cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

.

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
2 453
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-37 روز
-330 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

《🥂سکـ🔞ـس پر هوس🥂》 #part_61 لعنتی حتس نگاهشم تحریکم میکرد... آلتشو جلوی دهنم گرفت و من ناخوداگاه دهنم برای بلعیدن و س.اک زدن براش باز شد و اون حجم استوانه ایو داخل دهنم بردم. سر صبر و حوصله با زبونم با ک.یرش بازی میکردم زبونمو تا ت.خم هاش ادامه دادم و این بار تخ.م هاشو توی دهنم کردم و مکیدم صدایی که از ته گلوی الیاس بیرون میزد نشون دهنده ی لذتی بود که از رابطه میبرد. اما انگار نرمش من کلافش کرده بود که سرمو توی دستش گرفت و توی دهنم ت.لمبه هاشو شروع کرد. از برخورد ک.یرش با انتهای گلوم عق زدم و چشمام لبالب پر از اشک شد اما دلم نمیخواست تمومش کنه یه حس قلقلک ریزیو حس میکردم و خوشم میومد. دماغمو بین دو تا انگشتش شصت و اشارش گرفت و با خرناسی مجبورم کرد منیشو که حاصل از لذتش بودو قورت بدم. از بی مزگی و شوریش میخواستم روش بالا بیارم اما نگاهش مجبورم کرد که بیخیال بشم و با هر ضرب و ضوربی که بود راهی معدم بکنمش! دهنم با زور باز کرد و #ادرارش تو دهنم خالی کرد و موهام کشید و روی تخت هولم داد دونفری م مه هام #چنگ زدن و انگشتای درازشون داخل #واژن م وارد کردن _ آیییییی شماها چی هستین ولم کنین + هیش خفه شو #جنده کوچولو ، بلندتر جیغ زدم که جلوی دهنم گرفتن و بکارتم با یه انگشت پاره کردن و تند تند #تلمبه میزدن داخلم _ شماها چی هستین آهههههههه اوی + ما #جنیم ، اینجاییم #ارضات کنیم از ترس و لذت دوباره جیغ زدم که #آبم بیرون پاشید و تند تند پشت سرهم #لرزیدم https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0 https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
نمایش همه...
《🥂سکـ🔞ـس پر هوس🥂》 #part_60 - از من فرار میکنی عروسک؟ بدنشو سمتم کشید و حالا من بین تنش و در اتاق گیر افتاده بودم پایین تنشو به پایین تنم مالید و من از برجستگیش میترسیدم الیاس یه کله خرابِ دیوونه بود و همه کاری ازش سر میزد. + چیکار میکنی بابام خونس - خب باشه سرشو کنار گوشم اورد و هرم نفس های داغشو روی گوشم فوت کرد - همم.. ببین چه بیتابته عروسک تقلا کردم از زیر دستش فرار کنم اما با هر تکونی که میخوردم حس میکردم برجستگی بین پاهاش بیشتر میشه چشم بستم و این بار از در صلح وارد شدم + بابام خونس نکن بزار برم - فقط لب هاتو میخوام. با عجز چشم بستم + چیکار کنم؟ - مثله یه دختر خوب جلوی پای اربابت زانو میزنی و از هدیه ای که بهت میدم لذت میبری. دکمه ی شلوارشو باز کرد و آلتشو به دست گرفت. وقتی دیدکاری نمیکنم دست روی شونه هام گزاشت و مجبورم کرد جلوی پاهاش بشینم از بالا نگاهی بهم انداخت که روون شدن مایه ی داغی توی کمرمو حس کردم ک**ص پر از ابمو دادم بالا و گفتم : بخورش کیارش.. کیارش چ‌و‌چلم رو گرفت و فشاری داد.. _استاد خوردن ک__صت ده نمره داره بهم میدی!! من که خیلی حشری بودم گفتم : اره قشنگ بخور زبونتو لول کن بکن توش.. _چشم.. خم شد و قشنگ خورد با ملچ و ملوچ منم اه و ناله می کردم _کیرتو میخوام کیرتو بکن توم.. _فرو کردن کی___ر بیست نمره وارد کنم!؟ _وارد کن اه قبول کن پایان ترم هم بیست بهت میدم.. _جوووون هم نمره مفتی هم ک**ص مفتی .. https://t.me/+qAmDwFFmlVhlYjU0
نمایش همه...
《🥂سکـ🔞ـس پر هوس🥂》 #part_59 سمت اتاقم رفتم ، شاید بهترین راه حل و دوری از دایی جان همین خواستگار چشم قشنگ بود کی میدونست شاید بختم با این پسره بود و باهاش میتونستم زندگی و آینده ی خوبی داشته باشم. در اتاقو قفل کردم میدونستم امشب الیاس برای اینکه بیاد و زهره چشم بگیره ازم میاد پس پیشگیری بهتر از درمان بود! روی تخت دراز کشیدم و چشم بستم تنها خواب میخواستم و هیچ... ** - سلین مامان چرا درو قفل کردی + حمام بودم لباس تنم نیست الان میام باشه ای گفتو رفت لباسامو جایگزین حوله ی تنم کردم و سمت در اتاق قدم برداشتم. اروم درو باز کردم و نگاهی به اطرافم انداختم با ندیدن الیاسو به قدم هام سرعت بخشیدم و همین که خواستم از جلوی در اتاقش رد بشم در باز شد و دستی دراز شد و بعد از اون من به داخل کشیده شدم وکمرم به در بسته برخورد کرد. همه ی این هادر صدم ثانیه اتفاق افتاد و من هاج و واج به الیاسی که نگاهش قفل لب هام بود خیره شدم _سر بچه‌ی آلفا بیرونه دو لنگتو باز کن و زور بزن! چوب تو دهنم گاز گرفتم.من فقط یه دختر ۱۵ ساله بودم . رئیس قبیله که شوهر خواهرم بود به زور حامله ام کرد تا وارثش رو بیارم . ولی واقعا دیگه داشتم از درد میمردم ! رو به آلفا گفت :  سوگلیتون اندامش خیلی تنگه، ممکنه بچه بمیره ! با خشم غرید : +چه کار کنم که وارثم سالم بیاد؟ _باید باهاش همخوابگی کنید تا خیس و شل بشه آلفای من! با وحشت نه بلندی گفتم  ولی اون وحشی...🔞💦👇 https://t.me/+qDw6299D2DM4OTZk
نمایش همه...
《🥂سکـ🔞ـس پر هوس🥂》 #part_58 اهمی کرد - خب اگه اجازه بدین اول خودمو معرفی کنم + خواهش میکنم. - من باراد ملکی ام ۲۴ سالمه ، دو ساله از امریکا برگشتم ، اون جا خونه و زندگی دارم و یه شرکت مدلینگ کوچولو این جا هم میشه گفت کنار دست بابا مشغولم لبخندی بهش زدم + چه عالی منم که میشناسین؟ ابرویی بالا انداخت ،چشماش انگار که میخندید - بله من خوب شمارو میشناسم + از کجا - خب دیگه... مردکه مجهولِ خوشگلِ چشم قشنگ + باشه پس من فکر میکنم و بهتون میگم نمیدونم جوابی که بهش دادم درست بود یا نه اما تو اون لحظه چیز بهتری از این یادم نمیومد - باشه اول اون از اتاق بیرون زد و پشت بندشم من الیاس یه در اتاقش تکیه زده بود و با گوشیش کار میکرد توجهی بهش نشون ندادم و به مهمونا هم همون حرفیو زدم که توی اتاق به باراد زدم! اون ها هم بعد از خداحافظی از من و ارزوی این که عروسشون بشم از خونه بیرون زدم - چه ادم های خوبی بودن پسره چه خوشگل بود بابا و مامانشم که خیلی خوب بودن سری به نشونه تایید برای مامانم تکون دادم - کجا میری + خستم بخوابم - خوب بخوابی عروس کوچولو لبخندی از لفظ عروس کوچولو روی لبم نشست که با نگاه الیاس دود شد... _میخوری یا همینجوری بکنم توت؟💦🔞 با ترس نگاهی به مردونگی کلفتش کردم. _برا کمتر جر خوردن خودته سورن... میتونم خشک خشک بدمش تو اون کون گرم و نرمت...🍑🔥 وحشت زده خودمو رو تخت عقب کشیدم و خواستم فرار کنم که سریع روم خیمه زد _عقلتو از دست دادی؟ من پسرم...!!! پوزخندی پر صدایی زد که با حس سر مردونگیش رو سوراخم یخ کردم _اتفاقا یکی مثل تو بیشتر بهم حال میده...⛓🩹 و بی رحمانه تا ته خودشو داخلم کوبید که با شنیدن صدای...‼️⚠️ https://t.me/+NHkXjdwDlClkZDZk
نمایش همه...
《🥂سکـ🔞ـس پر هوس🥂》 #part_57 یه نفس عمیق کشیدم و چشم برگردوندم تا سمت اشپزخونه برم و گل ها رو توی گلدون بزارم که چشمم به الیاس خورد. با چشمای به خون نشسته نگاهم میکرد و توی نگاهش پر از حس تهدید بود. اب دهنمو قورت دادم و به قدم هام سرعت بخشیدم. همیشه این دخترایی که توی مراسم خواستگاریشون استرس داشتن و صد بار چای رو عوض میکردن تاسف میخوردم اما انگار خودمم شده بودم درست یکی مثل اون ها - سلین مامان کو چایی پس با عجز چاییو نشونش دادم که با خنده کمکم کرد و سینیو دستم داد. - حواست باشه روی کسی نریزی. با بسم اللهی سینی بدست سمت مهمون ها رفتم و برای بار دوم سلام کردم و سینیو چرخوندم. و بعد کنار بابام نشستم. نگاهم ناخوداگاه سمت اون پسره که حتی اسمشم نمیدونستم چرخید. اینقدر محو برانداز کردنش بودم که نفهمیدم کی حرفا تموم شد تنها با سقلمه ای که بابام بهم زد به خودم اومدم و لبخند خجولی زدم. - سلین بابا اقا بارادو ببر اتاقت باهم حرفاتونو بزنید چشمی گفتم و باراد همزمان با من از جاش بلند شد. موقع رد شدن از کنار الیاس ضربه ی ارومی روی کمرم زد که معنیشو نفهمیدم. تعارف کردم باراد داخل شه اما اون جنتلمنیو تموم کرد و با دست اشاره کرد که من داخل بشم. درو بستم و من روی تخت و اونم روی صندلی میز ارایشم نشست سک‌س دختر با ۲ برادر 💦💦 فول هات و سسکی🔞🔞🔞 همه پوزیشن ها رو داره توش👌🏼👇🏼 https://t.me/+9LTxBwUBnWJiNzM5 https://t.me/+9LTxBwUBnWJiNzM5 #ددی_لیتل_گرل_ارباب_رعیتی_تریسام👆🏼👅
نمایش همه...
《🥂سکـ🔞ـس پر هوس🥂》 #part_56 فعلا نمیخواستم از اتاق برم بیرون ممکن بود الیاس به بهونه ای لباسامو ببینه و مجبورم کنه که عوضشون کنم به خاطر همین تا وقتی که مهمونا نیومدن از اتاق خارج نشدم. توی گوشیم مشغول بودم که تقه ای به در خورد و بعد از اون در با صدای تیکی باز شد. - سلین بابا؟ + جونم بابا جون بیا تو بابا داخل اومد و با دیدن سرو وضعم چشماش برق تحسین به خودش گرفت. کنارم نشست و دستامو توی دستاش گرفت - اینی که میاد خواستگاریت پدرش از همکارای خوبمه من زورت نمیکنم و اجباری برای قبول کردن این ازدواج نداری قدمت تا اخر سر چشمم، وظیفمه تا هروقت که بخوای خرجیتو بدم. اما بابا،دلم میخواد لجبازیتو کنار بزاریو به این پسر خوب فکر کنی تحت تاثیر حرفاش لبخندی زدم و چشمی گفتم که همزمان زنگ خونمون به صدا در اومد هول شده سمت آینه رفتم و با نگاه اخر به خودم همراه پدر سمت در ورودی برای استقبال لز مهمونا رفتیم. اقای مسنی وارد شد و بعد از اون یه خانم شیک پوش و دو تا پسر دیگه و در اخر داماد با دسته گل بزرگی.. گل رو که دستم داد یه لحظه چشمام محو چشمای آبیش شد - خوبید خانم؟ صداش لعنتی صداشم از چشماش جذاب تر بود برای اینکه بیشتر پیشش گاف نداده باشم ممنونمی گفتم و به پزیرایی راهنماییش کردم دو نفری انگشتاشون بین پاهام کشیدن و یکیشون بالاش #مالید و یکیشون #داخل ک صم کرد _ آهههه من نمیخوام دوتا #جن من #ارضا کنن ... + هیش جنده کوچولو .... _ انگشتااااااتون خیلی #درازههههههه آهههه +  صدا نده! ده تا انگشتاشون تا ته تو #رحمم بردن! ساق دستش گرفتم و پشت سر هم تند تند لرزیدم و #آب ک صم با فشار پاشید بیرون _ آییییی دارم میمیرم ... جیغ زدم #پردم زدی! خون.. #گولم زدین جنا روااااانی https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0 https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
نمایش همه...
《🥂سکـ🔞ـس پر هوس🥂》 #part_55 لب گزیدم و دو طرف حوله رو به هم نزدیک تر کردم + نمیدونم دایی - دایی و مرگ، جوابت منفیه فهمیدی؟ با شیطنت ابرویی بالا انداختم، یه خورده ازیت کردنش که راه دوری نمیرفت؟ میرفت؟ + چرا دایی؟ شاید یه کیسِ توپ و مایه دار بود مگه دیوونم ردش کنم؟ یه قدم بهم نزدیک شد، یه قدم به عقب رفتم اینقد عقب و جلو شدیم تا به دیوار برخورد کردم. به چشماش که الان سرخ شده بود خیره شدم و لبخند سکته ای حوالش کردم - فهمیدی چی گفتم سلین؟ به نفعته فهمیده باشی تو جز اموال من محسوب میشی، هیچ دلم نمیخواد تاکیدی انگشت اشارشو توی هوا تکون داد - هیچ دلم نمیخواد اونی بشه که به ضررته. اینو یادت نره عقب گرد کرد و از اتاق خارج شد اصلا حالا که اینجوریه بچرخ تا بچرخیم دایی جان. به خاطر این که حال تورو بگیرم شده زن پیر و کور و کچل بشم میشم. سمت کمد رفتم و بهترین و مارک ترین لباسمو پوشیدم چیزی تا شب نمونده بود ارایش مختصری هم کردم و حاضر و اماده روی تخت نشستم. دهنم با زور باز کرد و #ادرارش تو دهنم خالی کرد و موهام کشید و روی تخت هولم داد دونفری م مه هام #چنگ زدن و انگشتای درازشون داخل #واژن م وارد کردن _ آیییییی شماها چی هستین ولم کنین + هیش خفه شو #جنده کوچولو ، بلندتر جیغ زدم که جلوی دهنم گرفتن و بکارتم با یه انگشت پاره کردن و تند تند #تلمبه میزدن داخلم _ شماها چی هستین آهههههههه اوی + ما #جنیم ، اینجاییم #ارضات کنیم از ترس و لذت دوباره جیغ زدم که #آبم بیرون پاشید و تند تند پشت سرهم #لرزیدم https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
نمایش همه...
#ک صش دهنم گذاشت و با فشار داخل دهنم #شاشید ، عوقی زدم که موهام کشید و اون یکی دیگشون از پایین تو ک صم #تلمبه زد و همزمان م مه هام چنگ میزدن و نوکاش میکشیدن و میپیچوندن ، جیغ بلندی زدم + شماها کی هستن #متجاوزها و ناله بلندی کردم یکیشون گردنم #لیسید و کنارگوشم هیشی! گفت + ما جنیم اینجاییم تا ارضات کنیم جنده کوچولو _ آههههه ، آب ک صم پاشید و پشت سرهم #لرزیدم _ من #تسخیرم میکنین آههههه نمیتونم و دوباره ارضا شدم ، تند تند #انگشت میکردن و تلمبه میزدن ، انگشتای دراز و قوی داشتن جوری که و #بکارتمم زدن که تخت سفید #خونی شده بود .. دوباره جیغ کشیدم و موهاشون کشیدم _ آاههههه #عالیه ، خیلی عالیه و دوباره ارضا شدم https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0 https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
نمایش همه...
-دُرنا 🔞

-نویسنده : آرگه ⁦ رانا خونِ غلیظ در حال تایپ ..💦 آیدی چنلام : @gogolaim رمانای تکمیل شده آرگه : @Argnashens -روند پارت گذاری : هر روز یه پارت .

《🥂سکـ🔞ـس پر هوس🥂》 #part_54 + نه - چی نه؟ من سوالی کردم که تو جواب دادی اصلا؟ + میدونم دیگه الان باز میخوای از محسنات نداشته ی خواستگار من حرف بزنی.. + من نمیدونم چه چیزیه هعی گیر میدین بهم ،من نمیخوام ازدواج کنم - حالا پسره رو ببین بعد اینجوری حرف بزن یارو از سرتم زیاده سرمو توی بالشت کوبیدم + مبارکه صاحبش - پس مبارکت باشه + مامان - نمیخوام چیزی بشنوم پنج شنبه شب میان اینجا، آبرومو نبر، باباش از دوستای باباته + اصلا بابا که نیست اون میاد چیکار؟ - بابات امشب خونس دیگه بدتر از این نمیشه، حالا چه بهونه ای باید میوردم؟ ** - سلین بیام تو؟ + نه دایی لباس نپوشیدم هنوز دولا شدم حولمو بردارم که همزمان باهاش الیاسم داخل شد + بخدا شما خانوادتن معنی حریم خصوصیو نمیفهمین - این پسره کیه؟ + کدوم پسره - اون مرتیکه خواستگار ک*صکشتو میگم دستش روی تپلیم نشست و شروع به مالیدن کرد. - جووون چه تپل و خوردنیه خانوم وکیل دست و پاهام بسته شده بود. پنج تا مرد لخت دورم بودن داشتن کی‌رشونو میمالیدن. یکیشون دوربین و به تپلیم نزدیک کرد و شروع کرد به مالیدنم. - اوففف باکره هم که هست دوربین و ازم فاصله داد که یکیشون کی‌رشو روی تپلیم گذاشت و اروم اروم مشغول مالیدن شد و بقیه به سمت بدن لختم اومدنو.... https://t.me/+_5aql1EXmuRkMzRh https://t.me/+_5aql1EXmuRkMzRh رابطه گروپ پنج نفره❌👆🏻 فول صحنه👅💦
نمایش همه...
《🥂سکـ🔞ـس پر هوس🥂》 #part_53 خواب الو سرمو روی سینش تنظیم کردم و با خیال راحت چشم بستم. الیاس اروم موهامو شست و یکی از دستاشو محافظ جلوی صورتم قرار داده بود تا آب و کف توی چشمام نریزه. بعد از این که جای جای بدنمو لیف و دست کشید! زیر دوش بردتم و من منتظر زیر دوش ایستادم تا اونم خودشو بشوره و دقیقه ای بعد همراه هم از حمام خارج شدیم. *** روز ها به سرعت میگذشت و من کاری برای انجام دادن نداشتم. باشگاهمم یه هفته ای بود که سر نمیزدم کلافه بودم و الیاسم انگار زیاد سرش شلوغ بود که تحویلم نمیگرفت. منم کاری به کارش نداشتم، یعنی منتظر بودم اون بیاد دنبالم نه اینکه من اویزونش باشم. - سلین بیداری خرس کوچولوی کنار تختمو بغل گرفتم و گفتم + اره مامان بیا کنارم روی تخت نشست و دستی به سرم کشید. - خانم شدی چشم بستم باز شروع شد هروقت که خواستگار میخواست برام بیاد مامانمو خانم شدی به ریش نداشتم میبست + نه داد زد : +دستای خواهرتو محکم بگیر تا بزارم توش! جیغ زدم و رو به خواهرم التماس کردم : _ولم کننن ... توروخدا ... نزار شوهرت بهم تجاوز کنه. آلفا دوتا پاهامو باز کرد و چکی وسط پام زد که از جا پریدم و با صدای خشنش غرید : +خواهر بی عرضه ات بهم پسر نداد . پس تخممو تو شکم تو میکارم ... دعا کن وارثمو به دنیا بیاری...🔞👇 https://t.me/+vzvpalzbnrc0ZmI8
نمایش همه...