cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

chaleshkadeh_bdsm@

🚩 Channel was restricted by Telegram

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
4 494
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Repost from N/a
_ جلو چند؟ _ از جلو نمیدم پرده دارم!! کمربندشو شل کرد و همزمان شلوار و شورتشو کشید پایین با دیدن آلت کلفتش وحشت کردم: _ #سرگرد توام خوب کلفتیا... جر میخورم که اینجوری!! خم شد و شورتمو با دندون پاره کرد زبون داغشو روی کلیتوریسم کشید که آه کشیدم. _ پاهاتو باز کن خودم پرده‌تو میزنم سه برابر قیمت. با این شرط که دیگه حق نداری تو این فاحشه خونه کار کنی وگرنه از فرداشب باید تو زندان بهم سرویس بدی!! اومدم جوابشو بدم که کلاهک التشو توی سوراخم فرو کرد جیغی از درد کشیدم و... https://t.me/+8ckMY3ApHoNlMzA0 https://t.me/+8ckMY3ApHoNlMzA0 ❌🔥1شب پاک❌🔥
نمایش همه...
کیر تو کس ننش
نمایش همه...
.
نمایش همه...
رمان دیگمون ژانر BDSM🌸🔞 ددی لیتل گرل🐙🎀 https://t.me/+zneqh2IkDgY0MzI0
نمایش همه...
پارت جدید🩵
نمایش همه...
🩸☠🩸☠🩸☠🩸 ☠🩸☠🩸☠🩸 🩸☠🩸☠🩸 ☠🩸☠🩸 🩸☠🩸 ☠🩸 🩸 ☠ حس مسموم ☠ به قلم : ☆رکسانا☆ پارت - 435 ته دلم روشن بود که اون بچه، مال منه! اما باید بهم ثابت میشد و تا وقتی این اتفاق نمیوفتاد، ماتیسا رو راحت نمیذاشتم. شایان ازم قول گرفته بود که به محض اینکه فهمیدم بچه خودمه، پیش یه روانشناس برم. دوستش داشتم؟! معلومه که داشتم! کی از بچه خودش بدش میاد؟ اونم وقتی که بچش از تنها کسی باشه که کنارش آروم میشه؟ نبودِ ماتیسا این چندوقت بهم ثابت کرد که چقدر بهش محتاجم! چقدر احتیاج دارم هر شبمو باهاش صبح کنم و کنارم حسش کنم... برنامه ها داشتم برای زندگیمون ولی خرابش کرد... میتونستم همه چیو تو بهترین حالت ممکن درست کنم ولی نذاشت. ول کرد و رفت! وقتی پیداش کردم، خون جلوی چشمامو گرفت و تمام حرفای شایانو فراموش کردم. فقط دلم میخواست بزنمش! جوری بزنمش که دیگه فکر فرار هم به سرش خطور نکنه. تنبیهش کردم به بدترین شکل.... هرچند نتونستم همه کارایی که میخوامو سرشو بیارم. هنوز کار زیادی نکرده بودم که بیهوش شد. شایان متوجه قضیه شد و مجبورم کرد ازمایش ژنتیک ازش بگیرم. باید میفهمیدم بالاخره این بچه از من هست یا نه! با شایان تنهاش گذاشتم و به بیمارستان رفتم تا وقت بگیرم و ببرمش برای آزمایش. وقتی برگشتم، سراغش رفتم که دیدم خوابه. بالا سرش ایستادم و به صورتش خیره شدم‌. چقدر دلتنگ بغلش بودم! دلتنگ وقتایی که از خودم با خودم پناه میاورد و تو بغلم قایم میشد‌. بیرون رفتم و با اعصابی خراب سمت کابینت رفتم و تنها شیشه ودکایی که برام مونده بود رو سر کشیدم‌. نیمه های شب بو که سراغش رفتم اما هیچ چیزی از حرفایی که بینمون ردوبدل شد یادم نمیومد. ❌ کپی حتی با ذکر نام نویسنده ممنوع است و در صورت مشاهده قانونا پیگیری میشود❌ ☠ 🩸☠ ☠🩸☠ 🩸☠🩸☠ ☠🩸☠🩸☠ 🩸☠🩸☠🩸☠ ☠🩸☠🩸☠🩸☠
نمایش همه...
دوستانی ک برای دانلود عکس مشگل دارن یه پیام ناشناس بدن تا عکسو براشون بفرسم
نمایش همه...
Repost from N/a
دستمو روی آلتش گذاشتم و مالیدم: - سرگرد این بار و کوتاه بیا، قول میدم یه جوری آبتو بیارم که مشتری ثابت اینجا بشی به مافوقت هم الکی بگو فاحشه خونه رو پلمپ کردم! اخماش توی هم بود اما دونه های عرق روی پیشونیش نشون میداد تحریک شده. زیپ شلوارشو کشیدم پایین و کمربندشو باز کردم - برات یه ساک مینویسم، یه دونه هم از عقب. حله؟ - عقب نه! از جلو! وگرنه بیسیم میزنم یه اکیپ بریزه اینجا همتونو دستگیر کنه. دستی به بهشت خیسم کشیدم و شورت لامبادام رو کنار زدم. چشمش به چوچول صورتیم افتاد - پرده دارم... بخوای پردمو بزنی حسابت میزنه بالا. داری پولشو؟ هولم داد روی تخت و کلت کمریش رو انداخت کنار شروع کرد در آوردن شلوارش. با دیدن آلت کلفت و شق شده‌اش وحشت کردم. - دو برابر قیمتت میدم! ولی به این شرط که دیگه تو این فاحشه خونه کار نکنی. زیرخواب خودم شو! تا خواستم جوابشو بدم، لبه ی شورتمو زد کنار و با انگشت سوراخمو باز کرد توی یه حرکت نصف آلتشو فرو کرد توم جیغ زدم: - آخخ.. سوختم... همون لحظه در باز شد و فرزانه رئیس فاحشه خونه اومد: - هوشهه سرگرد در بیار اون پلمپه! سرگرد بی توجه توم تلمبه زد و اشاره به خون بین پام کرد: - دیگه نیست! https://t.me/+8ckMY3ApHoNlMzA0 https://t.me/+8ckMY3ApHoNlMzA0 ❌🔥11شب پاک❌🔥
نمایش همه...
Repost from N/a
- اوووم تندتر بکن آآآه هاکان #جرررم‌ بده. - لعنتی کمرم در مقابل حشر🔞یتت کم آورد به سمت اسب بردتم در گوشم پچ زد: - منکه نتونستم حش📛رتو کم کنم اما اسبم راضیت می‌کنه💦 قبل از اینکه اعتراض کنم سالار اسب رو داخلم کرد⚠️⚠️👇 https://t.me/+mSJZhMtO7U82NjRk 🌙1ظهرپاک🌙
نمایش همه...
Repost from N/a
وقتی خانوادم رو تو #تصادف از دست دادم منو پیش تنها #قیم قانونیم که #خان روستایی دور افتاده بود فرستادن. چشم #چرونی‌ها و #هرز چرخیدن خان کم بود که #برادرزادش هم پیدا شد😈🔞 اون #حرومزاده‌ی #ش*هوت پرست جوری بارم اورد که باید هرشب زیرش باشم و یه #رابطه‌ی #خشن داشته باشم❗️ https://t.me/+mSJZhMtO7U82NjRk 🌙1ظهرپاک🌙
نمایش همه...