ılı. 𝐳𝐚𝐩𝐚𝐬 𝐬𝐭𝐨𝐫𝐲 𝐤𝐫𝐲𝐬𝐭𝐚𝐥.ılı

برای خوندن رمان های تکمیل شده و سه رمان درحال آپ تو این چنل جوین بدین ^_^ ⧔🔖⧔🔖⧔🔖⧔🔖 ⧔🔖⧔🔖⧔🔖⧔🔖 از این چنل محافظ لف ندین تا اگه برای چنل اصلی مشکلی پیش اومد لینکش اینجا گذاشته میشه پس اینجا بمونید تا گمم نکنید فندوقا歯🌰

._____.لیست رمان های تکمیل شده._____. ➤🏴𝟏⢸➳ پتانسیل عشق ➤🏴𝟐⢸➳ لغزش سومین تحریک ➤🏴𝟑⢸➳ آلفا عجیب غریب ➤🏴𝟒⢸➳ قساوت ➤🏴𝟓⢸➳ جفتی در اوزاکا ➤🏴𝟔⢸➳ آخرین نگاه ➤🏴𝟕⢸➳ بلال ➤🏴𝟖⢸➳ آلبینوی دیده نشد ➤🏴𝟗⢸➳ نژاد نادر [درحال آپ] 🏴‍☠️博➤ ارتباط با نویسنده ➤⢸@CommentCrystal_bot ➤⢸@AnswerCommentChannel_KYT 🏁博➤ لینک چنل نژاد نادر ➤⢸➳ https://t.me/+3UxCb5MlHd5jMDk1

魔野[🥓چـــنل مـــحافــــــظ🥓]魔野

سال نو مبارک💛🧧

𖥑رمـــــــــــــان نـــــــــژاد نــــــادر𖥑 𖦻خلاصــــــه𖦻 پسر پانزده ساله ای که بخاطر بدنش مجبور میشه با مردی ازدواج کنه که 25 سال ازش بزرگتره... ➤ژانر: گی ➤امپرگ(بیناجنس) ➤ازدواج اجباری ➤زندگی روزمره ➤رمنس ➤اسمات ریپلای فصل اول 👇🏾 https://t.me/c/1665532324/1566

ılı.#𝐑𝐚𝐫𝐞𝐑𝐚𝐜𝐞.𝟐.ıllı ⋮≡𝐒𝐞𝐂𝐭𝐢𝐨𝐧155 با نهایت بیرحمی شروع به عقب جلو کردن عضوش تو دهن هیثم میکرد چندبار روی عضوش عق زد که باعث شد طلال عقب بکشه تا نفسی تازه کنه .. به محض فاصله گرفتنش هیثم دست روی گلوش گذاشت و شروع به سرفه کردن کرد :-عااا کِ‌ اوم وقتی نفسشو گرفت طلال دوباره سرشو گرفت و اونو جلو کشید :-نمیتونم ..ب..بخدا دیگ :-هیشش تو اینکارو نکنی کی بکنه ها..! خواست دوباره مانعش بشه که طلال با بوسیدن لباش اونو ساکت کرد و بعد از جدا شدنش عضوشو جایگذین کرد اینبار سرشو محکم گرفت و با تمام توان تو دهنش تل*مبه میزد :-مااامانن چرا در قفله؟؟؟ با شنیدن صدای صهیب چشماشو بهم فشرد دست رو پهلو های طلال گذاشت تا از افتادنش جلوگیری کنه.. :-مااامااان درو باز کن بعد از چندعقب جلو تو دهنش ارضا شد و با کشیدن آه خفه ای عقب رفت رگ روی پیشونیش بلند شده بود و صورتش از فرط فشار قرمز شده بود صهیب با شنیدن سرفه های پی در پیش شروع به گریه کردن کرد .. و با مشت های کوچیک به در ضربه میزد عطیه با شنیدن گریش باعجله از اتاقش بیرون اومد و بغلش کرد https://t.me/+3UxCb5MlHd5jMDk1 جوین بدین و این داستان جذاب رو بخونید😋💗

این رمان تو چنل اوکیو آپ میشه و تو اون چنل پارت دوازدهم رسیده:))) اگه خواستین لینک چنل رو بدم💗