cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

Razgahaan

شما می‌توانید در این کانال کتاب مقدس را به همراه مزامیر و امثال روزانه در طول یکسال مطالعه کنید. همچنین هر روز آیۀ روز و قسمتی برای رازگاهان داشته باشید این کانال وابسته به کانال باهم‌بانو می‌باشد. https://t.me/joinchat/AAAAAE2Fob1tzk2QOZQXaQ

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
790
مشترکین
-224 ساعت
-17 روز
+1130 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

#جامعه_8 1کیست مانند شخص حکیم، و کیست که تفسیر امور را بداند؟ حکمتِ آدمی چهره‌اش را تابان می‌سازد، و گرفتگی سیمایش تبدیل می‌یابد. اطاعت از پادشاه 2می‌گویم: حکم پادشاه را نگاه دار، زیرا به حضور خدا سوگند یاد کردی. 3در بیرون رفتن از حضور پادشاه شتاب مکن. در برابر امرِ ناخوشایند مقاومت منما، زیرا پادشاه هر چه بخواهد انجام می‌دهد. 4سخن پادشاه مافوقِ همه است، پس کیست که به او بگوید: «چه می‌کنی؟» 5هر که فرمان او را نگاه دارد، بد نخواهد دید و دلِ حکیم، زمان و طریق درست را می‌داند. 6زیرا هر چیز را زمانی و طریقی است، هرچند مشقّت انسان بر او سنگینی کند. 7به‌یقین آدمی نمی‌داند چه رخ خواهد داد، زیرا کیست که به او بگوید چه خواهد شد؟ 8هیچ انسانی را بر روح قدرت نیست تا آن را باقی نگاه دارد، و نه هیچ‌کس را بر روز مرگ خویش سُلطه‌ای. چنانکه در زمان جنگ مرخصی نیست، شرارت نیز صاحبان خود را رها نخواهد کرد. 9چون دل خود را به هرآنچه زیر آفتاب انجام می‌شود معطوف ساختم، این همه را ملاحظه کردم، و دیدم که انسان بر همنوعِ خود به زیان او حکم می‌رانَد. ترسندگان خدا در قیاس با شریران 10همچنین دیدم که شریران دفن شدند، آنان که به مکان مقدس آمد و شُد می‌کردند، و در شهری که چنین می‌کردند، ستوده می‌شدند. این نیز بطالت است. 11از آنجا که حکم مجازات برای عملِ بد به‌سرعت اجرا نمی‌شود، دلِ بنی‌آدم یکسره مصمم به ارتکابِ بدی است. 12اگرچه گنهکار صد مرتبه شرارت ورزد و عمر خود را دراز کند، اما می‌دانم که ترسندگان خدا سعادتمند خواهند بود، زیرا از حضور او می‌ترسند. 13اما شریر روی سعادت نخواهد دید و روزهای عمر خویش را همچون سایه دراز نخواهد کرد، زیرا از حضور خدا نمی‌ترسد. درک‌ناپذیری طریقهای خدا 14بطالت دیگری نیز هست که بر زمین رخ می‌دهد: پارسایانی که با آنان مطابق عملِ شریران رفتار می‌شود، و شریرانی که با آنان مطابق عملِ پارسایان رفتار می‌شود. پس گفتم این نیز بطالت است. 15پس من لذت بردن از زندگی را ستودم، زیرا آدمی را زیر آفتاب چیزی بهتر از این نیست که بخورد و بنوشد و خوش باشد، و این در تمامی روزهای زندگی‌که خدا زیر آفتاب به او می‌بخشد در محنتش همراه او خواهد بود. 16وقتی دل خویش به درک حکمت و مشاهدۀ مشغلۀ بی‌پایانی که بر زمین واقع می‌شود معطوف ساختم - اینکه چگونه روز و شب خواب به چشم انسان نمی‌آید - 17آنگاه تمامی کار خدا را دیدم و دریافتم که هیچ‌کس نمی‌تواند کاری را که زیر آفتاب انجام می‌شود، درک کند. آدمی هر اندازه نیز که در تفحص این امر بکوشد، آن را درک نتواند کرد. حتی اگر مرد حکیم ادعا کند که می‌داند، به‌واقع از درک آن عاجز است. https://t.me/razgahaan
نمایش همه...
Razgahaan

شما می‌توانید در این کانال کتاب مقدس را به همراه مزامیر و امثال روزانه در طول یکسال مطالعه کنید. همچنین هر روز آیۀ روز و قسمتی برای رازگاهان داشته باشید این کانال وابسته به کانال باهم‌بانو می‌باشد.

https://t.me/joinchat/AAAAAE2Fob1tzk2QOZQXaQ

👍 7 1
#جامعه_7 حکمت در برابر حماقت 1نیکنامی از عطرِ خوشبو بهتر است، و روز وفات از روز ولادت. 2رفتن به خانۀ ماتم بِه از رفتن به خانۀ جشن؛ زیرا مرگ است فرجام همۀ انسانها، و بر زندگان است که این را به یاد بسپارند. 3غم از خنده بهتر است، زیرا غمِ چهره، به شادیِ دل می‌انجامد. 4دلِ حکیمان در خانۀ ماتم است، دل احمقان در خانۀ بزم. 5شنیدنِ عتابِ حکیمان، بِه از گوش سپردن به سرودِ احمقان. 6زیرا خندۀ احمقان به صدای سوختن خارها زیر دیگ مانَد، و این نیز بطالت است. 7براستی که اخاذی، حکیم را دیوانه می‌گرداند، و رشوه، دل را فاسد می‌سازد. 8پایانِ کار از آغازش بهتر است، و دل صبور از دلِ مغرور نیکوتر. 9در دل خویش زود خشمگین مشو، زیرا خشم در دامن احمقان منزل می‌گزیند. 10مگو: «چرا روزهای گذشته بهتر از این روزها بود؟» زیرا چنین پرسشی از حکمت نیست. 11حکمت همچون میراث، نیکو است، امتیازی برای بینندگان آفتاب. 12زیرا حکمت سرپناه است، چنانکه پول، سرپناه. اما امتیاز معرفت در این است که حکمت، به صاحبش حیات می‌بخشد. 13کار خدا را ملاحظه کن: کیست که بتواند آنچه را او کج ساخته، راست نماید؟ 14در روز سعادتمندی، شادمان باش و در روز مصیبت، تأمل نما: زیرا که این را نیز همچون آن دیگر خدا ساخته است، و آدمی نمی‌تواند در‌یابد که بعد از او چه خواهد شد. 15در عمر باطل خود همه چیز دیده‌ام: پارسایی که در پارساییِ خود هلاک می‌شود، و شریری که در شرارتش عمرِ دراز دارد. 16پس گفتم به افراط پارسا مباش، و نه به افراط حکیم، زیرا چرا خویشتن را نابود سازی؟ 17نیز به افراط شریر مباش و احمق مشو، زیرا چرا پیش از وقت بمیری؟ 18نیکوست یکی را به چنگ بگیری و از آن دیگر نیز دست برنکشی، زیرا آن که از خدا می‌ترسد، از هر دو بیرون می‌آید. 19حکمت، مرد حکیم را از ده حاکم که در شهری باشند، تواناتر می‌سازد. 20براستی که بر زمین، پارسایی نیست که نیکویی کند و هرگز گناه نورزد. 21به هرآنچه مردم گویند دل مسپار، مبادا بشنوی که غلامت تو را لعن می‌کند. 22زیرا دل تو نیک می‌داند که تو خود نیز بارها دیگران را لعن کرده‌ای. 23من این همه را به حکمت آزمودم، و گفتم: «حکیم خواهم شد»؛ اما از من دور بود. 24آنچه بوده است دور و بسیار عمیق است؛ کیست که آن را دریابد؟ 25پس دل خود را به شناخت و کاوش و طلبِ حکمت و تدبیرِ امور متوجه ساختم و دانستم که شرارت، حماقت است و جهالت، دیوانگی. 26دریافتم که از موت تلخ‌تر، زنی است که دلش دام و تله است، و دستانش کمند. آن که مقبول خداست از دست وی خواهد گریخت، اما گنهکار گرفتارِ او خواهد شد. 27’معلم‘ می‌گوید، اینک آنچه دریافتم این است که چون یک چیز بر چیز دیگر افزودم تا تدبیر امور را کشف کنم- 28که جانم هنوز آن را جستجو می‌کند، اما نمی‌یابد - از میان هزار تن یک انسان یافتم، اما از میان این همه، زنی نیافتم! 29همانا این را فقط دریافتم که خدا آدمی را راست آفرید، اما ایشان به ابداعات بسیار توسل جُستند. https://t.me/razgahaan
نمایش همه...
Razgahaan

شما می‌توانید در این کانال کتاب مقدس را به همراه مزامیر و امثال روزانه در طول یکسال مطالعه کنید. همچنین هر روز آیۀ روز و قسمتی برای رازگاهان داشته باشید این کانال وابسته به کانال باهم‌بانو می‌باشد.

https://t.me/joinchat/AAAAAE2Fob1tzk2QOZQXaQ

#جامعه_3 زمانی برای هر چیز 1برای هر چیز زمانی است و هر امری را زیر آسمان، وقتی: 2وقتی است برای زاده شدن و وقتی برای مردن؛ وقتی برای کاشتن و وقتی برای برکندنِ آنچه کاشته شده؛ 3وقتی برای کُشتن و وقتی برای شفا دادن؛ وقتی برای ویران کردن و وقتی برای بنا نمودن؛ 4وقتی برای گریه و وقتی برای خنده؛ وقتی برای ماتم و وقتی برای رقص؛ 5وقتی برای دور افکندن سنگها و وقتی برای گِرد آوردن آنها؛ وقتی برای در آغوش کشیدن و وقتی برای خود‌داری از آن. 6وقتی برای جُستن و وقتی برای از دست دادن؛ وقتی برای نگاه داشتن و وقتی برای دور افکندن؛ 7وقتی برای دریدن و وقتی برای دوختن؛ وقتی برای سکوت و وقتی برای سخن گفتن؛ 8وقتی برای محبت و وقتی برای نفرت؛ وقتی برای جنگ و وقتی برای صلح. کارِ بنی‌آدم 9کارگر را از محنت خویش چه سود؟ 10من کاری را که خدا به بنی‌آدم سپرده تا بدان مشغول باشد، مشاهده کردم. 11او هر چیز را در وقتش زیبا ساخته است. نیز ابدیت را در دلهای ایشان نهاده است، بی‌آنکه بتوانند آغاز و انجامِ کار خدا را دریابند. 12می‌دانم که آدمیان را چیزی بهتر از آن نیست که مادام که زنده‌اند، شادمان باشند و نیکی کنند، 13و اینکه هر یک بخورند و بنوشند و از دسترنج خویش خرسند باشند، که این موهبتِ خداست. 14و دریافتم که هرآنچه خدا می‌کند، تا به ابد پایدار است و چیزی نتوان بر آن افزود یا از آن کاست. خدا آن را به عمل می‌آورد تا آدمیان از او بترسند. 15آنچه از پیش بوده، هم‌اکنون نیز هست، و آنچه خواهد بود، از پیش بوده است. و خدا آنچه را ‌‌گذشته است، بازمی‌جوید. از خاک به خاک 16همچنین زیر آفتاب دیدم که در جایگاه عدالت، شرارت است، و در جایگاه انصاف، ظلم. 17پس در دل خویش گفتم: خدا پارسا و شریر را داوری خواهد کرد، زیرا هر امری را زمانی است و هر کاری را وقتی. 18نیز دربارۀ بنی‌آدم در دل خویش گفتم: خدا ایشان را می‌آزماید تا خود دریابند که وحوشی بیش نیستند. 19زیرا بنی‌آدم و وحوش را یک سرنوشت است. همان‌گونه که این می‌میرد، آن نیز می‌میرد. آری، همه را یک نَفَس است، و آدمی را بر وحوش برتری نیست، زیرا همه چیز باطل است. 20همه به یک جا می‌روند: همه از خاکند و همه به خاک بازمی‌گردند. 21کیست که بداند روح انسان به بالا صعود می‌کند یا روح حیوان به قعر زمین فرو می‌رود؟ 22پس دیدم که آدمی را چیزی بهتر از این نیست که در کار خویش شادمان باشد، زیرا که نصیب او همین است. زیرا کیست که انسان را بازآوَرَد تا ببیند پس از او چه خواهد شد؟ https://t.me/razgahaan
نمایش همه...
Razgahaan

شما می‌توانید در این کانال کتاب مقدس را به همراه مزامیر و امثال روزانه در طول یکسال مطالعه کنید. همچنین هر روز آیۀ روز و قسمتی برای رازگاهان داشته باشید این کانال وابسته به کانال باهم‌بانو می‌باشد.

https://t.me/joinchat/AAAAAE2Fob1tzk2QOZQXaQ

4
#جامعه_2 بطالت لذّتها 1پس در دلِ خویش گفتم: «حال بیا تا تو را به لذّتها بیازمایم؛ بیا و خوش باش!» اما دیدم این نیز بطالت است. 2دربارۀ خنده گفتم: «دیوانگی است»، و دربارۀ لذّت که: «از آن چه سود؟» 3حینی که دلم همچنان مرا به حکمت ارشاد می‌کرد، در دل اندیشیدم که چگونه تنِ خویش به شراب خوش سازم و حماقت پیشه کنم، تا شاید دریابم که بنی‌آدم را چه چیز نیکوست تا در چند صباحِ عمر خویش زیر آسمان به عمل آورَند. 4کارهای بزرگ کردم: برای خود خانه‌ها ساختم و تاکستانها غَرْس کردم. 5باغها و تفریحگاه‌ها از برای خویش دایر کردم و انواع درختان میوه در آنها کاشتم. 6و حوض‌های آب برای خود ساختم تا درختستانی را که درختان در آن رشد می‌کنند، آبیاری کنم. 7غلامان و کنیزان خریدم، و مرا خانه‌زادان بود. نیز بیش از هر کس که پیش از من در اورشلیم بود، گله و رمه داشتم. 8همچنین سیم و زر و خزائنِ پادشاهان و ولایات از برای خویش گِرد آوردم. و سرایندگان زن و مرد برای خود گرفتم، و نیز مُتَعِه‌های بسیار، که مایۀ لذت بنی‌آدم است. 9پس بزرگ شدم و بر تمام آنان که پیش از من در اورشلیم بودند برتری یافتم، و حکمتم نیز با من باقی بود. 10هرآنچه چشمانم آرزو می‌کرد، از آنها دریغ نمی‌داشتم، و دل خویش از هیچ لذّتی محروم نمی‌ساختم، زیرا دل من در تمامی محنتِ من شادی می‌کرد، و این پاداش همۀ زحماتم بود. 11آنگاه در هرآنچه دستانم به عمل آورده بود و محنتی که در این کار کشیده بودم تأمل کردم؛ اینک تمام آن بطالت بود و در پیِ باد دویدن. و زیرِ آفتاب هیچ منفعتی نبود. سرنوشت حکیم و نادان 12آنگاه به بررسی حکمت و دیوانگی و حماقت پرداختم. زیرا آن که پس از پادشاه بیاید چه تواند کرد؟ جز آنچه پیشتر انجام شده است! 13آنگاه دریافتم که حکمت از جهالت سودمندتر است، چنانکه نور از تاریکی سودمندتر. 14شخص حکیم چشمها در سر دارد، اما نادان در تاریکی گام می‌زند. با این حال در نظر آوردم که هر دو را یک سرنوشت خواهد بود. 15آنگاه در دل خود گفتم: «من نیز به سرنوشت نادان دچار خواهم شد. پس مرا از حکمت بسیار چه سود؟» و با خود گفتم که این نیز بطالت است. 16زیرا از حکیم نیز چون نادان یادی تا ابد نخواهد بود، بلکه در ایام آینده همه چیز به‌تمامی فراموش خواهد شد. مگر جز این است که حکیم نیز همچون نادان خواهد مرد؟ بطالت محنت 17پس، از زندگی بیزار گشتم، زیرا کارهایی که زیر آفتاب انجام می‌شود در نظرم ناخوشایند بود، چراکه تمامی آنها بطالت است و در پی باد دویدن. 18بنابراین، از تمامی محنتی که زیر آفتاب می‌کشیدم بیزار گشتم، زیرا می‌بایست آن را برای کسی که پس از من می‌آمد، به جا می‌گذاشتم. 19و که می‌داند که او حکیم خواهد بود یا نادان؟ و با این حال، بر تمامی آنچه من زیر آفتاب برایش محنت کشیده‌ام و از حکمت خویش بهره جسته‌ام، تسلط خواهد یافت. این نیز بطالت است. 20پس روی برتافته، دل خویش از تمامی کار پرمشقت خود زیر آفتاب نومید ساختم. 21زیرا چه بسا کسی با حکمت و دانش و مهارتِ تمام محنت می‌کشد، و آنگاه باید همه چیز را برای آن که محنتی برایشان نکشیده، واگذارَد. این نیز بطالت است و مصیبتی عظیم. 22انسان را از تمام محنت و رنجِ دلی که زیر آفتاب می‌کشد، چه حاصل؟ 23زیرا روزهایش جملگی رنج است، و مشغله‌اش، سرخوردگی. حتی شب‌هنگام نیز فکرش آرامی ندارد. پس این نیز بطالت است. 24آدمی را چیزی بهتر از آن نیست که بخورد و بنوشد و از محنت خویش خرسند باشد. من دریافته‌ام که این براستی از جانب خداست. 25زیرا بدون او کیست که بتواند بخورد، یا کیست که بتواند خوش باشد؟ 26زیرا خدا به آن که از او خشنود است حکمت و دانش و شادمانی می‌بخشد، اما به گنهکارْ مشغلۀ گِرد آوردن و اندوختن، تا آن را به کسی بدهد که خدا از او خشنود است. این نیز بطالت است و در پی باد دویدن. https://t.me/razgahaan
نمایش همه...
Razgahaan

شما می‌توانید در این کانال کتاب مقدس را به همراه مزامیر و امثال روزانه در طول یکسال مطالعه کنید. همچنین هر روز آیۀ روز و قسمتی برای رازگاهان داشته باشید این کانال وابسته به کانال باهم‌بانو می‌باشد.

https://t.me/joinchat/AAAAAE2Fob1tzk2QOZQXaQ

#جامعه_1 بطالت همه چیز 1سخنان ’معلم‘، پسر داوود، که در اورشلیم پادشاه بود: 2بطالت کامل! ’معلم‘ می‌گوید، بطالت کامل! همه چیز باطل است! 3انسان را از تمام محنتی که زیر آفتاب می‌کشد چه سود؟ 4نسلها می‌آیند و می‌روند، اما زمین تا ابد پابرجاست. 5آفتاب طلوع می‌کند و آفتاب غروب می‌کند، و باز به جایی که از آن طلوع کرد، می‌شتابد. 6باد به جانبِ جنوب می‌وزد، و به سوی شمال دور می‌زند؛ دور زنان، دور زنان می‌رود، و بر مدارِ خود، به جای نخست بازمی‌گردد. 7نهرها جملگی به دریا جاری می‌شوند، اما دریا هرگز پر نمی‌شود، بلکه نهرها به جایی که از آن جاری شدند، دوباره بازمی‌گردند. 8همه چیز ملال‌آور است، چندان که آدمی وصف نتواند کرد. چشم از دیدن سیر نمی‌شود، و گوش از شنیدن پُر نمی‌گردد. 9آنچه بوده است، باز هم خواهد بود، و آنچه شده است، باز هم خواهد شد؛ زیرِ آفتاب هیچ چیزِ تازه نیست. 10آیا چیزی هست که درباره‌اش بتوان گفت: «ببین، این تازه است»؟ بلکه آن نیز در اعصار پیش از ما بوده است. 11یادی از امور پیشین نمی‌شود، و از امور آینده نیز در میان کسانی که زان پس خواهند آمد، یادی نخواهد شد. بطالت حکمت 12من، ’معلم‘، در اورشلیم بر اسرائیل پادشاه بودم، 13و دل خویش بر آن نهادم تا در بابِ هرآنچه زیر آسمان کرده می‌شود، با حکمت تحقیق و تفحص کنم. خدا کاری ناخوشایند به بنی‌آدم سپرده تا بدان مشغول باشند! 14من هرآنچه را که زیر آفتاب کرده می‌شود دیدم، و اینک جملگی بطالت است و در پیِ باد دویدن. 15کج را راست نتوان کرد، و آنچه را که نیست نتوان شمرد. 16با خود اندیشیدم: «حکمتِ فراوان اندوخته‌ام، بیش از همۀ آنان که پیش از من بر اورشلیم فرمان رانده‌اند. دل من، حکمت و معرفت را به‌فراوانی ادراک کرده است.» 17پس دل بر آن داشتم که هم حکمت و هم دیوانگی و حماقت را بشناسم، اما دریافتم که این نیز در پیِ باد دویدن است. 18زیرا که در حکمتِ بسیار، اندوهِ بسیار است؛ آن که بر دانش می‌افزاید، بر رنج می‌افزاید. https://t.me/razgahaan
نمایش همه...
Razgahaan

شما می‌توانید در این کانال کتاب مقدس را به همراه مزامیر و امثال روزانه در طول یکسال مطالعه کنید. همچنین هر روز آیۀ روز و قسمتی برای رازگاهان داشته باشید این کانال وابسته به کانال باهم‌بانو می‌باشد.

https://t.me/joinchat/AAAAAE2Fob1tzk2QOZQXaQ

🔥 4
2#_سموئیل_12 توبیخ داوود توسط ناتان 1و اما خداوند ناتان را نزد داوود فرستاد. پس نزد وی آمده، او را گفت: «در شهری دو مرد بودند؛ یکی ثروتمند بود و دیگری فقیر. 2مرد ثروتمند گوسفندان و گاوان بسیار زیاد داشت، 3اما فقیر را چیزی نبود مگر ماده بره‌ای کوچک که آن را خریده و پرورش داده بود و در کنار او و فرزندانش بزرگ شده بود. بره از طعام او می‌خورد، از پیاله‌اش می‌نوشید، در آغوشش می‌خفت و او را همچون دختری بود. 4روزی مسافری نزد مرد ثروتمند آمد، اما او را دریغ آمد که از گوسفندان و گاوان خودش یکی را بگیرد و برای مسافری که نزدش آمده بود، مهیا سازد. پس برۀ آن فقیر را بگرفت و آن را برای مردی که نزدش آمده بود، مهیا ساخت.» 5آنگاه خشم داوود به‌شدت بر آن مرد افروخته شده، ناتان را گفت: «به حیات خداوند قسم که سزای مردی که این کار را کرده، مرگ است. 6چون چنین کرده و هیچ ترحم ننموده است، باید چهار برابرِ ارزشِ بره تاوان دهد.» 7ناتان به داوود گفت: «آن مرد تو هستی! یهوه، خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: ”من تو را به پادشاهی بر اسرائیل مسح کردم و تو را از دست شائول رهانیدم. 8خانۀ سرورت را به تو بخشیدم و زنانش را در آغوشت نهادم و خاندان اسرائیل و یهودا را به تو دادم. و اگر این برایت کم می‌بود، بیش از اینها نیز بر تو می‌افزودم. 9پس چرا کلام خداوند را با انجام آنچه در نظر او بد است، خوار شمردی؟ تو اوریای حیتّی را به شمشیر زدی و زنش را برای خود به زنی گرفتی. و اوریا را به شمشیر عَمّونیان کشتی. 10پس حال، شمشیر از خانۀ تو هرگز دور نخواهد شد، زیرا مرا خوار شمردی و زن اوریای حیتّی را برای خود به زنی گرفتی.“ 11خداوند چنین می‌گوید: ”اینک من از میان اهل خانه‌ات بدی بر تو خواهم آورد. زنانت را در برابر دیدگانت گرفته، به همسایه‌ات خواهم داد، و او در روز روشن با زنان تو خواهد خوابید. 12زیرا تو در نهان چنین کردی، ولی من این کار را در برابر تمامی اسرائیل و در روز روشن خواهم کرد.“» 13آنگاه داوود به ناتان گفت: «به خداوند گناه ورزیده‌ام.» ناتان به داوود گفت: «خداوند نیز گناهت را زدوده و نخواهی مرد. 14اما چون با این عمل خود سبب شده‌ای که دشمنان خداوند او را کفر گویند، طفلی که برایت زاده شده، به‌یقین خواهد مرد.» 15سپس ناتان به خانۀ خود رفت. مرگ پسر داوود باری، خداوند طفلی را که زن اوریا برای داوود زاییده بود، زد و او بیمار شد. 16پس داوود برای طفل نزد خدا التماس کرد و روزه گرفت و داخل شده، تمامی شب بر زمین دراز کشید. 17مشایخ خانه‌اش کنارِ وی ایستادند تا او را از زمین برخیزانند، ولی قبول نکرد و با ایشان طعام نخورد. 18و در روز هفتم، طفل مرد. خادمان داوود می‌ترسیدند او را از مرگ طفل آگاه سازند، زیرا می‌گفتند: «اینک آنگاه که طفل زنده بود، چون با داوود سخن می‌گفتیم، سخن ما را نمی‌شنید. پس حال چگونه به او بگوییم که طفل مرده است؟ ممکن است آسیبی به خود برساند.» 19اما داوود چون دید خادمانش با هم نجوا می‌کنند، دریافت که طفل مرده است. پس از آنان پرسید: «آیا طفل مرده است؟» پاسخ دادند: «مرده است.» 20آنگاه داوود از زمین برخاست و خویشتن را شستشو کرده، تدهین نمود و جامه عوض کرده، به خانۀ خداوند درآمد و پرستش کرد. سپس به خانۀ خود رفت و به درخواست او طعام در برابرش نهادند و خورد. 21آنگاه خادمانش از او پرسیدند: «این چه کار است که کردی؟ چون طفل زنده بود، برایش روزه گرفتی و گریستی. اما چون مرد، برخاسته، طعام خوردی؟» 22داوود پاسخ داد: «آنگاه که طفل هنوز زنده بود، روزه گرفتم و گریستم، زیرا با خود گفتم: ”کسی چه دانَد؟ شاید خداوند مرا فیض عنایت فرماید و طفل زنده مانَد.“ 23اما حال که مرده است، چرا روزه بگیرم؟ آیا دیگر می‌توانم او را باز آورم؟ من نزد او خواهم رفت، اما او نزد من باز نخواهد آمد.» تولّد سلیمان 24آنگاه داوود زن خود بَتشِبَع را تسلی داد و نزد وی درآمده، با او همبستر شد. پس بَتشِبَع پسری بزاد و داوود او را سلیمان نام نهاد. و خداوند سلیمان را دوست می‌داشت، 25و به دست ناتان نبی پیامی فرستاد؛ پس داوود او را به‌خاطر خداوند، یِدیدیا نامید. تصرف رَبَّه
نمایش همه...
🔥 3👍 1 1
26و اما یوآب با رَبَّۀ عَمّونیان جنگید و شهر شاه‌نشین را تسخیر کرد. 27سپس قاصدان نزد داوود فرستاد و گفت: «من با رَبَّه جنگ کردم و منبع آب را به تصرف درآوردم. 28پس حال بقیۀ مردان را گرد آور و در برابر شهر اردو زده، آن را تسخیر کن، مبادا من آن را تسخیر کنم و به نام من نامیده شود.» 29پس داوود همۀ مردان را گرد آورده، به رَبَّه رفت و با آن جنگیده، آن را تسخیر کرد. 30و تاج پادشاه ایشان را که به سنگینی یک وزنه طلا بود و سنگهای نفیس داشت، از سر او برگرفت، و آن را بر سر داوود نهادند. او غنایم بسیاری نیز از شهر به یغما بُرد. 31نیز مردمان آنجا را بیرون آورده، آنها را به کار با ارّه و کلنگ و تبرهای آهنین برگماشت و ایشان را به کار در آجُرپَزخانه‌ها مجبور کرد. داوود با همۀ شهرهای عَمّونیان بدین سان رفتار کرد. سپس او و همۀ مردانش به اورشلیم بازگشتند. https://t.me/razgahaan
نمایش همه...
Razgahaan

شما می‌توانید در این کانال کتاب مقدس را به همراه مزامیر و امثال روزانه در طول یکسال مطالعه کنید. همچنین هر روز آیۀ روز و قسمتی برای رازگاهان داشته باشید این کانال وابسته به کانال باهم‌بانو می‌باشد.

https://t.me/joinchat/AAAAAE2Fob1tzk2QOZQXaQ

🔥 9
#دوم_سموئیل_11 داوود و بَتشِبَع 1هنگام بهار، آنگاه که پادشاهان به جنگ بیرون می‌روند، داوود یوآب را با خادمانش و همۀ اسرائیل به جنگ فرستاد. آنان عَمّونیان را هلاک کردند و رَبَّه را نیز به محاصره درآوردند. اما داوود در اورشلیم ماند. 2روزی عصرگاهان، هنگامی که داوود از بسترش برخاسته، بر بام کاخ شاهی قدم می‌زد، از فراز بام زنی را دید که مشغول شستشوی خود بود. آن زن بسیار زیباروی بود. 3پس داوود فرستاده، در مورد او پرس و جو کرد. داوود را گفتند: «او بَتشِبَع، دختر اِلیعام، زنِ اوریای حیتّی است.» 4آنگاه داوود قاصدان فرستاده، او را آورد. و آن زن نزد وی آمد و داوود با او همبستر شد. آن زن تازه خود را از نجاست ماهانه طاهر ساخته بود. پس به خانۀ خود بازگشت. 5و آن زن آبستن شد و فرستاده، داوود را گفت: «من آبستنم.» 6آنگاه داوود برای یوآب پیغام فرستاد که: «اوریای حیتّی را نزد من بفرست.» پس یوآب، اوریا را نزد داوود فرستاد. 7چون اوریا نزد او آمد، داوود از سلامتی یوآب و لشکر و وضعیت جنگ جویا شد. 8سپس داوود به اوریا گفت: «به خانه‌‌ات برو و پاهایت را بشوی.» پس اوریا کاخ پادشاه را ترک کرد، و از پی‌اش، هدیه‌ای از جانب پادشاه برای او فرستاده شد. 9ولی اوریا به خانۀ خود نرفت، بلکه نزد دَرِ کاخ پادشاه با همۀ خادمان سرورش خوابید. 10چون داوود را گفتند: «اوریا به خانۀ خویش نرفته است»، داوود از اوریا پرسید: «مگر از سفر نیامده‌ای؟ پس چرا به خانۀ خود نرفتی؟» 11اوریا به داوود گفت: «صندوق خداوند و اسرائیل و یهودا در خیمه‌ها ساکنند و سرورم یوآب و خادمانش در دشت اردو زده‌اند. آیا من به خانۀ خود رفته، بخورم و بیاشامم و با زنم همبستر شوم؟ به حیات تو و به جانت قسم که چنین نخواهم کرد!» 12آنگاه داوود به اوریا گفت: «امروز نیز اینجا بمان و فردا تو را روانه خواهم کرد.» پس اوریا آن روز و فردایش را نیز در اورشلیم ماند. 13و به دعوت داوود، نزد وی خورد و آشامید، بدان‌سان که او را مست کرد. آن شب نیز اوریا بیرون رفته، نزد خادمان سرورش بر بستر خود خوابید، و به خانۀ خود نرفت. 14بامدادان، داوود برای یوآب نامه‌ای نوشت و آن را به دست اوریا برایش فرستاد. 15در نامه چنین نوشت: «اوریا را در خطِ مقدمِ نبردی سخت بگذارید و سپس از او کناره جویید تا ضربت خورده، بمیرد.» 16هنگامی که یوآب شهر را محاصره می‌کرد، اوریا را در جایی قرار داد که می‌دانست دلاورمردانِ دشمن آنجایند. 17آنگاه مردان شهر بیرون آمده، با یوآب جنگیدند، و برخی از خادمان داوود از میان قوم افتادند، و اوریای حیتّی نیز مرد. 18پس یوآب فرستاده، داوود را از همۀ اخبار جنگ باخبر ساخت. 19او به قاصد امر فرموده، گفت: «پس از اینکه تمامی اخبار جنگ را به اطلاع پادشاه رساندی، 20اگر خشم پادشاه برافروخته شده، از تو پرسید: ”چرا برای جنگ آنقدر به شهر نزدیک شدید؟ آیا نمی‌دانستید که از حصار تیر خواهند افکند؟ 21مگر چه کسی اَبیمِلِک، پسر یِروببِشِت را کشت؟ آیا جز این بود که زنی سنگ فوقانی آسیابی را از دیوار شهر بر او افکند و او در تِبِص بمرد؟ پس چرا آنقدر به حصار نزدیک شدید؟“ آنگاه به او بگو: ”خدمتگزارت اوریای حیتّی نیز مرده است.“» 22پس قاصد روانه شده، آمد و داوود را از هرآنچه یوآب او را فرستاده بود تا بگوید، باخبر ساخت. 23قاصد به داوود گفت: «مردان دشمن بر ما غالب شدند و به مقابله با ما به دشت بیرون آمدند، ولی ما ایشان را تا دهنۀ دروازه واپس راندیم. 24آنگاه تیراندازان از حصار به خادمانت تیر انداختند و برخی از خدمتگزاران پادشاه مردند، و خادمت اوریای حیتّی نیز مرد.» 25پس داوود به قاصد گفت: «به یوآب چنین بگو: ”این امر خاطرت را مکدر نسازد، زیرا شمشیرْ این و آن را بی‌تبعیض فرو می‌بلعد. پس با نیروی هر چه بیشتر بر شهر حمله برده، آن را سرنگون کن.“ و این‌گونه او را قوّت قلب بده.» 26چون زن اوریا شنید که شوهرش اوریا مرده است، برای او سوگواری کرد. 27پس از پایان ایام سوگواری، داوود فرستاده، او را به خانۀ خود آورد، و او زن وی شده، پسری برایش بزاد. اما آنچه داوود کرده بود، در نظر خداوند بد بود. https://t.me/razgahaan
نمایش همه...
Razgahaan

شما می‌توانید در این کانال کتاب مقدس را به همراه مزامیر و امثال روزانه در طول یکسال مطالعه کنید. همچنین هر روز آیۀ روز و قسمتی برای رازگاهان داشته باشید این کانال وابسته به کانال باهم‌بانو می‌باشد.

https://t.me/joinchat/AAAAAE2Fob1tzk2QOZQXaQ

🔥 4👍 2