cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

پست‌های تبلیغاتی
444
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Repost from N/a
- آههه #جرممم دادییی...🍓🔞🤤💦 با شنیدن حرفم جری شد و ضربه‌ی #محکمتری داخلم زد و غرید - اوووف همینه... میخوام #جر بخوری سورن! میخوام یه جوری اون #کون صورتی و قشنگتو جر بدم که مجبور بشی با نخ و سوزن #بدوزیش! از #درد سرمو بع بالشت فشار دادم که برم گردوند سمت خودش و گفت - وقتی دارم تو #سوراخت #تلمبه میزنم و درد میکشی فقط نگاهت به من باشه! و تا ته، کی*رشو داخلم فشار داد که صدای #فریادم تو کل اتاق پیچید و ...💦🔪 ❌ https://t.me/+daEL1WGkcj4wOGY8 https://t.me/+daEL1WGkcj4wOGY8
نمایش همه...
Repost from N/a
دستش با رگ‌های برآمده‌اش رو روی ک*صم کشید و محکم چ*وچو*لوم رو نوازش کرد. از ترس اینکه کسی بیاد پلک بستم و نالیدم: - آژمان الان بابام میاد! هیس پر تاب و خماری کشید. تفی روی سر ک*یرش زد و دامن بلندم رو بالا زد. به ک*ص بدون مو و شیو شده‌اش پلک دوخت. - شیو کردی؟ سری تکون دادم و با دست لای پام رو باز کرد و ک*یرش رو لای پاهام کشید که آب بهش*تم رون شد. به کلاه*ک قارچی شکل سر ک*یرش نگاه کردم و گفتم: - پریودیم دیروز تموم شد رفتم حموم! آژمان بابام رفته خرید کنه شب خودم... دوتا از انگشت‌هاش رو توی بهش*تم فرو برد آهی کشیدم. - بند یک قرارداد سک*سی من؟ حق نداری موقع سک*س چیزی جز ناله بگی نرین تو حس مون... بد می‌خوامت باید دو راند ک*یرم توتت باشه! سکسی و پر صحنه بزرگسال داری محدویت سنی... آیگل دوست دختر یه پسر عیاش میشه و هر روز بهش سرویس میده😈💦🔥 https://t.me/+waJZtSGoVoFhZTk0
نمایش همه...
Repost from N/a
پارت1🔞🔥 یکم لای پاهام ک*یرش رو عقب جلو کرد که بی توجه به موقعیت و اینکه الان مامان یا بابا میاد گفتم: - ک*صم نبض میزنه! خندید و سینه‌ام رو چنگ زد. - ح*شری خودمی! شل کن دردت نیاد... با ناز لب تر کردم. آروم خودش رو توی ک*ص خی*س و ملتهبم فرو برد که پهلوهاش رو چنگ زدم. سینه‌ام رو توی دهنش فرو برد. به رون‌هامون نگاهی کردم. نصف آل*تش توم فرو رفته بود و آژمان شروع به کمر زدن کرد. ناله‌ای کردم و بهش چسبیدم. آب از لای پاهام و به*شت خیسم رون شده بود. دستم رو بین پاهاش بردم و با ت*خم‌هاش ور رفتم که غرید: - لبمو ببوس سوییت هارت! 💦 لبم رو آروم روی لبش گذاشتم و سرعت ضربه زدن‌هاش رو بیشتر کرد. - اخ... یکم یواش تر... وحش... یهو صدای مامان اومد. - آیگل کجایی دخترم؟ وسط سکسشون مادر دختره سر میرسه🤦‍♀🙊 https://t.me/+waJZtSGoVoFhZTk0
نمایش همه...
Repost from N/a
00:03
Video unavailable
🔞🤤یکی از لن*گام رو دور کمرش حلقه کرد و محکم ک*یرش رو توی ک*صم فشرد. - آروم سوییتی! یکم مونده تا ارض*ا شم... تا ته خودش رو داخ*لم می کرد. از درد به کمرش چنگ زدم و با هوس سینه‌هامو مک می‌زد و می خورد. - راند بعدی از کو*ن میدی! هوس کردم بوجور ج*رت بدم... ضربه‌هاشو تند کرد. انگشت‌هاشو توی با*سنم چرخوند. - آیی... یکم بیشتر فشار بده تا ته می‌خوام! نیشخندی زد. - انگار یکی اینجا حشری شده! با حس خیسی بیش از حد توی به*شتم بی جون بهش چسبیدم.💦🔥 https://t.me/+waJZtSGoVoFhZTk0 https://t.me/+waJZtSGoVoFhZTk0
نمایش همه...
6555.gif.mp40.57 KB
Repost from N/a
00:01
Video unavailable
_آخ آرِن درد داره! تورو خدا آروم تر...⛓🩸 بی توجه به ناله های دردناکم منو کشید تو بغلش و ضربه‌ی محکمتری زد که چشمام سیاهی رفت!🍓🔥 _اوووف! هیچ وقت فکر نمیکردم جر دادن ک*ون یه پلیس اینجوری بهم حال بده... خواستم خودمو از زیرش بکشم بیرون که جلومو گرفت و نذاشت💦 _کجا با این عجله؟ تا صبح قراره زیرم جون بدی تا بفهمی تاوان سرکشی تو کار یه خلافکار چیه...🔞❤️‍🔥🤤😈 خودشو ازم بیرون کشید و بی رحمانه...🩹🔥 https://t.me/+daEL1WGkcj4wOGY8 https://t.me/+daEL1WGkcj4wOGY8
نمایش همه...
0.80 KB
Repost from N/a
- برو کنار عوضی...!🔞⛓ - هیششش تو که نمیخوای کسی بفهمه تو دستشویی با منی...💦🔥 با چشمای گرد شده به آرن خیره شدم که سرشو فرو کرد تو گردنم و لیسی به رگ گردنم زد که وا رفتم! دستشو وارد شرتم کرد و مردونگیمو گرفت تو مشتش و گفت - این پایین حسابی خیس شده!😋 چشمای خمارمو بهش دوختم که دستشو حرکت داد و برد سمت باسنم و مک عمیقی به گوشم زد که صدای نالم بلند شد پوزخند محوی زد و انگشتشو رو سوراخ باسنم فشار داد و گفت - چی میشه اگه الان انگشتم بره داخلت؟🖕🏻😏 و بدون اینکه منتظر جوابی از طرف من باشه انگشتشو کامل فرو کرد داخلم! قبل اینکه بتونم داد بکشم دست دیگشو رو دهنم فشار داد و گفت - اروم سورن... اگه صدا کنی و یکی بیاد تو و با این صحنه مواجه شه مطمئنم از دانشگاه میندازنت بیرون...🩸🧬 ترسیده بهش خیره شدم که برمگردوند سمت دیوار و شلوار خودشم کشید پایین و گفت - بهتره تا وقتی کارم تموم میشه جیکت درنیاد...🔪🍓🤫 و بدون اینکه ذره ای دلش به حالم بسوزه مردونگیشو به باسنم مالید و ... https://t.me/+daEL1WGkcj4wOGY8 https://t.me/+daEL1WGkcj4wOGY8
نمایش همه...
Repost from N/a
بزرگترین چنل رمان bdₛₘ و ₗgbₜ در تلگرام!🏳‍🌈🩸 ✘ 🩸دنیـای خـون آشام های لزبین 🧛‍♀ ⌬💋 رمان های محارم و ارباب برده ای🔪⛓ ✘🛁 امگـاورس میخونی؟ تاپ و باتم های صصکی🖕🔥 ✘⌬ معروفترین رمان های دخترپسری Ꮡ🧼 ✘⌬ هر رمانی بخوای موجوده 🗝 https://t.me/+FUy6nHphMM1hZGRk https://t.me/+FUy6nHphMM1hZGRk https://t.me/+FUy6nHphMM1hZGRk
نمایش همه...
Repost from N/a
❗️خیـس‌تریـن و جامع تریـن آرشیــو پـورن‌ِ پی دی اف های رایگان ❗️ 𐦏🔞 فانتری های درتی و خیـس 💦   𐦏🔞 رمان های گی و لزبین 🌈     𐦏🔞 کمیــک و مانهـواهای بـدون‌سانســور 🌛       𐦏🔞 ســناریو و فیکـشـن‌های +۲۱🐾 𐦏🔞 داستانک های سوپـراسـمات 🔥 𐦏🔞 مافیا های ددی لیتل گرل 🍓 https://t.me/+FUy6nHphMM1hZGRk https://t.me/+FUy6nHphMM1hZGRk https://t.me/+FUy6nHphMM1hZGRk ʰᵒˡʸ ˢᵉⁿˢᵉ ᵇᵃⁿᵉʳ
نمایش همه...
00:04
Video unavailable
لب هاش رو بوسیدم و اشکم پایین افتاد. آروم لب زد. - متاسفم. با گریه غر زدم. - بهت گفته بودم دلم نمی خواد زندگیمون به هم بخوره. - من نمی خواستم تو رو به هیولا تبدیل کنم. تقریبا مطمئن بودم که داستانم واقعی نمی شه. از روش بلند شدم و داد زدم: - حالا که شده. منو ببین. یه هیولام. اونم به خاطر تو. از جاش بلند شد و به طرفم اومد. مقاومتی براش رفتن توی آغوشش نکردم اما فقط خدا می دونست که تمام حواسم پی حرکات مارهایی بود که داشتن زیر پوستم حرکت می کردن و می خواستن بیرون بیان... ❗️❗️❗️❗️ قول میدم تخیلی ترین رمانیه که تا به حال خوندی. سریع عضو کانال شو که به زور لینکش رو از نویسنده گرفتم.👇❌ https://t.me/joinchat/QwpjiJ-mi_xjB7lG
نمایش همه...
video.mp42.36 KB
Repost from N/a
لباش رو روی #لبام گذاشت که پسش زدم و با نفرت گفتم: - من مال تو نیستم. حق نداری بهم دست بزنی. https://t.me/joinchat/QwpjiJ-mi_xjB7lG با خشمی پنهان غرید: - دهنت رو ببند، تو برای منی. هیچی نمی تونه اینو تغییر بده. 💦🙊 دستم رو بالا آوردم و توی صورتش کوبیدم. سرش کج شد و صورت #سفیدش سرخ شد. چشم هاش قرمز شدن و خشمگین نگاهم کرد. #ترسیدم اما قرار نبود جا بزنم. به طرفم هجوم آورد و من رو به درخت کوبید. صدای حیوونای #وحشیش بلند شد و گرگی که داخل بدنم بود زوزه کشید. دستش رو روی گردنم فشار داد و به لب هام نگاه کرد. دستم رو آروم پشت کمرم بردم و خنجرم رو لمس کردم. 😱 لب هاش رو روی لب هام گذاشت. خواستم چاقو رو بیرون بیارم که با کاری که کرد خشکم زد. چشم هام درشت شدن. دردی که زیر شکمم پیچیده بود طاقت فرسا بود... چشم های قرمزش رو باز کرد و #لب هاش رو ازم جدا کرد. به چاقویی که داخل #بدنم #فرو رفته بود زل زدم. #لرزش بدنم شروع شد. دستم رو به بدنش بند کردم تا روی زمین نیفتم که با #پوزخند گفت: - حالا خودت حاضر می شی برام هر کاری کنی، تا نجاتت بدم... 🍑💦 بیا ببین پسره با دختره چی کار می کنه.😱 رمان تخیلی و جذاب گوی حیات که با داستان جدیدش داره می ترکونه.😍😛 جلد اول رمان با اسم گرگ درون به صورت #رایگان توی کاناله و جلد دوم تا آخر گذاشته می‌شه. دیگه چی از این بهتر؟🙈 رمان محدودیت سنی داره دوستان. اگه زیر ۱۸ سالید به هیچ وجه وارد کانال نشید. 🤫😱 https://t.me/joinchat/QwpjiJ-mi_xjB7lG https://t.me/joinchat/QwpjiJ-mi_xjB7lG
نمایش همه...
⏳|رمان تخیلی چالش مرگبار|🗞

•| عضو انجمن رمان‌های‌عاشقانه🎓 ⛅️ @romanhayeasheghane نویسنده: فریبا میم قاف رمان‌های من:👇 ⚔️| ماموریت 🐺| سه گانه‌ی گرگ‌درون (جلد 3 به زودی) ♥️| دلداده به دلدار (در حال تایپ) 📚| چالش مرگبار (در حال تایپ) کپی ممنوع⛔️

یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.