیرن میدن به یک قاضی دیگه. ولی تو سیرکهایی که علیه اسراییل اجرا میکنند این چیزها اهمیتی نداره.
طبعا اسراییل هم به سیرک اهمیتی نخواهد داد، ولی اونی که به ضررشه ما هستیم. اگه کوچکترین امیدی داشتید که آخوندهای فاشیست رو به دست این دادگاه بسپارید یک روزی، باید فراموشش کنید. چون محکوم شدن توسط این دادگاه نه تنها اون نتیجهای که مدنظره رو برآورده نخواهد کرد، بلکه ممکنه یه اعتباری هم به محکوم بده. و روسها با علم به این قضیه، خر ذوقند. همین الان دارن میگن «پوتین رو همین دلقکها محکوم کرده بودند، آره؟». چون بیاعتباری نهادی بینالمللی که مثلا مسئول این بوده که اجازه نده در جهان هرکس هرکاری خواست بکنه رو یک پیروزی برای خودشون و کسانی که مصمم هستند هرکاری دلشون خواست بکنند، میبینند. و این از شخص پوتین هم فراتر میره، و شکست خود لیبرالیسم غربی حسابش میکنند. چون قانونمدار بودن جهان جزء اصول لیبرالیسم حساب میشه. البته مسئله این نیست که روس جماعت لیبرالیسم رو میفهمید و بعد انقدر مشتاق شکست خوردنشه. برخلاف کسانی که درباره این چیزها مینویسند فکر میکنم اینها هیچوقت نفهمیدن و نخواستن بفهمند که لیبرالیسم چیست. فقط دیدند کشور لیبرال (انگلیس، یا فرانسه، یا آمریکا) قانون مد نظر خودش رو به دنیا تحمیل کرد، و احساس باخت کردند. حس باختی که به باختهای قبلیشون در دو قرن اخیر اضافه شد.
اما خود این برداشتها ازون کشور لیبرال، خروجی ذهن آدمهای استبدادزدهست. آمریکا از روز اول تأسیسش دنبال انزواگرایی بود. بنیانگذاران آمریکا، جهان خارج از سرزمین خودشون رو بربرستان میدیدند و بنابراین ضروری میدیدند قانون و حدود رو طوری تنظیم کنند که آزادیهای داخل از وحوش بیرون مصون بمونه. دخالتهای آمریکا در جاهای دیگه دنیا، یا از روی پاسخ متقابل بوده (مثل حمله به پرل هاربر) یا یک نوع اشانتیون اقتصادی (مثل گاوبندی با اعراب نفتفروش). حتی وقتی میگفتند دنبال جلوگیری از گسترش کمونیسم در جهان هستند، و به خاطرش تا ویتنام و کره رفتند، هدف اصلی دولت وقت مهار نظامی روسها بود.
همین الان هم فکر نمیکنم برای جامعه آمریکا مهم باشه اگه کل دنیا به بربرستان تبدیل بشه. چون باز هم براشون یک «خبر» نخواهد بود. تو قانون اساسیشون تلویحا این خبر بشون رسانده شده، و اولد نیوز حساب میشه. | 13 547 | 236 | Loading... |
18 وقتی یوگنی پریگوژین رو با موشک زدن، یکی از شیرینترین لحظات بود برای هرکسی که میدونست چه جنایاتی مرتکب شده. ولی پشت این شیرینی وصفناپذیر، یک تلخی هم وجود داشت: جامعه انسانی نتونست نذاره پریگوژین، پریگوژین بشه.
سر راهحلها میشه اختلاف داشت، و وقتی برمبنای راهحلها قانون وضع کرد، به قانونهای مختلف و حتی متضاد رسید. اما این فاجعهبار نخواهد بود اگه هردو قانون باشند. فرض کنید قانون یک کشور این بشه که همه مدارس باید خصوصی باشند، و در یک کشور دیگه قانون این باشه که همه مدارس باید دولتی باشند. با اینکه متضادند، و با اینکه نتیجه مشابه نخواهند داشت و به احتمال زیاد بچهها در یکی ازین دو کشور بیش از بچههای اون کشور دیگه زیان خواهند دید، ولی تا وقتی که قانون واقعا حاکم است، بعیده فاجعه جبرانناپذیر رخ بده. فاجعه جبرانناپذیر وقتی رخ میده که قانونی وجود نداشته باشه.
بزرگترین توهم قرن بیستم این بود که آلترناتیوی برای لیبرالیسم غربی (انگلیسی-آمریکایی) پیدا شده، پس راهحلهاش متفاوته، پس قوانینش هم متفاوته. حالا اسمش رو کمونیسم میذاشتن، یا فاشیسم، یا هرچه. اما در واقعیت هیچ آلترناتیوی پیدا نشده بود، بلکه یه عده میخواستن قانون وجود نداشته باشه. یک قانون در شوروی سابق رو نام ببرید، که با فرمالیسم محض اجرا و اعمال شده باشه. اگه قانون این بود که کسی حق ندارد دو تا ماشین سواری داشته باشد، حتما عدهای بودند که دوتا داشتند، چون آشنا داشتند، یا بلد بودند چطور از ماشین دولت استفاده کنند. اگه قانون این بود که همه سه ساعت در صف بایستند تا کره کوپنی تحویل بگیرند، حتما عدهای بودند که بدون صف بگیرند، و حتما عدهای بودند که کره رو یه جای دیگه تحویل بدن. ازین نباید نتیجه گرفت که «بله خب، همیشه عدهای دغلباز هستند». هیچوقت مسئله عدهای دغلباز نبود. مسئله این بود که همه میخواستن قانون حکمفرما نباشد، تا شاید یه جا بتونند هرجور که دلشون خواست عمل کنند. اون یک جا میتونست هرجایی باشه، و میتونست رندوم باشه. کسی که یک ماشین سواری هم گیرش نیومده بود، شاید سه برابر بقیه کره گیرش میاومد، و کسی که تو هر دوی اینها ته صف بود شاید میتونست پسرش رو جایی ثبتنام کنه که بقیه نمیتونستن.
وقتی قانون نیست، یا حکمفرما نیست، همه و یا حداقل اونهایی که ضعیفند، به بدترین نسخه خودشون تبدیل میشن. اوباش روس که امروز دنبال «نظم جدید جهانی» هستند، منظورشون جهانی بدون قانونه، تا بتونند هرکاری که خواستن بکنند، از جمله کشورگشایی، از جمله غارت، از جمله عرفی کردن فساد. ولی خود اینها به اینی که هستند تبدیل شدهاند چون تو محیطی بزرگ شدن که قانون وجود نداشته یا حکمفرما نبوده. به عبارت دیگه، چون کسی نبوده که جلوی ستیز با حکمرانی قانون رو بگیره، اینها به بدترین نسخه ممکن از خودشون تبدیل شدند.
جزغاله شدن پریگوژین خوشحالکننده بود، اما ازینکه تونستن جزغالهش کنند و یه آب هم روش بخورند باید ترسید. چون یه سری بچه دارند تو محیطی بزرگ میشن که میشن یکی رو تو هوا جزغاله کرد و هیچچیزی مانعش نشه و هیچ هزینهای براش ایجاد نشه. و این یعنی قراره این بچهها به بدترین نسخه خودشون تبدیل بشن. | 16 483 | 291 | Loading... |
19 دوستان اتوکد رو مثال زدند که امکانات هوش مصنوعی هم داره اخیرا و اجاره سالیانهش دو هزار دلاره، اما کسانی که ازش استفاده میکنند پروژههای چندمیلیون دلاری رو باش انجام میدن، و شرکت اتودسک سهمی ازون پروژهها نمیبره.
اما اتوکد، حتی با امکانات هوش مصنوعی، و حتی با اینکه استفاده ازش یک ضرورت شده، همچنان یک دستیاره، و جای معمار رو نگرفته. یک پزشک هم ممکنه بگه اگه این منشی رو تو مطبم نداشتم نمیدونستم چطور مریضهام رو هندل کنم. که یعنی هم وجود منشی و هم وجود اون منشی خاص، برای کارش یک ضرورته. اما بدون وجود پزشک، منشی نمیتونه کاری برای مریضها انجام بده. اون هوش مصنوعی که فرمولهای جدید بیرون میده، دیگه یک دستیار نیست، خودش نقش پزشک رو داره. و حتی بشه گفت این انسانه که میشه دستیارش. این مسئله حقوقی وقتی جدیتر میشه که کار هوش مصنوعی زمان نجومی برای انسان میخره. مثلا فرمول دارویی رو در عرض ۶ ماه پیدا کنه، که برای مجموعه همه محققان دارویی در سراسر دنیا، با فرض اینکه همهشون روی یک پروژه کار کنند، ۶۰ سال طول میکشید! اونوقت میخواید بگید حق مالکیت چنین چیزی تعلق میگیره به فقط همون یوزری که اجارهش کرده؟
چنین چیزی برای من و همه خیلی مسئلهتر است، تا اینکه با هوش مصنوعی تشخیص بدن که کدوممون تو خیابون مواد تو جیبمون داریم. اتفاقا خوشحالتر خواهم شد اگه از چنین چیزی استفاده کنند، چون هرچقدر هم خطا داشته باشه، قضاوتش از پلیسی که چون از تیپ و قیافهم خوشش نمیاد بم گیر میده، بهتر خواهد بود. | 14 584 | 150 | Loading... |
20 اتحادیه اروپا قانون مربوط به هوش مصنوعی رو تصویب کرد و اولین چیزی که از متن قانون به چشم میاد اینه که قانونگذار تحت تأثیر تیترهای خبری، ترندهای شبکههای اجتماعی، و حتی میم بوده! مثلا یه سری حوزههای پرریسک تعریف کرده و بعد دربارهشون مقررات وضع کرده. به عنوان نمونه یکی از حوزهها اینه: بررسی احساسات کارمندان با استفاده از تحلیل هوش مصنوعی از تصاویر دوربین مداربسته! این دقیقا یه ویدئوی وایرال در تیکتاک بود، که نشون میداد میشه تخمین زد کدوم کارمند حالت عصبی داره، و مثلا قرار بود بگه «وای چه آینده دارکی پیش روی ماست»، در حالی که کاربران اهمیتی بش ندادند و خیلی زود از فید همه خارج شد. انگار مردم حس نکردند که خیلی دارکه، ولی قانونگذار باورش شده.
و چون این دغدغهها از یک پنیک حاصل شده، مقررات وضع شده هم دچار تناقضه. مثلا در همین قانون، در کنار اینکه این تحلیل رفتار افراد در جمع رو حوزه پرریسک معرفی کرده، استفاده ازش برای پیشگیری و کنترل پاندمی رو مجاز دونسته! یعنی تشخیص اینکه کی توی جمع عصبانیه، بده، ولی تشخیص اینکه کی خستهست چون مریضه، خوبه! (حالا اگه پیشبینی کنیم خستگی منجر به رفتار عصبی میشه چی؟).
قوانینی که از روی پنیک وضع میشن یا عمر کوتاهی دارند، یا در دراز مدت از خاصیت میفتند. و جالبه که بقیه فکر میکنند اروپا چون زودتر از بقیه چنین چیزی رو تصویب کرده، از بقیه جلوتره!
اون حوزهای که در مورد هوش مصنوعی نیاز به قانونگذاری داشت، و اونی که واقعا جلوتره باید بش بپردازه، حوزه مالکیته. اگه من هوش مصنوعی ساختم که تخصصش طراحی فرمولهای آلیاژهای جدید بود، و اون رو در اختیار یک شرکت قرار دادم، و اونجا یه فرمول جدید ساخته شد و آلیاژی ساخته شد که قبلا وجود نداشته، اختراعش باید به نام کی ثبت بشه؟ و اگه قراره به نام اون شرکت ثبت بشه، من باید با چه مبلغی هوش مصنوعیم رو بشون بفروشم یا اجاره بدم، که متناسب با سود نجومی اونها از فرمولی که بدست آوردن باشه؟ و اگه به اختلاف خوردیم قراره چجوری حل بشه؟ | 15 104 | 173 | Loading... |
21 پوتین فاز «تصفیه ارتش از مفسدین» برداشته. هرروز دارند یکی رو بازداشت میکنند. از دزد تا رشوهبگیر. جالبه که بیش از یکسال پیش چند تحلیلگر نظامی گفتند اینکه خاکریزهای روسیه سیمخاردار نداره به خاطر این نیست که بلد نیستند خاکریز استاندارد بسازند، برای اینه که یکی داره سیمخاردارها رو میزنه به جیب. و الان یکی از کسانی که گرفتن به همین اتهام گرفتن. که یعنی تمام مدت میدونستن (و سربازان خودشون رو به کشتن دادن) اما فقط الان تصمیم گرفتند اقدام کنند. که یعنی خود دزدی مسئلهشون نیست، بلکه با شخص دزد مشکل پیدا کردهاند.
از ابتدای جنگ، جبهه محل تصادم شقه نظامی با رهبری شویگو از یک طرف، و امنیتیها از طرف دیگه بود. شویگو تونست واگنر، که نماینده امنیتیها هستند، رو بفرسته جایی که آفریقایی نی انداخت، و رهبرشون رو هم تو هوا حذف کنه. و حالا نوبت گوشمالی دادن به شقه نظامی شد.
پوتین خودش رو ماورای همه بقیه دزدها میدونه، بنابراین به جای برنده کردن یکی و بازوندن یکی دیگه، بشون اجازه میده خودشون موقتا غلبههایی نسبت به رقیبشون داشته باشند، تا حاصلجمع این رقابتها، تضعیف همه اونها و تقویت موقعیت خودش باشه.
بنابراین هیچ کدوم این «تحولات»، به معنی «تحول» نیست. | 14 705 | 132 | Loading... |
22 یک مغلطه دیگه هم در افاضات استاد وجود داره. اگر امروز به نهادی مثل بانک مرکزی اعتماد وجود داره، در واقع اعتماد به خود اون نهاد نیست، بلکه خوشبینی به صحت این فرضه که دولت را توپ تکون نخواهد داد. مردم انقدر خوشبین نیستند که بانکی که امروز توش حساب دارند، فردا صبح هم سرجاش وجود داشته باشه. ولی خوشبینند که دولتشون فردا صبح هم سرجاشه. و این دو خیلی با هم فرق دارند (این حتی در کشورهایی که بانک مرکزی از دولت مستقله هم صادقه. چون همه میدونند اگه کار نهاد مستقل بیخ پیدا کنه، دولت یه کاری خواهد کرد. همونطور که در بحران اقتصادی دولت مانع ورشکستگی بعضیها شد). بنابراین درستترش اینه که بگیم ما توانستیم روی پلتفرم «خوشبینی به استقرار دولت»، نهادهایی را سوار کنیم.
و اما بعد میرسیم به جنبه زبانشناسانه قضیه، و اینکه اصولا «اعتماد» چیست؟ وقتی من به آقای ایکس اعتماد میکنم و میگم این پول رو بگیر و ببر به فلان کشور و تحویل بده به آقای ایگرگ، دارم دقیقا چه کاری انجام میدم؟ آیا دارم رولت روسی انجام میدم به اموال خودم، یا چه؟
معمولا اینجوری که آقای ایکس رو میشناسم. و این شناخت دو نتیجهگیری میتونه داشته باشه: ۱- آقای ایکس آدمی است که اصولی دارد و اصولش را زیر پا نمیگذارد و یکی از اصولهایش امانتداری است، و ۲- آقای ایکس از اینکه او را امانتدار بدانم منافعی میبرد و حاضر نخواهد شد بر علیه منافع خود اقدامی کند.
این دو با اینکه دو چیز متفاوتند (یکیش معنویه، و یکیش درباره مادیاته)، هر دو دیتا هستند. یعنی میدانی که اصولی دارد و اصولش چیست، و یا میدانی که از رابطهای که با تو دارد منافعی دارد و منافعش چیست. پس در حال قمار نیستی. در حال استفاده از دیتا هستی. قسمت قماریش برمیگرده به وقتی که دیتات ناقص یا نادرسته. بنابراین در همین سیستم هم در حال وریفای کردن هستی، نه اعتماد. ولی مرجع وریفای کردنت، صرفا دیتای خودته، و این یعنی یک وریفای کامل نیست.
اینکه در مورد بیتکوین گفته میشه «اعتماد نکن، وریفای کن» معنیش این نیست که قبلا هیچ وریفایی انجام نمیشده. معنی اینه که از وریفای ناقص و یکطرفه، به وریفای کامل برسیم. چون هرچقدر هم دیتای من از آقای ایکس زیاد باشه، هیچوقت و هیچوقت نمیتونه به اندازه دیتای بلاکچین موثق باشه. | 15 293 | 155 | Loading... |
23 میفرماید از طلا به عنوان پول استفاده میکردیم چون هنوز یاد نگرفته بودیم نهادهایی مبتنی بر اعتماد متقابل بسازیم، و این مانع حداکثری شدن همکاریهای اقتصادی بود. و حالا که بلدیم، لزومی نداره بریم سراغ بیتکوین، چون بازگشت به طلا و عدم اعتماده!
اینها پیشفرضهای غلطی هستند. طلا پول بود چون شاه تعیین کرده بود پول باشه. چون میتونست فرآیند استخراج و تولید و ضرب و توزیعش رو در انحصار خودش بگیره. و گرنه مردم حاضر بودند در قابلمه رو هم به عنوان پول به رسمیت بشناسند.
وقتی هم طلا کنار رفت، برای این نبود که تونستیم اعتماد نهادی ایجاد کنیم. برای این بود که دولت مدرن، که به عنوان جایگزین شاه انحصار ضرب پول رو داشت، دیگه نمیتونست و نمیخواست با طلا کار کنه، و باز هم مردم تبعیت کردند. | 16 152 | 176 | Loading... |
24 اینها حکم نشان دادن بیلاخ به اسراییل رو داره، جدی نگیرید. به رسمیت شناختن فلسطین، یعنی به رسمیت نشناختن مرزهای اسراییل، که یعنی به رسمیت نشناختن دولتش، که یعنی نتانیاهو را بردارید.
اروپا اگه غیر از بیلاخبازی قصد جدی برای ایجاد کشور فلسطینی داره باید اول حکومت آخوندها را ساقط کنه. میانبری وجود نداره. آیا این کار رو میکنه؟ خیر. پس کنسله. | 14 879 | 207 | Loading... |
25 سبک ایرانی «ترانه عاشقانه به مثابه چسناله موزون» به غرب صادر شد.
#لبخند_شبانه | 18 406 | 331 | Loading... |
26 روسیه یه دانشمند دیگه خودش رو به زندان محکوم کرد، و این یکی به چهارده سال، که با در نظر گرفتن سن و وضع سلامتیش، حکم اعدام رو داره. اتهام اینه که اطلاعات موشکهای هایپرسونیک رو به آلمانیها فروختن. در حالی که حتی روی خود سلاح هم کار نمیکردن و فقط پژوهش تئوری درباره اشیاء هایپرسونیک داشتند، که اطلاعاتش پابلیکه.
برای خیلیها سخته باور اینکه امنیتیها برای تفریح آدم بکشند، اون هم آدمهایی که به درد کشور میخورند. اما در کشوری که توسط خلافکارها اداره میشه، کاملا محتمله. دستگاه امنیتی میخواد خاطرات دوره شوروی رو زنده کنه، که در لبه تکنولوژی تسلیحاتی بودند، و خارجیها در به در دنبال دانشمندان روس میگردن تا تخلیه اطلاعاتیشون کنند (جرم این بدبخت هم دقیقا ارائه اطلاعات در یک کنفرانس خارجی بوده). و خریدار هم نازیها هستند.
یعنی ممکنه برای فقط یک نوستالژی آدم بکشند؟ خودت رو برای فضایی که کاملا ممکنه، آماده کن. | 15 492 | 197 | Loading... |
27 فکر میکنم ما بچههای اوتیستی بیشتر ازون چیزی که خودمون فکر میکنیم روی دنیا تأثیر داریم.
کریستن استوارت اخیرا از صحنههای سکس داخل فیلمها و سریالها انتقاد کرده بود و گفته این صحنهها شبیه سکسی که مردم در دنیای واقعی با هم دارند نیست، برای مردم آرامتر و طولانیتره.
خودش داخل سینماست و نمیدونه موضوع چیه. موضوع شبیهسازی سکس مردم عادی نبوده، که حالا نتیجه بگیری ناموفق بوده. دعوا بین دو طرف دیگهست. تقابل بین کسانیه که فیلم و سریال رو برای سلبریتیهایی که توش بازی میکنند، میبینند، و ما اوتیستیکها. از زاویه دید اونها، خود سکس مهم نیست، بهرهمندی کاراکتر از سکس مهمه. اگه اون بازیگری که بدنش رو میپسندند، سریع و بیدردسر بهرهمند نشه، حیف شده. و فیلمساز میخواد بشون اطمینان بده که، نه، نگران نباشید، حیفش نکردیم. خارج از فیلم هم همینطوره. میبینید که وقتی میفهمند یک بدن خوب هنوز ویرجینه، «حیف» لحاظش میکنند.
ما ولی یک دید دیگه داریم. فیزیک سکس برای ما مضحکه (هرکس که فیزیک سکس رو مضحک میبینه توی تیم ما نیست البته. اونا نیاز به تراپی دارن، و درست میشه). تصاحب کردن و بهرهمند شدن که تو طبیعت وجود داره، برای ما جذابیتی نداره. نه اینکه قشنگ نباشه، اما مغز ما ریسپانسی بش نداره. ما سکس رو در پر شدن یک طرف و خالی شدن طرف دیگه نمیبینیم. ما خودمون رو یک سیاهچاله میخواهیم، که «مجاورت» با ما، طرف مقابل رو محو کنه!
کسی دنبال اون نوع از مجاورت که ما میپسندیم نیست، ولی دعوا با ماست، که نگاهمون گسترش پیدا نکنه. جامعه دنبال خانواده و بچهست، و حق داره. | 16 114 | 315 | Loading... |
28 اینترنت پر شده از تکنیک. طوری که انگار هرچیزی که پیش نمیره لنگ فنونه. مخصوصا الان که همه خیای عجله دارند همهچیز پیش بره. برید وضعیت صادق هدایت در اروپا رو مطالعه کنید. تکنیک راضی کردن اون فرد که «بشین درست رو بخون پسر انقدر از همهچی غر نزن، تو همین دیروز از پشت کوه اومدی، و اگه پول دولت نبود باید همون پشت کوه میموندی» چی بود؟ مگه وجود داره چنین تکنیکی؟
سرنخ این تکنیکطلبی اونجاست که فکر میکنند باید همهچیز پیش بره، یا تندتر پیش بره. ولی دنیای واقعی این شکلی نیست. ولی سرنخ اون فکر که همهچیز باید پیش بره به کجا میرسه؟
وقتی مدرسه بودی و یه عده از بچهها بعد از توالت دستشون رو نمیشستن، معلم یا مربی بهداشت انقدر انگشتنماشون میکرد و تذکر میداد و جریمه میکرد که مجبور بشن بشورن. این یه چیزی رو انداخت تو ذهنت که وقتی بقیه به استاندارد ما عمل نمیکنند، میشه مجبورشون کرد که عمل کنند. اما بچه بودی و یه چیزی رو متوجه نبودی. که کلاس درس یک اسکیل کوچک از بیرونه، و اون چیزی که اونجا رخ میده نمیتونه به بیرون تعمیم پیدا کنه. وقتی بزرگ شدی هنوز نمیدونستی اون چیزی که وقتی بچگی متوجه نبودی چی بوده، بنابراین وقتی سوار مترو شدی و بوی عرق خفهت کرد، ازینکه «به این همه آدم چطور میشه فهموند هرروز دوش بگیرند؟»، و خودت به خودت جواب دادی که نمیشه، و اگه هم بشه پنجاه سال طول میکشه، و خودت مأیوس شدی ازینکه چیزی پیش بره!
در حالی که قرار نیست خطی پیش بره، و حتی طبق برنامه پیش بره. ممکنه مردم در عرض پنج سال یاد بگیرند که هرروز دوش بگیرند و در این زمینه ژاپنی بشن، و ممکنه بعد از دوره ژاپنی شدن، فرانسوی بشن و مسواک نزنند، و دوباره یک جور دیگه بشن. تو میتونی یه استاندارد رو محکم بگیری، و تبلیغش هم بکنی. اما این فکر که بقیه میپذیرند محصول شناخت از دنیای واقعی نیست. محصول سیستم آموزشیه. اون چیزی که باید بت آموزش داده میشد، «رام کردن دیگران در جهت پسندیده کردن جهان» نبود؛ چیزی که باید بت آموزش داده میشد «محکم بودن در برابر ناپسند بودن جهان» بود. به جای اینکه بت بگن چطور باید کسی که دوش نمیگیرد و مسواک نمیزند را به غلط کردن انداخت، باید بت میگفتن باید چطور با کسانی که دوش نمیگیرد و مسواک نمیزند تعامل داشت، و یا تحملش کرد.
این در سطوح بالاتر میرسه به این نالههای متداول که «چرا مردم ماتریالیستند و محاسبه معنوی ندارند؟»، یا «با این همه آدم که به راحتی در برابر دزدها سر خم میکنند باید چه کرد؟». | 17 743 | 354 | Loading... |
29 اگه یه بیل بگیری دستت و پشت سرت بکشی، رد خاصی روی خاک میندازه، و اگه کلنگ بگیری دستت و پشت سرت بکشی یه رد خاص دیگه، و اگه جارو باشه، یه رد دیگه.
بدون اینکه متوجه باشی انتخاب یک فرد به عنوان کسی که به حرفهاش گوش میدی یا نوشتههاش رو میخونی و یا به تابلوهای نقاشیش نگاه میکنی، یه ردی پشت سرت میندازه. و این رد تعیین میکنه که بقیه افرادی که حرفهاشون رو گوش میدی و یا نوشتههاشون رو میخونی و یا به تابلوهای نقاشیشون نگاه میکنی، به اون فرد اولیه نزدیک باشند، و بدین ترتیب مجموعه کسانی که حس میکنی باشون قرابت در فکر و استایل داری، کسانی هستند که با همدیگه قرابت در فکر و استایل دارند. این لزوما بد نیست، ولی خیلی هم خوب نیست. بنابراین بهتره هر از گاهی یه reshuffle انجام بدی. | 18 593 | 395 | Loading... |
30 دولت از یکطرف تورم ایجاد میکنه، سپس از پسانداز مردم که به طلا تبدیل شدهاند مالیات میگیره. اما این پایان داستان نیست. خود دولت شروع میکنه به ثبتنام خودروی برقی، که در کشوری که مطلقا هیچ زیرساختی برای شارژش وجود نداره. تا به اون عدهای که پولش رو دارند که اون ماشین رو بخرند این فرصت رو بده که ازش به عنوان سپری در برابر ریال استفاده کنند، که یعنی بخوابانند در پارکینگ و بالا رفتن قیمتش در طول زمان رو تماشا کنند.
این مثل این نیست که پول بگیری تا ویروس مهندسیشده بسازی و منتشرش کنی، و بعد واکسن همون ویروس رو بسازی و بابتش پول بگیری. که طرفداران نظریه توطئه میگفتند در مورد کرونا رخ داده، که رخ نداد و مهمل محض بود. این مثل اینه که پول بگیری که واکسن بسازی، سپس خودت ویروس رو طوری جهش بدی که واکسن خودت دیگه کار نکنه!
با این اوصاف، محاسبه کنید چقدر بیمعنی و سپس غیراخلاقی است مالیات دادن به چنین تشکیلاتی، که عملا حتی یک تشکیلات هم نیست و یک «موقعیت رندوم» از راهزنیهاست. | 19 829 | 326 | Loading... |
31 دوران ما دوران اینفلوعنسرهاست، که معمولا سعی دارند چیزی به ما بفروشند. وقتی خوب فروختند، ازشون انتظار میره که کارهای بزرگتری هم بکنند. مثلا لایف استایل ما رو هم تحت تأثیر قرار بدن. و حتی بزرگتر ازون: برداشت ما از رویدادهای اطرافمون رو هم تحت تأثیر قرار بدن. اما اونجوری که ازشون توقع میره پیش نمیره. نه فقط اینکه باید به چه کسی رأی داد، نفوذ چندانی نمیکنه، بلکه حرفهای عمیقشون هم مورد توجه قرار نمیگیره.
خود اینفلوعنس داشتن خیلی قدیمیه و اصلش به فیلسوفها برمیگرده. صفحه ویکیپدیا هر متفکری رو باز کنید، پایین مشخصات زیستی، یه لیست از کسانی هست که روش اثر گذاشتن، مثل ارسطو و کانت (ارسطو تو لیست بیشتر متفکرها هست، چون بشر رو تحت تأثیر قرار داد)، و یه لیست از کسانی که روشون اثر گذاشته. اینکه اینفلوعنس در بین فیلسوفها انقدر جدیه، ولی در بین اینفلوعنسرها جدی نیست، به دلیل اینه که اینفلوعنسرهای مدرن سطحیان و فقط بدنشون خوبه؟
نه. دلیلش لزوما این نیست. میشه بدن خوبی داشت و حرف حساب هم زد. و همه فیلسوفها هم حرف حساب نمیزنند.
دلیلش اینه که زندگی اینفلوعنسر دیده میشه، ولی زندگی فیلسوف دیده نمیشه، و این خاصیت متنه. وقتی داری نوشته کسی رو میخونی، خودش رو نمیبینی. و چون خودش نیست، حرفش رو جدا از خودش میخونی. مردم نمیتونند حرف عمیق رو از کسی بپذیرند که دارند میبینند یک زندگی پیش پا افتاده مثل بقیه آدمها داره. که اعصابش خورد میشه ازینکه در قابلمه رو دیر برداشت و چیزی که گذاشته بود بجوشه سر رفت، و یادش میره لباسهای چرکش رو بندازه ماشین. اینها هیچ ربطی به حرف عمیقی که میزنه ندارند، اما ذهن مردم نمیتونه از هم تفکیکشون کنه. ما دوست داریم کسی که حرف عمیق میزنه، یک انسان پرفکت باشه. و هیچوقت نیست. | 17 818 | 341 | Loading... |
32 First time? | 17 333 | 114 | Loading... |
33 اونایی که به امام رضا گفتند «شاه» و «سلطان»، موفق شدند حرمش رو هم تبدیل به قصر دربار کنند. شکل و معماری و ساختار حرم امروزی مشابه قصرهای سلطنتی شرق آسیاست. مردم به واسطه سریالهای کرهای تا حدی با این قصرها آشنا شدهاند، ولی سیستم کرهای نسخه کوچکتر سیستم چینی این قصرهاست. حرم امروز دقیقا یک قصر چینی است. این از دوره صفوی شروع شد (دقت کنید که ضریح، به مثابه تخت پادشاهی، داخل یک اتاقه. طراحان قبر خمینی فهمشون به این نمیرسید، و گرنه از زیر دستشون در نمیرفت که کپیش نکنند)، اما الان به اوج خودش رسیده: صحنهای بزرگ، که محل حضور سربازان امپراتور بودند. برنامههای فشرده و متعدد روزانه. آشپزخانه غولپیکر. تخصصی شدن کار کارکنان قصر، که یه عده پزشکند، یه عده آشپزند، یه عده نظافتچیاند، یه عده امنیتی هستند، یه عده مسئول لباس هستند، یه عده مسئول فرش زیر پا، یه عده مسئول چراغها، یه عده مسئول برپایی مراسم، یه عده حمال، یه عده ناظر...، و همینطور بلند شدن دیوارهای محوطه، و کنترل عبور و مرور.
عرض ارادت ایرانی به امام در این محیط، عملا عرض ارادت به دستگاه سلطنته، بدون اینکه مسئولیتی داشته باشه. وقتی به یک شاه عرض ارادت داری، ازونجایی که اون شاه ممکنه هرکاری کرده باشه یا هرکاری بعدا بکنه، تو هم در عملکردش شریک میشی. چون میگن به کسی عرض ارادت داشتی که چنین و چنان کرد، و مجبوری مسئولیتش رو بپذیری. و امام رضا این مسئله رو نداره. در واقع ایرانی چنان معتاد عرض ارادت به شاهه، که یک شهرک سینمایی از دربار پادشاهی ساخت، که بتونه اونجا انجامش بده، بدون اینکه در چیزی شریک بشه.
بنابراین اگه تگرگ زد و کبوتر حرم رو آش و لاش کرد، شوخی کردن با «ضامن آهو»، یک شوخی خنکتر از اون قطعه تگرگ خواهد بود. چون ایرانی زائر اهمیتی به اینکه کی ضامن کیه نمیده. اون فقط میاد اونجا که درد اعتیادش رو تسکین بده. | 22 294 | 493 | Loading... |
34 اگه در وضعیتی اورژانسی پزشک بیاد بالا سرت و بگه نترس، و بگی دست خودم نیست نمیتونم، درستش اینه که بت بگه اگه نتونی میمیری.
تو پروتکل این نیست که به کسی بگن داری میمیری، چون این باعث میشه بیشتر بترسن یا همکاری نکنند. اما حقیقت کاری به پروتکلها نداره.
دنیای فیزیکی به درد و دل هیچکس گوش نمیده. فیزیک، به هیچکس نمیگه «میفهمم عزیزم». فیزیک هیچ اهمیتی نمیده که دست خودت نیست! پس جایی که برای بقا لازمه نترسی، با فیزیک طرفی، نه آدمها. پس نباید دنبال کسی باشی که درک کنه دست خودت نیست، تا به شکل عاطفی همراهیت کنه. اونجا، همراه بودن با آدمها مهم نیست. باید با فیزیک همراه شد. و همراه شدن با فیزیک یعنی به ترس غلبه کردن.
دنیای فیزیکی با جامعه انسانی هم همینطور تا میکنه. به اون چیزی که بش میگن «نالههای یتیمان» گوش نمیده. داغ دل مادران هیچ اهمیتی براش نداره. حجم خون، براش هیچ مسئلهای نیست. بنابراین هیچ فرقی نداره این جامعه چقدر میگه دست خودم نیست. دست خودمون نیست که به فرمان گروگانگیرها عمل میکنیم، دست خودمون نیست که نسبت به سقوط بیتفاتیم، دست خودمون نیست که فرو رفتیم در روزمرگی، دست خودمون نیست که هرروز اشرار جلوتر میان و ما عقبتر میریم، دست خودمون نیست که دستمون به جایی بند نیست. دنیای فیزیکی هیچ کدوم اینها رو نمیشنوه. ضجه براش مثل توجیهه، و توجیه براش مثل ضجهست، چون هر دو رو نمیشنوه.
فکر میکنی اینو میدونی، چون بدیهیه. ولی هنوز نمیدونی. خودت هم میدونی که نمیدونی. | 17 907 | 550 | Loading... |
35 صحبت وابستگان حکومتی درباره لباس زیر زنان پشت تریبونهای پابلیک، من رو برد به سالها پیش که با یک دختر محجبه که استایل زنان لبنانی در حجاب رو داشت، بحث میکردم، از همانهایی که فکر میکنند نفی چادر مشکی کافیه برای خارج شدن از دایره تحجر! و میگفت ما دینمون رو از آخوندها نگرفتهایم که بعد اونها تعیین کنند حجاب اسلامی باید چطور باشد، و من میگفتم تمام دینتون رو از آخوند گرفتهاید و جز این نمیتواند باشد. و زیر بار نمیرفت تا اینکه چیزی گفتم که دچار شوک شد، چون تا قبلش بش فکر نکرده بود، و ازینکه بش فکر نکرده بود حالتی از ترکیب ترس و خجالت بش دست داد.
گفتم حجابی که تو داری، یعنی مانتو و روسری، که به قول خودت لبنانیه یا هرچه، استایل نود درصد زنان مسلمان جهان امروزه، در واقع سه دست لباسه. یکی اون که مردم میبینند، یا همون مانتو. یکی اون که زیر اون مانتو پوشیدی. و یکی لباس زیری که زیر اون پوشیدی. در زمان ظهور اسلام مردم توان تهیه یک دست لباس هم نداشتند. چطور ممکنه این حجاب تو همون حجاب اونها باشه؟ حجاب تو فقط برای این ممکن شده که سرمایهداری باعث شده غیر از نجیبزادگان، مردم عادی هم چندین دست لباس داشته باشند و اونها روی همدیگه بپوشند، و هی عوضشون کنند، و با یک دستگاه برقی شسته و خشک بشن، و گرنه در حالت کلاسیکش هندل کردن لباسهای تو فقط سه تا کنیز و کلفت میخواد. حجاب تو دقیقا ترکیب ایدههای آخوندهاست که با امکانات دنیای مدرن سکولار بدست اومده. و گرنه حجاب زن مسلمان یه چیزی بود شبیه لباس خواب مادربزرگت، که اون هم تا زانو بود، و هیچ چیز دیگهای هم زیرش نداشتند. اون تا زانو بودنش انقدر براش تکاندهنده نبود که لباسزیر نداشتن. میتونستم حدس بزنم توی ذهنش داشت تجسم میکرد فضایی رو که نوک سینه دختران جوان که در خیابان تردد میکردهاند، از زیر همون یکدست لباسی که تنشون بوده مشخص بوده، و با خودش گفته چطور این زشت نبوده؟
به اونایی که خودشون رو نواندیش در دینداری میدونند سختتر میشه فهموند که اونها هم داخل قفسهای ذهنی هستند. چون عبور از سنت رو به شکل رسیدن به خط پایان میبینند، و وقتی بش رسیدند دیگه لازم نیست خودشون رو حسابرسی کنند. مثل دونده ماراتنی که لحظات آخری که میخواد از خط بگذره و روبان رو از جا بکنه، دستاش رو به شکل بال پرندهها باز میکنه، که یعنی دیگه به پرواز دراومدم و چسبیدن به زمین، تمام شد!
ولی اندیشه اینجوری کار نمیکنه. هیچجا نقطهای نیست که بتونی بالهات رو باز کنی و بگی تمام شد. | 21 059 | 563 | Loading... |
36 آمریکاییها میتونند در عرض چند روز جایی که هیچچی نیست اسکله بزنند تا به اندازه روزی صد و پنجاه تریلی بار تخلیه بشه. اینکه این کار رو برای فلسطینیها میکنند اما برای ما نخواهند کرد و همین باید تکلیف ما رو درباره آینده ایران روشن کنه، جداست ازینکه این هم توان لجستیکی آمریکا رو نشون میده. | 20 264 | 351 | Loading... |
37 خوبی کانال من اینه که مخاطبش حداقل چندماه جلوتر از رویدادهاست، اگه نگیم چندسال. میبینید که چه سریع بحث از قدس و اسلام و کودکان گرسنه، رسید به شکست دادن امپراتوری! چون عربها حس حقارت دارند. یعنی همون چیزی که قبلا نوشتم کل موضوع اصلی فلسطینه.
البته قصد تبلیغ ندارم، فقط دارم ضمیمه به پستهام اضافه میکنم 😉 | 18 737 | 162 | Loading... |
38 کافیه وکیل خانواده یا مشاور روانشناس داستان موکلانش یا کیسهایی که بش مراجعه میکنند رو بدون ذکر اسم و مشخصات بنویسه تا تو همون شبکهای که نوشته بازدید میلیونی بگیره.
فکر میکنید برای اینه که مردم به داستانهای عجیب و غریب علاقه دارند؟ نه. دلیلش این نیست. دلیلش اینه که مردم دنبال جمعآوری قصه هستند.
وقتی برای منتقل کردن نکتهای داستان فردی رو تعریف میکنی که خواست با پریدن از جای مرتفع خودکشی کنه و پرید و نمرد و دچار جراحتی شد که از مرگ بدتر بود، قصه دیگهای برات رو میکنند که در اون فردی پریده و نمرده و به جراحتی بدتر از مرگ هم دچار شده، و ماشین هم بش زده! هدف اینه که بگه ۱- من هم قصه مشابهی در صندوقچهام دارم، فقط تو نداری، و ۲- قصه من یک مرحله هم از قصه تو جالبتره.
طوری که انگار اون هدف اولیه که انتقال یک نکته بوده، یک مسئله بیاهمیته، و یک مسابقه درباره قصهخوانی مطرحه. برای این مسابقه نیاز به آذوقه دارند. بنابراین هرجا گیرشون بیاد، جمعش میکنند. واقعی یا غیرواقعی. مربوط یا نامربوط. مهم یا رندوم. برای تویی که هدفت از یک روایت، انتقال یک مفهومه، اون رپایت سابجکتیوه. اما برای اونها آبجکتیوه. قصه رو به عنوان شیء ذخیره شدنی، و مصرفکردنی میبینند.
چون فقیرند. آدم فقیر چیزی نداره که بیان کنه. و ازین چیزی نداشته باشن که بگن، وحشت میکنند. قصههای مختلف از حوادث و سرگذشت آدمهای دیگه، بشون این امکان رو میده که بدون اینکه چیزی داشته باشند بتونند حرف بزنند. | 17 103 | 271 | Loading... |
39 از توی آرشیوم نمیتونید کشف کنید که از چه نقطهای به چه نقطهای حرکت داشتهام. اون چیزی که میبینید تغییر در نوع پرداختن به موضوعاته. اگه بلد نبودم حجاب داشته باشم که اینهمه سال تو جنگل آنلاین دوام نمیآوردم. من خودم رو کپی نمیکنم تو کانالم. خودم رو ترجمه میکنم تو کانالم.
اینکه من چجور موجودیام رو ول کن. به این توجه کن که اون چیزی که برای تو رخ داده لزوما حرکت از نقطهای به نقطهای دیگه نیست. ممکنه پشت پنجره اتوبوس نشسته بوده باشی و جامعه حملت کرده باشه و متعاقبا منظره پنجرهت عوض شده باشه. و اتوبوس جامعه اخیرا مانورهای زیادی داشته.
در ورزیدگی ذهن مثل اونایی نباشید که جلسه سوم باشگاه میرن جلو آینه فیگور میگیرن تا بینند فرم گرفتن یا نه. تو مسیر فهمیدن، قرار نیست به فرم ایدهآلی برسید. برعکس، این بازی زخمی شدن و دفرمه شدنه. اگه با خودتون بیرحم باشید، جز این نباید انتظار داشته باشید. | 15 571 | 214 | Loading... |
40 یکی ازونایی که تو تظاهرات اعتراضی ۲۰۱۲ مسکو شرکت داشت گفت برای چیزی که باش مواجه شدیم زیادی خام بودیم، اونها آماده انجام هرکاری بودند، و ما حتی اشکآور رو برای اولین بار میچشیدیم.
یک کشور اینجوری از دست میره. که فقط خلافکارها خشونت رو بلدند و حاضرند ازش استفاده کنند. | 15 718 | 216 | Loading... |
Photo unavailableShow in Telegram
درباره ایلان ماسک: «ماشینهایی که میسازه دوست دارم، و موشکهاش، و پنلهای خورشیدیش، و اینترنت ماهوارهایش. از سیاست کینهتوزانهش خوشم نمیاد، و نظریات توطئهش، و جو دادناش».
این احتمالا نظر هشتاد و پنج درصد مردم آمریکاست.
اما متأسفانه متوجه نیستند که این وجهه خوبی براشون نداره. خصوصیات مجموعه شخصیت، از هم تفکیکشدنی نیستند. نمیتونی بگی از نقاشیهای هیتلر خوشم میاد، ولی از آدمکشیهاش نه! اگه از نقاشیهاش خوشت میاد، داری از نقاشیهای یک آدمکش خوشت میاد. هیچکس داخل یک خلاء به یک تابلوی نقاشی نگاه نمیکنه. چون ما «ربات سنجش زیبایی» نیستیم. خود تماشای تابلو، یک اَکت محسوب میشه. اَکت «تماشای تابلوهای یک آدمکش».
اگه یه کاراکتر پلید از کسی معرفی میکنی، فارغ ازین که درسته یا غلط، باید تکلیفی که ایجاد میکنه هم بپذیری. و تکلیفت اینه که چیزی ازش نخری، و حداقلش اینه که از کارهاش تعریف نکنی. و اگه میخوای هم تعریف کنی و هم بخری، باید اون نظری که درباره کاراکتر پلیدش داری تو دلت نگه داری.
مدتی بیکار شده بود، و وقتی دید میشه داماد سرخونه بود دنبال کار نگشت. یکی ازینهایی که میگفت آخوندها ملعونند چون نون بازوشون رو نمیخورن، با حدیث و روایت یه چیزی بش گفت با این مضمون که پیامبر گفته کسی که کار نمیکنه جاش تو بهشت نیست یا همچین چیزی. زیاد نگذشت که خودش داخل همون شغلی که داشت سفارشی رو قبول کرد که مصداق تابلوی کار حرام بود. من که جای خدا نیستم، ولی اگه بودم و قرار بود یکی رو بفرستم بهشت کدوم رو میفرستادم؟ اونی که خرجش رو پدرزنش میداده، یا اونی که با روش حرام پول درآورده؟
مسئله بهشت نیست البته. مسئله عین لیزر بودن فوکوس خدا/طبیعت/روزگار، روی کسیه که فکر میکنه تست رو پاس کرده. کافیه لب تر کنه و بگه من پاس کردم، تا همهچی دست به دست هم بده تا بش گفته بشه «جدی؟ صبر کن پس».
فلاکت اقتصادی موقعیت تاریکی ساخته، و اشعه های لیزر دارند توی این تاریکی میرقصند.
تطبیقپذیری با شر یعنی دولت اشرار اعلام کنه یه سری ماشین خارجی ثبتنام میکنه، تا اون قشر برخورداری که میتونند پولش رو پرداخت کنند از رانتش استفاده کنند و بیرون بفروشن و مابهالتفاوت رو به جیب بزنند، اما استقبال نشه، چون مدلهاییه که اختلاف قیمتشون با قیمت بیرون اونقدری نیست که راضیشون کنه. گاهی مردم از عمق شرارت دولت بالاسرشون تعجب میکنند، و گاهی دولت از مردمی که پرورانده تعجب میکنه. انگار خودت کاری کنی ولع پیدا کنند، و بعد از مدتی خودت از زیادی ولعی که پیدا کردهاند شوکه بشی.
اینکه سعی کنی با شر تطبیق پیدا نکنی، که برای بسیاری از ایرانیها دیگه از موضوعیت خارج شده، برای این نیست که به یک انسان ماورایی تبدیل بشی. اون کارهای دیگهای لازم داره. تطبیق پیدا نکردن، جلوگیری از بدتر نشدنه. چون اونی که تطبیق پیدا میکنه، معمولا همسطح چیزی که باش تطبیق پیدا کرده نمیمونه، بلکه ازش بدتر میشه.
باید خودتون رو برای زندگی در جامعهای که از زندانبانش بدتر شده، آماده کنید.
Photo unavailableShow in Telegram
متوسط قیمت گوشی وارد شده به ایران ۲۵۰ دلاره. متوسط قیمت در دنیا: ۳۷۰ دلار.
فقط از همین یک مورد میشه سرعت سقوط رو تخمین زد.
در جبهه بغرنجی گیر افتادهایم. از یک طرف با جماعتی طرفیم که دنبال پیشرفتهتر کردن دولت، و سپس جهانیسازی کنترل هستند. از الکترونیکی کردن پول گرفته تا یکسانسازی مالیات و مقررات در همه کشورها، که هیچ سوراخی نباشه که بتونی در بری.
و از طرف دیگه با خلافکارهایی که نه ایدئولوژی دارند و نه برنامه، و در راستای بیشتر کردن ملک و املاک و داراییهای سخت، زیر سایه بیقانونی جنگلی، بیمرزی مافیایی رو از گلوبالیسم قرض میگیرند، و دریدگی نظامی رو از جهادیسم، و مصادره دسترنج دیگران رو از کمونیسم، و آزادی تجارت رو از کاپیتالیسم، و انحصار قبیلهای در همون تجارت رو از شوونیسم!
یادتونه میگفتند جنگ اوکراین رو «گلوبالیستها» به روسیه «تحمیل» کردند؟
کارخونهای که روسیه راهاندازی کرده برای ساخت پهپاد شاهد، داره پهپادی با طرح ایرانی میسازه که قطعاتش چینی هستند، و توسط کارگران آفریقایی مونتاژ میشن.
گلوبالیست اصلی خود این خلافکارها و آدمکشها بودند. ولی روسپیهای رسانهای توعیتر و واتساپ درست وارونه جلوهش دادند برای مخاطبان عام تحصیلکرده که فکر میکردند از والدین بیسوادشون خیلی جلوترند.
درجه خامی ما در حدی بود که «زندگی ما به شوخی گرفته شده، و خارجیها این شوخی گرفته شدن رو به رسمیت شناختهاند» رو نمیفهمیدیم. کسی که همرزم صیاد شیرازی بود و تو عملیاتهای شناسایی همراهیش کرده بود، که یعنی مرگ رو بارها بیخ گوشش دیده بود، و خودش بعدها از ایران رفته بود، همون موقع بم گفت به محض اینکه دیدی شلوغ شده بپر تو ساختمان یکی از سفارتهای اروپایی. گفتم بنده خدا توی جنگ مشاعرش رو از دست داده و فکر کرده هنوز تو دوره مشروطه هستیم که بپریم تو سفارت. نه تنها در همون دوره خاتمی که تصور این بود که «تو همین حکومت هم میشه کارهای مثبتی کرد»، پیشبینی میکرد که وضع بیخ پیدا خواهد کرد، و پیشبینی میکرد کار عاقلانه در اون وضع بیخ پیدا کرده، فرار کردن با زرنگبازی ایرونیه!
چندسال بعد ۸۸ شد، و مدتی بعدتر فهمیدیم عدهای دقیقا با پریدن داخل سفارتها پناهندگی گرفتند و رفتند. اون روز طوری از خودم خجالت میکشیدم که دلم میخواست یه جراحت فیزیکی میداشتم تا دردش حواسم رو از خجالتی که داشتم پرت کنه. خجالت ازینکه چقدر نمیدونستم همهچیز چطور کار میکنه.
سازمان ملل یه شاخص داره برای امتیازدهی به کشورها به نام HDI (که همین هم ابداع یه پاکستانی بود!) درباره امید به زندگی، درآمد سرانه، دسترسی به آب آشامیدنی، درصدی از زنان که موقع زایمان فوت میکنند، و این چیزها. زمان خاتمی بود و گزارش سالانهش اومد و تو یکی از موضوعات رشد خوبی داشتیم. همون رو ایمیل زدم به کسی که کارمند اداره مرتبط با اون موضوع بود و گفتم خدا قوت پهوان. گفت ممنونم، ولی عدد واقعی یکم کمتر ازونه. گفتم از کجا میدونی؟ گفت اون جدول برمبنای یه گزارشه، و اون گزارش رو خودم نوشتم!
Photo unavailableShow in Telegram
به رسمیت شناختن «وزارت بهداشت» حماس توسط سازمانهای بینالمللی، که هر عددی به عنوان تلفات اعلام کرد رو به عنوان «آمار» در اختیار مخاطب جهانی قرار بدن، دنباله همون رویهای است که از خیلی وقت پیش «وزارت اقتصاد» داعش شیعه رو به رسمیت شناخته بودند، که در نتیجه اون درست در وخیمترین دوره اقتصادی تاریخ معاصر ایران بیان به مردم ایران بگن هم از فقر بیرون اومدید هم مصرفتون بالاتر رفته!
Photo unavailableShow in Telegram
دلیل گدا موندن این مردم (که خودت هم جزئشونی) همینه که نمیدونند دنیا چطور کار میکنه. و لجستیک یه بخش مهم از طرز کارشه.