استادِ خاصِ من💦🔞
استاد خاص من🔞 عاشقانه های استاد مغرور و دانشجوی شیطون🥂
نمایش بیشتر1 125
مشترکین
-524 ساعت
-177 روز
+2930 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from N/a
🚫وای وای یعنی شجاعت بینظیرررر این دختر همه رو میخکوب کرده!🫢
🚫آخه یه دختر چقدر میتونهخفن و مغرورر باشه؟😳
🚫اصلا کی گفته غرورفقط به پسرا میاد؟🫡
📌داستان از این قراره که باران تمجید، همین دختری که دل همه رو برده و هیچ بنی بشری غیر از خدا رو قبول نداره، درگیر یه پسر پر مدعا که رهبر یه باند بزرگ قاچاق انسانه و خواسته باران رو به شیخ عجم برسونه میشه!
اما باران کنار میکشه؟؟😱 ابدا!😏
تصمیم میگیره به هوای اینکه حسش دو طرفهست نقش معشوقش رو بازی کنه تا به وقتش زندگی پسر رو به آتیش بکشه
ولی تو این مسیر، جنجالی به پا میشه که از به آتیش کشوندن زندگی اون قاچاقچی بدتره.
به قول مخاطباش:
«دیگه مثل این دختر پیدا نمیشه!»
❌بیش از 1000 پارت طوفانی و مهیج
بدون هیچ حق عضویت❌
دیگه چی میخوای؟؟!!😍
https://t.me/+jdliNfWVO1QzYTZk
9صبح
👍 1
5800
Repost from N/a
از این لیست دستخالی برنمیگردی
روی خلاصهها کلیک کن و از خوندن برترین رمانهای مجازی لذت ببر‼️
عضویت محدود❌
رمانهای خاص و کمیاب⛔️
❁⃟❤️🩹کلهخرابِعرقخوربهش میگن آژندهمونیکه شبعروسی معشوقش تاخرخره عرقسگی خوردورفتدزدیدش؛شبا بهشتجاوز میکردوروزهارویزخمهاشبوسه میزد
❁⃟💛بی خبر از گذشتهی تاریک پدرانشان مخفیانه به یکدیگر دل میبندد و وقتی میخواهد از یکدیگر جدا شوند ثمرهی عشقشان مانع میشود
❁⃟🧡پسری که توسط دوستش دزدیده میشه و سر میز قمار بیدار میشه و در این بین تاس به دو نفر که دشمن خونین میفته
❁⃟💚شوهرم منو به دوستش اجاره داد اما فهمیدم نقشه ی دیگه ای هم داره و
❁⃟🩵وقتی فهمیدم چه بلایی سرم اومده، ترکش کردم اما وقتی فهمیدم حالش خوب نیست برگشتم و از خودم گذشتم
❁⃟💙فایل رمانهای مجازی و چاپ شده مخصوص رمانخونهای حرفهای رو فقط اینجا میتونید پیدا کنید
❁⃟💜پسری که به خاطر حرومزادگی و شرور بودن لقب کوسه رو گرفته دست روی ریزه میزهترین دختر میذاره و اونو
❁⃟🩷شروین وحشی بود و من نمی خواستم باهاش ازدواج کنم.قبل مراسم عقد از عمارت فرار کردم و گیر یه آدمی افتادم که
❁⃟❤️اربـاب هـوس بازی که عاشق خدمتکار کوچولوی عمـارتش میشه
❁⃟🖤فکر میکردم دوستم داره ولی از وقتی اون دختره اومده همهی توجهش مال اون شده
❁⃟🩶عاشق یاشار نامی بودم که شب ازدواجمون خبر مرگشو آوردن تا اینکه تو اون کلبه لعنتی دیدمش و
❁⃟🤍اگر جاویدان قدرت بگیره ! نابودی من نزدیکه جاویدان بر میگرده تا یک محفل رو به دست بگیره
❁⃟🤎من ادریانم خون آشامی که برای بدست آوردن جفتم تمام دنیا و گشتم پیدایش کردم درحالیکه جفت گرگینه ای آلفا بود
❁⃟🤍کاوه وقتی به هوش میاد هیچی از خودش و گذشتش یادش نیست، و طی یک اتفاق دزدیده میشه، اونجا عاشق زن ریس باند مافیا میشه
❁⃟🩶دختری که حافظش رو از دست داده و مردی بی رحمی که ادعا میکنه شوهرشه
❁⃟🖤هاکان نابغهای با گذشته مرموز که قراره انتقام بگیره از تمام کسایی که کودکیش رو نابود کردن
❁⃟❤️دختری که با گرگینه ها همدست میشه تا از جادوگر جنگل انتقام بگیره
❁⃟🩷داستان دختری که برای نجات دادن کشورش مجبور به ازدواج با پادشاه قدرتمند سرزمین همسایه میشه
❁⃟💜عجیبه نه؟! عاشق کسی شدم که انسان نبود و حالا ام فهمیدم که اون درواقع
❁⃟💙با شروع جنگ جهانی دوم پای افسر روس به زندگی لیلی باز میشه
❁⃟🩵برای نگه داشتن عسل پیشِ خودم مجبور شدم دوباره زنش بشمُ دوباره عاشقش بشم،غافل ازاینکه اون
❁⃟💚زنی که برای گرفتن انتقام مرگ بچش مجبور میشه با یکی از مرموز ترین آدمای باند مافیا وارد رابطه بشه
❁⃟🧡همه چی از روزی شروع شد که رئیس شرکت عوض شد،همین کافی بود تا زندگی منم عوض شه
❁⃟💛بعد از چند ماه دوندگی و تلاش زیاد بالاخره تونستم دانشگاه قبول بشم اما از شانس بدم استاد سختگیری
❁⃟🤍گندم دختریی از شهر شیراز با قبولی در دانشگاه تهران از دست نامادریش فرار میکنه و به تهران میاد بر حسبِ اتفاق وارد شرکتی میشود
❁⃟❤️🩹داستان چهار آرورا که پیشگویی شده ریشهی ظلم و نابود میکنن ولی اگه این پیشگویی درست نباشه چی؟
جهتشرکتدرلیستکلیککنید↪️
400
Repost from N/a
از این لیست دستخالی برنمیگردی
روی خلاصهها کلیک کن و از خوندن برترین رمانهای مجازی لذت ببر‼️
عضویت محدود❌
رمانهای خاص و کمیاب⛔️
❁⃟❤️🩹نگار دختر بیست ساله ای که با شیخ سن بالا بخاطر پول ازدواج میکنه ولی غافل ازاینکه عاشق پسر شیخ میشه و
❁⃟🤍استادی که عاشق دانشجوی شیطون بلاش میشه ویه شب به یه پارتی دعوتش میکنه
❁⃟💛خان تمام ارث را به نام عروسش میکند و مادرشوهرش او را به قتل میرسان
❁⃟🧡تو روز نامزدی شون وقتی نامزدش با دزدیدن مهم ترین اطلاعات ناپدید میشه و حالا اون...
❁⃟💚بعد از شش سال از پاریس برگشتم تا دخترم را به پدرش برسانم اما او دختر دیگری را در قلبش راه داده بود
❁⃟🩵برای بدست اوردن عشقش ک بزرگترین دشمن خانوادش بود ب صمیمیترین فرد زندگیش پشت کرد
❁⃟💙دختری که برای دفاع از خودش دستش به خون آلوده میشه...به خون کسی که مسیر زندگیشو عوض میکنه
❁⃟💜باران تمجید، دختر بیاحساسی که درگیر انتقام از یه قاچاقچی و سرگرد مرموز پرونده میشه
❁⃟🩷هووی مادرم باعث مرگ مادرم شد،می خواستم ازش انتقام بگیرم اما برادرش ادعا کرد عاشقمه تا ازم رضایت بگیره
❁⃟❤️بزرگترین باخت زندگیم توی بردن دل کسی بود که خون توی رگهام رو با جنین برادرش شریک شدم
❁⃟🖤من اونجا زندانی شدم تا بدهیم رو پرداخت کنم با بدنم. اما اگر بفهمم خودمم از یه خانواده مهم مافیاییم چی؟
❁⃟🩶عاشق پسر وحشی کلاسمون شدم و باهاش وارد رابطه شدم غافل از اینکه اون پسر برادرمه؛ اونم برادر خونی
❁⃟🤍عاشقش شدم سال ها عاشقش بودم امازمانی که برگشت بانقشه وارد زندگیم شد
❁⃟🤎عشقم عاشق یکی دیگه بود،با فهمیدنش سوختم،جون دادم،ولی پاش موندم و عقدش کردم،من به خاطرش،آدم کشتم
❁⃟🤍من قراره خواهرمو پیدا کنم و فقط اون مرد میتونه کمکم کنه کسی که فرشته مرگ صداش میکنن
❁⃟🩶مرد بی رحمی که دختری رو مورد تعرض قرار میده،دختره عاشقش میشه اما اون ولش میکنه
❁⃟🖤پسری سرد و مغرور که در مقابل اِلآی قصه کم میاره و جون میده سر این دختراما چی میشه که یهو سرد میشن از هم؟
❁⃟❤️دلربا دختری گریزان از ازدواج که با ورود امیر پاشا شکیبا به روز مرگی هایش زندگی اش دچار تغییر و تحولات زیادی میشود
❁⃟🩷خودم اسیرش کردم، حالا که عاشقش شدم باید برای نجاتش از دست برادر روانیم با زندگی خودم قمار کنم
❁⃟💜دختری که تنها وارث شرکت بزرگ پدرشه توسط استادش فریب میخوره و دل میبازه بهش
❁⃟🩵بهم گفتن اگه معشوقه پادشاهان خوناشامها بشم تنها ملکهای که توی این دنیا هستم ولی نمیدونستم ملکه بودن یعنی اسیر بودن!
❁⃟💚کیم رئیس جوان مافیاست که مجبور میشه برای نجات جونش، گروهش رو رها و فرار کنه
❁⃟🧡به خاطر پول مجبور شدم رحم اجاره ای بشم از بی کسی ام سواستفاده کرد تا راش وارث بیارم اما نمیدونستم پشت این کارش دنبال انتقام هم هست
❁⃟💛وقتی فهمیدم که پدر واقعیم من رو توی بچگی رها کرده بود و حالا تصمیم داشتم به کمک وکیلم شاهان پیداش کنم و حقمو بگیرم
❁⃟❤️🩹بله رو که گفتم وسط راه برگشت به خونهبخت توسط شخصی ناشناس دزدیده شدم،تو عالم بیهوشی بهم تجاوز کرد و وقتی بیدار شدم باورم نمیشد که
جهتشرکتدرلیستکلیککنید↪️
6000
Repost from N/a
❌سرگردی که دختری که ازش متنفره رو تو آسانسور گیر میندازه و میخواد...👇😱❌
- تو پروندههایی که به دستتون میرسه با آدمهای مزاحم چیکار میکنن؟
قدم دیگهای پر و فاصله بینمون رو همین کوله کرد.
- بستگی داره دلیل مزاحمتش چی باشه!
نفسم رو تو سـ ـینه اسیر کرده بودم. فاصله کم بینمون اجازه نمیداد نفسم به صورتش بخوره. خیر سرش پلیس مملکته، اما پستتر از ماهان بود. هشدار دادم:
- کاری نکنید کاری کنم مقامتون رو ازتون بگیرن.
- اگه تو چشمهام نگاه کنی و معذرت بخوای، همدیگه رو دیگه نمیبینیم.
نگاهم بیاختیار لغزید و جدی گفتم:
- شتر در خواب بیند پنبه دانه!
دستش رو به یکی از دکمهها برد. اتاقک یک دفعه به سمت پایین حرکت کرد. پلکهاش رو نرم بست. انگشتهای دست راستم رو مشت و آماده کوبیدن به صورت شیش تیغهش کردم. سرش که یک سانت به پایین مایل شد، ته دلم لرزید. تو دلم شروع به شمردن کردم. یک، دو، سه... . تا مشتم رو بالا آوردم که کار رو یکسره کنم، صدای همهمهای بلند شد. سریع چشمهام رو باز کردم.در آسانسور باز شده و چند خانم و آقا با خیرگی آزاردهندهای کنار در ایستاده بودن. صدای مبهوت یکی از خانمها مته به خشخاش شد.
- اِوا، خاک به سرم! دو ساعته پشت در منتظریم واسه شما بوده؟!
- والله قباحت داره! آخه توی آسانسور هم جای...لاالهالاالله، امان از جوونای امروزی!
❌نبرد تنگاتنگ و عجیب بین سرگرد آگاهی و دختر مغروری که دشمن قسم خورده هم شدن ❌😱
https://t.me/+jdliNfWVO1QzYTZk
۲۳پاک
4400
Repost from N/a
🚫❌باران تمجید، دختر 22 سالهای که غرورش زبونزد خاص و عامه و لقب بیاحساس شهر گرفته، درگیر دو مرد عجیب و مرموز میشه.
ماهان شریفی، قاچاقچی حرفهای که با ادعای عاشقی سر راه باران سبز میشه در صورتی که وعده باران رو به شیخ عجم عرب داده و آریا مجد، سرگرد تیزبین و شکاک پرونده که یک ساله دنبال ردی از ماهان شریفیه و فکر میکنه باران تو همه حقههای شریفی دست داره...
ولی...
باران که اتفاقی پاش تو تله این دو مرد گیر کرده، دختری نیست که در برابر این دو مرد تسلیم بشه، تصمیم میگیره به روش خودش از هردوشون انتقام بگیره.❌🚫
⁉️اما این قرعه به نفع کدومشون تموم میشه؟؟؟
باران تمجید سرگرد آریا مجد
ماهان شریفی
😱😱😱
خاصترین رمان در ژانر پلیسی و عاشقانه🫡
روایت جنجالی و خاص با قلم توانای نویسنده:👇
https://t.me/+jdliNfWVO1QzYTZk
18پ
6000
Repost from N/a
از این لیست دستخالی برنمیگردی
روی خلاصهها کلیک کن و از خوندن برترین رمانهای مجازی لذت ببر‼️
عضویت محدود❌
رمانهای خاص و کمیاب⛔️
❁⃟❤️🩹کلهخرابِعرقخوربهش میگن آژندهمونیکه شبعروسی معشوقش تاخرخره عرقسگی خوردورفتدزدیدش؛شبا بهشتجاوز میکردوروزهارویزخمهاشبوسه میزد
❁⃟💛بی خبر از گذشتهی تاریک پدرانشان مخفیانه به یکدیگر دل میبندد و وقتی میخواهد از یکدیگر جدا شوند ثمرهی عشقشان مانع میشود
❁⃟🧡پسری که توسط دوستش دزدیده میشه و سر میز قمار بیدار میشه و در این بین تاس به دو نفر که دشمن خونین میفته
❁⃟💚شوهرم منو به دوستش اجاره داد اما فهمیدم نقشه ی دیگه ای هم داره و
❁⃟🩵وقتی فهمیدم چه بلایی سرم اومده، ترکش کردم اما وقتی فهمیدم حالش خوب نیست برگشتم و از خودم گذشتم
❁⃟💙فایل رمانهای مجازی و چاپ شده مخصوص رمانخونهای حرفهای رو فقط اینجا میتونید پیدا کنید
❁⃟💜پسری که به خاطر حرومزادگی و شرور بودن لقب کوسه رو گرفته دست روی ریزه میزهترین دختر میذاره و اونو
❁⃟🩷شروین وحشی بود و من نمی خواستم باهاش ازدواج کنم.قبل مراسم عقد از عمارت فرار کردم و گیر یه آدمی افتادم که
❁⃟❤️اربـاب هـوس بازی که عاشق خدمتکار کوچولوی عمـارتش میشه
❁⃟🖤فکر میکردم دوستم داره ولی از وقتی اون دختره اومده همهی توجهش مال اون شده
❁⃟🩶عاشق یاشار نامی بودم که شب ازدواجمون خبر مرگشو آوردن تا اینکه تو اون کلبه لعنتی دیدمش و
❁⃟🤍اگر جاویدان قدرت بگیره ! نابودی من نزدیکه جاویدان بر میگرده تا یک محفل رو به دست بگیره
❁⃟🤎من ادریانم خون آشامی که برای بدست آوردن جفتم تمام دنیا و گشتم پیدایش کردم درحالیکه جفت گرگینه ای آلفا بود
❁⃟🤍کاوه وقتی به هوش میاد هیچی از خودش و گذشتش یادش نیست، و طی یک اتفاق دزدیده میشه، اونجا عاشق زن ریس باند مافیا میشه
❁⃟🩶دختری که حافظش رو از دست داده و مردی بی رحمی که ادعا میکنه شوهرشه
❁⃟🖤هاکان نابغهای با گذشته مرموز که قراره انتقام بگیره از تمام کسایی که کودکیش رو نابود کردن
❁⃟❤️دختری که با گرگینه ها همدست میشه تا از جادوگر جنگل انتقام بگیره
❁⃟🩷داستان دختری که برای نجات دادن کشورش مجبور به ازدواج با پادشاه قدرتمند سرزمین همسایه میشه
❁⃟💜عجیبه نه؟! عاشق کسی شدم که انسان نبود و حالا ام فهمیدم که اون درواقع
❁⃟💙با شروع جنگ جهانی دوم پای افسر روس به زندگی لیلی باز میشه
❁⃟🩵برای نگه داشتن عسل پیشِ خودم مجبور شدم دوباره زنش بشمُ دوباره عاشقش بشم،غافل ازاینکه اون
❁⃟💚زنی که برای گرفتن انتقام مرگ بچش مجبور میشه با یکی از مرموز ترین آدمای باند مافیا وارد رابطه بشه
❁⃟🧡همه چی از روزی شروع شد که رئیس شرکت عوض شد،همین کافی بود تا زندگی منم عوض شه
❁⃟💛بعد از چند ماه دوندگی و تلاش زیاد بالاخره تونستم دانشگاه قبول بشم اما از شانس بدم استاد سختگیری
❁⃟🤍گندم دختریی از شهر شیراز با قبولی در دانشگاه تهران از دست نامادریش فرار میکنه و به تهران میاد بر حسبِ اتفاق وارد شرکتی میشود
❁⃟❤️🩹داستان چهار آرورا که پیشگویی شده ریشهی ظلم و نابود میکنن ولی اگه این پیشگویی درست نباشه چی؟
جهتشرکتدرلیستکلیککنید↪️
1500
استاد خاصِ من
#پارت517
مصمم تر این حرفا بود که دلش برای لحن لوسم بسوزه
دست زیر شکمم انداخت و خواست درازم کنه روی تخت که از زیر دستش در رفتم
نفس عصبی کشید و چشمای آتیشیش رو زوم کرد روی صورتم
_با پای خودت برگرد سر جات،دیگه تکرار نمیکنم،
زودددد
_تروخداااا
_میگم قول میدم آروم میزنم که اصلا حسش نکنی
_نه حس میکنم،اصلا هرکاری هم کنی باز حس میکنم
_میای یا خودم بیام بیارمت؟؟؟
_اصلا دردم خوب شد غلط کردم
درد کجا بود
عین سگ دروغ میگفتم از بس بالا پایین پریدم دردم بیشتر شد ولی کمتر نه وسط پاهام داشت آتیش میگرفت،ولی پرو تر از این حرفا بودم به روی خودم نمی آوردم تا از قیافم چیزی نفهمه
تا من توی هپروت بودم یهو دست انداخت زیر پاهام بلندم کردم
_بهت میگم بیا یعنی بیا کم منو عصبی کن
روی تخت گذاشتم: به والله تکون بخوری من میدونم با تو
رو شکم دراز بکش
چرا نمی فهمید که در حد مرگ از آمپول میترسم آخه
نگاه نالانی بهم انداخت: الان چرا چونت از بغض داره میلرزه
مگه قرار سرلاخیت کنم دیوونه یه سوزنه دیگه
_تو منو درک نمیکنی
خندش گرفته بود از این همه تخس بودنم
_چی رو درک نمیکنم فسقلی؟! بخدا از درد تا یکساعت دیگه نمیتونی راه بری مگه دکترت اینارو بهت نگفت؟؟؟
🥰 11🔥 3😁 3😍 3❤ 2
16200
Repost from N/a
نگاهی به بیبی چکم کردم و با ذوق دستم رو روی دلم گذاشتم.
باورم نمیشد که باردار شدم اونم از سهیل، من و سهیل داشتیم مامان و بابا میشدیم.
از اتاق بیرون اومدم و نگاهی به کیکی که خریده بودم تا سهیل رو سوپرایز کنم کردم.
شمع هارو روشن کردم که صدای ماشینش رو شنیدم.
باعجله چراغ هارو خاموش کردم و کیک رو توی دستم گرفتم که در خونه باز شد و اومد داخل.
منتظر بودم چراغ رو روشن کنه که پشت سرش فرنوش اومد داخل و لبش رو روی لب های سهیل گذاشت.
شوکه شدم و کیک از دست افتاد که سهیل سریع فرنوش رو هول داد.
با دیدن من اومد سمتم ولی دیگه دیر شده بود پایین تنه ام پراز خون شده بود و چشمام داشت بسته میشد لامپ رو روشن کرد و بغلم کرد و گفت:
-بهار عشقم این چه سرووضعیه چشاتو بازکن اینجور که تو فکر میکنی نیست... فرنوش اومده بود باهامون حرف بزنه منم غافل گیر شدم از اون حرکتش ولی دیگه...
https://t.me/+LnBwTiPTfQk3MTA0
۹صبح
6310
Repost from N/a
روزتون با این لیست بخیر میشه☺️
#خوشقلمتریننویسندگانجوان
#برترینرمانهایاینهفته
#موضوعهایمتفاوتوبترکون
عضویت محدود🚫فقط تا 2ساعت فرصت جوین دارید😍
⸙☁️مثل هیچکس
https://t.me/+g1RWit4v390zNjY8
𔗫🖤تازیانه
https://t.me/+OLjnoH8IMsI2NGE0
⸙☁️سرنوشت ما
https://t.me/+RYHc6SCtY4QwZmE0
𔗫🖤نگاهی به سرخی خون
https://t.me/+Q2zlvHV_liRkMzM0
ˋˏ✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
⸙☁️معبر
https://t.me/+ybTsLKxi_CxhZDI0
𔗫🖤مـتانـویا
https://t.me/+B5J2ek8kvIwxODI0
⸙☁️جنگلسحرآمیز
https://t.me/+gDG7z8rmhZI5ZjJh
𔗫🖤ماه نشین
https://t.me/+YVi6IEMfGy4wYWJk
ˋˏ✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
⸙☁️دلبرآتش
https://t.me/+vpTtWHA5HiRiODQ0
𔗫🖤استاد خاصِ من
https://t.me/+dfdQzXPcrS4zZTA0
⸙☁️گندم
https://t.me/+bn8-zoD5nvk5NTZk
𔗫🖤افسانهی آریوال
https://t.me/+ecFxIypb5dQ4Nzlk
ˋˏ✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
⸙☁️سوگلی شیخ
https://t.me/+UZbjz0MAVAtkOGY0
𔗫🖤دردی از گذشته
https://t.me/+uKpXM5MIN4plOTI8
⸙☁️پسربلوچ
https://t.me/+Rz4NASbMOndiNGQ0
𔗫🖤سرنوشتم با تو بود
https://t.me/+higuOLkF9uxkM2U0
ˋˏ✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
⸙☁️کارن
https://t.me/+WbH_OSzJpyU4MTI8
𔗫🖤بی گناه
https://t.me/+SVGKvEAF1rtiYjNk
⸙☁️پروازی بدون بال
https://t.me/+Zk6a97ZyIXtlMGFk
𔗫🖤زیباترینرمانها
https://t.me/+l-rFqdWfVzI2NWY0
ˋˏ✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
⸙☁️بیبی فیس
https://t.me/+B60br2SEKKUxOGVk
𔗫🖤از کوروش تا کوروش
https://t.me/+Iq_gMfTiyPUzYTVk
⸙☁️زندانبان
https://t.me/+XpT4xa92F1djN2Vk
𔗫🖤دریاوآسمان
https://t.me/+uw8gwB8eWQEwNmFk
ˋˏ✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
⸙☁️ابرپروازگر
https://t.me/+otBU5sMukGJlMWI8
𔗫🖤بهخدامیسپارمت
https://t.me/+UV6KAArONgo3Mzc0
⸙☁️بیانظباط
https://t.me/+Oml0-X6gTZxlNDJk
𔗫🖤جاویدان
https://t.me/+SJcDlKlYaHphNTNk
ˋˏ✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
⸙☁️دیداراتفاقی
https://t.me/+5Myze2GacMo2MTc0
𔗫🖤لیلی
https://t.me/+PwX8wS7_9AtkMzA0
⸙☁️دژم
https://t.me/+DkL5w5m_KHdhZjg8
𔗫🖤برزخعشق
https://t.me/+tzhq7Ps2EHljMmJk
ˋˏ✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
⸙☁️اربابهوسباز
https://t.me/+WgI8BvMpxa44ZjQ0
𔗫🖤بازی باسرنوشت
https://t.me/+TD0_noMKpDA0MWY0
⸙☁️ماه ایل
https://t.me/+r8rWXeTuuPk2Njlk
𔗫🖤کیستی؟
https://t.me/+m7gAHHN5GvRkYTlk
ˋˏ✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
⸙☁️شبهایپاریسماهنداشت
https://t.me/+J0QNGsEEglUzZDY0
𔗫🖤قلب شیشهای
https://t.me/+W1NKetwCTEo2ZWM0
⸙☁️پرسفون
https://t.me/+kgxcMjlB-jllOWI0
ˋˏ✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
⸙☁️آرامش مصنوعی
https://t.me/+P6xwM-HPVAJlMzVk
𔗫🖤باران عشق و غرور
https://t.me/+mfQgwn3DBt8yOWNk
⸙☁️اختران
https://t.me/+yepyQT9Tn_k3NWFk
𔗫🖤سارین
https://t.me/+hjVwQ1n63TUyMzNk
ˋˏ✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
⸙☁️دلخوشی
https://t.me/+Rz4NASbMOndiNGQ0
𔗫🖤شکنجهگاهبانو
https://t.me/+OzJF1VAMxvhiZjJk
⸙☁️از جنس طـلا
https://t.me/+JRg7U3mHP585NjY0
𔗫🖤چشمآهو
https://t.me/+pkAKLOAS8wpiZTU0
ˋˏ✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
جهتشرکتدرلیستکلیککنید↪️
1800