cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

𝐹𝑢𝑘 𝑂𝑜𝑡(◕‿◕)

‌ ‏اینکه ناراحت و عصبانی باشی یه مشکله، این که هیچ سگی نباشه که باهاش راجع به عصبانیت و ناراحتیت صحبت کنی هزارتا مشکل. مرکز منم شعبه ها زیاده:) ~ ˢᵀᴿᵀ : |َ1َ3َ9َ8َ°1َ0َ°29| لینک @fukoot

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
179
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

1:00:04
Video unavailableShow in Telegram
Yaghi-E10-720p.mp4535.85 MB
53:55
Video unavailableShow in Telegram
Yaghi_e09-720p.mp4385.86 MB
48:57
Video unavailableShow in Telegram
Yaghi-08.720.mp4399.81 MB
‏بدترین نوع دلتنگی زمانیه که وسط خیابون یهو دل تنگ میشی، گریه ت میگیره.
نمایش همه...
من حالم خوش نیست و‌ تو هم هیچ درکی از این موضوع نداری. به قول شهیار قنبری؛ تو هم با من نبودی ای یار.
نمایش همه...
اگه دوستمون ندارین؛ باهامون عاشقانه رفتار نکنین
نمایش همه...
sticker.webp0.27 KB
به جوری میگن سینه های گردم سینه های گردم انگار مال ما مثلثی شکله:/😐😂
نمایش همه...
#پارت۲۴۰ به روش لبخندی پاشیدم و با دستم موهاشو نوازش کردم... دستاشو دورم سفت تر کرد و بیشتر چسبید بهم... نمیدونم چقدر نوازشش کردم که خابش بود... خیره به مظلومیت نگاهش بودم که نفهمیدم کی خابم برد... با حس کشیده شدن ارومِ دستی روی صورتم هوشیار شدم.... چشمامو باز کردم که اون دست سریع عقب کشیده شد... خمیازه ارومی کشیدم و دیدم واضح تر شد که دیدم آرتا خم شده به سمتمون... چشمای بازمو که دید با لبخند ارومی گفت: _خاستم بیدارتون کنم تا بریم بیرون... پاشید خیلی خابیدید...رز رو هم بی زحمت بیدار کن بیاید پایین منتظرم ..زود... کشو قوسی به خودم دادم و صاف نشستم.... به سمت رز برگشتم که غرق خاب بود.. دستمو سمت موهاش بردم و در حالی که صداش میزدم موهاشو از صورتش کنار زدم... بالاخره رز رو خابالو آماده کردم و به سمت میز ارایشی رفتم.... قلب قلب قلب😂🦦💋
نمایش همه...
#پارت۲۴۱ توی ماشین نشستیم... آرتا به طرفمون برگشت و با دیدنمون سوتی زد... _چه خانومای جذابی... اینجوری که دیگه کار من خیلی سخت شد همش باید مراقبتون باشم تا کسی ندزده شما رو... سرمو پایین انداختم و آروم خندیدم که با داد یهویی آرتا با تعجب سریع سرمو بلند کردم و نگاهش کردم.... با دیدن رز که دندوناشو توی بازوی پدرش فرو کرده بود و اونو گاز می‌گرفت بیشتر خندم گرفت.... به درخواست رز به شهر بازی رفتیم... بعد از کلی بازی کردن بالاخره راضی شد تا بریم غذا بخوریم... واقعا انرژی بالایی داشت... وارد رستورانی شدیم و دور هم نشستیم... رز داشت با ذوق تعریف میکرد که امروز چقدر بهش خوش گذشته و منم با خنده داشتم به حرفاش گوش می‌کردم... با سنگینی نگاهی سرمو بلند کردم و دیدم که آرتا با خنده عجیبی داره به منو رز نگاه میکنه.. معذب شدم و برای فرار کردن از نگاه خیرش به سمت راستم نگاه کردم که با دیدنش خشکم زد.....! قلب منو رد کنید بیاد😛
نمایش همه...