cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

🌹🌹 شعری برای تو 🌹🌹

سروده هایی از سراینده گان قدیم و معاصر تنظیم و دکلمه از : حیدر یار @Nmh52

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
483
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
+17 روز
-1130 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

سرزمين خسته اى سرزمين خسته كمى داستان بگو از زندگى مردم بى خانمان بگو آتش گرفت باغ و درختان ميوه دار از فقر و بينوايى آوارگان بگو پرواز را علامت ممنوعه بسته اند از عندليب زخمى بى آشيان بگو مرغان نغمه خوان به كجا پر كشيده اند از شيون عزاى دل باغبان بگو باران مرگ و داس جفا بر چمن رسيد از اشك و آه سوز دل ارغوان بگو ميخانه را ز آتش بيداد سوختند از جام خالى و عطش ميكشان بگو اين جا كسى به داد دلِ كس نميرسد از تيره روزى و ستم ناكسان بگو اى سر زمين غمزده خاموش تا به كى از كاوه و شهامت آهنگران بگو شاعر ✍️ : #اسد_روستا دکلمه و میکس 🎙️🎛️ : #حیدریار https://t.me/dkhaidaryar
نمایش همه...
attach 📎

1
تو اما ای تلِ بی‌برگ و باران، زنده‌ می‌مانی تو اما ای تن زخمیِ دوران، زنده می‌مانی تو ققنوسی و مرگ و نیستی را برنمی‌تابی در این خاکستر بی‌ساز و سامان زنده می‌مانی تو پرپر گشته‌ای، اما دوباره باز می‌رویی چو اشک ساقه در اندوهِ گلدان زنده می‌مانی ترا هرچند قحطی ـ بی‌کسی از پا درآورده تو اما چون درختی در بیابان زنده می‌مانی حوادث گرچه روح‌ خسته‌ات از تن جدا کرده تو اما مثل نایی در نیستان زنده می‌مانی بخند ای شهر توفان‌برده در آتش‌فشان مرگ! که دایم در دل تاریخ انسان زنده می‌مانی ترا خشم طبیعت خاک‌برسرکرده باکی نیست تو چونان کوهِ پابرجای ایمان زنده می‌مانی تن‌ات را شعله‌های سرکش صحرا نمی‌سوزد تو ای آهوی دلتنگ و هراسان زنده می‌مانی ترا ای سرزمین‌ خوب جامی زنده می‌خواهم ترا ای شهر نامی، ای گرامی زنده می‌خواهم! شاعر : #عبدالمالک_عطش دکلمه و میکس : #حیدریار https://t.me/dkhaidaryar #افغانستان #هرات #زلزله
نمایش همه...
attach 📎

👍 4
«زنده‌جانِ »به مرگ خو کرده «زنده‌جانِ »به خون نشسته‌ی من غیر این واژه‌های سرگردان چیزی از دست‌های‌ بسته‌‌ی من_ برنیامد که زیرِ آواری زندگی را وجب وجب کشتند چشم‌‌هایی که از امید تهی دست‌هایی که خاک در مشتند نعش فرزند روی دست پدر روی دوش پسر تنِ بابا «زنده‌ جانم»! نفس بکش لطفاً «زنده جانم»! نفس بکش اما... زیر خروارِ خاک خوابیده بین گهواره، سرد... نوزادم که نمردم، به چشمِ سر دیدم تف به سگ جانیِ تو ای آدم! پدرِ زیر خاک مدفونم لحن و شیرینیِ زبانت کو نیست جز پشته‌های خاک این‌جا ای هریوام! «زنده جانت» کو؟ دخترم! کو سیاهیِ موهات؟؟؟ رنگِ خاکی به تو نمی‌زیبد نه نفس می‌کشی، که مرگ به آن قد و ابرو و رو نمی‌زیبد از سر کار آمدم پس کو_ درِ کاشانه‌ام که در بزنم که به لبخندِ کودکانه‌ی تو بین گهواره باز سر بزنم از سرِ کار آمدم پس کو چای سبزت که خسته‌ام... بسیار بخدا نیست ذره‌یی حتا در توانم کشیدنِ این بار! زنده‌جانم! نفس بکش لطفاً زنده‌جانم! نفس بکش... اما که نمردم به چشمِ سر دیدم سوگِ نوزادِ زنده‌جانم را... شاعر : #مزدا_مهرگان دکلمه و میکس : #حیدریار https://t.me/dkhaidaryar #افغانستان #هرات #زلزله
نمایش همه...
attach 📎

👍 1 1
تقدیر این نوشته‌ به پیشانی‌ام، ببین! من یک مهاجرم، به پریشانی‌ام ببین! من یک مهاجرم!‌ نفسم ابر ممتد است در چار فصل، یکسره بارانی‌ام، ببین! معنی مرز: دلهره! معنی راه: صبر! معنی جنگ چیست؟ به ویرانی‌ام ببین! من یک مهاجرم،‌ وطنم روی شانه‌ام... باری به حجم بی‌سر و سامانی‌ام ببین ای یار!‌ با نگاه بهارآورت بیا - پلکی به سرنوشت زمستانی‌ام ببین! من یک مهاجرم!‌ که نمی‌آیی از دلم بشنو مرا، به هستی پنهانی‌ام ببین! من یک مهاجرم! تو مهاجر که نیستی می‌دانم این که هیچ نمی‌دانی‌ام،‌ ببین - همسایه جان! یکی‌ست دل و جان و خون ما لعنت به رنگ و طایفه! انسانی‌ام ببین! من یک مهاجرم!‌ به چه جرمی در این جهان هر روز بی‌محاکمه زندانی‌ام، ببین! تاریخ من اگرچه جنون است و انزجار این نیست افتخار نیاکانی‌ام، ببین! بر من زمینِ سوخته، جغرافیای جبر- میراث مانده است، چه تاوانی‌ام ببین! من یک مهاجرم که در این بازی کثیف قربانی‌ام فقط، خودِ قربانی‌ام ببین! بی‌بال و بی‌زبان و وطن‌رانده‌ و غریب اینگونه زنده‌ام! به گران‌جانی‌ام ببین! شاعر : #سهراب_سیرت دکلمه و میکس : #حیدریار https://t.me/dkhaidaryar #افغانستان #ایران #دوستی #مهاجر #مهاجرین_افغان #همزبانی #همپذیری #آواره
نمایش همه...
attach 📎

3
رفتی و با رفتنت یک شهر خالی مانده است آدمک‌های دروغین بین شالی مانده است روی خاک کوچه با هر قطره ی خونت هنوز ردّ پای گرگ‌های این حوالی مانده است آرزوی مزرعه در فصل گندم‌زار مُرد هر جوانه روبه رو با خشک‌سالی مانده است صلح با کفتار اصلا در مرام شیر نیست! نیست شیر و بیشه دست هر شغالی مانده است پاسخ فریاد حق را با گلوله می‌دهند منطق جنگ است با خون، کَی سوالی مانده است؟ در درام دلقکان مضحک بی آبرو سلطنت در دستِ مشتی لااُبالی مانده است به قلم ✍️: #سلینا_آزاده دکلمه و میکس 🎙️🎛️ : #حیدریار https://t.me/dkhaidaryar
نمایش همه...
attach 📎

00:24
Video unavailableShow in Telegram
عرض مرا به خدمت آن سیمبر کنید گر رنجه شد طبیعت او، مختصر کنید امشب امید زندگی‌ام نیست تا سحر فردا سر جنازه‌ام او را خبر کنید ✍️ : #عشقری 🎙️ : #حیدریار
نمایش همه...
IMG_1535.MOV1.28 MB
با لهجه هراتی بگین به او که دل کند و به او که سخت درگیره شاید عاشق بُشُم اما کسی جا تور نمی‌گیره بگین گاهی توهم یک یادی از ای خون ناحق کن بگین پیرن عروسی خور به سر قبر مه بیرق کن هنوزم یادگاری از تو دارُم عکس و انگشتر تفاوت بین ما اینه تو خوشبختی مه خوش باور بگین هر شاو هنوزم سر بغل عکسا تو میگذارُم (صفر، هفتاد‌و نُه، نُه، **** هفت) شماره تور هنوز دارم هنوز دستامه میلرزه پیاما تور که میخونُم اگه دل کندن آسونه چری پس مه نمی‌تونُم؟ هنوزم آرزو دارُم فقط گاهی ببینُم تور ولی تا از تو گپ میشه به او دَر میزنُم خودخور درسته زندگی آدم به دست بخت و تقدیره بگین اسمِ تو که میشه هنوز مر گریه می‌گیره خداحافظ بَحِل کن مر، برنجوندُم اگه دل تور بگین مه بچگی کردُم تو ثابت کن بُزُرگی خور دلُم خونه نمایم که ببینُم بعد ِ تو دنیار وصیت می‌کُنُم تو اسم دختر خور غزل بگذار به قلم زیبای ✍️ : #‌محشر دکلمه و میکس 🎙️🎛️ : #حیدریار https://t.me/dkhaidaryar
نمایش همه...
attach 📎

بن‌بست گم‌شده‌یی در من سرگردان است، که هیچ‌کسی، در هیچ‌جایی منتظر اش نیست. گمشده‌یی ولگرد در کوچه‌هایِ که انتها می‌یابند به هیچ. بن‌بست بن‌بست بن‌بست تمامِ کوچه‌های شهر بن‌بست، چشم‌ها بن‌بست، کلمات بن‌بست و عشق در میانِ این‌همه بن‌بست . . . گم‌شده‌یی که در من سرگردان است، به هیچ نشانی‌یی نمی‌رسد، نشانی‌ها گُم شده اند و کوچه‌ها صدای پای آمدن را از یاد برده اند؛ هیچ، یگانه نشانی‌یی همیشه‌پیداست! گمشده‌یی در من سرگردان است و کوچه‌ها به هیچ می‌ریزند . . . به قلم زیبای ✍ : #کاوه_شفق دکلمه و میکس 🎙🎛 : #حیدریار https://t.me/dkhaidaryar
نمایش همه...
attach 📎

تا که سودای تو در گوشه ی سر می افتد ارغوان دل من دست تبر می افتد میدود لحظه ی باز آمدنت تا ته ی شب چقدر زود به چنگال سحر می افتد. من به رویای تو دل خوش کنم و رویایت از پس خاطره ها دووووور، نظر می افتد رفته آوازه ی دیوانگی ام گوش به گوش وه، درین شهر فقط چاو ِ* خبر می افتد شرفه ی پای تو در روی خیالم جاریست چشم میبندم و آهنگ سفر می افتد ..... وقت بدرود بمان زهر لبت را به لبم تلخی بوسه ی تو طعم شکر می افتد به قلم ✍ : #شهرزاد_فکرت دکلمه و میکس 🎙🎛 : #حیدریار آهنگ : #همایون_شجریان *چاو= آوازه در گویش بدخشی https://t.me/dkhaidaryar
نمایش همه...
attach 📎

یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.