جای پا جویان
hamedzp.ir @hamed7zp https://virgool.io/@jayePAjooyan
نمایش بیشتر350
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
+27 روز
+630 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
تاسیس در بحران
▫️ظاهرا، فلسفهی هگل و ویتگنشتاین در دورترین فاصله نسبت به هم ایستادهاند. ورثهی تراکتاتوس در حلقهی وین، مداوم، بیزاری خود از مغلق گوییهای هگلی را ابراز میکردند. ایدئالیستها، از روح، جهان و تاریخ میگفتند و تحلیلیها مشغول کچلی پادشاه فرانسه بودند.
▫️اما شباهتهایی اساسی در میان است؛ هر دو فیلسوف به اصرار و بر خلاف جریان زمانه کوشیدهاند ضرورت را در متن واقعیت نمایان کنند و هر دو این کار را در هنگامه بحران انجام دادهاند. یکی در برابر رمانتیستها و دیگری در برابر روانشناسیگرایان. عجیب آنکه بحران سیاسی در زمانهی خلق هر دو اثر نیز به یک شکل آشکار است. هگل با رسیدن ارتش ناپلئون به دروازههای ینا، پدیدارشناسی روح را به پایان میبرد و ویتگنشتاین در جنگ اول زیر آتش توپخانه، تراکتاتوس را تکمیل می کند.
▫️ما در بحران، امکان اندیشیدن را از دست میدهیم. اسطورهها به سراغمان میآیند و هیجان آنها راهبرمان میشود. حوصلهی صغری کبری چیدنهای معمولی منطقی از دست میرود. ذهنهامان پر میشود از مارشهای نظامی، شور عمل و بیانیههای چنین و چنانی. البته که این طبیعت بقاست اما این طبیعت در تداوم پیاپی بحرانها، عقلانیت را مبدل به خاطره میکند.
تراکتاتوس، نمونهی فلسفی خوب و ناتمامی از اندیشیدن در میانهی بحران است.
@jayePAjooyan
Repost from کانال گروه مطالعات منطق
Photo unavailableShow in Telegram
هو الحکیم
آشنایی با فلسفهٔ ویتگنشتاین
متنخوانی و تدریس رسالهٔ منطقی-فلسفی (تراکتاتوس)
💫با تدریس: حامد زمانی
📆از 28 آبان، یکشنبهها
🕒ساعت 16
این دوره همزمان به دو صورت حضوری و مجازی برگزار میشود.
📲شماره تماس جهت ثبت نام 09367942387
#خانه_حکمت
@khaneHekmat
آیا جنگ، جهنم است؟ (2)
در چنین وضعیتی چه طور میتوان اخلاقی بود؟ زیاد گفتهاند و شنیدهایم که «جنگ، جهنم است» در جهنم، هیچ عملی غیراخلاقی نیست. شرایط جنگ عادی نیست، در تمام لحظات آن، بحران حیات ما را تهدید میکند فلذا اگر بنا به پایبندی به قاعده طلایی کانت باشد، هر طرف از نبرد هر خشونتی را برای هدم حریف و حفظ حیات خود به نحو قاعدهای کلی مشروع میداند. در جنگ همهی چیزهایی که برای خود نمیپسندیم را برای خصم میپسندیم و به آن اعتراف نمیکنیم، چون بقا از نقض قانون کلی اخلاقی اولیست.
طرف فلسطینی فهرست بلند جنایات هفتاد سالهی صهیونیستها را رو میکند و به هر انسانی حق میدهد به تلافی این همه ظلم، هر انتقامی را روا دارد، طرف اسرائیلی ژست دولت مدرن میگیرد و دفاع از مرزها را حقی برای همهی کشورها میداند پس به تلافی، متجاوزین! را با موشک نابود میکند. رفتار در هر دو سو، تبدیل به قانونی کلی و عمومی میشود، پس با حفظ ایدهی کانتی اخلاق، جنگی ابدی باقی میماند که تنها با نابودی یکی از دو سوی نزاع، پایان خواهد گرفت.
اخلاق، پایبندی به عاطفهی عمومی نیست. نکشتن غیرنظامیها برای حفظ حمایتهای جهانی و افکار عمومی، آتش جنگ و تداوم جنایات را متوقف نمیکند و نهایتا در میان هر نزاع، ترکشی از موشکی کمانه میکند و سینهی کودکی را خواهد شکافت.
پس باز بپرسیم در چنین وضعیتی، چه طور میتوان، اخلاقی ماند. شاید برای یافتن پاسخ بایستی پرسش اخلاقی را تغییر دهیم؛
هدف از اخلاقی بودن چیست؟ طرح این پرسش، مطلق بودن اخلاق را دچار تزلزل میکند. اخلاق در نگاه کانتی ساحتی جدا از معرفتست، بر پای خود ایستاده و چیزی فراتر از آن نیست. اخلاق برای چیزی نیست. برای خود است. حتی خدای کانت هم به واسطهی اخلاق تثبیت میشود. لذا هر پاسخی بیرون از ساخت آن، مثل تبیینهای روانشناسانه به پرسش از غایت اخلاق، منجر به انحلال آن است. لذا تنها میتوان به توصیفی مجدد بسنده کرد؛ اخلاق بر خیر استوار است و اگر قاعدهی طلایی آن را تامین نمیکند باید به شیوهای دیگر به اجرا درآید. غایت خیر در جدال اسراییل و فلسطین چیست؟ نابودی اسراییل؟ مهاجرت همهی فلسطینیان؟ بازگشت به مرزهای 1967؟ وابسته به غایت انتخابی، احکام اخلاقی ما در این مورد متغیر خواهد بود. اما همگی صورتبندی یکسانی خواهند یافت که متفاوت از روش کانتیست.
ما میدانیم این جدال تداوم خواهد داشت. تامین کنندهی آن، روایات هویتی قومیت یهود و سرزمینی فلسطین است. دست شستن هر یک از دو طرف از روایات خود به منزلهی اتمام هویت اوست. لذا فعلا نمیتوان به یک همزیستی مسالمت آمیز چند فرهنگی در فلسطین فکر کرد. چیزی که در لبنان جاریست. کارکرد سابق و سادهی حکم اخلاقی "حقش است" چه از سمت اسراییلی چه از سمت فلسطینی باعث تداوم خشونت و استفاده ابزاری قدرتها از آنان خواهد شد.
لذا هر حکم اخلاقی ما در قبال این جدال بایستی وابسته به غایتی باشد که به عنوان خیر برای آن متصوریم. مبدا راه حل اخلاقی برای فلسطین، فارغ از حکم، آینده است و نه گذشته.
@jayePaJooyan
آیا جنگ، جهنم است؟ (1)
به روایت شاهنامه، خسروپرویز با شکست از بهرام چوبین، برای تامین نیرو، دست به دامان قیصر روم میشود. قیصر میپذیرد اما شرطی میگذارد.
ز تور و ز سلم اندر آمد سخن از آن بیهوده روزگار کهن
یکی عهد باید کنون استوار سزاوار مُهری برو یادگار
کزین باره از کین ایرج سخن نرانیم و از روزگار کهن
ازین پس یکی باشد ایران و روم جدایی نجوییم زین مرز و بوم
در اسطوره های ایران، فریدون، توران را به تور، یونان را به سلم و ایران را به ایرج بخشیده بود. سلم و تور، ایرج را به وسوسه تاج و تخت کشته بودند و ایرانیان هر بار که به روم یا توران میتاختند، کینخواهی ایرج را بهانه میکردند و هر بار که صلح پیش میآمد، از جد مشترک خویش، فریدون میگفتند. این روایت آنچنان قدرت داشت که در یک مذاکره حیاتی سیاسی، حذف آن از پروپاگاندای دولت ساسانی، درخواست میشد. روایت ها بسیاری اوقات از خود واقعیت، بیشتر کار میکنند.
یهودیان نیز با ساخت روایت هجرت برادران یوسف از کنعان به مصر و پس از چند قرن، به گوش رسیدن ندایی که تنها موسی شنیده بود، دوباره کنعان را فتح کردند. داستان یهود برای آنها هویت ساخته بود و نسبتشان با جهان، با دیگری را تعیین میکرد. روایت ایشان به قدری قوی بود که دو دین فراگیر جهانی دیگر نیز با اصلاحاتی بر آن زاده شدند.
دولت اسراییل سازمان کهنی نیست اما بر روی اعتقاداتی استوار شده که ریشهی مابقی ادیان این منطقه است. از مسیح تا هیتلر، بسیاری در طول تاریخ متوجه فساد حاصل از این روایت شدند و تلاش کردند آن را تغییر دهند یا از بین ببرند. اما همچنان زنده ماندهست. برای تغییر نگاه پانزده میلیون یهودی به سرزمین کنعان، باید باورهای دینی چهار میلیارد، مسیحی و مسلمان را تغییر دهیم و بسیار بعید است کسی از میان آنها جرات کند و بگوید وعدهی یهوه به موسی برای تسخیر کنعان، ساختهی قوم یهود بود.
نزاع اخیر، مطلوب روایت یهودی از جهان است. شاید دل مسلمانان خنک شده باشد اما یهودی مظلوم! علاوه بر آنکه دولت اسراییل با حق حاکمیت و دفاع از مرزهایش را در اختیار دارد و با روایت جنایت رومیها در اورشلیم و هیتلر در هلوکاست، خودارضایی میکند، روایت جنایت حماس (علامت تعجب بگذارم یا نه) را هم پرداخته است. او حالا با خیال راحتتری دکمهی موشک ها را از اتاق کنترل میچلاند و تصویر سوختن کنعانیها را به جهان مخابره میکند.
@jayePaJooyan
02:37
Video unavailableShow in Telegram
ذهن و جن
رضا امیرخانی، خاطرهای تعریف میکرد از مردی مدعی ملاقات امام زمان که پیش آیت الله گلپایگانی رفته:
«من رفتم دیدم یک آدم نورانی و دوستداشتنی نشسته.... ایشان گریه میکرد من هم گریه میکردم. گریه که دروغ نیست و حرف دروغی هم در او ندیدم.
پیش آقای گلپایگانی برگشتم. گفتند او را دیدی؟ گفتم بله. گفتند دیوانه بود؟ گفتم نه آقا! خیلی هم معنوی بود. گفتند نه... شما هم مثل او! چقدر سادهای. جن گولش زده.»
زمانهای، جن بیش از آنکه خود، درد باشد، درمان بود. عرب بیابانگرد در شب، صدایی نامانوس میشنید، از پرسش چیستیش، با یک پاسخ خلاص میشد؛ جن است. دعایی میخواند و میخوابید.
یا به ایرانی صاحبالزمان دیده، میگفتند: جن ها گولت زدهاند و مهم نیست.
چون جمکران، یکیش بس بود.
حالا ولی به جای جن، بیماریهای ذهن را داریم. همان اندازه دور از دسترس، با تعریفی نامعین، اما کارآمد، کم خطر، قابل رفع و البته قطعا ناکافی.
چون جهان، لازم دارد، فقط همینی که هست، نباشد. امید به فراروی از قواعد عمومی حیات، افق تداوم آن است و بیهوده نیست که آدمفضاییها، خبر اول دنیا میشوند.
ویدیو، بخشی از فیلم زالاواست.
@jayePAjooyan
10.68 MB
01:58
Video unavailableShow in Telegram
خدا به جای خود
حالا همهی ما، دلمان پیادهروی اربعین میخواهد، وابسته، همدل و مشتاق آن شدیم و مهم نیست که تا همین ده سال پیش، حتی اسمش را هم نشنیده بودیم. کنار شب های احیا، هیاآت و اعتکاف، یک رسم نو داریم که همه را قانع کرده؛ تقویت سنت حسینی، اولی ست حتی اگر به کام سیاست باشد.
کچوییان درست میگوید. ما به نیروی جدیدی دست یافتهایم. شکلی مشارکتی از زندگی، بیرقابت، سرشار از همبودی، زنده به حضور، در حرکت، بیپرسش و رو به هدف. آنچنان نیرومند که معنای یک سال زندگی را فراهم میکند. هر چند آن زندگی، تماما سکولار شده باشد. این توصیف اما به عمد ناقص است. ما پیادهروی اربعین را نیافتهایم، که با دقت، بازساختهایم. عمر تجدید حیات آن از عمر نسل سوم انقلاب هم کمتر است.
از نو و منطبق بر هدف، منسکی را پروراندهایم. آنچنان که جزبهجز، میدانیمش اما احساسش نمیکنیم. این پیشروترین جلوهی دین دنیویست. در غیاب حضور خدا او را احضار کردهایم. بازگشتی کنترل شده، برای تاب آوردن فقدان کلیش. از به جای خویش نشاندن خدا ناامیدیم، پس او را به جای خودش نشاندهایم. خدای اربعین مساوق ماییست که در ساخت دین یافتهایم.
@jayePaJooyan
10000000_1333590833932169_6834177090083426557_n.mp411.45 MB
وقتی همه گرسنهند، تو چرا چاقی؟
ویدیو را ببینید. تقریبا یک سال طول کشید تا بالاخره از این نزاع امیال، «دلمان می خواهد»ها، «تو نگاه نکن»ها رها شویم. شعارهایی که معمولا پاسخ میشنیدند «حجاب قانون است». و البته کسی نمیگفت آن هم قانونی بود که به میل و دلمان میخواهد رهبران، قانون شد. تفسیری دلبخواه از آنچه خدای آن روز میخواست.
همه ی حوادثی که این یک سال از سر گذراندیم، با معنای منفی آزادی، صورتبندی میشد. «تو، تا به آنجا آزادی که به آزادی من آسیب نزنی». تمام کشف حجابها، شعارها، نمایش معلق انگشتان در هوا، باتوم، ساچمه، چشمان خالی، سینههای شکافته و همه و همه ذیل این معنای منفی آزادی تفسیر میشدند.
بالاخره اما انگار بر یک نفر، در میان یک دعوای تکراری، بی اعصاب و لوس خیابانی، چیزی نازل شد که ما را به معنای مثبت آزادی عبور میدهد. بعد از چند بار تبادل «-چرا بی حجابی -تو نگاه نکن» که همان نزاع دو میل فردی کنترل پوشش و کنترل نگاه است. ناگهان میپرسد «وقتی همه گرسنه ند، تو چرا چاقی؟» این دیگر یک «دلم میخواهد» نیست. حتی واکنش به وضعیت اقتصادی یا فریاد خستهی مظلومان طبقهی پایین هم نیست. این پرسشی از وجدان عمومی ست.
آزادی، زمانی از میل فردی گذر میکند که تحت سیطرهی عقل، عملی مبتنی بر تکلیف باشد. این تکلیف نه حاصل القائات، سنتها، فرهنگ و ساخت اجتماعی که پروردهی آگاهی اخلاقیست. اگر پوشش موی بانوان، وظیفهای عمومی و بایدی در جهت عفاف است که با قاعده ی طلایی آن را کشف کردهایم، بسیار پیش و بیشتر از آن، عدالت سیاسی و اقتصادی، یک باید همگانیست.
این بار در میانه ی نزاع، خود معنای آزادی تغییر کرده است. در این معنا، قانون دیگر، تنظیمگر امیال عمومی نیست بلکه ملتفت به تمایز میل و عقل، بر اساس دلیل، بایدها را وضع میکند. از پیش واضح است که اگر فراگیری چنین فهمی از قانون، هدف باشد، قطعا اولویت به عدالت اقتصادی میرسد، نه اطوار عفاف. مگر آن که این تلقی عقلانی از قانون، خود تبدیل به یک میل شده باشد. میلی برای حذف تکثر شکل پوشش که خطری برای مرجعیت یک طبقه فرهنگیست.
@jayePaJooyan
جای پا جویان
@jayePaJooyan
تمدید سرنوشت
▫️«پسر انسان کشته خواهد شد، به اسارت گرفته و تمسخر میشود، تازیانه میخورد و بر او تف میاندازند».
مسیح، حداقل سه بار در انجیل از شیوه ی شهادتش گفته است.
«او باید رنج بسیار برد، به دست کاهنان، مشایخ و کاتبان طرد شده و کشته شود.» (مَرقس 8-31 و9-31و10-34)
▫️این آگاهی به سرنوشت، نه تنها منحصر به مسیح نیست که فقط انگارهای دینی هم نیست. سیاوش در شاهنامه، بارها از نحوهی مرگ خویش میگوید. خوابی میبیند و برای فرنگیس شرح میدهد:
«ببرند بر بیگنه بر سرم
ز خون جگر برنهند افسرم»
یا کمی پیشتر به پیران، میگوید:
«شوم زار من کشته بر بیگناه
کسی دیگر آراید این تاج و گاه»
▫️نه سیاوش و نه مسیح، هیچ کدام از مرگ نمی گریزند. مسیر روایت را عوض نمیکنند، علم به سرنوشت، تاثیری بر عمل آنها ندارد و در پی تغییر تقدیر خویش نیستند. شبیه به این نسبت با مرگ در روایت ما از قیام امام حسین (ع) نیز وجود دارد.
کلینی در اصول کافی از نامهای میگوید که پس از شهادت امام حسن به امام حسین(ع) میرسد و در آن نوشته شده:« پیکار کن، بکش و کشته خواهی شد. با مردمانی خارج شو که شهادتی برای آنان نیست جز با تو» (کافی ج 1 ص 280)
همین طور در خوابی از پیامبر میشنوند: «تو در آینده نزدیکی کشته میشوی» (ابن اعثم کوفی) و ابن طاووس به نقل از محمد حنفیه میگوید حسین بن علی، از پیامبر در خواب شنیده بود «بیرون برو ، خدا میخواهد تو را کشته ببیند» (لهوف 55)
صالحی نجفآبادی نشان میدهد که تمامی این روایات دچار اشکال اند و ممکن نیست امام معصوم با آگاهی به شرایط مرگ خویش دست به انتحار زده باشد. با این وجود، عموما میل ما در هیاآت، منابر و تریبونها به صدق این روایات است. پژوهش استوار صالحی به این سوال نمی پردازد که چرا چنین روایاتی جعل شده اند و چرا میل ما به پروراندن آن هاست. مسالهی کلامی علم امام شاید بتواند نسبت اعتقادی ما با این روایات را موجه کند اما گرایش سیاسی و اجتماعی ما به آنها شرح نمی دهد.
▫️چرا این روایات از مرگ، تکرار میشوند؟ و چرا این روایات مطلوب ماست؟ حتی واقعی بودنشان دلیلی کافی برای پروار شدن آنها طی قرون متمادی نیست. مسیحیان زیادی هر سال، جُلجتا را یاد میکنند و صلیب بر دوش تا بالای تپهای میروند. سوگ سیاوش در زمان ساسانیان مراسمی عمومی بود و عزاداری حسینی همچنان اصلی ترین رسم شیعیان است. این روایات صرفا نقل شجاعت، حماسه و بی پروایی در برابر مرگ نیستند. آن ها باید چیزی بیشتر از قیام و ستیز با ظلم داشته باشند.
شکستی که قهرمان، آگاهانه به سوی آن میشتابد به عقل طبیعی ناسازگارست. سیاوش میتوانست بگریزد، شمشیر حواریون برای فرار مسیح کافی بود و حسین(ع) میتوانست به توصیه ی یاران بماند. اما انگار بناست که روایت ماندگار، نامعقول باشد. روانشناسانه که بنگریم در "او میدانست که کشته خواهد شد"، شکلی از پذیرش سرنوشت هست. شکستی قطعی که با تاریکی مرگ رقم خورده، قدری روشنایی می یابد. از رنج ناگهانی مرگ می کاهد و برای واقعه او را از پیش آماده می کند. اما این جا یک توضیح فلسفی نیز هست.
▫️هگل تقویم مسیحیت در جهان رومی را این گونه توصیف میکند؛ انگاره ی آزادی از حاکمیت و عقلانیت طبیعی رومی، رنج می برد. فلسفههای رواقی که آزادی را درونی میکنند، واکنشی منفی و ناکافی به این نیاز بودند. در نتیجه مسیحیت به عنوان کوششی فعال و مثبت که پایبند به عقلانیت طبیعی نیست، زاده شد. امپراطوری روم غربی از بین رفت اما قدرت رومی در شرق، بیش از هزار سال در آغوش مسیحیت دوام آورد. مسیحیت، سختی عقل رومی را نداشت و امکانی ورای طبیعت فراهم میکرد؛ روح.
▫️در این سوی عالم هم نسبتی نامعقول با حیات هست، روایت سیاوشان در زمانه ی ساسانی و توسعه ی روایت قدیم عاشورایی در صفویه، با تاکید بر علم به سرنوشت، این نسبت را تقویت می کنند. اما این فاصله در وضعیتی که هنوز عقل طبیعی، مرجعیت ندارد، چه می کند؟
داستان همآغوشی با مرگ، از یک سو قدرتی دارد که امید را در تاریکی مطلق هم زنده نگه می دارد و از سوی دیگر، تسلیم سرنوشت است. این نسبت دوم با مرگ نه فقط آزادی روح را در پی ندارد که می تواند همه ی آنچه به عنوان مسئولیت انسانی در عاشورا حاضر است را به سرنوشت فرافکنی کند.
میل به فراتر بردن عاشورا از یک قیام بزرگ انسانی، بیش از آنکه حاصل تعبد ما در برابر دین باشد، نتیجه عدم باور ما به عظمت اراده یک انسان است.
@jayePAjooyan
.
دیوارنگاره ی عزاداری در ایران باستان. سُغد.
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.