برگ انجیری
به دنبال ردی از نور .. بندهی به بند کشیدن کلمات ؛ حرف بزنيد🍃 : https://t.me/BiChatBot?start=sc-40647-o6B6nbh
نمایش بیشتر790
مشترکین
+124 ساعت
+17 روز
-530 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
خیاط محلمون یک دفعهای و بی مقدمه لای حرفاش بهم گفت «امروز داشتم فکر میکردم که بچههام از وقتی ازدواج کردن روزیشونم باهاشون پر کشیده رفته، این از کوته فکری ما آدماس که فکر میکنن بچه روزیشو نمیاره. »
در حالی که باید حاضر شم برم کلاس دارم به این فکر میکنم که یه جمله مدام تو ذهنم تو خواب تکرار میشد که جمله خودتم بود..
«کاش خدا تو بهشت به ما فرصت بده با هم باشیم..»
#برایزهرایرفته
چرا باید با عمیقترین جای احساسات ذهنم که دفنش کردم، یک خواب خیلی عمیق و دردناک صبح خیلی زود پنجشنبه راجع بهت ببینم و با گریه بپرم، بخوابم و دوباره ببینم و دیگه اشکام دست خودم نباشه..؟
💔
کاش حداقل زنده بودی، دلم نمیسوخت..
#برایزهرایرفته
00:11
Video unavailableShow in Telegram
کاش الان حرمتون بودم. دلم خیلی تنگه..
IMG_0026.MOV3.87 MB
نشستم زل زدم به تابلوی عبارت «فکان الدنیا لم تکن و کان الآخره لم تزل» و اشک از گوشهی چشمم میاد…
خبر خوب و بد دنیا اینه که مرگ، حتمیه.
میتونم منشا خشم رو از جهات جامعهشناختی و روانشناختی کاملا بفهمم. خشم و اعتراضی که دیده نشه جلوههای متفاوتی داره..
اما خدا، عاقبت هممونو ختم به خیر کنه.
چند روز پیش عکسی دیدم از کوچههای مشهد نزدیک به حرم. یک دفعه دلم لرزید که آخ دختر، چقد دلت برای امام رضا تنگ شده! چند روز بعد، طلبید و الان رسیدم…عجیبه… انگار منتظر بود مشهد بخوام از ته دل 💔 کاش کربلامم اینجوری میدادن…🥲