cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

🔞بانوی هرزه🔞

🚩 Channel was restricted by Telegram

نمایش بیشتر
إيران122 058زبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
1 135
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

sticker.webp0.17 KB
💫 💫💫 💫💫💫 #بانوی_هرزه #پارت_35 کلی آب خورده بودم و چشمام سیاهی میرفت؛عصبی گازی از دستش گرفتم که جیغ زد و حباب درست کرد.. با شدت رفتم باال و اکسیژن رو وارد ریه هام کردم.. نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم به سرفه کردن.. رکسان هم داشت سرفه میکرد و موهاشو پس میزد.. شنا کردم و رفتم سمت یه گوشه از استخر و نشستم کنار لبه ی استخر و شروع کردم به نفس کشیدن..نصف آبی که خورده بودم رو با فشار دادن سینم ریختم بیرون.. تره ای از موهام که اومده بود جلوی صورتم رو زدم پشت گوشم که همزمان آب پرتقالی جلوی صورتم گرفته شد یکی از خدمه های ساختمان بود.. تشکری کردم و از دستش آب پرتقال رو یکسره سر کشیدم و لیوان رو گذاشتم روی زمین و دوباره بعد از اینکه جون گرفتم پریدم داخل آب.. سارا که دید دوباره رفتم داخل استخر خوشحال گفت: -بیا اینجا الکسا..میخوایم والیبال بازی کنیم هستی؟! فکر بدی نبود،سری تکون دادم و دستی برای رکسان به معنای اینکه تو هم همراهم بیا تکون دادم.. رفتم سمتشون و همراه همشون به گرمس دست دادم.. -چرا از ما فرار میکنی و فقط با رکسان میگردی؟! نگاهم رو دوختم به ادموند و گفتم: -من از شما فرار نمیکنم فقط با رکسان راحت ترم چون تو این شش ماه که اینجام اون خیلی بهم کمک کرده.. اهانی گفت و شربتش رو تا آخر خورد و گفت: -خوب االن آلفرد هم میاد و مساوی میشیم.. همه سری به معنای تایید حرفش تکون دادیم،بالخره رکسان بعد از اینکه دو لیوان شربت خورده بود اومد.. با دیدن آلفرد خیره شدم بهش..پسری بدون مو با چشمی درشت..دماغی قلمی و لب هاش گوشتی..سفید و موهای مشکی.. بلند قد و با هیکلی عالی.. وقتی بهمون رسید همه به گرمی باهاش دست دادیم و رفتم وسط آب و تور رو گذاشت وسطمون.. آلفرد رفت عقب و با غرور توپ رو انداخت بالا!.. توپ اومد سمت من و من با دستم توپ رو دادم به اوا و اوا سرویس زد و پرتش کرد اونطرف؛ همینطوری داشتیم بازی میکردیم و روزمون رو میگذروندیم.. با آخرین سرویسی که از طرف ادموند زده شد ما با فاصله ی دو امتیاز باختیم.. آلفرد همونطور با غرور همیشگیش گفت: -خوب اول یکم بریم جون بگیریم بعد میایم مسابقه ی شنا.. 💫 💫💫 💫💫💫
نمایش همه...
sticker.webp0.11 KB
💫 💫💫 💫💫💫 #بانوی_هرزه #پارت_34 با تعجب برگشتم سمت صدا،جان بود،کسی که اولین رابطمو باهاش داشتم و از دنیای دخترونم به دستش اومدم بیرون.. اونم یه شورت مایو تنش بود و حتما داشت به سمت استخر میرفت رکسان با جدیت خاصی که معلومه برای مسخره بازیه گفت: -بهت یاد ندادن به حرفای بقیه نباید گوش بدی؟! نوچی زمزمه کرد و ازمون دور شد.. رکسان انگار چیزی یادش اومده باشه باال و پایین پرید و گفت: -اها یه چیزی..اینقدر ادعای پاکی نکن تو کلی دوست پسر داشتی که باهاشونم رابطه داشتی با مشت کوبیدم روی بازوش و عصبی گفتم: _بیشعور رابطمون دهانی بوده نه دخول..کثافت نه اینکه خودت خیلی پاکی نگاهشو ازم گرفت و حولشو از این دست به اون دست انداخت..بالخره رسیدیم به استخر..با دیدن ادموند،تام و جان همراه سارا و اوا داخل استخر چشمام گرد شد..یعنی اینا هر روز میان اینجا یا فهمیدن ما میخوایم بیایم اومدن..شونه ای باال انداختم و حولمو گذاشتم روی چوب لباسی و بعد از اینکه دوش کوتاهی گرفتم پریدم داخل آب.. شروع کردم به زیر آبی شنا کردن و زیر آب چرخی زدم که موهای بلندم دور صورتم چرخید و جلوی نفسمو گرفت.. سریع اومدم باال و موهامو پس زدم و نفس گرفتم.. موهام رو فرستادم داخل آب و یهو سرمو عقب کشیدم که موهام همراه آب با شدت رفتن عقب.. رکسان هم شنا کرد و اومد پیشم.. دستشو دور گردنم قفل کرد و گفت: -جون زیر آبیم بلدی..پس از همین االن نفس بگیر..یک،دو،سه قبل از اینکه حرفشو درک کنم بهم آویزون شد و رفتم زیر آب؛نفس نگرفته بودم برای همین شروع کردم به دستو پا زدن موهاشو گرفتم و کشیدم عقب اما رکسان حتی چشماشو باز نکرد.. عصبی با مشت کوبیدم روی لپ باد کردش که نفس حبس شده اش اومد مثل حباب اومد بیرون.. ایندفعه من آویزونش شدم و نذاشتم بره باال،مثل این آدمایی که شنا بلد نیستن شروع کرد به دست و پا زدن و خفم میکرد.. بیشتر از این نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و رهاش کردم و خواستم برم که اون چسبید بهم.. دیگه واقعا طاقت نداشتم اگه نفس نمیگرفتم بیهوش شدنم حتمی بود.. 💫 💫💫 💫💫💫
نمایش همه...
#رابطه هات استاد دانشجویی 🔥🔞💦 🍑🍑💦🔞🔥 دستشو فرو کرد تو #شورت🤤😈 و #شلوارم 🤤و روی #چــ.وچــ.ولم 🍑💦 رو با انگشت هاش🔞💦🔥 شروع کرد به #مالیدن.🙊🔞 تند تند #چــ.وچــ.ولمو🔥💦‌مالید. صدام بلند تر شده بود و زیر تنش پیچ و تاب میخوردم.😈🤤💦 -اره...بیا...بیا...عزیزم.🍑💦 سریع #نوک‌سینه‌مو🍑 تو دهنش فرو کرد و #عمیق مکید.🔞 همون موقع بود که صدام یهو بلند شد و بدنم #منقبض😈🍑و #لرزی کرد.🤤🤤🔥💦 https://t.me/joinchat/Iw-2I8p9B4ZkMDc8 عووووف رمان هات استاد دانشجویی🍑🔞💦 #بچه مچه جوین نشه.
نمایش همه...
°• ‌اقیــ‌انوس خـــ‌اڪے•°

🔥اقیـــ‌انوس‌خـــ‌اڪے🔥 فول هــــ‌ات و صکصۍ💦 هرشب ‌پارت داریم..🤤🔥بجز جمعه‌ها💋

🔞🧸لیتل بوی و ددی🧸🔞 ددی ضربه ی محکمی به #پدال_چوبی بهم زد و گفت: - راستین بدون اجازه از من نقاشیای پورن میکشی و پخششون میکنی؟! - بوبویی وقتی خوابید خیلی #هات و #سک*سی میشید نمیتونم نکشم‼️ #دیلدوی_داخل_باس*نم رو روشن کرد که داشتم #جـــر_میخوردم🥵💯 - وقتی حسابی #تنبیه شدی و #بگـــا_دادم میفهمی نباید همچین کاریو بکنی😈💥 🧸🔥🧸🔥🧸🔥🧸🔥🧸🔥🧸🔥 https://t.me/joinchat/jHobTwra0nZmMTVk " نقاش کوچولویی که از ددی پلیسش بی اجازه نقاشی های سکسی میکشه "
نمایش همه...
💢gay💢gay💢gay💢gay💢 #فول_خشن ➖➖➖➖➖➖➖ #ولم کننننن ووولممم🔞 کن #آشغاللل دست🔞 #کثیفتو بهم #نزننننننن سیلی محکمی#به 🔞#صورتم زد و پاهاشو #دو طرف #کمرم گذاشت🔞 و #سرنگی و گرفت🔞 با 🔞#وحشت نگاش🔞 #کردم این #دیگه چی🔞 بود #سوالمو به# زبون اوردم 🔞 -#این چیهههه🔞 #ولممممم کن🔞 پلیسی که تو ماموریت نیمه گمشدشو پیدا میکنه اما اون پسر بچه دشمنشه https://t.me/joinchat/jHobTwra0nZmMTVk
نمایش همه...
mp4.mp40.43 KB
#پارت‌واقعی‌رمان🔥 #خشن #هات💦💦💦💦 _اووف چه #تنگی! از درد #جیغی کشیدم که #دستشو گذاشت رو #دهنم! _صدات در بیاد محکم تر #میکنمت! بیشتر #ک‌*ی‌ر‌شو داخلم #فرو کرد که چشمام پر از #اشک شد! _تازه #نصفش رفته تو،گریه هاتو فعلا #نگه دار! شروع کرد به #تکون دادن خودش و تو یه چشم به هم زدن همه ی #ک‌*ی‌ر‌شو داخل #سوراخ #عقبم کرد!درد #امونمو بریده بود و حس میکردم ازم #خون #جاری شده! _خیلی #تنگ و #داغی #لعنتی! https://t.me/joinchat/qXKSa46RaEo2MTA0 https://t.me/joinchat/qXKSa46RaEo2MTA0
نمایش همه...
🔞بانوی هرزه🔞

رمان بانوی هرزه ژانر:هات بزرگسال، عاشقانه، +18 روند پارت گذاری روزی یک یا دو پارت چنل زاپاسمون @romankadefti تبادل @ariyaaa07

سر کلاس داشتم چوچولمو میمالیدم که یهو استاد اومد تو کلاسو منو دید🙊🔞 نشست کنارمو دستشو برد بین پامو شروع کرد تند تند مالیدنش🤤💦 https://t.me/joinchat/qXKSa46RaEo2MTA0 عوففف رمان هات استاد دانشجویی🙈💦
نمایش همه...
🔥پااااااارتتت وااااقعی🔥 استاد به دختره میگه اگر اشتباه جواب سوالامو بدی جرت میدم🙈دخترهم هوس کی**ر کرده از عمد اشتباهی جواب میده و.... https://t.me/joinchat/F9AKgK8_zhNmYTJk عجب بکن بکنیه تو دانشگاهشووونن اااهه🤤🤤💦💦🔥❌❌🔥 کیارش اخم ریزی کرد و چند سانت دستشو سمت چاک وسط پام برد: - دقت کن دلارا! دستای #اتیشیش یه وجبیه #ک‌.ص #خیسم بود: - خب اول تی وابسته میگیریم... دستش باز جلوتر اومد و نفسش سنگینتر شد.... - دلاراااا! دستش انقدر بالا اومد که #انگشت کوچیکش #مماسه #ک‌.ص داغم شد و منم به محض #لمس انگشتش بی جنبه #اهی کشیدم: - آه...#آخ آروم زیپ لباسمو پایین کشیدم و #سینه‌های #85 هم که همیشه تو چشم بود بیرون پرید... کف دستشو روی #ک.ص.م گذاشت و با #فشارش داد. صدای #اوخ من با #آه #مردونه‌ی اون ترکیب شد، دستمو گرفت و آروم زیر گوشم نفس زد: - دنبال چی هستی دختر؟ میدونی چندبار واست #سیخ کردم؟ فکر میکردی چرا از پشت تیریبون استاد بیرون نمیومدم؟ میترسیدم همه #کی‌.ر #شق شدمو از زیر #شلوار ببینن.... 💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦 https://t.me/joinchat/F9AKgK8_zhNmYTJk 💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦
نمایش همه...
🔞💦استاد حشریه من💦🔞

🔥♨️رمان استاد حشریه من♨️🔥 فول‌صحنه💦🔥عاشقانه📛 اروتیک🔞 —————————————————————— هرشب ‌پارت داریم💋🔥به جز جمعه ها😜 از ساعت ۲۳:۰۰ به بعد دست تو شلوار منتظر باشید💦📛

یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.