cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

|شُوریده|

http://t.me/HidenChat_Bot?start=1132451138 بدون شرح.

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
219
مشترکین
+324 ساعت
-37 روز
+1030 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

هر چی میگردم نمیدونم به کی زنگ بزنم و بگم حالم بده چند دقیقه صحبت کن با صدات آروم بشم. و خب امام زمان عزیز میدونم این ته بیمعرفتیه و این موقع‌ها ته بار اضافی بودنه. ولی این قلب من دست شما، آرومش کنید نذارید جز غم جدتون چیزی دیگه بهمش بریزه...
نمایش همه...
کربلا بریم خوب میشیم نه؟ من فقط امیدم همینه... فقط همین.
نمایش همه...
2
-به دلت بگو میریم کربلا...
نمایش همه...
Mirim Karbala.mp34.10 MB
برای فاطمه که شب سوم براش همیشه یه جور دیگه میگذشت و این شب‌ها لایق بودن تو روضه‌ها نیست خیلی دعا کنید. خب؟
نمایش همه...
8
برای فاطمه که شب سوم براش همیشه یه چیز دیگه بود و این شب‌ها لایق بودن تو روضه‌ها نیست خیلی دعا کنید. خب؟
نمایش همه...
+
نمایش همه...
نفسم_میمونه_تو_گلوم_۲۰۲۳_۰۷_۲۳_۰۱_۳۱_۳۹_۸۰۱.mp32.42 MB
آه...
نمایش همه...
3
Repost from |شُوریده|
میگم «بابا..» من که می‌دونم حواستون بهم بود، من که می‌دونم وقتایی که از دور نگاهم میکردید و من زمین می‌خوردم برام «لاحول و لا قوه..» میخوندید که پاشم، که مردم این شهر بدونن من دختر شمام، دختر شما بودن خیلی حسِ قشنگیه بابا، بهترین چیزی که خدا می‌تونست برای رقیه-س- بخواد دختر شما بودن بود. حتی باوجود این بداخلاقی‌هایی که الان دارم میبینم و نمیدونم چرا؛ ولی من می‌دونم که مردم این شهر نمی‌دونن که شما چقدر مهربونید، چقدر بلدید دل آدم رو آروم کنید، و گرنه مارو از شما دور نمی‌کردن بابا، من مطمئنم این مردم حتما نمی‌دونن که شما چقدر قشنگ بودید وقتی که قامت می‌بستید برای نماز، یادتون هست دیگه نگاهِ یواشکی های گاه و بی گاهم رو؟ بابایِ عزیزِ دلِ من، یادتون هست توی راه وقتی که تنها میشدم، وقتی که از بازی با بچه ها خسته می‌شدم، بغلِ شما بود جایی که باآرامش چشمام رو ببندم و بگم بابا میشه برام قصه بخونید و شما شروع می‌کردید از مهربونی‌های مادربزرگمون گفتن؟ بابا یادتونه که من اشک های شمارو پاک میکردم و شما اشک های من رو؟ بابا یادتونِ چقدر شما که بودید، دخترتون می‌خندید و صدای خنده‌هاش به آسمون می‌رسید؟ بابای خوبم، بابای مهربونم... من خوبم‌ها، برای این پریشونی‌ها از آسمون که میبیندم غصه نخوریدا، اما من... من، من دلم تنگ شده آخه... بابا، یادتون هست وقتی زخم برمی‌داشتم، وقتی میخواستم از سرِ درد و سوزش گریه کنم، تا وقتی بغل شما نمی‌یومدم آروم نمی‌شدم و میترسیدم؟ بابا من از این تاریکی‌ها می‌ترسم... بابا من از این شهر و آدم‌هاش میترسم... بابا من از صدای غم و گریه ها میترسم... بابا من... من... از دنیای بدون بابا حسین -علیه‌السلام- میترسم و نمیشه دخترت رو برگردونید به آغوش امن همیشگی؟ همون جایی که دلش قرصه، همون جایی که میتونه این چیزایی که دیده رو فراموش کنه؟ بابایی گلم من منتظرما، بهم بگید چندتا از این ستاره‌ها رو بشمرم واقعی واقعی میرسم به آسمون، همون‌جایی که دارید با داداش و عمو با لبخند بهم نگاه میکنید؟ چند تا ستاره دیگه؟ _دل نوشتی برای زخم های بزرگِ جسمِ کوچکش. #فاطمه_نویس #برای‌عشق
نمایش همه...
4
شاید سهم ما از زندگی همین تنهایی‌هاست. نه؟
نمایش همه...
+
نمایش همه...
[WWW.FOTROS.IR]ma1403041606.mp312.75 MB
3
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.