cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

پرنسسی در میان کولی ها !

_انفجاره یک احساس ( جلد یک پایان یافته ) _آیسو ( در حال تایپ ) _پرنسسی در میان کولی ها ( در حال تایپ ) _________________________________________________ پیام ناشناس : @Peransesi_dr_miyane_koli_ha_bot

نمایش بیشتر
إيران160 842زبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
723
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

#part81 - مطمئنی می‌خوای #بخوریش؟ سینان زبونی دور #لبش کشید. - آره، مطمئنم خیلی #خوش‌طعمه! سرم رو متأسف به طرفین تکان دادم. - #ظاهرش که خیلی #مزخرفه، تونستی بخور! - #چیزش که خیلی #آبدار و خوشمزه‌ست! نیشخندی کنج لبم نشوندم. - باشه؛ تو چیز خودت رو بخور، من #چیزخودم! پرند با نگرانی زمزمه کرد: - نه سینان، نخوری‌ها! اون این‌قدر #خشکه که اصلاً نمی‌تونی بخوری و حالت بهم می‌خوره. تو هم #مال‌پروا رو بخور. سینان «نچی» گفت و یک تکه‌مرغ توی دهنش گذاشت و به ثانیه نکشید که به سمت دستشویی هجوم برد. خنده‌ای از بین لب‌هام خارج شد که پرند داد زد: - #نوش‌جانت! گفتم که #مرغ #سوخته رو نخور؛ خودت گوش نکردی!
نمایش همه...
می‌خوای از خنده منهدم شی؟🤣🤣🤣
رمان غمگین و بر اساس واقعیت می‌خونی؟🤫🍃
#part16 - بابا... من... من #حامله‌ام! پشت‌بندِ حرفِ مانیا، صدایِ #قهقهه‌یِ عمو سامان اومد: - از #کی؟ باحالتِ چندشی، دماغش رو بالا کشید: - رادین... - الان #چندماهه‌ای؟ مانیا، نگاهِ پرسش‌گرش رو به من انداخت که بادست دو رو نشون دادم. - #دوماهه. بعد ازکمی مکث، صدایِ #جدیِ عمو از پشتِ خط اومد: - رادین #گرده‌افشانی می‌کنه؟! #جرررر😐😂🍃 #پسره‌گرده‌افشانی‌می‌کنه🔫🥲
نمایش همه...
خسته نشدی از شخصیت‌های چشم آبی و کمرباریک؟🥲👐
شخصیت دختر وحشی دوست دارم🤤😂
شخصیت پسرِ کراااش می‌خوام🤤💣
من یک عدد جویای رمان‌های بر اساس واقعیت هستم🔪😌
پستاش و تکست هاش اعتیاد اوره لنتی😱😭 زود بکوب رو لینک پرفایل های ناب بردارو با تیکه هاش اکستو خورد کن😏⛓💔
نمایش همه...
[جوینم 🦦👑]
+ی چنل میشناسم: عکسای گرانجش روحت و ارضا میکنه🧸🖇 اهنگاش قلبت و نوازش میده🫀🍃 ایده هاش تو رو خوشحال و قوی میکنه🦦☕️ تکستاش وحشیانه گاز میگیره⛓🕸 چیز دیگه ای مونده که بخوای؟🦋✨ میخوای اسم فیلم و آهنگت یا یه عالمه عکس از بازیگر و سلب فیوت داشته باشی؟ 🌝🌙 هرچیزی بخوای و میتونی درخواستی بدی و پیدا کنی🧚🏻‍♀🪐
نمایش همه...
عکس گرانجاش🥺✨
آهنگ موداش🚶‍♀🍃
تکستاش🌝🌻
درخواستی دارم 🥡🥢
دختره به زمان جنگ برمیگرده و گیر یه عراقی میوفته😱💦 بدو تا از دستش ندادی... @R_macanii_A @R_macanii_A
نمایش همه...
با #نزدیک شدنش، #نفسم برید! این دیگه کی بود؟ چی از جونم میخواست. تو #زمان خودمون حالم خوب بودها، برای چی برگشتم به #گذشته. این گذشته چی داشت؟ #سربازعراقی خندید و چیزی به #عربی گفت. اومد نزدیک‌تر و #فاصله من با دیوار و تن مرد به صفر رسید. ترسیده خواستم #جیغی بزنم که دست روی دهنم گذاشت و با #لهجه عربی گفت: - خوب خانم، نمی‌خوای #خوش بگذرونیم؟ دستش رو آورد و بند #شالم کرد. - می‌خوام تا صبح توی بغلم باشی و من کل #تنت رو لمس کنم. دستش رو گاز زدم که دادی کشید: - دست بهم نزن. دکمه‌های #مانتوم رو یکی یکی وحشیانه کشید: - #خشن دوست داری؟🤭💦 @R_macanii_A @R_macanii_A @R_macanii_A @R_macanii_A
نمایش همه...
#دختره_با_پسره_داخل_ماشین_با_هم_رابطه_دارن🔞 #دارای_صحنه_های_باز_و_مثبت_هیجده🔞 با حس #برجستگی سفتی بین #پاهام پی بردم که آیهان هم مثل من #حالش خوب نیست.. هنوز هم شدیدا در حال #بوسیدن هم بودیم و واقعا شانس اورده بودیم که کسی داخل #پارکینگ نیومده بود.. در همون حال اون یکی دست آیهان از 'کمرم پایین تر میره.. چند لحظه بعد دستش روی #باسنم میشینه و در کسری از ثانیه دستش رو #مشت میکنه و از روی #شلوار و مانتو #چنگی بهش میزنه.. آیهان #زبونش رو از روی #لبام تا روی #گونه هام و در آخر روی #گوشم میکشه و بلافاصله کناره گوشم #زمزمه وار گفت:بریم تو #ماشین؟.. بلافاصله سری به معنی آره #تکون میدم و با نفس نفس میگم: ‐#بریم.. آیهان یه #دستش رو دوره #کمرم میندازه و از ماشین فاصله م میده.. انقدری حالم #بد بود به #زور روی پاهام ایستاده بودم و #سنگینیم روی آیهان بود.. #دستگیره ی دره عقب رو میگیره و #بازش میکنه.. بدون اینکه #کمرم رو #ول کنه سوار میشه و با اون یکی دستش زیره جفت #زانو هام میندازه و منو با خودش داخل #ماشین میکشه.. آیهان درست #وسط صندلی #عقب نشسته بود و منم رو #پاهاش بودم.. کمی خودم رو روی #پاهاش جا به جا میکنم.. حالا جفت #زانوهام رو دو طرف #پاهام روی صندلی گذاشته بودم.. دستش رو پشت #گردنم میزاره و #همونطور که به سرم رو به سمت #صورتش خم میکرد گفت:بیا اینجا ببینم.. و دوباره #لب هاش رو روی #لب هام میزاره و بدون فوت وقت شروع به #بوسیدنشون میکنه.. در همون حال که مشغول #بوسیدنم بود به همراه جفت #دستاش لبه های کت #چرمم رو میگیره و از روی #شونه هام #پایینشون میده و بعد از چند لحظه از #تنم درش اورده و انداختش #کف ماشین.. قفسه #سینه ام از شدت #هیجان تند تند بالا و پایین میشد.. طولی نمیکشه که آیهان شروع به #باز کردن دکمه های #مانتوم میکنه.. #لباش رو واسه ی چند لحظه ازم #جدا میکنه.. دکمه های #مانتوم رو کامل #باز کرده و با یکم کشیدنش به پایین اون رو هم از #تنم درمیاره.. ایندفعه #نگاهش پایین تر میره و روی #قفسه سینه ی #لختم که #تاپ بندی #مشکی ای قابش کرده بود #ثابت میمونه.. و بلافاصله دو #بند #تاپم رو می گیره و پایین می کشه. حالا #تاپم کامل #پایین رفته بود و تا روی #پهلوهام رسیده بود.. آیهان دستاش رو پشت #کمر #برهنه ام میزاره و در همون حال گفت: ‐دیگه #نمیتونم #خوددار باشم آیسل.. همون لحظه یه دستش روی #بند س.وتینم میشینه و #بلافاصله بازش میکنه.. سرمو رو دوباره به سمت آیهان خم میکنم و در حالی که #نگاهم #میخ لباش بود #زمزمه کردم: ‐منم #دوست ندارم هیج #وقت در برابرم #خوددار باشی.. و بدون مکث #لبام رو روی #لباش میزارم و شروع به #بوسیدنش میکنم.. حالا با $بالاتنه ی #برهنه روی #پاهاش نشسته بود و فقط یه #شلوار پام بود.. در حالی که مشغول #بوسیدن همدیگه بودیم یه دستم رو به سمت #پایین میبرم.. دستم که روی #کمربندش میشینه #شروع به باز کردنش میکنم.. آیهان ایندفعه #لباش رو به سمت #گردنم سر میده و با #شدت شروع به #مک زدن میکنه.. چشمام رو میبندم و با #فشردن #لبام روی همدیگه سعی میکنم #صدام رو توی #گلوم خفه کنم.. #کمربندش رو کامل باز میکنم و وقتی که آیهان فشاره #لباش رو روی #گردنم بیشتر میکنه باعث میشه که من کمی به سمت #عقب #متمایل بشم.. یکی از دستام رو از روی #صندلی برمیدارم و #لای موهاش فرو میبرم و در همون حال با #ناله اسمشو صدا میزنم.. بعد از چند لحظه آیهان #لباش رو ازم جدا میکنه و با کشیدن #کمرم منو به خودش نزدیک تر میکنه.. با همون لبخنده #کجش توی چشمام خیره شد و با صدای #بمی گفت: ‐دوست دارم فقط صدای #ناله هات توی گوشم #بپیچه.. بلافاصله دکمه ی #شلوارم رو که #باز میکنه با دستش #کمی کمرم رو به سمت #خودش میکشه و باعث میشه که #پایین تنه ام کمی از پاهاش فاصله بگیره و #آیهان بدون #فوت وقت لبه ی #شلوارم رو تا #زانو پایین میکشه.... سرش رو توی #گردنم فرو #میبره و در همون حال #لبه ی #شلواره خودش رو هم کمی #کنار میزنه.. #لیس کوچیکی به #گردنم زد و در همون حال #زمزمه وار کناره #گوشم گفت: ‐#شروع #کنیم؟.. https://t.me/joinchat/o6qxZRRrEMY1OTg0 https://t.me/joinchat/o6qxZRRrEMY1OTg0 https://t.me/joinchat/o6qxZRRrEMY1OTg0 https://t.me/joinchat/o6qxZRRrEMY1OTg0
نمایش همه...
دختری که عاشق خوناشام میشه و حتی حاضر میشه از خونش تغذیه کنه!😱🩸 https://t.me/joinchat/uvBfindlqj43N2E0 این رمان عاشقانه ترین رمان انسان و خوناشامه نخونی پشیمون میشی😭💉
نمایش همه...
#عاشقانه‌ی‌خوناشام‌و‌انسان‼️ با صدای خش دار و نفس نفس گفت - فکر میکنی #نیش دندونم اونقدری بهت رحم میکنه که با هر #بوسه م حتی یه خال روی تَنت نیفته؟ نفس های بی قرارم رو روی #لبهاش رها میکنم و میگم: - تو مال منی و منم میخوام ازم #تغذیه کنی! - هی نفس منو با جسارتت میبُری، اما به خودت #رحم کن...من واسه نَدریدنت زور میزنم اما تو... ⁠ با چفت شدن #دندونای نیشش توی پوست و گوشت گردنم، آخی از سر #درد و از بین لبام فرار کرد! با #عطش و اشتیاق با مک‌های #محکم خونمو میون لب هاش میکشید و با ولع قورت میداد. #اشک‌ چشمام رو با انگشت‌های شصتش پاک کرد. - دردت اومد دورت #بگردم؟ سرمو به قفسه سینش تکیه دادم. من #دیونه این مرد بودم، #جنون داشتم نسبت به کسی که مدام با زخمی کردنم از خون بدنم #تغذیه می‌کرد! با ضعف نالیدم... - خیلی!! از گوشه لب #بوسیدم و همونطور گفت: - من بمیرم برای شما؟ خوشگل من تحملش بالاتر از این حرفاس، مگه نه زندگی؟! - -‌ -‌‌ - - - - - - - - - - - - - - - - - #از‌جذابیات‌پسرهههه‌نگمم! #این‌رمان‌قرارداد‌چاپ‌داره‌قبلش‌میتونید‌بی‌سانسور‌بخونید♨️ https://t.me/joinchat/uvBfindlqj43N2E0
نمایش همه...