cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

ᏞϴᏙᎬ ᏀᎻᎪᏞᏞᎬΝᏀᎬ

🎭4:30🎭 عشقِ بیش از حد و غیر طبیعی و‍َ توجه عمیق به موسیقی و ملودی.🛎️ -maedeh -سومین قلم!🔮

نمایش بیشتر
إيران251 931زبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
283
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

فهمیدی ماکان کنسرت دارهععع؟🥲😎 پوشش کامل کنسرت تو همین چنل😎🤝
نمایش همه...
میخوااااام🤤
شهرزاد و رهام هم اومدن 👨🏼‍🦯 برای ارسال نظرات . انتقادات روی لینک زیر کلیک کنید💜🔮 https://t.me/BChatBot?start=sc-151023-S6bfrae انرژی ها و نظراتتون در اینجا قرار میگیره❄️💙 https://t.me/joinchat/RMVxWzbrRtfrVTdG
نمایش همه...
اومدن تو ک امیر و دیدن رهام: عع بچم خوابه - یاشار کو ؟ شهرزاد: اونا رفتن هتل رهام: هیسسس امیر خوابه شهرزاد: 😒 - گمشید تو اتاق .‌ بیدار میشه بدبخت حالش خوب نیس تازه خوابیده شهرزاد: جرررر عین مامانا رفتار می‌کنه ک بچه پنج ماهش خوابه رهام: هیییس شهرزاد: گمشو دیه هی هیس هیس رهام: آخه خوابه - برید تو اتاقققق رفتن تو اتاق و منم آروم رفتم پیششون درو بستم و گفتم - چرا انقد زود اومدینننن رهام: هیس - رهام میزنم تو دهنتاااا خندید ک شهرزاد گفت شهرزاد: خب ما میموندیم تهران ک چی بشه ... گفتیم زودتر بیاییم پیشتون - شما دوتا احمق ماشین امیر و ول کردید و همینجوری اومدین اینجاااا؟؟؟ رهام: بابا پیدا نمیشد خوووو شهرزاد نشست رو صندلی ک یهو افتاد زمین رهام خندید ک زدم پس کلش - آروم بخند ..‌ خانم کور پایشو ببین خرابه شهرزاد: خو چرا نمیگییی - مگ من میدونستم میخوایی بشینی روششش رهام: راسی غذا چی گذاشتی ؟ - سم خر با پشم شتر رهام: همینو میخواستی ب امیر بدی ؟ - ن این مخصوص شماست .. لباساتونو عوض کنید بیایید زود رفتم بیرون .. باز رفتم تو - البته رهام بیا تو این عوض کنه بعد شهرزاد: این چیه من اسم دارم شهرزاد - حالا همون رفتم بیرون و رفتم آشپزخونه گوشت پخته بود و برنج درست کردم برنج و ک گذاشتم یهو صدای امیر اومد امیر : جانممممم تو اینجا چیکا میکنی رهام رهام: من ک خودم نیسم روحمه امیر: ن واقعا تو اینجا چیکار می‌کنی😐 رهام: اینارو ولش کننننننننن ... بگو خوبییییی😀 امیر: تورو میبینم ن رهام: گمشو رفتم تو پذیرایی قرصشو گرفتم سمتش و گفتم - این قبل از ناهاره باید بخوری ازم گرفت و خورد ک رهام همینجور مارو نگا میکرد رهام: اینارو ببین .. چقد عاشقانه - گووووه نخور بگو دوستانه رهام: کدوم دوست و دیدی اینجوری کنه ؟ - من شهرزاد اومد بیرون شهرزاد: عه امیر خوبی ؟ امیر: ارههههه .. با پرستاری شقایق باید هم خوب باشم خندیدم ک شهرزاد گفت شهرزاد: بلههه .. من گشنمههههه - بیا تو منو بخور درسته خب ؟ نشستم رو مبل کنار امیر - چطوری ؟ امیر: فقط سرگیجه و تب خوب شده - خب خوبه رهام: هعی .. هعیییییییی هی هعی هعی میکرد و ب شهرزاد نگا میکرد شهرزاد: چته .. هعی هعی می‌کنی رهام: هعیییییی یکی بیاد حال مارو بپرسه شهرزاد: خب حالت چطوره رهام: قربونت تو چطوری شهرزاد: قربون شما منم خوبم - منگلارو تکیه دادم ب مبل و منتظر موندم تا غذا درست بشه #چالش‌عشق #مائده
نمایش همه...
#پارت30 #شقایق با تکون خوردن امیر رو مبل سریع چشامو باز کردم و سرمو بلند کردم نگاش کردم ک دیدم فقط تکون خورد ب ساعت نگا کردم ک هفت و نشون میداد همونجا برام پیامی اومد مقدم بود سریع بازش کردم مقدم: سلام خانم اربابی .. ما این صحنه و ب شما نیاز داریم و این قسمتش ارشد نیس .. خواستم بگم باید باشین سریع نوشتم - سلام ببخشید اما نمیتونم امیر و تنها بزارم آخه حالش میزون نیس مقدم: بله می‌دونم اما بهتون نیاز داریم - باشه بهتون خبر میدم گوشیمو گذاشتم رو زمین الان بیدارش کنم ؟؟؟ نکنم ؟؟؟ حالا ی دقیقه بیدار شو خودت سرمو خاروندم و بهش نگا کردم فقط نیم ساعت خوابیدم .. از اون موقع تا الان حواسم بهش بود یهو تکونی خورد و چشاشو باز کرد از خوشحالی یکم بلند شدم و آروم رفتم جلو آروم گفتم - امیر برگشت سمتم - امیر مقدم گفته برم سر فیلمبرداری .. میتونی تنها بمونی ؟ امیر: اره برو - مطمئن؟ امیر: اره اره - باشه بلند شدم رفتم تو اتاق و حاضر شدم بعد از اینکه رژمو زدم رفتم بیرون براش قرص با میوه و همه چی گذاشتن کنارش - تا من بیام چیزی بخوری ک حالت بد نشه .. قرصت هم بخوری باشه امیر: باشه - بهت زنگ میزنم جواب بدی ..‌ گوش ب زنگ هم برای کلانتری باش امیر: باشه .. - زود میام رفتم سمت در کفشامو پوشیدم و خدافسی کردم رفتم پایین ک مقدم اومد بیرون - سلام بریم مقدم: امیر چطوره ؟ - خوبه بد نیس رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم سر فیلمبرداری ... _______ رفتم نشستم رو صندلی برای سانس دوم گوشیمو برداشتم و زنگ زدم ب امیر سریع جواب داد امیر: الو - سلام خوبی ؟ امیر: سلام اره خوبم - قرصتو خوردی ؟؟؟ چیزی خوردی ؟ امیر: اره اره - باشه .. یک ساعت دیه کارم تمومه امیر: اوک .. بعدش سریع بیا - باشه برم مقدم داره صدام می‌کنه قطع کردم و رفتم سمتش مقدم: خانم اربابی دیگ س شنبه کارمون تمومه - آها باشه مقدم: ولی ب امیر هم نیاز داریم - ایشالا زودتر خوب میشه مقدم: ایشالا رفتیم برای سانس دوم ... بلاخره تموم شد و بعد از ی معذرت خواهی رفتم آژانس گرفتم و رفتم خونه نمیتونستم یک ساعت صبر کنم تا همه با هم بریم کلید انداختم و رفتم تو - سلاااااااام هم درو بستم از اتاق اومد بیرون امیر: سلاااااااام خوبی ؟؟؟ - عه میتونی راه بری ؟ امیر: اره خداروشکر - خوبه امیر: کار چطور بود ؟ - خوب رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم و اومدم بیرون - راسی س شنبه تمومه کار دیگ امیر: عه ... امروز چندشنبس؟ - نمد تاریخ و ندیدم رفتم تو آشپزخونه .. تصمیم گرفتم چلو گوشت بزارم .. ک امیر هم بخوره و جون بگیره امیر: کمک نمیخوایی ؟ - چرا می‌خوام .. بلند شو دستمال بهت میدم رو مبلارو دستمال بکش . بعد جارو کن .. بعد بیا غذا درست کن بعدم برو خرید کن خندید و گفت امیر: چی همه .. من ک خسته میشم این حرف اخریشو ی جوری و با لحن قشنگی گفت ک یهو برگشتم سمتش خندیدم و گفتم - ن مگ دیوونم بهت این همه کار بدم امیر: دیشب ساعت چند خوابیدی ؟ - عام ..‌ همون موقع ک تو خوابیدی امیر: دروغ نگو ساعت شیش صبح تازه خوابیدی چشامو ریز کردم و گفتم - خب تو ک می‌دونی چرا میپرسی برگشتم رفتم ب کارم رسیدم امیر: چرا بیدار بودی تا اون موقع ؟ - چون مواظبت بودم اگ چیزی خواستی بهت بدم صدای خنده ارومشو شنیدم از آشپزخونه اومدم بیرون و رفتم نشستم رو مبل - باید صبر کنی تا غذا حاضر بشه امیر: ن گشنه نیسم - خوبه .‌‌.. راسی از کلانتری زنگ نزدن ؟ امیر: ن - ای بابا پس کی پیدا میشه امیر: نمد - راسی باید برای شنبه هم تمرین کنین برای کنسرت امیر: فعلا نمیتونم - اره جون نداری همونجا گوشیم زنگ خورد شهرزاد بود - باز چیشده ک زنگ زده جواب دادم - چیه شهرزاد: عام شقایق آدرس جایی ک هستین تو شمال و بده - چرا ؟ شهرزاد: خو از الان داشته باشییییییم - باشه آدرس و بهش دادم ک قطع کرد 😐 خو چتههههه امیر: چیشد ؟ - قطع کرددددد خندید و خوابید رو مبل امیر: تا غذا آماده بشه من می‌خوابم - هوم بخواب چند دقیقه بعد .. آروم رفتم تو آشپزخونه تا امیر بیدار نشه ب غذا نگا کردم ک یهو آیفون زنگ خورد ای مرگگگگگ تازه خوابید رفتم بیرون هنوز خواب بود و تکونی نخورده بود آیفون و نگا کردم ک دیدم شهرزاد و رهام بودن پشششششم اینا اینجا چیکا میکنن .. سریع درو باز کردم بعد از چند ثانیه تقی ب در خورد هم درو باز کردم یهو شهرزاد پرید تو شهرزاد: سلاااااا ... سریع جلو دهنشو گرفتم و آروم گفتم - هییییسسسس دستمو برداشت و عین خودم گفت شهرزاد: چیشدههه ؟ - امیر خوابه رهام اومد تو و گفت رهام: بچه خوابه آروم حرف میزنین؟ - اره سکوت کنین
نمایش همه...
- بچه تو کی می‌خوای #زن بگیری؟ با #کلافگی گفتم: - مادر من چند بار بگم #نمی‌خوام خب! الینا با خنده گفت: - مادر من این هنوزم #قرص جوشان که میندازم تو #آب عین یه طفل #چهار ساله #ذوق میکنه! اونوقت #توقع داره یه زندگیو #مدیریت کنه؟ بعد دوباره #قهقهه‌ای زد که #کوسن پرت کردم سمتش #جاخالی داد و ...😂😂🔞🔞🔞 #ادامه‌شو‌می‌خوای‌بیا‌که‌داره‌میذاره🤣♨️👇 https://t.me/joinchat/XbAbF0wQE1s5MDNk https://t.me/joinchat/XbAbF0wQE1s5MDNk
نمایش همه...
بیا ببین پسره دختره رو چطوری تنبیه می‌کنه!🥶😱 بعد #نگاهم کرد و گفت: -باید #تنبیه بشی . شکه #نگاهش کردم و گفتم: -چیکار می خوای #بکنی؟! دستم رو #گرفت و همونطور که سمت اتاق می رفتیم گفت : - کار #خاصی نمی کنیم تو باید همیشه #شوهرتو تمکین کنی الانم میریم #شروع کنیم . با ترس وایسادم اما اون منو کشید . #ملتمس با گریه گفتم: -تورو خدا سورن الان نه. بهم نگاه کرد و #هنوز هم عصبی بود . #بزاقم و قورت دادم و گفتم : -نه من الان #امادگی‌ش رو ندارم . خنده #هیستریکی کرد و سمت لبام هجوم اورد . یه طوری لب هام رو می بوسید و گاز می گرفت که مزه #خون رو توی دهنم حس کردم . بدون اینکه از من جدا بشه سمت تخت رفت و من رو تخت #دراز کشیدم و اون هم روم #خیمه زد . #مانتوام جلو باز بود و به راحتی درش اورد . زیرش هم یه شومیز سفید پوشیده بودم که #یقه اش رو گرفت و کشید که در کسری از ثانیه #صدای پرت شدن دکمه هاش رو #شنیدم..... بیا اینجا ادامه‌ش رو بخون...😨 https://t.me/joinchat/XbAbF0wQE1s5MDNk از رمانای ابکی خسته شدی؟ بیا اینجا!🙃 https://t.me/joinchat/XbAbF0wQE1s5MDNk
نمایش همه...
#عاشقانه‌ای_متفاوت😍 داستان زندگی دختر درس خونی به اسم نارین که #عشق‌‌قدیمی اون نوجوونیشو تحت تاثیر قرار میده و یه مدت باعث افسردگیش میشه ولی #ضربه میخوره از کسی که اصلا توقعشو نداره ‌و سیاوشی که وارد زندگیه نارین میشه بنظرتون چجوری خودش رو از افسردگی که دچارش شده نجات میده؟یعنی میتونه؟!آیا سیاوش می‌تونه نارین رو عاشق خودش کنه؟! 🔴#پیشنهاد‌ میدم‌ اصلا‌ از‌ دست‌ ندید❌ https://t.me/joinchat/6puc3lxYwgkxYmJk
نمایش همه...
#عاشقانه‌ای_متفاوت دارن جرعت حقیقت بازی میکنن که ... - جرعت یا حقیقت؟ - با افتخار جرعت - اوم مطمئنی؟ - اره - خب آرتینو ببوس 🤭🔪 به اجبار نشستم رو پاهای آرتین ایرانی یا خارجی؟ امیدوار بودم بگن ایرانی که از شانس گند من گفتن: خارجی"! آرتین: - من بوس میخوام یالا یالا یالا! همه خندیدن😂🙈 چشمامو بستم و بوسیدمش ولم نکرد رفته بود تو حس بچها از خنده غش کرده بودن!🤣 اقا آرتین حیا کن بابا جنگل رو رها کن ولش کن تموم شد بچم😄😂 درگوشم گفت: - انقدر خوشمزه ای نفسم که نمیتونم ولت کنم ...🤭💦 #عاشقانه_خفن نویسنده ای که #قلم خوب و آرام بخش #پارت‌گذاری همه روزه حتی جمعه ها و روزهای تعطیل https://t.me/joinchat/6puc3lxYwgkxYmJk
نمایش همه...
- هانا میدونی #کوتاه ترین #جوک جهان چیه؟ - وای علی باز #شروع نکن😒😒 #مظلومانه نگاهی بهم انداخت که با #کلافگی گفتم: - نه نمیدونم، خب #چیه؟ - دوتا زن کنار هم #ساکت نشسته بودن😂 کمی فکر کردم که #منظورشو گرفتم و بلند خندیدم و یهو صدایی #ناهنجار اومد که تقصیر #معده یکیمون بود بعدش...🥲🤭😵‍💫🚫💨 #با‌شورت‌اضافه‌بیا‌چون‌قراره‌پاره‌شی😂💃🏻 #کوتاه‌ترین‌جوک‌جهان‌زندگی‌دو‌جوان‌را‌بهم‌ریخت🤣 https://t.me/joinchat/wIVlk6FQFRRiYTc0 https://t.me/joinchat/wIVlk6FQFRRiYTc0
نمایش همه...
「پارانویا」

‌‌وفرشته‌ایی با بال‌های خونی در صدای‌‌خنده‌ات با مرگ می‌رقصید!🏛🪵‌ ‌به‌‌قلم‌تیم‌کامک!🪶 ناشناس: @Dlbranekmk🤍

یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.