cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

🤍̅⃟🦄↝دخترونه♡͜͡❥

﷽ 🧸کلی ایده های خفن میزاریم🐣 🎨مدل مو‌دیزاین ناخن شیک😻 🦄کلی پروفایل های شاخ🦋 💜کلی آموزش های خفن🙈 Bot:T.me/Shiva_2bot رمان زندگی دوم✌🏻 اردیایی🍻 غمگین 💜هیجانی💜 عاشقانه💜 لف نده خفش کن😜🔇 تولد چنلمون: 1399/9/28 ²k •••••••••⚡🚕 • ¹k

نمایش بیشتر
إيران236 154زبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
334
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

#مافیایی‌خشن من آیلارم... دختری که توسط خشن ترین رئیسه بانده مافیا دزدیده شد و هرشب وادار به تحمل شکنجه های جنسیش شدم تا اینکه فهمیدم باردارم https://t.me/joinchat/dWnrGlQv7Wc2ZTQ0 🍓♥️ #همخونه‌ای اِلا دختر دورگه ایرانی کانادایی، وادار به قاچاق مواد مخدر میشه اما با دزدیده شدن محموله در ایران، جونش به خطر میفته و با کمک اروند، سعی میکنه موادهای دزدیده شده رو پس بگیره. در این مدت حقایقی براش رو میشه که... https://t.me/joinchat/AAAAAFFgi4S3lsv_P3cbdg 🍓♥️ #برادر‌ناتنی من راشا تهرانی از امیر یعنی برادره ناتنیم حامله‌ شدم امیر وقتی این موضوع رو فهمید برای اینکه میترسید پدر مادرمون بفهمن پیشنهاد داد بچه رو سقط کنم اما من... https://t.me/joinchat/AAAAAFYYl-FGF0_22-EcFA 🍓♥️ #علی‌یاسینی داستان درباره‌ی دختریه که قبل از مشهوریت علی یاسینی وارد زندگیش می‌شه به عنوان رفیق...تا اینکه مجبور می‌شه به‌خاطر موقعیت علی ازش فاصله بگیره و مدتی نباشه اونجا می‌فهمه که دوستش داشته...اما بعد از دوسال که می‌بینتش و این‌بار وارد یه رابطه‌ی عاشقانه می‌شن تا اینکه می‌فهمن دختره به‌خاطر مریضیِ قلبی خیلی زنده نمی‌مونه https://t.me/joinchat/TS7jjTgd4KiHkDhl ♥️🍓 #تجاوزی‌انتقامی دختره مورد تجاوز ۴ تا پسر قرار گرفت که بزور و زحمت با همکاری یکیشون فرار کرد https://t.me/joinchat/VWqOAZzBz9KPVcHT داستان مهرا و کمیل با گذشته ای عاشقانه و شاااد و خوشبخت. ازدواجی از سر عشق، ولی یهو همه چی تغییر میکنه....زندگی که از بین میره و عشقی که همچنان پابرجا میمونه....اما چرا؟؟!!! مهرا از اون شهر می‌ره تا دیگه با درد نبود عشق روبه رو نشه و بتونه زنده بمونه اما دست سرنوشت اونو برمیگردونه به گذشته و.... https://t.me/joinchat/spzNSjXYILJlNDlk
نمایش همه...
وارد رختکن شدم وبا حوله تنم و خشک کردم. همین که خواستم لباسامو از آویز بردارم با دیدن جای خالی لباسها یه لحظه خشکم زد و بعد صدای جیغم شیشه هارو لرزوند: -آرکــــــــــــــا -چه خبرته خونه رو گذاشتی رو سرت باز ؟ سرم و از لای در بیرون بردم و حرصی رو به آرکا که با بیخیالی و نیش باز روی تخت لم داده بود داد زدم: -لباس های من و کدوم گوری بردی مرده شور مرده؟ -کدوم لباس ؟ - خودتو به کوچه علی چپ نزن ها...همونایی که تو رختکن آویزون کرده بودم. -آهااا...اونارو میگی؟؟از اونجایی که لباس هات بوی عن شتر مرغ میداد انداختمشون تو لباس شویی.. با پررویی تو چشام زل زد و گفت: -احتیاج به تشکر نیست،وظیفه انسانی مو انجام دادم.. عصبی نفهمیدم چجوری حوله سفید و که قدش تنها تا زیر #باسنم میرسد.و دورم پیچیدم و آژیر کشون از حمام بیرون رفتم: -تو چه غلطییی کردی با لباسای منن؟لباسای من بوی عن شتر مرغ میده؟؟ مننن؟؟ د آخه اگه من اون عن شترمرغ و به خوردت ندم که اسمم دلارام نیست صدای خنده بلند آرکا حسابی حرصم و درآورد: -آخه مال این حرفا نیستی طوله ... با حرص نفس نفس زدم و رو به آرکا که اون طرف تخت پناه گرفته بود جیغ زدم: -من مال این حرفا نیستم؟ تخ...م داری سرجات وایسا تا نشونت بدم مال این حرفا هستم یا نه .. و هنوز قدم دومم و برنداشته بودم که همون #نیمچه حوله هم از دورم باز شد و روی زمین افتاد. با افتادن حوله جیغی کشیدم و همونجوری که خم میشدم تا حوله رو بردارم داد زدم: -هوووو چشاتو ببند،تا نیومدم چش...#آخخخخخ بدون اون که فرصت و از دست بدم دستم و به تخت سینه دلارام کوبیدم و روی تخت هولش داد. با دیدن اون تن و بدن سفید و لخت و عورش حسابی آمپر چسبونده بودم و حتی نمیتونستم یه لحظه چشم از اون چیزی که می دیدم چشم بردارم. با دیدن چشم های درشت و همیشه خمار دلارام جدی شده پوزخندی زدم: -خیلی وقت که ازت کام نگرفتم دلی.. تو یه حرکت تی شرتم و از سرم بیرون کشیدم و همانطور که مثل شکارچی روی تنش خیمه میزدم با صدای آرومی که لرز به تنش انداخت،کنار گوشش لب زدم : -انتخابش با تو بِیب...! وانیلی یا خشن؟ https://t.me/joinchat/iYpx6maZjUY4NDk0 https://t.me/joinchat/iYpx6maZjUY4NDk0 دلارام دختر دورگه آمریکایی و ایرانی که پدرش خلافکاره. تو یک مهمونی آرکا پسری جذاب دلارام رو توی شرط بندی از همکاران پدرش می‌بره و با خودش به عمارت می‌بره و اما طولی نمیکشه که دل شو به دلارم میبازه ...و درست وقتی که میخواد عشق شو اعتراف کنه متوجه مریضی ناعلاج دلارام میشه... https://t.me/joinchat/iYpx6maZjUY4NDk0 https://t.me/joinchat/iYpx6maZjUY4NDk0
نمایش همه...
توت فرنگی وحشی🥂🍓

الهی رخصت! ❣️ مزه‌ی توت‌فرنگیِ لبات زیر‌زبونم جا مونده.🔥🍓 با حضور نفس و آرادِ یخی که عاشق خورشید شد 😃 بنر ها واقعی هستند 🔞 برای خرید قطعی فایل کامل یخی که عاشق خورشید شد به آیدی زیر مراجعه کنید 💝👇 @silvver_ooo رزرو تبلیغات👇💓 @silvver_ooo

دلارام دختر قصمون که تو شرط بندی تقدیم داده میشه به مردی #مرموز و #جذاب!... مردی که دلارام و برای تختش می‌خواد... #مست #بدن بی تقص #دخترمون میشه و برای #خاموش کردن #شهوتش و #لذت بردن از تن و بدن دلارام اون و به عمارتش می‌بره غافل از این که دلارام دختر بزررگترین خلافکار شهر و جاسوس! جاسوسی که به دنبال قاتل مادرش و پا گذاشته تو عمارت آرکا تا از کاراش سر در بیاره و برای هدفش حاضر از خیلی چیزا بگذره!... چیزایی مثل دخترونگیش و این تابه شروع داستان🔥❌🔞 خواستم بزرگ ترین دشمن شهرت باشم! غافل شدم... وَ بازی زندگی از من بزرگ ترین عاشق را ساخت! https://t.me/joinchat/iYpx6maZjUY4NDk0
نمایش همه...
_کثیف و خونیم بزارم زمین!! چیزی نگفت و بعد مدتی به جای سرویس بهداشتی جلو حمام گذاشتم و با صدای خش دار مردونس گفت _برو تو!! دستم و به دیوار گرفتم وارد شدم و خواستم در و ببندم‌ که نزاشت و خودشم وارد شد که با چشمای گرد شده و با لکنت گفتم _خودم میتونم لباسام و درارم نمیخواد! ‌نگاهم کرد و بعد یه مکث با اون صدای خش دارش گفت _فقط من غریبم که الان مَحرمشی؟! چطور جاهای دیگه هر غریبه ای برات آشنا و قابل اعتماد میشه که دست اون فرزان و اون جوری میگیری و #فشار میدی؟!... اگه امشب باهات این طوری برخورد کردم و به خاک و خون کشیدمت و بکارتت این طوری گرفتم فقط برای اون هرز پریدنات بود! چرا کاری میکنی بیفتم به جون تنت آخه!؟ _مَ..من فقط اومدم اون جا تا واقعیت هار و بفهمم من میخوا... نزاشت حرفم و بزنم با صدای عصبی گفت _حرف نزن آوا! لال شده نگاهش کردم که ادامه داد _فعلا حرف نزن هیچی نگو تا یه جای دیگت و ناقص نکردم !فعلا هیچی نمیخوام بشنوم برگرد زیپ لباست و باز کنم‌!! با بغض برگشتم و لباسم و گرفتم تا از #تنم‌ نیفته چون تحمل یه رابطه دیگه نداشتم که نفسای عصبیش به گوشم خورد و زیپ لباسم و کشید پایین اما هنوز کامل پایین نکشیده بودش که یهو از وسط #جرش داد... جیغی زدم و تو خودم جمع شدم و صدای عصبیش بلند شد _زیپ لباست و کی برات بسته بود؟! با گریه گفتم _یه خانم بست! به خدا به جون مامانم یه خانم بود! جلوم امد و با همون لحن عصبیش گفت _#لباست و درار! با گریه و حال روز بدم تو چشمای سرخش نگاه کردم و جوابش و دادم _نه برو بیرون، جاوید اذیتم نکن حال و روزم و که داری میبینی!... بسه دیگ میبینی که درد دارم _محرممی همه جور زنمی درار تا بقیش و تو تنت #جر ندادم!... با من‌ که آشناییت داری! زن و شوهری... پر رمز و راز... خلافکاری... انتقامی... جدایی و وصلت... https://t.me/joinchat/MfCDumW2eSdlMzY8
نمایش همه...
آوای نیاز تو.. ‌‌‌

رمان آوای نیاز تو در حال تایپ🔞 رمان تهران‌مترو در حال تایپ و چاپ❤ پارت گذاری به صورت دقیق و منظم به جز روزهای تعطیل💣 کپی رمان حتی با ذکر نام نویسنده #پیگرد_قانونی_دارد🚫 نویسنده=کیمیا مهر

https://t.me/joinchat/MfCDumW2eSdlMzY8

- گسترده سالسا تب🚎🌸 - جذب تضمینی 200+ تا.....🚎🌸 - چنلای +1k ویو 2 ساعت 200+🚎🌸 - دوره کوتاه همراه بنرزن🚎🌸 پی وی: @TBB_salsa
نمایش همه...
•شتتتت کاپلاشو نگاه چه کیوتن=)🥺🧚🏻‍♀ •دنبال کلیپ میگردی واسه استوریت؟😱🔥 هیچ وقت فکر نمیکردم یه چنل اینقدر کیوت باشه سر بزن پشیمون نمیشی لاوم🍒♥️
نمایش همه...
•کاپل گرانچ💕☁️•
•تکست موود🕸👽•
•شات آیفون🍋💛•
_کثیف و خونیم بزارم زمین!! چیزی نگفت و بعد مدتی به جای سرویس بهداشتی جلو حمام گذاشتم و با صدای خش دار مردونس گفت _برو تو!! دستم و به دیوار گرفتم وارد شدم و خواستم در و ببندم‌ که نزاشت و خودشم وارد شد که با چشمای گرد شده و با لکنت گفتم _خودم میتونم لباسام و درارم نمیخواد! ‌نگاهم کرد و بعد یه مکث با اون صدای خش دارش گفت _فقط من غریبم که الان مَحرمشی؟! چطور جاهای دیگه هر غریبه ای برات آشنا و قابل اعتماد میشه که دست اون فرزان و اون جوری میگیری و #فشار میدی؟!... اگه امشب باهات این طوری برخورد کردم و به خاک و خون کشیدمت و بکارتت این طوری گرفتم فقط برای اون هرز پریدنات بود! چرا کاری میکنی بیفتم به جون تنت آخه!؟ _مَ..من فقط اومدم اون جا تا واقعیت هار و بفهمم من میخوا... نزاشت حرفم و بزنم با صدای عصبی گفت _حرف نزن آوا! لال شده نگاهش کردم که ادامه داد _فعلا حرف نزن هیچی نگو تا یه جای دیگت و ناقص نکردم !فعلا هیچی نمیخوام بشنوم برگرد زیپ لباست و باز کنم‌!! با بغض برگشتم و لباسم و گرفتم تا از #تنم‌ نیفته چون تحمل یه رابطه دیگه نداشتم که نفسای عصبیش به گوشم خورد و زیپ لباسم و کشید پایین اما هنوز کامل پایین نکشیده بودش که یهو از وسط #جرش داد... جیغی زدم و تو خودم جمع شدم و صدای عصبیش بلند شد _زیپ لباست و کی برات بسته بود؟! با گریه گفتم _یه خانم بست! به خدا به جون مامانم یه خانم بود! جلوم امد و با همون لحن عصبیش گفت _#لباست و درار! با گریه و حال روز بدم تو چشمای سرخش نگاه کردم و جوابش و دادم _نه برو بیرون، جاوید اذیتم نکن حال و روزم و که داری میبینی!... بسه دیگ میبینی که درد دارم _محرممی همه جور زنمی درار تا بقیش و تو تنت #جر ندادم!... با من‌ که آشناییت داری! زن و شوهری... پر رمز و راز... خلافکاری... انتقامی... جدایی و وصلت... https://t.me/joinchat/MfCDumW2eSdlMzY8
نمایش همه...
آوای نیاز تو.. ‌‌‌

رمان آوای نیاز تو در حال تایپ🔞 رمان تهران‌مترو در حال تایپ و چاپ❤ پارت گذاری به صورت دقیق و منظم به جز روزهای تعطیل💣 کپی رمان حتی با ذکر نام نویسنده #پیگرد_قانونی_دارد🚫 نویسنده=کیمیا مهر

https://t.me/joinchat/MfCDumW2eSdlMzY8

سوتین مشکی و پرت کردم و زدم تو صورتش. _برو بده ژیلا #زنت تنش کنه! لبش و گاز گرفت و حرصی نگاهم کرد _اون باید خانمی خونم و کنه... اون تویی که باید زیرم جر بخوری صدای آه و نالت کل عمارت و برداره!... یادت رفته از کجا به کجا رسوندمت بخواب میخوام خالی شم! بغض کردم... آرامش روحی و جسمیش و از من میگرفت اونوقت... _بسه، بسه دیگه میخوام برم!... ولم کن داری اذیتم می‌کنی اومد نزدیکم بازوم و گرفت و پرتم کرد رو تخت و کمربندش و باز کرد _بری!؟... باشه مثل یه دستمال کاغذی اول #خالیم کن بعد تشریفت و ببر تا هفته دیگه! بغضم شکست که ادامه داد _با کسی که با دشمنم هرز میپره مثل یه تیکه آشغال باید رفتار کرد!... لباسات، بکن که بخوام بکنم جر می‌خوره اونوفت تا خونتون باید لخت بری!🔞❌🔥 ❌❌❌😉😉😉🔥 https://t.me/joinchat/MfCDumW2eSdlMzY8 #صکس زوری❌ زن شوهری🔞
نمایش همه...
آوای نیاز تو.. ‌‌‌

رمان آوای نیاز تو در حال تایپ🔞 رمان تهران‌مترو در حال تایپ و چاپ❤ پارت گذاری به صورت دقیق و منظم به جز روزهای تعطیل💣 کپی رمان حتی با ذکر نام نویسنده #پیگرد_قانونی_دارد🚫 نویسنده=کیمیا مهر

https://t.me/joinchat/MfCDumW2eSdlMzY8

طرفدار کدوم تیک تاکری؟🥺🐳
نمایش همه...
محراب👦🏻🫀
لئورضا🪨🌸
ارسلان🌊🍓
متین🫐🏹
#پارت_آینده 💯 دختری که تو یه جزیزه #گیر کرده و #لباسی نداره که خودشو بپوشونه و پسری که اون رو می‌بینه...⁉️♨️ نزدیک یه درخت شدم و تن #عریونم رو بهش تکیه دادم که یهو یکی از پشت باسنم رو لمس کرد با ترس خواستم طرفش برگردم که زیر گوشم گفت -برگردی طرفم #همینجا کارتو میسازم لیانا! https://t.me/joinchat/WHsYQFUJpOuL-V7a با شنیدن اسمم از طرفش جا خوردم و خواستم برگردم #طرفش که من رو بین بازوهاش فشرد. -از جونم چی میخوای #ادوارد؟ خودشو بهم بیشتر چسبوند و #مماس با سرم گفت -جونت رو! https://t.me/joinchat/WHsYQFUJpOuL-V7a -جون من ارزشی نداره، من #پری #دریاییم. ما نمی‌تونیم با هم باشیم بفهم این رو! خودش رو بیشتر بهم #چسبودند و گفت: -ارزش داشته باشه یا نه من بدون تو هیچم چه تو بخوای چه نخوای #لیانا! https://t.me/joinchat/WHsYQFUJpOuL-V7a
نمایش همه...
ᗩᎩᖇ♡ᗰᗩᑎ

🔒رمان رمز دلت (فایل شده) ⚓رمان نهفته در پالمیرا (آنلاین) 🖋به قلم آیسان صادقی ارتباط با نویسنده:

https://t.me/BChatBot?start=sc-175332-z8hQJau

هر گونه کپی حتی با ذکر نام نویسنده پیگرد قانونی دارد.🚫⚠️

یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.